هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ما نمی دونیم چرا ما رو قاطی دعواهای خانوادگی می کنین ولی به هر حال:

سوژه دوئل رودولف لسترنج و بلاتریکس لسترنج: بچه!

توضیح: بلاتریکس و رودولف بعد از سال ها، بچه دار شدن!
درباره یکی از مراحل زندگی این بچه بنویسین. ورود به هاگوارتز، ازدواج، عضویت در یکی از گروه ها یا هر مرحله دیگه ای. درباره این بچه توضیح بدین. که چطوری تربیت شده و چطوری از آب در اومده! چه شکلی شده و اخلاقش شبیه کی شده!
بچه به معنی فرزنده! منظورم این نیست که سنش حتما باید کم باشه.

مهلت دوئل ها بعد از شروع دوئل، حتی با رضایت دو طرف، قابل تمدید نیستن.(اینو قصد داریم در تمام پست های تعیین سوژه بنویسیم. فکر نکنین مختص شماست!)


برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز(تا دوازده شب سه شنبه 28 اردیبهشت) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب!

ارباب...وقتی نمیذارین زیر قولم بزنم،دیگه به چه امیدی زنده باشم؟! واسه همین من از جونم سیر شدم!
از این رو من بلا رو به دوئل دعوت میکنم!

روحم شاید و یادم گرامی!
راهم هم پر رهروِ ساحره باد!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
نتیجه دوئل اورلا کوییرک و سوزان بونز:

امتیاز های داور اول:
اورلا کوییرک: 25 امتیاز – سوزان بونز: 24.5 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
اورلا کوییرک:25 امتیاز – سوزان بونز:23 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
اورلا کوییرک: 24 امتیاز – سوزان بونز: 23 امتیاز

امتیاز های نهایی:
اورلا کوییرک:25 امتیاز – سوزان بونز:23.5 امتیاز

برنده دوئل: اورلا کوییرک!



-رفت! آبروم رفت!

لاکرتیا دوان دوان خودش را به سوزان که روی لبه پرتگاه ایستاده بود رساند.
-بیا این طرف سوزان. ارزششو نداره. خواهش میکنم بیا این طرف.

سوزان یک قدم جلوتر رفت. به پرتگاه خیره شده بود و کاملا مصمم به نظر می رسید.
-نمی تونم لاکرتیا. دیگه نمی تونم. میفهمی؟ چهل روز برای اون وقت گذاشته بودم.

لاکرتیا درک میکرد.باخت در دوئل احساس خوبی نبود. مخصوصا وقتی این همه برایش وقت گذاشته باشی.ولی در آن لحظه باید سوزان را از خودکشی منصرف میکرد.
-میفهمم سوزان. باور کن میفهمم. وقت زیادی براش گذاشتی. ولی میتونی دوباره همین کارو انجام بدی. میتونی از اول شروع کنی. کسی جلوتو نمی گیره. تو موفق میشی. شکست همیشه مقدمه موفقیته. ازت خواهش میکنم بیا اینطرف. تو میتونی آبروتو دوباره بدست بیاری. اصلا کی گفته با یه باخت آبروی آدم میره؟ اون فقط یه دوئل بود. تو نباید بمیری!

سوزان نگاهش را از پرتگاه برداشت و به طرف لاکرتیا برگشت.
-بمیرم؟...اوه...دوئلو باختم؟ مهم نیست... اون فقط یه رقابت دوستانه بود. دوباره دوئل میکنم خب.

و دوباره به پرتگاه خیره شد. لاکرتیا حسابی گیج شده بود.
-نتیجه دوئلو نمی دونستی؟ پس برای چی داشتی خودکشی میکردی؟

سوزان به اعماق پرتگاه اشاره کرد.
-خودکشی؟ معجونم! چهل روز براش وقت گذاشتم. امروز مرحله آخرش بود. یه لایه سفت وسط تشکیل شد. همونطور که تو کتاب نوشته بود. و آب تیره و سیاه رفت زیرش و آب سفیدی که لازم داشتم جمع شد روش...ولی یه لحظه باد اومد و پاتیلمو چپه کرد. کل آب رویی ریخت ته دره! همش تقصیر هکتوره که گفت معجون اینجا بهتر به عمل میاد! لعنتی...آب روم....


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
پست نتیجه توسط لرد ولدمورت نوشته شده است.


نتیجه دوئل آریانا دامبلدور و لاکرتیا بلک:

امتیاز های داور اول:
آریانا دامبلدور:26.5 امتیاز – لاکرتیا بلک: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
آریانا دامبلدور: 26 امتیاز – لاکرتیا بلک: 25 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
آریانا دامبلدور: 26 امتیاز – لاکرتیا بلک: 25.5 امتیاز

امتیاز های نهایی:
آریانا دامبلدور: 26 امتیاز – لاکرتیا بلک: 25.5 امتیاز

برنده دوئل: آریانا دامبلدور


-آریانا...برای من توضیح بده که ما چرا باید روی پشت بوم تمرین کنیم؟ اصلا من چرا باید با تو تمرین کنم؟

آریانا در حالی که چوب دستی اش را برق می انداخت با خونسردی جواب داد:
-روی پشت بوم هستیم چون آخرین بار که این طلسم رو زدم سقف اومد پایین. من تو محفل هم سقفو میاوردم پایین ولی کسی دعوام نمی کرد. ارباب اعصاب نداره. خان دادشم خیلی اعصاب داشت. و تمرین می کنیم، برای این که تو شرط رو باختی. و الان باید به من در تمرین اکسپلیارموس کمک کنی. البته من در اجرای این طلسم استادم. ولی هر استادی برای از دست ندادن مهارتش باید تمرین کنه.

لاکرتیا به خوبی می دانست که آریانا با استاد شدن فاصله زیادی دارد. بانگرانی به قاتل نگاه کرد.
-قاتل این وسط چیکاره اس؟ چرا گفتی اینو بیارم؟

آریانا برق انداختن چوب دستی را تمام کرد.
-چون قراره روی اون تمرین کنم. این جوری بی خطر تره. سلاح قاتل پنجه هاش هستن. وقتی طلسم رو درست اجرا کنم پنجه های قاتل جمع می شن. به همین سادگی. به کسی هم آسیبی نمی رسه. تو فقط سفت بگیرش. تکون نخوره. تمرکز منو به هم نزنه. حتی با طلسم چسباننده بچسبونش به دستات.

لاکرتیا ناچار قاتل ناراضی را در دست گرفت و آماده شد. ایستادن روی لبه پشت بام و قرار گرفتن در مقابل طلسم آریانا به اندازه کافی استرس زا بود.

-اکس...پلی...آرموس...

آریانا طلسم را در حالی اجرا کرد که چشمانش را بسته بود...

و وقتی چشم هایش را باز کرد نه اثری از لاکرتیا وجود داشت و نه قاتلی در کار بود!
آریانا آهی کشید.
-غیب شدن؟ این دفعه هم طلسمم درست عمل نکرد. مهم نیست. من روحیه مو از دست نمی دم و بیشتر تمرین می کنم! می دونم که می تونم.

آریانا چوب دستی را در جیبش گذاشت و به طرف اتاق خودش حرکت کرد...ولی چند متر پایین تر، روی زمین، لاکرتیای بیچاره، به همراه گربه بیچاره ترش داخل گلدان بزرگی افتاده بودند.
-آخ...ناله...شیون...فغان...چرا همچین شد؟ چرا من پرت شدم پایین؟

لاکرتیا با دیدن گیاه مورد علاقه لرد سیاه که زیر فشار وزنش پلاسیده شده بود وحشت کرد!
نه لاکرتیا و نه آریانا متوجه نشدند که این بار طلسم آریانا درست عمل کرده بود...ولی با اندکی انحراف به لاکرتیا خورده بود. لاکرتیا خلع سلاح شده بود. و سلاح او قاتلی بود که با طلسم به دست هایش چسبیده بود. در نتیجه خودش هم همراه سلاحش به پایین پرتاب شده بود.

در آن لحظه تنها چیزی که اهمیت داشت گیاه پلاسیده بود!



ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۰۷ دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تذکر لرد ولدمورت:

اعضایی که بی دلیل در دوئل ها شرکت نمی کنن، وقتی درخواست ها و دعوت های دوئل بعدیشون رو قبول نکردیم گله نکنن!

--------------

نتیجه دوئل رودولف لسترنج و روونا ریونکلاو:


امتیاز های داور اول:
رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز- روونا ریونکلاو: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز- روونا ریونکلاو: 26 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز – روونا ریونکلاو: 26 امتیاز

امتیاز های نهایی:
رودولف لسترنج:27 امتیاز – روونا ریونکلاو: 18.5 امتیاز

برنده دوئل: رودولف لسترنج!

توضیح: در توضیح سوژه گفته شده بود که می تونین به هر چیزی بجز جادوگر و ساحره تبدیل بشین. در پست روونا، روونا تبدیل به یک جادوگر شده.
به پست هایی که کاملا بی ربط به سوژه باشن صفر امتیاز داده می شه.
از پست هایی که کاملا بی ربط به سوژه نیستن، ولی اشکالاتی دارن( مثل پست روونا) یک چهارم کل امتیاز(7.5 امتیاز) کسر خواهد شد.


فراموش نکنین که برای دوئل هاتون می تونین درخواست سوژه آزاد کنین.

--------------

خسته و بی حوصله سر جای همیشگی نشسته بود و به اطراف نگاه می کرد.
در آن ساعات از شب معمولا کسی سراغش نمی آمد. سرش را کمی خم کرد.
-نقد خونه؟ بیداری؟ کسی اونجا هست؟

تاپیک نقد خمیازه ای کشید.
-می شه ساکت باشی؟ همین امروز چهار تا نقد ارسال شد. من خستم! برو با برادرت حرف بزن.

دفتر دوئل خجالت زده، کمی بیشتر خم شد.
-باشگاه؟ سوزان پستشو زده؟

چند ثانیه طول کشید تا صدای بم و خفه باشگاه به گوشش برسد.
-خودت می دونی که هنوز وقت دارن. خوبه این تویی که دفتری! درخواستا و مهلتا پیش تو هستن.

می دانست...ولی این تاپیک های بی حوصله، اصلا هم صحبت های خوبی نبودند.
بوی عجیبی از صفحه دوم به مشامش رسید. زیر لب گفت: یا از نیروگاه اتمیه...یا از گلخانه! ونا همیشه پر از مواد و گیاهای عجیب و هیجان انگیز هستن!

صدای کلیک کوتاهی هیجان زده اش کرد.
-هی...یکی اومد...بیا سراغ من. بیا اینجا. بیا بیا بیا...من منتظرم. من بیدارم!

در حالی که با هیجان بالا و پایین می رفت انگشت درازی نمایان شد و درست در چشمش فرو رفت! و به دنبالش صدای خنده تاپیک درخواست مرگخوار شدن، که جزو قدیمی ترین ها بود:
-صد بار بهت گفتم وقتی یکی میاد سر جات بشین! آخرش خودتو ناقص می کنی.

دفتر دستش را روی چشم چپش گذاشت و به در تاپیک خیره شد.
-اوه...وزیره! اومده کسی رو دعوت کنه؟

قبل از این که جمله اش به پایان برسد، آرسینوس از همان راهی که آمده بود برگشت و به انجمن وزارت رفت. انجمنی که اصلا شوخی سرش نمی شد! دفتر خیلی وقت بود که این را می دانست. هم بازی مورد علاقه او پاتیل درزدار بود. ولی شب ها اجازه بازی نداشتند.
یکی دو تاپیک قفل شده هم برای صحبت با او ابراز علاقه کرده بودند ولی او همیشه از تاپیک های قفل شده می ترسید...از وقتی که از برج وحشت شنیده بود که قفل شدن مسری است و اگر زیاد به آن ها نزدیک شود، ممکن است خودش هم قفل شود.
قفل شدن کابوس همیشگی دفتر بود!
-وینسنت سه روزه نیومده. از هکتور هم که خبری نیست...

هکتور داور مورد علاقه اش بود. بی خیال و خوشرو! وینسنت را هم دوست داشت. همیشه با تکان دادن گوشواره هایش او را می خنداند...ولی لرد سیاه...زیادی جدی و خشن به نظر می رسید. همیشه پر از تذکر بود...وقتی وارد می شد، دفتر با ناراحتی دست و پایش را جمع می کرد تا کار لرد تمام شود و هر چه سریع تر از آنجا برود.

صدای آوازی باعث شد بی اختیار دوباره از جا بپرد!
ولی این بار نه از خوشحالی!
-فقط یه نفره که این وقت شب می تونه بزنه زیر آواز!نه...خواهش می کنم. نیا اینجا..نیا. نیا ...برو صحبت با ارباب! برو اتاق قرار ها...برو هافل...برو غر بزن اصلا! نیا...آخخخخخ ....لعنتی! چرا با قمه کلیک می کنی؟! اون انگشت به چه دردی می خوره؟ باز دیگه چی می خوای؟ نتیجه دوئل قبلی تو؟ قبل ترتو؟ من الان اونا رو از کجا پیدا کنم آخه؟ کسی رو دعوت نکنی! پرونده های امروزو بستم گذاشتم تو کشو.داره چیکار می کنه؟

صدای بحبوحه از چند طبقه پایین تر به گوش رسید:
-قمه شو برده بالا و درست دکمه "پاسخ" رو هدف گرفته! مطمئنم باز می خواد یکیو دعوت کنه! گانت؟ اونجایی؟ میای شرط ببندیم؟ من می گم آرسینوسو دعوت می کنه!

خانه اصیل و باستانی گانت ها خلاصه اش را کمی مرتب کرد و گفت:
-نه...من همه سوژهای خوبمو بهت باختم. برو با یکی دیگه شرط ببند. تو همش نشستی اون جا چشمتو دوختی به دفتر. دیگه می دونی کی ممکنه کی رو دعوت کنه.

بحبوحه با امیدواری سراغ آموزشگاه رفت.

در این فاصله قمه رودولف به سمت دکمه پاسخ هدف گرفته و پرتاب شد!
چند کلمه نوشت...ارسال کرد...و سه دقیقه بعد دکمه حذف را زد!
دفتر، اصلا از این جادوگر خوشش نمی آمد! همیشه همینطور بود. بی فکر و بی ملاحظه! اول می نوشت...ارسال می کرد...و بعد فکر می کرد و به این نتیجه می رسید که اشتباه کرد. این وسط دفتر می ماند و ضربه های قمه ای که بی دلیل خورده بود. آرزو کرد که لرد سیاه هر چه سریع تر پست قبل از خواب رودولف را ارسال کند.

جایش خوب بود! از آن بالا به کل انجمن مسلط بود. با یک نگاه دید که انجمن تفرقه به سراغ خاطرات رفته و چیزی را در گوشش زمزمه می کند. چهره خاطرات هر لحظه بیشتر از پیش در هم می رفت و نگاه ها خشمگینی به جانورنماها می انداخت.
صدای زجه ای از شکنجه گاه بلند شد و به دنبال آن شیهه ای ترسناک از اتاق تسترال ها.
رودولف هنوز دفتر دوئل را ترک نکرده بود. داشت نتایج دوئل های قبلی را می خواند. دفتر مجبور شده بود همه پرونده ها را به خاطر او دوباره باز کند.
-کاش این یکی رو ببره! شاید اینجوری بره و دیگه بر نگرده...ولی نه! چت باکس بهم گفته بود که وقتی می بره ذوق زده می شه و می ره دنبال رقیب بعدی...و وقتی می بازه سرخورده می شه و سعی می کنه با دعوت یکی دیگه جبران کنه! ای خدا! پس این تا ابد قراره دوئل کنه؟

وسوسه شده بود به صفحات دوم و سوم نزدیک ترین انجمن رفته، اولین تاپیک قفلش را در آغوش بگیرد!
-اگه قفل بشم بهتر از این وضعه...یعنی نمی دونم...شاید باشه! شایدم نباشه.

احساس سنگینی کرد. شخص دومی واردش شده بود...رنگ سبزش نشان می داد که یک ناظر است! او ناظر ها را هم دوست نداشت. ناظر ها می توانستند قفل کنند...و قفل شدن یعنی فراموش شدگی!
-خودشه...لرد سیاه. بهتره ساکت بمونم تا بره.

لرد سیاه دکمه پاسخ را زد....مثل همیشه اول تذکر جدی و خشنش را بالای پست نوشت...و بعد نتیجه دوئل رودولف و روونا را! دفتر با کنجکاوی به نتیجه خیره شد.
-هوم...پس منتظر نتیجه بود. داره می خونه...برده! یعنی می شه که این دفعه بره و دیگه برنگرده؟





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ سه شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه دوئل روونا ریونکلاو و رودولف لسترنج: تبدیل!

توضیح: شما مرتکب اشتباه بزرگی شدین! و هر اشتباهی مجازاتی در پی داره.
لرد سیاه شما رو محکوم کرده که برای مدت مشخصی تبدیل به یک شیء یا موجود زنده(غیر از جادوگر و ساحره) بشین. شما تبدیل به چی می شین و بعد چه اتفاقی براتون میفته؟
در مورد اشتباهتون هم آزادین که بنویسین یا نه.

توجه داشته باشین که هم می تونه طنز باشه و هم جدی.
ادب و عفت عمومی را بسیار رعایت کنین! بله...با شما هستیم! با خود خودت!


برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز( بی ریخت! اگه شما زمان تعیین نکنین هم ما ده روز می دیم خب! ) (تا دوازده شب جمعه 3 اردیبهشت) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۵

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
سلام و اینا:دی
شاید باورتون نشه ولی من هم توی دام رودولف افتادم:))
درخواست هماهنگ شده باهاش.. زمانش هم 10 روز اگه باشه ممنون میشیم:))



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۲۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه دوئل باروفیو و ریگولوس بلک: هم اتاقی!

توضیح: شما در خانه ریدل با هر شخص(یا موجود زنده ) ای که مایل باشین هم اتاقی شدین! از اونجایی که هر دوتون شخصیت هایی غیر قابل تحمل هستین، این هم اتاقی از حضور شما راضی نیست!
چیزی که قراره بنویسین:

هم اتاقی(یا هم اتاقی ها) تون کی(یا کیا) هستن؟
چرا از حضور شما ناراحت و ناراضین؟ مگه شما چتونه؟!
برای خلاص شدن از شر شما چه کاری انجام می دن؟
نتیجه چی می شه؟

لازم نیست درباره همه اینا بنویسین...می تونین یکی دو تاشو انتخاب کنین.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز( تا دوازده شب چهارشنبه 1 اردیبهشت) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!

--------------------

آریانا!

منظورتو فهمیدیم! شصت بار تکرار کردی! همون یه بار کافی بود. ما با هوشیم. ما که تو نیستیم!


سوژه دوئل آریانا دامبلدور و لاکرتیا بلک: درس جدید!

توضیح: شما به مدیریت هاگوارتز منصوب شدین! و قراره یک درس جدید به هاگوارتز اضافه کنین و براش استادی انتخاب کنین. این درس چیه؟ استادش کیه و به چه دلیل انتخاب شده؟
کل پستتون می تونه درباره همین سوژه باشه...و یا می تونین یه بخشیش رو به توصیف هاگوارتزی که شما مدیرش هستین اختصاص بدین. به دفتر مدیریتتون. به اساتیدی که از قبل حضور داشتن. ولی توجه داشته باشین که اون درس جدید و استادش حتما باید باشه. جدی و طنز بودنش هم کاملا آزاده. یعنی اشکالی نداره که درس مسخره ای باشه.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل تا دوازده شب سه شنبه 7 اردیبهشت فرصت دارید.

جان سالم به در ببرید!


(یک نکته ای رو هم اضافه کنم. این سوژه ای که به آریانا و لاکرتیا دادیم خیلی آشنا به نظر می رسید. ولی هر چی گشتیم جایی پیداش نکردیم. بین سوژه های قبلی دوئل نبود. ممکنه قبلا در تاپیک دیگه ای ازش استفاده شده باشه. اگه همچین موردی وجود داره لطفا به ما اطلاع بدین.)


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۲۳ ۲۳:۵۹:۰۳



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۵

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
سلام

درخواست دوئل[ البته درخواست نيست چون قبلا قبول شده] با لاكرتيا بلك رو دارم. هماهنگ شده باهاش. مهلت دوئل هم تا سر هشتم ارديبهشت باشه.
منظورم اينه كه تا هفتم ارديبهشت باشه ولي تا شب باشه. :worry:
قبل از هشتم و بعد از هفتم ارديبهشت.
اکسپليارموس اصلا.

مرسى.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه دوئل اورلا کوییرک و عزت و سوزان بونز: آبرو!

توضیح: ایده مونو از همون عزت که در چت باکس صحبتش شد گرفتیم.
آبروی شما در خطره! به هر دلیلی. یا حتی می تونه رفته باشه. و شما کاری برای حفظ آبرو یا جبرانش انجام می دین.
توضیح بیشتر می تونم بدم. ولی مثال نمی زنم که سوژه هاتون از بین نره. باز اگه توضیح خواستین با پیام شخصی بپرسین که دقیق تر بگم.

ضمنا لازم نیست حتما درباره شخصیت خودتون بنویسین. در باره هر شخصیتی باشه قابل قبوله.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل سه هفته(تا دوازده شب یکشنبه دوازده اردیبهشت) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!

------------------

نتیجه دوئل رودولف لسترنج و ریگولوس بلک:

امتیاز های داور اول:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز – ریگولوس بلک: 26.5 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز – ریگولوس بلک: 28 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز- ریگولوس بلک: 28.5 امتیاز

امتیاز های نهایی:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز - ریگولوس بلک:27.5 امتیاز

برنده دوئل: ریگولوس بلک!

( یه توضیحی بدم. نتیجه این دوئل برای اولین بار در این دوره دوئل ها مساوی شد. مثل همه مسابقه هایی که با امتیاز دهی انجام می گیرن و نتیجه نباید مساوی بشه، در امتیاز ها تجدید نظر کردیم که برنده تعیین بشه. در این شرایط اگه هیچکدوم از داورا حاضر نشن( جا نداشته باشه) که امتیازشون رو عوض کنن، با موافقت دوئل کننده ها داور چهارم موقتی پیدا می کنیم که امتیاز تعیین کننده رو بده.)

---------------

-ارباب زندانی رو آوردم!

صدای مهیبی که حاکی از نشانده شدن زندانی روی صندلی بود به گوش لرد سیاه رسید. ولی هیچ فریاد یا حتی " آخ" کوتاهی به گوش نرسید.
لرد سیاه تعجب نکرد...حضورش در یک جلسه بازجویی چیزی نبود که مرگخواران به آن عادت داشته باشند. معمولا سرو ته کار با چند کروشیو هم می آمد! سکوت مرگبار زندانی کاملا عادی بود.

مدارک روی میز را جمع کرد و به طرف زندانی برگشت.
-خب...لاکرتیا...خیلی وقته که همدیگه رو ندیدیم. دقیقا از روزی که رودولف ناپدید شد...یا بهتر بگم...فرار کرد! از اون روز احساس می کنیم از محضر ما فراری هستی.

عکس العمل بعدی لاکرتیا چیزی بجز قورت دادن آب دهانش نبود. چیزی که لرد سیاه را متعجب می کرد این بود که لاکرتیا سرش را پایین نینداخته بود. مستقیم به چشمان اربابش خیره شده بود...ولی نه با نفرت...نه با خشم...و نه با جسارت! با حالتی غمگین...

دست هایش توسط طلسم قدرتمندی بسته شده بود. پاهایش و حتی سرش هم همینطور! کاملا روی صندلی ثابت شده بود. این همه احتیاط لازم نبود. لرد سیاه دریافت که یاکسلی فرصتی برای تخلیه کینه های قدیمی اش پیدا کرده است.
-لاکرتیا...شنیدم گربه تو جلوی چشمات کشتن...و باز حاضر نشدی بگی رودولف کجا پنهان شده. دلیل این حمایتت چیه؟ تا جایی که می دونیم اون گربه برات خیلی مهم بود.

لاکرتیا سکوت کرد. لرد سیاه قصد شکنجه نداشت. فکر نمی کرد کار به اینجا بکشد.لاکرتیا و رودولف هیچوقت ارتباط خیلی نزدیکی با هم نداشتند. حالا چرا به قیمت جانش از رودولف محافظت می کرد؟
-لاکرتیا! این آخرین فرصتته. ما قول دادیم رودولف رو نکشیم. فقط به دلیل عدم موفقیت در دو ماموریت اخیرش ازش بازخواست می کنیم. ولی ما به کسی قول ندادیم که تو رو نمی کشیم! پس حرف بزن!


فلش بک...به چند دقیقه پیش!


-ارباب زندانی رو آوردم!

دست های قدرتمند یاکسلی به طرف جلو هلش دادند و او را به شدت روی صندلی چوبی وسط اتاق نشاندند. این همه خشونت لزومی نداشت. با خودش فکر کرد: این لاکرتیای لعنتی چی به سر یاکسلی آورده که اینجوری حالش از من...یعنی از لاکرتیا به هم می خوره؟

شخصی در مقابلش قرار داشت. پشت به او...بی توجه به او و ورودش. ولی حتی اگر یاکسلی او را "ارباب" خطاب نکرده بود هم رودولف قادر به شناختن لرد سیاه بود. تاریکی اتاق و ردای بلند و سیاه لرد، مانعش نبودند.
درد در همه عضلاتش پیچیده بود. همین چند دقیقه پیش، گربه لاکرتیا را در مقابل چشمانش سلاخی کرده بودند. و خب...اهمیت چندانی برایش نداشت.

لرد سیاه بالاخره برگشت!
-خب...لاکرتیا...خیلی وقته که همدیگه رو ندیدیم. دقیقا از روزی که رودولف ناپدید شد...یا بهتر بگم...فرار کرد! از اون روز احساس می کنیم از محضر ما فراری هستی.

عکس العمل بعدی رودولف چیزی بجز قورت دادن آب دهانش نبود. سرش را پایین نینداخته بود. مستقیم به چشمان اربابش خیره شده بود...ولی نه با نفرت...نه با خشم...و نه با جسارت! با حالتی غمگین...
-ارباب...خواهش می کنم...

صدایش را کسی جز خودش نشنید.
سعی کرد تکان بخورد...دست هایش توسط طلسم قدرتمندی بسته شده بود. پاهایش و حتی سرش هم همینطور! کاملا روی صندلی ثابت شده بود.
-لعنت بهت یاکسلی!

-لاکرتیا...شنیدم گربه تو جلوی چشمات کشتن...و باز حاضر نشدی بگی رودولف کجا پنهان شده. دلیل این حمایتت چیه؟ تا جایی که می دونیم اون گربه برات خیلی مهم بود.

مهم نبود! فقط یک گربه سیاه بی اهمیت بود. گربه ها موجوات موذی و دو رویی بودند. رودولف هرگز از گربه ها خوشش نمی آمد...ولی ناخودآگاه به یاد سارا افتاد. ساحره ای که دوست داشت "پیشی کوچولو" خطاب شود...و خب...هر چه ساحره ها بگویند همان است!
برای چند ثانیه فکر کرد لرد سیاه قصد شکنجه اش را دارد...ناخودآگاه خوشحال شد. در این صورت لرد فورا می فهمید یک جای کار اشکال دارد!
ولی طولی نکشید که ناامید شد. وقتی لرد چوب دستی اش را کنار گذاشت.
لرد سیاه قصد شکنجه نداشت. این اولین بار بود که رودولف از ته دل می خواست شکنجه شود.
-لاکرتیا! این آخرین فرصتته. ما قول دادیم رودولف رو نکشیم. فقط به دلیل عدم موفقیت در دو ماموریت اخیرش ازش بازخواست می کنیم. ولی ما به کسی قول ندادیم که تو رو نمی کشیم! پس حرف بزن!

-ارباب من دارم حرف می زنم! شما نمی شنوین. این یاکسلی فلوبر طلسم قفل کننده زبان روم کار گذاشته! من الان فقط می تونم هکتور وار به شما خیره بشم! ارباب منو ببین! این التماس درون چشمامو مشاهده کن. ارباب منو شکنجه کن حداقل! از فریاد نزدنم متوجه شو که نمی تونم حرف بزنم! ارباب کاش قول داده بودین لاکرتیا رو نمی کشین. رودولف چه اهمیتی داشت اصلا! ارباب این چه قولیه دادین خب! من نمی خوام بمیرم! ساحره های زیادی باقی موندن که بهشون ابراز علاقه نکردم. ذهنمو بخونین حداقل...ببینین. این ذهن منه. باز باز...بخونینش. ببینین درونش چی می گذره. البته اون طرفشو نگاه نکنین. فقط این دو سه دقیقه آخرش بدون سانسور قابل خوندنه. من مسئول قبلیاش نیستم.

لرد سیاه از این همه خیره شدن خسته شده بود. شاید ذهن خوانی ایده خوبی بود...ولی نمی خواست یارانش بفهمند که بدست آوردن دانش جادویی سیاه، نتایج تلخی برایش داشت. توانایی ذهن خوانی اش بسیار ضعیف شده بود.
چوب دستی اش را برداشت...چشمان لاکرتیا برقی زد...شکنجه؟...

-آواداکداورا!

جسد لاکرتیا روی زمین افتاد...و چیزی که لرد سیاه و یاکسلی را متعجب کرد قمه ای بود که از لای کمربند لاکرتیا روی زمین افتاد...درست در مقابل پاهای لرد سیاه.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.