تذکر لرد ولدمورت:اعضایی که بی دلیل در دوئل ها شرکت نمی کنن، وقتی درخواست ها و دعوت های دوئل بعدیشون رو قبول نکردیم گله نکنن!
--------------
نتیجه دوئل رودولف لسترنج و روونا ریونکلاو:امتیاز های داور اول:
رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز- روونا ریونکلاو: 26 امتیاز
امتیاز های داور دوم:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز- روونا ریونکلاو: 26 امتیاز
امتیاز های داور سوم:
رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز – روونا ریونکلاو: 26 امتیاز
امتیاز های نهایی:
رودولف لسترنج:27 امتیاز – روونا ریونکلاو: 18.5 امتیاز
برنده دوئل:
رودولف لسترنج!توضیح: در توضیح سوژه گفته شده بود که می تونین به هر چیزی بجز جادوگر و ساحره تبدیل بشین. در پست روونا، روونا تبدیل به یک جادوگر شده.
به پست هایی که کاملا بی ربط به سوژه باشن صفر امتیاز داده می شه.
از پست هایی که کاملا بی ربط به سوژه نیستن، ولی اشکالاتی دارن( مثل پست روونا) یک چهارم کل امتیاز(7.5 امتیاز) کسر خواهد شد.
فراموش نکنین که برای دوئل هاتون می تونین درخواست سوژه آزاد کنین.--------------
خسته و بی حوصله سر جای همیشگی نشسته بود و به اطراف نگاه می کرد.
در آن ساعات از شب معمولا کسی سراغش نمی آمد. سرش را کمی خم کرد.
-نقد خونه؟ بیداری؟ کسی اونجا هست؟
تاپیک نقد خمیازه ای کشید.
-می شه ساکت باشی؟ همین امروز چهار تا نقد ارسال شد. من خستم! برو با برادرت حرف بزن.
دفتر دوئل خجالت زده، کمی بیشتر خم شد.
-باشگاه؟ سوزان پستشو زده؟
چند ثانیه طول کشید تا صدای بم و خفه باشگاه به گوشش برسد.
-خودت می دونی که هنوز وقت دارن. خوبه این تویی که دفتری! درخواستا و مهلتا پیش تو هستن.
می دانست...ولی این تاپیک های بی حوصله، اصلا هم صحبت های خوبی نبودند.
بوی عجیبی از صفحه دوم به مشامش رسید. زیر لب گفت: یا از نیروگاه اتمیه...یا از گلخانه! ونا همیشه پر از مواد و گیاهای عجیب و هیجان انگیز هستن!
صدای کلیک کوتاهی هیجان زده اش کرد.
-هی...یکی اومد...بیا سراغ من. بیا اینجا. بیا بیا بیا...من منتظرم. من بیدارم!
در حالی که با هیجان بالا و پایین می رفت انگشت درازی نمایان شد و درست در چشمش فرو رفت! و به دنبالش صدای خنده تاپیک درخواست مرگخوار شدن، که جزو قدیمی ترین ها بود:
-صد بار بهت گفتم وقتی یکی میاد سر جات بشین! آخرش خودتو ناقص می کنی.
دفتر دستش را روی چشم چپش گذاشت و به در تاپیک خیره شد.
-اوه...وزیره! اومده کسی رو دعوت کنه؟
قبل از این که جمله اش به پایان برسد، آرسینوس از همان راهی که آمده بود برگشت و به انجمن وزارت رفت. انجمنی که اصلا شوخی سرش نمی شد! دفتر خیلی وقت بود که این را می دانست. هم بازی مورد علاقه او پاتیل درزدار بود. ولی شب ها اجازه بازی نداشتند.
یکی دو تاپیک قفل شده هم برای صحبت با او ابراز علاقه کرده بودند ولی او همیشه از تاپیک های قفل شده می ترسید...از وقتی که از برج وحشت شنیده بود که قفل شدن مسری است و اگر زیاد به آن ها نزدیک شود، ممکن است خودش هم قفل شود.
قفل شدن کابوس همیشگی دفتر بود!
-وینسنت سه روزه نیومده. از هکتور هم که خبری نیست...
هکتور داور مورد علاقه اش بود. بی خیال و خوشرو! وینسنت را هم دوست داشت. همیشه با تکان دادن گوشواره هایش او را می خنداند...ولی لرد سیاه...زیادی جدی و خشن به نظر می رسید. همیشه پر از تذکر بود...وقتی وارد می شد، دفتر با ناراحتی دست و پایش را جمع می کرد تا کار لرد تمام شود و هر چه سریع تر از آنجا برود.
صدای آوازی باعث شد بی اختیار دوباره از جا بپرد!
ولی این بار نه از خوشحالی!
-فقط یه نفره که این وقت شب می تونه بزنه زیر آواز!نه...خواهش می کنم. نیا اینجا..نیا. نیا
...برو صحبت با ارباب! برو اتاق قرار ها...برو هافل...برو غر بزن اصلا! نیا...آخخخخخ
....لعنتی! چرا با قمه کلیک می کنی؟! اون انگشت به چه دردی می خوره؟ باز دیگه چی می خوای؟ نتیجه دوئل قبلی تو؟ قبل ترتو؟ من الان اونا رو از کجا پیدا کنم آخه؟ کسی رو دعوت نکنی! پرونده های امروزو بستم گذاشتم تو کشو.داره چیکار می کنه؟
صدای بحبوحه از چند طبقه پایین تر به گوش رسید:
-قمه شو برده بالا و درست دکمه "پاسخ" رو هدف گرفته! مطمئنم باز می خواد یکیو دعوت کنه! گانت؟ اونجایی؟ میای شرط ببندیم؟ من می گم آرسینوسو دعوت می کنه!
خانه اصیل و باستانی گانت ها خلاصه اش را کمی مرتب کرد و گفت:
-نه...من همه سوژهای خوبمو بهت باختم. برو با یکی دیگه شرط ببند. تو همش نشستی اون جا چشمتو دوختی به دفتر. دیگه می دونی کی ممکنه کی رو دعوت کنه.
بحبوحه با امیدواری سراغ آموزشگاه رفت.
در این فاصله قمه رودولف به سمت دکمه پاسخ هدف گرفته و پرتاب شد!
چند کلمه نوشت...ارسال کرد...و سه دقیقه بعد دکمه حذف را زد!
دفتر، اصلا از این جادوگر خوشش نمی آمد! همیشه همینطور بود. بی فکر و بی ملاحظه! اول می نوشت...ارسال می کرد...و بعد فکر می کرد و به این نتیجه می رسید که اشتباه کرد. این وسط دفتر می ماند و ضربه های قمه ای که بی دلیل خورده بود. آرزو کرد که لرد سیاه هر چه سریع تر پست قبل از خواب رودولف را ارسال کند.
جایش خوب بود! از آن بالا به کل انجمن مسلط بود. با یک نگاه دید که انجمن تفرقه به سراغ خاطرات رفته و چیزی را در گوشش زمزمه می کند. چهره خاطرات هر لحظه بیشتر از پیش در هم می رفت و نگاه ها خشمگینی به جانورنماها می انداخت.
صدای زجه ای از شکنجه گاه بلند شد و به دنبال آن شیهه ای ترسناک از اتاق تسترال ها.
رودولف هنوز دفتر دوئل را ترک نکرده بود. داشت نتایج دوئل های قبلی را می خواند. دفتر مجبور شده بود همه پرونده ها را به خاطر او دوباره باز کند.
-کاش این یکی رو ببره! شاید اینجوری بره و دیگه بر نگرده...ولی نه! چت باکس بهم گفته بود که وقتی می بره ذوق زده می شه و می ره دنبال رقیب بعدی...و وقتی می بازه سرخورده می شه و سعی می کنه با دعوت یکی دیگه جبران کنه! ای خدا! پس این تا ابد قراره دوئل کنه؟
وسوسه شده بود به صفحات دوم و سوم نزدیک ترین انجمن رفته، اولین تاپیک قفلش را در آغوش بگیرد!
-اگه قفل بشم بهتر از این وضعه...یعنی نمی دونم...شاید باشه! شایدم نباشه.
احساس سنگینی کرد. شخص دومی واردش شده بود...رنگ سبزش نشان می داد که یک ناظر است! او ناظر ها را هم دوست نداشت. ناظر ها می توانستند قفل کنند...و قفل شدن یعنی فراموش شدگی!
-خودشه...لرد سیاه. بهتره ساکت بمونم تا بره.
لرد سیاه دکمه پاسخ را زد....مثل همیشه اول تذکر جدی و خشنش را بالای پست نوشت...و بعد نتیجه دوئل رودولف و روونا را! دفتر با کنجکاوی به نتیجه خیره شد.
-هوم...پس منتظر نتیجه بود. داره می خونه...برده! یعنی می شه که این دفعه بره و دیگه برنگرده؟