هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
روونا

نقل قول:
ارباب منو یادتونه عصن؟:)))
اصلا!

این اصلاح بود...در جواب باید بگم یه چیزایی یادم میاد!


نقل قول:
ارباب بعد مدتها رول زدم ارباب، ارباب اصلا شکل رول نشد خودمم هی نیگاش می کنم بد و بیراه می گم بش:))
الان اشکالش قیافه شه؟ ...اشکال خودت هم قیافه ته...ما چیزی بهت می گیم؟ همین جوری که هستی قبولت کردیم.


بررسی پست شماره 385 باشگاه دوئل، روونا ریونکلاو:


تبدیل شدن به هر چیزی که دوست دارین...هیجان انگیز نیست؟ هر چیزی...
و شما به یه جادوگر تبدیل می شی؟
این همون اولین چیزیه که به ذهن هر نویسنده ای می رسه. و شما یکی از خلاق ترین نویسنده های سایتی. انتظار تبدیل های عجیب تری داشتم! ما برای سوژه دادن اعضا رو دسته بندی می کنیم. این یکی مخصوص اعضای خلاق بود...اعضایی که می دونن باهاشون چیکار کنن.
البته این "انتظار داشتن" رو تو امتیازا دخالت نمی دیم. موقع دوئل عضو قدیمی و جدید و ضعیف و قوی مساوی هستن.

این دونقطه چیه؟ اشتباه تایپی شو قبول دارم. ولی همه جا می ذاری آخه! سخته یک کلیک دیگه بکنی، یه نقطه هم بهش اضافه شه؟


نقل قول:
- ما از شما نظر نپرسیدیم روونا.

این که منم!
لرد ولدمورت کتاب بی ادب نیست...ولی اینقدر هم فکر نمی کنم احترام بذاره که بگه "شما". این جوری اون مفهوم تحقیر آمیز جمله از بین می ره. اینجا هم همین طوره...داره مرگخوار رو سرزنش می کنه. ولی فعل و مخاطبش رو جمع می بنده:
نقل قول:
- روونا! آخرین ماگلی که شما کشتید برمیگرده به ماه ها پیش. شما یک عضو بی خاصیت در گروه محسوب می شید و الآن... ما رودولف رو از دست دادیم! یکی از اعضای فعال در گروه. متوجه می شید؟



نقل قول:
- ارباب.. حداقل بگید که چرا!
اینم کمی طلبکارانه اس...برای کسی که در مقابل لرد داره حرف می زنه. یه کمی ترس...یه کمی مکث لازمه.


نقل قول:
- همیشه از خودم می پرسیدم رودولف چی توی آینه می بینه که این همه اعتماد به نفس داره..
چشم هایش را در حدقه چرخاند.
- درسته! همون موجودی رو میدیده که ما در طول روز می دیدیم!
اینجاش بامزه بود.


نقل قول:
روونولف نشست روی کاناپه ای نزدیک به بلاتریکس و سعی کرد که لبخندِ مردانه بزند.
نوشتن رودولف به صورت "رونولف" ایده خوبی بود که خواننده در طول پست فراموش نکنه که این کیه. بولد(ضخیم) کردنش هم ایده خوبی بود که به خواننده می گفت:" من اینو عمدا اینجوری نوشتم!"...اینجور ریزه کاری ها خوندن پست رو برای خواننده خیلی راحت تر می کنن.


نقل قول:
- میدونستم خودم.. تا ده بشمار اومدم!
همین باعث شده پستت معمولی بشه! روونا رفته تو جلد رودولف...و داره سعی می کنه نقشش رو بازی کنه و موفق هم هست! اگه نمی تونست و همه چی به هم می ریخت یا حداقل یکی دو تا خرابکاری می کرد جالب تر نمی شد؟
اینجا انگار با رودولف طرفیم که فقط کمی حواسش پرته! و این نمی تونه جذابیت لازم رو ایجاد کنه.
تا وسط پست این حالت وجود داره...از وسط به بعد هم انگار روونا واقعا باورش شده که رودولفه! چه موقع خرید که حوصلش از خرید های جینی سر می ره و چه اینجا:
نقل قول:
- من اومدم بلا! من اومدم سوزان! من اومدم رز! من اومدم سیبل! لینی؟ وینکی؟ وندلین؟ آماندا؟ دافنه؟ ماری؟ آملیا؟ ایلین؟ آندرومدا؟ سلستینا؟ من اومدما! ینی هیچکس نیست؟ حتی مورگانا و فلور و آریانا؟
اصلا بهتر!



مهم ترین اشکال پستت بعد از ایده، سر در گمی شخصیت اصلیه! رفتارش ثابت نیست. جا نیفتاده! می تونست سر در گم باشه...ولی بصورت ثابت. مثلا رودولفی می شد با رفتار زنانه...یا روونایی می شد که ناشیانه سعی می کنه قلدر بازی در بیاره. ولی اینجا هر لحظه عوض می شه.


نقل قول:
- خوبه رودولف.. بسیار خوبه.. فقط می تونید برای ما توضیح بدین که چرا باید روی اون ناحیه از بدن شما پر از برچسب های صد آفرین باشه؟!
این دیالوگ هم کمی عجیب بود...لرد خودش روونا رو تبدیل کرده. چرا با اصرار رودولف خطابش می کنه؟ اونم وقتی که کسی اونجا نیست.
و چی بسیار خوبه؟ برچسبا؟ تغییر؟
به نظر من این پایان اونقدر قوی نبود که "پایان" باشه.


فراموش نکنین که اگه سوژه عادیه، باید داستانمون خاص باشه! خاص تر و متفاوت تر از همیشه.


------------
لاکرتیا


نقل قول:
سلام ارباب
ارباب....امممممم...من بالاخره جرأت کردم و دوئل جدی ننوشتم...میشه این پست جرأت مارو نقد بفرمایید؟
سلام!
آفرین! کار خیلی خوبی کردی. جدی نویسی به درد می خوره... خوب هم هست. ولی به نظر من کسی که می خواد تو سایت فعالیت کنه باید بتونه طنز بنویسه. وگرنه خیلی محدود می شه.
پستای دوئل طنز رو همیشه با اشتیاق بیشتری می خونم. جرات شما رو هم تحسین می کنم. همیشه شجاع باشین.


بررسی پست شماره 387 باشگاه دوئل، لاکرتیا بلک:


نقل قول:
عطر خاص و دلپذیر لاک مارک "فلان" دفتر را پر کرده و هوش از سر هر جنبنده ای میپراند.
از فرصت ها استفاده کنین...چه برای طنز نویسی و چه معرفی هر چه بیشتر شخصیت ها. الان این کلمه "فلان" یه فرصت بود. هر چیزی می تونست جاشو بگیره. لازم نیست اسم مارک باشه. عطر هر چیزی می تونست باشه. هر چیزی که شخصیت رو به خواننده نزدیک تر کنه.ببین...مثلا اینجا همین کارو کردی:
نقل قول:
موسیقی عجیبی که فقط شامل صدای یکنواخت گربه ها بود نواخته می شد و به جز مدیر هاگوارتز و گربه هایی که در راهرو شلنگ تخته می انداختند هیچکس معنای آهنگ را نمیفهمید.
با شرح دادن موسیقی غیر عادی و عجیبی که پخش می شد، شخصیتت رو معرفی کردی.


نقل قول:
لاکرتیا بلک روی صندلی زهوار در رفته مدیریت کمی وول خورد و با لبخند دوستانه ای که بر لب داشت به مرد ژولیده و کثیفی که مگس ها دور و برش رژه میرفتند و با اشتیاق دست هایشان را به هم میمالیدند چشم دوخت.
اینجاش خوب بود. هم توصیف کوتاه و خلاصه, ولی کافی ای که از تازه وارد داشتی و هم صحنه به هم مالیدن دست های مگس ها! موقع توصیف یک شخصیت همیشه لازم نیست جزء به جزءش رو توصیف کنیم. گاهی فقط کافیه به یه ویژگی اصلی یا مورد تاکید خودمون اشاره کنیم و بیخودی خواننده رو خسته نکنیم. شما هم همین کارو کردی.


معذب درسته.
به اشتباهای املایی اشاره می کنم که درستش رو ببینین...این جور اشتباها اگه خیلی اساسی نباشن و شورشون در نیاد روی امتیازا تاثیری ندارن.


نقل قول:
-من میخوام کار کنم...قاتل گفت شما میتونید به من کمک کنید.
این جاش خیلی خنده دار بود. آقای مارت طوری بی مقدمه و با جدیت درباره توصیه قاتل حرف می زنه که انگار قاتل شخصیت عاقل و بسیار مهمیه! این پاراگراف هم همینطور:
نقل قول:
لاکرتیا نفس عمیقی کشید و در دلش قاتل را لعنت کرد. از وقتی که مدیریت هاگوارتز را به عهده گرفته بود هردفعه یک نفر با ذکر این که آشنای مویرگی اش قاتل است یا تقاضای وام کرده بود، یا عاشق فلان معلم بود و برای تحقیق تشریف آورده بود، یا میخواست او پادرمیانی کند و چوب جارویش را بدون پرداخت جریمه از پارکینگ در بیاورد و یا این که مثل حالا دنبال کار میگشت.
شما خوب طنز می نویسی! طنزت بی مزه نیست. بی تفاوت می نویسی! انگار حرف دلت رو نوشتی...نه این که بشینی و بگی من الان تصمیم دارم یه چیز خنده دار بنویسیم! این حالت خوبی به طنزت می ده.


نقل قول:
لاکرتیا چشمانش را در حدقه چرخاند و با پوزخند جمله "هرکاری که تو اینجا لازمه" را "هیچ کاری" معنا کرد و گفت:
صحنه ها و احساسات رو خیلی خوب توصیف می کنی! با کوتاه ترین و خلاصه ترین جمله ها. و این جمله های کوتاه و خلاصه کاملا واضح و کافی هستن.


نقل قول:
-من از شما تقاضا دارم که به عنوان یک استاد مسئولیت کلاس جدیدی رو که اسمش چگونه گربه هارا موش کش کنیم هست به عهده بگیرید!
اولین و اصلی ترین ویژگی لاکرتیا...
به نظر من کلاس می تونست خیلی عجیب و غریب تر باشه...خیلی مسخره تر. خیلی دور از انتظار تر.
ریسک کنین! برین سراغ موضوع های دور از انتظار. موضوع اصلی شما معمولی بود. ولی یک قسمت از سوژه جالب و هیجان انگیز بود که اون قسمت رو خیلی خلاصه کردین:
نقل قول:
از بچگی دلش میخواست معروف شود و یک روزی اسمش تیتر همه مجله ها و در صدر خبرهای جوامع جادوگری باشد اما نه به دلیل زیاد شدن تعداد گربه های خشن و وحشی ای در مدرسه که پس از تمام شدن موش ها به آدم خواری روی آورده بودند.
این جاش حیف شده! لازم نبود خیلی توضیح داده بشه. ولی مثلا می تونستی با صحنه ورود مجدد آقای مارت به دفتر لاکرتیا درباره این موضوع بنویسی. که بیاد و توضیح بده که موشا تموم شدن و گربه ها رفتن سراغ بچه ها. می شد درباره صحنه هایی که گربه ها به وجود آوردن هم نوشت. مثلا همین چند دقیقه پیش دماغ یه پسر اسلیترینی رو کندن...همه با دیدنش فکر کردن ولدمورت به مدرسه حمله کرده و دارن فرار می کنن و همه چی از کنترل خارج شده! یا همون آقای مارت روی دو تا دستش وارد دفتر لاکرتیا بشه و بگه گربه ها پاهاشو خوردن!
این وسط آقای مارت بی تقصیر به نظر می رسید! خب به گربه ها کشتن موش ها رو آموزش داده بود. موشا تموم شدن، گربه ها خل شدن!


موضوعت قشنگ بود. ولی همونطور که گفتم قسمت آخرش خیلی جالب تر بود. می تونستی به جای قسمت استخدام، بیشتر درباره این قسمت بنویسی.
طنزت سبک و قشنگ بود. شخصیت هات محدود بودن. این باعث می شد خواننده با خیال راحت روی داستان تمرکز کنه.


اصلا مهم نیست که نتیجه و امتیاز چی باشه. کار خوبی کردی که جرات به خرج دادی و طنز نوشتی.


تموم شد!






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
سلام ارباب
ارباب....امممممم...من بالاخره جرأت کردم و دوئل جدی ننوشتم...میشه این پست جرأت مارو نقد بفرمایید؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
ارباب منو یادتونه عصن؟:)))
ارباب بعد مدتها رول زدم ارباب، ارباب اصلا شکل رول نشد خودمم هی نیگاش می کنم بد و بیراه می گم بش:))
ارباب نقدش می کنین؟
ارباب؟ ارباب!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
رودولف

نقل قول:

ارباب!

ارباب...فک کنم سبک جدیدی اختراع کردم توی این رول،اگه میشه یه نگاهی بهش بندازین،نقد و اینا...نمیدونم چرا حس میکنم کمه...چیش کمه ارباب؟!
این چه درخواست "تو سر نقد بزن"ای بود! یه نگاهی بهش بندازیم...نقد و اینا؟!

می ندازیم!

بررسی پست شماره 384 باشگاه دوئل، رودولف لسترنج:


درباره جادوگران زیاد پست زده شده بود قبلا. ولی خب...رول شما متفاوت بود. همیشه می گم برای پست دوئلتون ایده های جدید و متفاوت پیدا کنین. اولین چیزی رو که به ذهن همه می رسه ننویسین. این یعنی همین! چیزی که شما نوشتین یه ایده جدید بود. جالب بود. و کاملا برای رول دوئل مناسب بود. برای هر سوژه ای با کمی فکر می شه ایده غافلگیر کننده ای پیدا کرد.

من اگه جای دوئل کننده ها بودم بدون شک تبدیل به یک شیء می شدم. این یعنی مسابقه رو یک-هیچ جلو شروع کردم! چون نوشتن از زبون شیء متفاوته. هر چی می خواد باشه. ولی موجودات زنده این حالت رو ندارن. باید تلاش جداگانه ای برای خلاقانه کردن رول انجام داد.


یک توصیه کلی دارم...وقتی پایان پست شما قراره به یه اتفاق یا صحنه جالب و متفاوت ختم بشه، بهتره پستتون رو با همون صحنه شروع کنین.
مثل تیتر خبر های روزنامه. که اول مهم ترین قسمت رو می نویسن که خواننده رو جذب کنن و بعد به توضیح می پردازن.دیا مثل فیلم هایی که اول آخر فیلم رو نشون می دن و بعد بر می گردن و توضیح می دن که چی شد که به اینجا رسید. رول شما دقیقا همین قابلیت رو داشت. به نظر من می تونستین از صحنه ای که رودولف وارد جادوگران می شه شروع کنین.


نقل قول:
اینکه رودولف لسترنج ملتمسانه به لرد نگاه کند،چیز عجیبی نبود...همه اهالی خانه ریدل عادت کرده بودند که رودولف هر روز جلوی لرد به مانند گردن شکسته ها بایستد و غر بزند...اما به نظر میرسید اینبار قضیه مربوط به غر زدن نبود!
بله! سه نقطه زیاد می ذاری! این دو تا می تونستن نقطه باشن مثلا! چرا سه نقطه شدن؟!


نقل قول:
_رودولف...نه یک بار،بلکه تو دو بار توی ماموریتی که داشتی موفق نبودی...
سعی کنین جمله ها رو به بهترین و درست ترین شکل ممکن بنویسین. مگه این که پای لحن یا شخصیت خاصی در میون باشه. مثلا کسی از هاگرید انتظار نداره لفظ قلم صحبت کنه. ولی اینجا لرد داره حرف می زنه. اون "تو" می تونه به جمله اول منتقل بشه. و به نظر من فعل "ناموفق" بودی تاثیر گذار تر می شد. چون تاکید لرد منفیه! "ناموفق بودی" تحقیر آمیز تر از "موفق نبودی" هست. "شکست خوردی" هم که از هر دوشون بدتره. بعضی وقت ها انتخاب کلمات و پس و پیش نوشتن جمله ها روی نوشته تاثیر می ذارن. مثلا اینجا:نقل قول:
میخواییم مجازتت کنیم...تو مرتکب اشتباه بزرگی شدی! و هر اشتباهی مجازاتی در پی داره.
اینجا لرد گفته می خواد رودولف رو مجازات کنه...و بعد توضیح داده! اینطور به نظر می رسه که می خواد رودولف رو قانع کنه که لایق مجازاته. در صورتی که اینطور نیست. لرد داره حکم صادر می کنه. برای همین اول باید مقدمه رو بگه...و بعد حکمش رو صادر کنه. اینجوری قاطعانه تر به نظر می رسه:
تو مرتکب اشتباه بزرگی شدی! و هر اشتباهی مجازاتی در پی داره. می خواییم مجازاتت کنیم


نقل قول:
_از کرم و سوسک هم بدتر...خیلی پست تر...یعنی یه ماگل!
این جمله مهمی بود. خواننده با کنجکاوی منتظره که بفهمه رودولف تبدیل به چی شده. و این "اعلام" احتیاج به ضربه محکمتری داشت:
_تبدیل به چیزی شدی که حتی فکرشم نمی تونی بکنی. از کرم و سوسک هم بدتر...خیلی پست تر...بی ارزش تر...نفرت انگیز تر....
تو یه ماگل شدی!



نقل قول:
رودولف با خود فکر کرد...قرار بود به چیزی به غیر جادوگر و ساحره تبدیل شود و خب...ماگل هم طبیعتا جزو جادوگران یا ساحره ها دسته بندی نمیشد.
این توضیح برای داورا بود دیگه؟!


نقل قول:
_یعنی نمیشه مدتش به جای معین،داریوش باشه!
_رودولف...میبینیم که به ماگل خیارشوری تبدیل شدی...زود از جلو چشمان من دور شو!
منم با لرد هم عقیده هستم! رودولف ماگل بسیار بی مزه ای شده.


نقل قول:
جدای از اینکه او انسان سختکوشی به هیچوجه نبود،نداشتن استعداد هم باعث شده بود که حتی اگر اقدام به تلاش،تمرین و یا سختکوشی بنماید،به دلیل نبود بن مایه،یعنی همان استعدادی که میبایست وجود داشته باشد تا پرورشش داد،وگرنه که "هیچ" را نمیشد پرورش داد،در انجام دادن کارها ناتوان باشد و ناکام بماند!
آدم اگه بخواد این جمله رو با صدای بلند یک سره بخونه نفس کم میاره. مغز هم همینجوریه. تا یه جایی می تونه جمله رو دنبال کنه. وقتی جمله زیادی طولانی بشه مفهوم رو گم می کنه.


اشکال پست شما اینه که جاهایی که لازم بوده نتونسته ضربه خوب و موثری بزنه.
مثلا چه لزومی داشت لرد مستقیم اعلام کنه که رودولف تبدیل به چی می شه؟ بهتر نبود خواننده همراه رودولف جلو می رفت و می فهمید؟ مثلا رودولف بیدار می شد و می رفت برای خودش صبحانه حاضر کنه. و خواننده کم کم متوجه می شد که قادر به جادو کردن نیست.

اشتباه های تایپی زیادی دارید!

یک اشکال دیگه پستتون احساساتی شدن بود! شعار دادن. جاهایی که درباره رودولف توضیح داده می شد این حالت رو داشت.


نقل قول:
.سیگاری از پاکت سیگارش بیرون کشید و آتش زد.
چشم همگی مان روشن!


نقل قول:
و افسوس میخورد به حال کسانی که منتظر تمام شدن بودند... اما زمانی مشخص و معینی برای پایانشان وجود نداشت...
احساس می کنم این جمله قرار بوده خیلی قشنگ باشه! ولی اصلا نتونسته مفهومش رو برسونه.


مسلما بخش عمده امتیاز رو ایده شما گرفت. خوب هم نوشته شده. ولی می تونست خیلی تاثیر گذار تر و قوی تر باشه. اونم نه با تغییرات بزرگ و عمده... فقط با پس و پیش کردن جمله ها و جایگزین کردن بعضی کلمات. در واقع با کمی دقت و وقت بیشتر گذاشتن!


غرتو زدی...دوئلتو کردی...نقدتم گرفتی! دور شو رودولف!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۴ دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب!

ارباب...فک کنم سبک جدیدی اختراع کردم توی این رول،اگه میشه یه نگاهی بهش بندازین،نقد و اینا...نمیدونم چرا حس میکنم کمه...چیش کمه ارباب؟!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۸ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هک!

نقل قول:
ارباب یه سوالی هم داشتم! شما گفتید یه دیالوگ رو مدام به یه شکل استفاده نکنیم، تکراری میشه. منم نشستم فکر کردم تشه اومد به ذهنم! الان این خوبه که تشه رو به هکتور اضافه کنم؟ چیزایی مثل این که در واقع همون سوژه قبلی شخصیتمون هستن ولی با ظاهر کاملا جدید خوبه که اضافه بشن؟
بعضیا سوژه هاشون نمی گیره! بعد هی می شینن فکر می کنن که چرا نگرفت.
چون دست رو چیزایی می ذارن که سوژه نیست. هر چیزی رو نمی شه تبدیل به سوژه کرد. هکتور یکی از بهترین شخصیت سازی هاییه که تو این سایت دیدم. سوژه هایی که تا امروز برای هکتور انتخاب کردی واقعا سوژه بودن.
یه اشتباه دیگه که زیاد می بینم اینه که بعد از یه مدتی احساس می کنن باید شخصیت رو تغییر بدن...چیزی بهش اضافه کنن. این کار همیشه درست نیست. مگه شخصیت واقعی شما هر چند ماه یکبار تغییر می کنه؟ ویژگی اخلاقی خاصی بهش اضافه می شه؟
در این مورد مورفین رو مثال می زنم. ویژگی مورفین چی بود؟ معتاد بود! و بعد چی بهش اضافه شد؟ هیچی! همه چیز در محور همون معتاد بودن می چرخید. مورفین خسته کننده شد؟ تکراری شد؟ ...اصلا!
این طرز فکر غلط رو که شخصیت باید عوض بشه یا دائما چیزی بهش اضافه بشه رو بذارین کنار. وگرنه همه چیزایی که ساختین خراب می شه. و اما سوال شما:
نقل قول:
چیزایی مثل این که در واقع همون سوژه قبلی شخصیتمون هستن ولی با ظاهر کاملا جدید خوبه که اضافه بشن؟
این خوبه! چیزی که تغییری در شخصیت سازی قبل ایجاد نمی کنه و ویژگی خیلی اساسی و خاصی نباشه رو می شه اضافه کرد. یعنی اصل سوژه رو می سازین...بعد کمی بهش شاخ و برگ می دین. دیگه نباید برین اصل سوژه رو از اول بسازین.


نقل قول:
شما گفتید یه دیالوگ رو مدام به یه شکل استفاده نکنیم، تکراری میشه.
اولش باید تکرار کنی! تا یه جایی باید تکرار کنی. که خوب جا بیفته. مطمئن بشی بیشتر اعضای سایت سوژه تو فهمیدن...شناختن! از اونجا به بعد به اون شکل تکراری نباید ازش استفاده کنی. همون سوژه رو تو موقعیت های مختلف به کار ببری. به شکل های مختلف. از ترس تکراری شدنش نباید سوژه رو کلا کنار گذاشت.
مثلا این تشه خوبه...ولی هنوز جا نیفتاده...و بدون توضیح احساس می کنم جا افتادنش سخته. می تونی یه مدت توی پرانتز توضیحش بدی. مثلا: لاکرتیا؟ خسته به نظر می رسی...با کمی تشه(تولیدات شرکت هکتور) چطوری؟
وقتی چند بار اینجوری تکرارش کنی همه می فهمن چیه. مثلا من قبلا می دونستم تشه مخفف چیه...ولی الان یادم رفته بود و از خودت پرسیدم! چون تکرار نشده برام.

بعد که شناخته شد می تونی بدون توضیح ازش استفاده کنی. تو پست هات هم می تونی درباره شرکتت بنویسی تا بهتر جا بیفته. لازم نیست شرکت بزرگی باشه. می تونه همون آزمایشگاه سیار همیشگی هکتور باشه که هر دفعه یه جایی بازش می کنه. می تونی هر بار جاهای عجیب غریب راه بندازیش. لای موهای رودولف...تو جیب ریگولوس...زیر کلاه آرسینوس...یا جای همیشگیت...رو شونه آریانا! مزاحم همه باش.
سوژه های قبلیتو فراموش نکن...حیفن. و دیگه سوژه اضافه نکن. حداقل نه تا مدت طولانی. این کار باعث می شه شخصیتت سردرگم به نظر برسه.


بررسی پست شماره 223 آموزشگاه مرگخواری، جناب هک!


نقل قول:
آریانا به شیشه نگاهی میکند و با لحنی که شک و تردید به وضوح در آن پیدا بود، میگوید:
- هکتور تو مطمئنی که این معجون درسته؟
خب...این یه سوال تکراریه...ولی خسته کننده اس؟ ...هنوز نه! چون هکتور عکس العملای خاص خودشو داره و اون اعتماد به نفس مضحکش هنوز جالب و دوست داشتنیه.


نقل قول:
آریانا به شیشه نگاهی میکند و با لحنی که شک و تردید به وضوح در آن پیدا بود، میگوید:
این لحن سخت نیست؟ بهتره یا بنویسی "می گه" و یا "گفت"...و کل پست رو به همون حالت بنویسی. برای طنز نویسایی که راحت و صمیمی می نویسن، سبک محاوره ای رو توصیه می کنم. مثلا خودم جزو اون طنز نویسا نیستم و اصولا نمی تونم محاوره ای بنویسم. ولی برای امثال شما این سبک باعث می شه کمتر درگیر جمله ها و فعل و فاعل بشین و آزادانه تر رفتار کنین.


نقل قول:
ولی میدونی که هرگز تسترال بین درز معجون های من نمیره!
خب ضرب المثل از دم غلطه...ولی این ضرب المثل از دم غلط رو فقط می شه از شخصیت از دم غلطی مثل هکتور قبول کرد! هکتور اگه حرف درستی بزنه باید تعجب کنیم! ظاهرا بقیه شخصیت ها هم مثل من فکر می نقل قول:
کنن:
آریانا و سایر مرگخواران به یک مورد مشترک فکر میکردند. البته که تسترال بین درز معجون های هکتور نمیرفت! آن ها معتقد بودند معجون های هکتور به قدری افتضاح هستند که درز قادر به توصیف شدت فاجعه نبود. در واقع معجون های هکتور درز نداشتند، آن ها شکاف هایی به عظمت زخم روی سر هری پاتر در وجودشان داشتند. البته مرگخواران پس از کمی تفکر و یاد آوری چهره لرد به این نتیجه رسیدند که زخم روی سر هری پاتر اصلا عظیم نبود. بنابراین تصمیم گرفتند شکاف معجون های هکتور را با عظمت لرد مقایسه کنند. پیش از اینکه از این مقایسه هم پشیمان شوند، هکتور مشغول خالی کردن جیب هایش و چک کردن معجون ها شد.
شکافه لازم نیست بزرگ باشه...مثال اول باید کوچیک باشه! چیزی که بشه با مو مقایسه اش کرد. ولی خب...گفتم که...از هکتور انتظار حرف عاقلانه نداریم.


نقل قول:
- خب این که معجون تشه است!

آرسینوس با شنیدن این نام جدید و ناآشنا نتوانست جلو خودش را بگیرد و با آرامشی ساختگی گفت:
- تشه دیگه چیه هکتور؟
هوووم...ببین...این کار خوبی بود. تشه رو معرفی کن! به همه بشناسون.


نقل قول:
مرگخواران مطمئنا از شنیدن این خبر چنان مشعوف شده بودند که حتی قادر نبودند این شادی را در چهره هایشان بروز دهند و همگی با لب هایی صاف هر دو ثانیه یک بار پلک می زند و به هکتور نگاه می کردند. هکتور هم به خوبی درکشان می کرد
این توصیف ها از طرف نویسنده هستن...و توصیفات نویسنده باید بی طرف باشن. ولی این استثنا داره. مثل جایی که یه عضو یکی از جبهه ها بطور نامحسوس از گروهش دفاع می کنه و توصیف های طنز آمیزی درباره گروه مقابل می نویسه.
اینجا هم نویسنده به صورت ماهرانه و دوست داشتنی با هکتور تلفیق شده! برای همین اون "خنگ!" بودنش اصلا توی ذوق نمی زنه.


نقل قول:
- این شما و این هم معجون مرگخوار سنج!
این که دیالوگ پایانی پست قبلیه...پس تو در این پست چیکار کردی؟

تشه رو معرفی کردی!

کار خوبی هم انجام دادی. معمولا توصیه می کنم از سوژه های شخصیت های دیگه هم استفاده بشه. کمرنگشون نکنین. ولی نکته مهم اینه که تمرکز پست ما روی چیه...هدفش چیه. هدف تو بردن اسم تشه و توضیح دادن درباره اش بود. برای همین نباید توجه خواننده رو به شخصیت های دیگه جلب می کردی... و این کار رو هم به خوبی انجام دادی. فقط جواست باشه که "تشه" یه سوژه فرعیه. نذار بیشتر از حقش پررنگ بشه. جلوی حرکت آزاد هکتور رو نگیره. سر جاش بمونه و وقتی بهش احتیاج داشتی یک قدم بیاد جلو...وظیفه شو انجام بده و برگرده سر جاش.

برو هک! برو اینجوری زل نزن به ما!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۶ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
ارباب ارباب! هکتور اومده!

تشه آورده!

ارباب یه سوالی هم داشتم! شما گفتید یه دیالوگ رو مدام به یه شکل استفاده نکنیم، تکراری میشه. منم نشستم فکر کردم تشه اومد به ذهنم! الان این خوبه که تشه رو به هکتور اضافه کنم؟ چیزایی مثل این که در واقع همون سوژه قبلی شخصیتمون هستن ولی با ظاهر کاملا جدید خوبه که اضافه بشن؟



ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۱ جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آملیا


این الان درخواست نقده؟...فقط یک درخواست نقد؟
طولشو ببین!
این الان درخواست نقده؟

اول سوالاتو جواب بدیم:


نقل قول:
ارباب سوژه این سری خاص بودش؟ همیشه احساس میکنم سوژه هام خیلی یه جورین...انگار زیر دست و پا بودن من برشون داشتم ازشون استفاده کردم! تازه کلی روشون وسواسم این میشه!
سوژه شما عالی بود. یکی از نقاط قوت پستت بود...نقاط قوت خودت رو بشناس. شما جادوکاری. باید این نقاط رو به دیگران هم آموزش بدی. همین سوژه پیدا کردن مشکل خیلی از اعضاست. دست رو سوژه های پیش پا افتاده می ذارن...و از همون اول یه امتیاز منفی می گیرن.
سوژه شما خاص، خلاقانه، متفاوت و خیلی خوب بود!


نقل قول:
منم از این رو دیگه یکم از ته این دوئلم بریدم! به نظرتون بد شده؟
نه اصلا بد نشده. لازم نیست همه چی رو به نتیجه برسونین. مهم اینه که توجه خواننده رو به چی جلب می کنین. مثلا یکی که تمرکزش روی داستانه باید نتیجه رو بنویسه. یکی بیاد بنویسه آملیا تصمیم می گیره ریگولوس رو بکشه. شبانه می ره خونه ریگولوس...
خب این حتما باید بنویسه آخرش چی شد. چون اصل ماجرا داستانه. ولی در مورد پست شما اینطور نیست. اصل ماجرای شما طنزه! توجه خواننده معطوف به طنز شما می شه. داستان زیاد مهم نیست.

یکی از اشکال هایی که بر طرف کردین انتخاب سوژه اس. دیگه از این شاخه به اون شاخه نمی پرین. یه سوژه مشخص و منسجم دارین. خط داستانتون مشخصه.


نقل قول:
اول کار که راجع به دوئل آملیا و رودولف گفته بودم لازم بودش؟
بله...دقیقا لازم بود. حتی به نظر من می تونست کمی واضح تر و بیشتر باشه. اگه نمی گفتین پستتون ناقص می شد.


نقل قول:
ی جاهایی سعی کردم رماتیسمی بنویسم. یعنی خب تمام سعیمو بود به عنوان ی تازه رماتیسم گرفته!
خوبن؟
خب...من نه گریفیندوریم، نه هیچوقت گریفیندوری بودم. به همین دلیل نه می دونم روماتیسم چیه و نه هیچ نمونه ای ازش خوندم!


نقل قول:
بعد من یک جایی از رولم نوشته بودم که:
نقل قول:
میفهمید منظورمو که؟

و اصلا نمیخواستم بگم که آره من خیلی واضح گفتم و شمای خواننده باید فهمیده باشی. یه جورایی برای وصل کردن پارتها بودش. الان اینجا هم تاثیر بدی گذاشته؟
من دوستش ندارم! در نقد ها سعی می کنم زیاد طبق سلیقه شخصی ننویسم و مخاطبای شما رو در نظر بگیرم. معمولا نمی گم فلان چیز رو من دوست نداشتم. ولی اینو می تونم بگم که این کار رو من دوست ندارم. شاید بقیه دوست داشته باشن.
دو حالت داره:
یا همونیه که برای دای توضیح دادم(یه حالت تحقیر آمیز)...یا یه صمیمیت بی دلیل. هیچکدوم از اینا حس خوبی به من نمی ده. حالا شاید برای یه خواننده دیگه حس خوبی داشته باشه.


نقل قول:
ارباب یک جاهایی الان میبینم که جمله هام یکم گنگ شدن -نه از نظر مفهمومی. در حقیقت از نظر جمله بندی- و یا فعلها اشتباهن. اینا یکی دو تا همیشه از زیر دستم در میره. خیلی بدن برای رول دوئل؟ یعنی همچین تو چشمن؟
ممکنه بد باشن...ولی برای بعضیا هم یه جور سبک هستن. یه لحن خاصی رو تشکیل می دن. می خونم. اگه به مورد بدی برخورد کردم می گم.


نقل قول:
آخرش خیلی قهرمان بازی شد؟ نمیخواستم این طوری بشه ولی کار دیگه ای از دستم برنمیومد. یا بهتره بگم کار دیگه ای به ذهنم نرسید. یعنی اینقدر قهرمان بازی شدش که دل خواننده رو بزنه؟
قهرمان بازی شد...ولی یه جورایی هم مسخره بود! و همین مسخرگی، پایان شما رو از قهرمان بازی مطلق دور کرد.و در نتیجه، خوب بود.


بررسی پست شماره 378 باشگاه دوئل، آملیا سوزان بونز:


در مورد سوژه تون گفتم...عالی بود! هر کسی نمی تونه از باخت دوئل قبلی برای ساختن سوژه دوئل جدید استفاده کنه. اشکالی که داشت این بود که ارتباط قوی و محکمی با سوژه دوئل نداشت. یعنی ما مجبور شدیم کمی فکر کنیم که این پست کاملا در مورد سوژه اش؟ قابل قبوله؟
سوژه دوئل مهمه...خیلی باید واضح تر و پر رنگ تر باشه. اگه امتیاز شما کم نشد دلیلش نقاط قوت دیگه ای بود که پستتون داشت و این اشکال رو کمرنگ کرد.
اشکال دومش همون تیکه تیکه شدنشه...مخصوصا با توجه به زمان بندیا این تیکه تیکه شدن خواننده رو گیج می کنه. ولی چیزی که این اشکال رو جبران کرد این بود که تکه ها بصورت جداگانه خوب بودن. لازم نبود خواننده اونا رو به هم بچسبونه که بتونه از طنزشون لذت ببره.


نقل قول:
داستان از اونجا شروع شد که ...
ام... از اونجا که... یعنی... خب اگه بخوایم دقیقا از اولش بگیم، اولش اونجا میشه که... ام...
نظرتون چیه که از یکم قبلتر از اولش شروع کنیم؟
این قسمت می دونی چه پیامی رو به خواننده منتقل می کنه؟
می گه نویسنده گیج شده! نمی دونه از کجا شروع کنه. چطوری تعریف کنه...و این خوب نیست!

اون شکلک دندون داره خیلی بامزه بود!


نقل قول:
خانه ریدل، دفتر دوئل – یکم بیشتر از کمی قبلتر از شروع داستان
به نظر من بهتر بود کمی واضح تر آدرس می دادی. چون شروعت خیلی جالبه. می شد مستقیم تر ازش استفاده بشه.


نقل قول:
دستانش میلرزید. خیلی در این رابطه مطمئن نبود. ارباب را دید که به هکتور اشاراتی کرد. انگار نتایج دست او بود. معجون ساز ویبره زن خانه ریدل از جایش بلند شد و چوبدستی اش را کنار گلویش گرفت و گفت:
ارباب نه! لرد...لرد سیاه...اگه مرگخوار نبودی لرد ولدمورت هم اشکالی نداشت.
" در این رابطه مطمئن نبود" زیادی برای شروع ماجرا گنگ و مبهمه.


نقل قول:
-یک دو سه! یک دو سه! امتحان میکنیم!
-هک احمق! چوبدستی امتحان کردن نداره!
لرد شخصیت خاصی داره که اصولا نمی گه احمق! خونسرده! این یکی جزو مواردی بود که از محدوده لرد خارج بود. ولی بقیه دیالوگ خوب بود.


نقل قول:
-اما ارباب من از خیلی وقت پیش آرزوم بودش که این حرکتو بزنم. ارباب این جمع شده بود تو دلم. هیچ وقت هیچ کسی نمیذاشت من چیزی رو بلند اعلام کنم که بخوام صدامو امتحان کنم. ارباب همیشه تو هاگوارتز اونی که همه چیزو اعلام میکرد ارسینوس بود. حتی الانم ارباب تو ویزنگاموت و مدیریت نمیذارن من چیزی رو اعلام کنم. ارباب اصلا این اسنیپ همش منوی منو برمیداره چون دراکو برای خودشو شکسته. ارباب مگه منو جزوی وسایل شخصی ...
اینجور دیالوگا رو باید کمی اعصاب خرد کن تر کنی. یکی از چیزایی که اعصاب خرد می کنه تکراره! مثلا اینجا اول هر جمله می تونستی یه " ارباب"بذاری. فقط اول جمله ها. بدون تغییر و بصورت یکنواخت..اینجوری بهتر می شد.


نقل قول:
-و برنده دوئل کسی نیست جز ... رودولف لسترنج!
-آرهـــــــــــــــــ!
-نـــــــــــــــــــه!
این دیالوگ ها احتیاج به شکلک داشتن...هر سه شون...ولی اون " آره " و " نه" بیشتر احتیاج داشتن. ولی اینجاش قشنگ بود:
نقل قول:
دو دوئل کننده فریاد کشان خود را به طرفی پرتاب کردند. رودولف خود را در بغل لرد و آملیا خود را در بغل... بدبختی!
و بدبختی نیز چه گرم او را در آغوشش "فشرد"!
برعکس لرد که رودولف را با طلسم انفجاری به طرفی پرت کرد!



قسمت اتاق غذاخوری که همه به آملیا بی توجهی می کردن عالی بود. دیالوگ ها و شکلک ها...خیلی خوب بودن.


قسمت "به هم خوردن دو تا چینی" به نظر من اضافی بود. تو یه پست عادی(از نظر طول) اشکالی نداشت. یعنی از نظر محتوا مشکلی وجود نداره. ولی تو این پست بهتره قسمت های اضافی حذف بشن.


نقل قول:
-پیست! بازنده! منظورم چیزه... آملیا!
دیالوگ خیلی خوبی بود.


نقل قول:
دخترک وسط راهرو خشک شد. رنگ صورتش پرید و چشمانش از حدقه به بیرون جهید!
وقتی همچین تصمیمای غیر منطقی ای می گیرین، نذارین خام بمونه. ادامه اش بدین. این چشما بپرن بیرون...بغلتن و برن...و شما و خواننده هم باهاشون برین. کمی برین جلوتر...کمی این " مسخره بازی" رو ادامه بدین. حتی می تونین یه دور دور خونه ریدل بچرخین و بعد برگردین سر جاتون. لازم نیست خیلی طولانی باشه. تو دو سه خط هم می شه این کار رو انجام داد. در قسمت بعدی این کار رو انجام دادی...جلو رفتی. و خیلی هم خوب شده:
نقل قول:
آملیا با سر و صورتی خیس از اشک ذوق، دستان خود را از دور گردن هکتور باز کرد و او را از خطر خفه شدن نجات داد. هکتور که نفسهایش صدای خس خس میداد به دخترک نگاه کرد که حالا از خوشحالی بیشتر از خودش ویبره میزد. هکتور از این قضیه عصبانی شد. هیچ کسی حق نداشت از او بیشتر ویبره بزند. اگر این طوری بود که هرکسی جرئت میکرد بعد از دیالوگش شکلک ویبره را میزد؟ اصلا چرا شکلک ویبره به اسم هکتور ثبت نشده بود؟ چرا اسنیپ شکلک داشت و او نداشت؟ بی عدالتی تا این حد؟ مگر او هم مدیریت نبود؟ حالا که این طور شد میرفت و کل باکس شکلک را به نام خودش میزد و بعدش هم اسنیپ را حذف شناسه میکرد.
هکتور در همان زمان که داشت به این فکر میکرد که ایا توانایی حذف شناسه مدیر هم درجه را دارد یا نه، به یاد آورد که آملیا و خوانندگان همچنان به او و صفحه مانتیور و یا گوشی های هوشمند خود زل زده منتظر ری اکشن اویند!



نقل قول:
تا به حال به این فکر کردید که قهرمان داستانها کین؟ البته این واضحه که "هرکسی شخصیت اول داستان خودشه!" ولی خب... شخصیت اول با قهرمان خیلی خیلی فرق داره!
شخصیت اول میتونه یک زخم روی کله اش باشه و لازم نیست قهرمان زخم داشته باشه. شخصیت اول میتونه با سر بره تو دهن یک سگ سه سر و خب ... قهرمان لازم نیست این کارو بکنه! شخصیت اول میتونه همیشه زنده بمونه و قهرمان گاهی میمیره!
میفهمید منظورمو که؟
هر کله زخمی ای یک قهرمان نیست!
و متقابلا...
هر قهرمانی یک کله زخمی نیست!
در مورد اینا توضیح دادم...به نظر من امتیاز مثبتی برای پست محسوب نمی شن. توضیح های اضافه هستن. بدون اینا رول چیزی از دست نمی ده. تازگیا مد شده! هر جایی ازشون استفاده می شه. از اینا فقط وقتی می شه استفاده کرد که ربط زیادی به داستان داشته باشن و براش مفید باشن. در این حالت هم باید با دقت و خیلی خلاصه نوشته بشن...حالت نصیحت به خودشون نگیرن. حالت شعار پیدا نکنن. این توضیح شما هم به داستان ربط پیدا می کنه.


یکی دو اشتباه تایپی داشتی...که هیچ اهمیتی نداشتن. اینو گفتم که بقیه بدونن اشتباه تایپی همیشه اشکال قابل اشاره ای نیست. گاهی توی پست گم می شه.


نقل قول:
آملیا لبخند زد و جواب را با صدای بلند با خودش گفت:
اینجاش درست بود. باید داستان رو برای خواننده توضیح می دادی...ولی چرا با صدای بلند؟! بهتر بود اینو با خودش می گفت.


نقل قول:
مشتی هویج با دست و پا به اطراف میدویدند و جیغ میکشیدند.
ایده هویج ها فوق العاده بود.


در قسمت هویجی پست از شخصیت ها و سوژه هاشون خیلی خوب استفاده کردی. جداشون نکردم. چون همش خوب بود.


نقل قول:
مخصوصا وقتی لرد بعد از این همه داد و بیداد و جیغ بیدار میشد!
پایان خیلی قشنگی بود. اگه با همون انفجار و قهرمان بازی آملیا(که اصلا هم زننده نبود) تموم می کردی به این خوبی نمی شد.


نقل قول:
در قسمت بعد خواهید دید:
این قسمت هم که صد در صد، هزار در صد...باید حذف می شد!


خلاقیتت عالیه...طنزت عالیه...شخصیت هات عالین. وقتی نقد می کنی اینا رو به دیگران هم آموزش بده.


برو تا سه سال آینده نمی خواییم ببینیمت!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵

آملیا سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
از زیر گنبد رنگی عه آسمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 151
آفلاین
ارباب!
یعنی الان ویبره عه واقعیه! اینقدر استرس گرفتم انگار اولین بارمه میام درخواست نقد و اینا!
ارباب اومدم برای دوئلم!

البته یکمی هم سوال داشتم.

ارباب یکسری که اومده بودم برای درخواست نقد - اونم درخواست نقد دوئل بود اتفاقا- بعد بهتون گفتم رول دوئل باید یک چیز خیلی شاخ و سر و ته داری باشه و شما گفتید درسته که باید متفاوت باشه ولی لازم نیست که حتما سر و ته داشته باشه. -ارباب سوژه این سری خاص بودش؟ همیشه احساس میکنم سوژه هام خیلی یه جورین...انگار زیر دست و پا بودن من برشون داشتم ازشون استفاده کردم! تازه کلی روشون وسواسم این میشه! -
منم از این رو دیگه یکم از ته این دوئلم بریدم! به نظرتون بد شده؟ یعنی باید میگفتم که دقیقا سر آملیا چه بلایی میاد؟ و اول کار که راجع به دوئل آملیا و رودولف گفته بودم لازم بودش؟ گفتم پیش خودم خب شاید همه خبر نداشته باشن ازش و اگه نداشته باشن خیلی خیط میشه! حتی ممکنه خیت بشه!

بعد یک چیز دیگه ارباب.
ی جاهایی سعی کردم رماتیسمی بنویسم. یعنی خب تمام سعیمو بود به عنوان ی تازه رماتیسم گرفته!
خوبن؟

چندتا مورد کوچولو هم هس.
الان که نگاه کردم دیدم به دای گفتید اگه اشتباه نکنم که، نگید فهمیدید؟ متوجه شدید؟ میدونید؟ به همون دلایلی که گفتید.
بعد من یک جایی از رولم نوشته بودم که:
نقل قول:
میفهمید منظورمو که؟

و اصلا نمیخواستم بگم که آره من خیلی واضح گفتم و شمای خواننده باید فهمیده باشی. یه جورایی برای وصل کردن پارتها بودش. الان اینجا هم تاثیر بدی گذاشته؟

آخرین مورد ارباب!
ارباب یک جاهایی الان میبینم که جمله هام یکم گنگ شدن -نه از نظر مفهمومی. در حقیقت از نظر جمله بندی- و یا فعلها اشتباهن. اینا یکی دو تا همیشه از زیر دستم در میره. خیلی بدن برای رول دوئل؟ یعنی همچین تو چشمن؟

ارباب!
یه سوال کوچولوی دیگه موندش!
آخرش خیلی قهرمان بازی شد؟ نمیخواستم این طوری بشه ولی کار دیگه ای از دستم برنمیومد. یا بهتره بگم کار دیگه ای به ذهنم نرسید. یعنی اینقدر قهرمان بازی شدش که دل خواننده رو بزنه؟

همینا دیگه ارباب!
مرسی برای زحمتایی که میکشید خلاصه!
چون الان عیده و عید دیدنی و اینا هر وقتی هم شد مرسی بابتش.


من وراج نیستم!
من فقط با وسواس شرح میدم!

اسبم خودتونید!
اسیر شدیم به مرلین!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
چو

سوژه جدید دادن کار بسیار خوبیه!


بررسی پست شماره 59 نوری در تاریکی، چوچانگ:


نقل قول:
دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با ساعت دور گردنش مثل یک تصویر محو میشد...
برای شروع یک سوژه جدید زیادی ناگهانی بود. بهتر بود اول کمی درباره فضا و مکان توضیح می دادین. اینجا کجاست؟ این شخصیت ها چه حالتی دارن؟ کمی مقدمه چینی می تونست شروعتون رو ملایم تر و متعادل تر کنه.
نکته مثبتش استفاده از دو اسم کاملا آشنا برای خواننده بود. این دو شخصیت جزو شخصیت های اصلی هستن و همین آشنایی و تسلط خواننده به داستان، می تونه جذبش کنه.

نقل قول:

دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با ساعت دور گردنش مثل یک تصویر محو میشد...همان جا بی حرکت ایستاد تا دیگر اثری از ان یک دنده مو روغنی باقی نماند.
به نظر می رسه جمله دوم از طرف نویسنده بیان شده. ولی اینطور نیست. این نظر دامبلدوره. چون نویسنده اونجا داره از زاویه دید دامبلدور نگاه می کنه. از طرف اون نظر می ده. و دامبلدور اصولا کسی نیست که همچین نظری(مو روغنی) بده.


نقل قول:
دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با ساعت دور گردنش مثل یک تصویر محو میشد...همان جا بی حرکت ایستاد تا دیگر اثری از ان یک دنده مو روغنی باقی نماند. در همان لحظه اسنیپ پریشان وارد اتاق شد!
پاراگراف اولتون خیلی سریع تر و خلاصه تر از چیزی که باید باشه پیش رفته. از نظر داستانی شروع قشنگی رو انتخاب کردین. ولی خوب توضیح داده نشده. صحنه ها باید با جزئیات بیشتری نوشته می شدن که خواننده بتونه به خوبی هضمشون کنه. مثلا:

دو جادوگر در دفتر دامبلدور، واقع در یکی از برج های هاگوارتز، روبروی هم ایستاده بودند.
دامبلدور به گردبند درخشانی که دور گردن اسنیپ قرار گرفته بود نگاه می کرد. اسنیپ زیر نگاه های ناامید دامبلدور، شروع به چرخاندن گردنبند کرد.
طی چند ثانیه بعد، دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با چرخش ساعت دور گردنش، مثل یک تصویر محو میشد...حرفی نزد...همان جا بی حرکت ایستاد تا دیگر اثری از جادوگر یک دنده باقی نماند.
برای چند ثانیه فکر کرده بود که اسنیپ موفق شده...ولی درست در لحظه ای که این فکر به ذهنش خطور کرد، اسنیپ با حالتی پریشان وارد اتاق شد!


سعی کردم زیاد عوضش نکنم...فقط کمی اصلاح کردم!


نقل قول:
اسنیپ هنوز درمانده و بهت زده بود و به سختی کلمات را ادا میکرد.
-سوروس ما هر کاری که میتونستیم انجام دادیم زمان برگردان نمیتونه مرگ رو تغییر بده اگه قرار بود لیلی زنده باشه الان این جا بود! میفهمی که چی میگم..؟
وقتی درباره شخصیتی توضیح می دین، دیالوگ بعد از اون توضیح مال اون شخصیت می شه. اگه قراره دیالوگ شخصیت دیگه ای رو بنویسین حتما یه خط فاصله بذارین.
در ضمن اون دو نقطه آخر جمله چیه؟!


نقل قول:
-ولی....لعنتی همش تقصیر منه... چشم هایش دیگر طاقت نیاورد و اشک هایش جاری شد
علامتگذاری و فاصله هاتون اشکال دارن. همین باعث می شه خواننده نتونه داستان رو با لحن درست بخونه. جمله های شما رو باید خوند و بعد حدس زد که به چه حالتی باید خونده بشن. این کار باعث می شه حواس خواننده پرت بشه. حس و حال داستان از بین بره. اینجا جمله " چشم هایش طلقت نیاورد" درست نیست. وقتی اشک هامون جاری می شه این چشمامون نیستن که طاقت نمیارن. قلبه. چون ریختن اشک از چشم غیر ارادیه. قلب و احساساته که باید کنترل بشه:
-ولی....لعنتی! همش تقصیر منه...
دیگر طاقت نیاورد و اشک هایش جاری شد.



به جای نقطه، از سه نقطه استفاده نکنین. سه نقطه برای جاییه که جمله ناقص مونده یا قصد داریم مکث رو نشون بدیم.


نقل قول:
خودت میدونی اون به اصتلاح لرد سیاهت واسه همیشه پنهان نمیمونه اگه واقعا به فکر جبرانی.....
روی لحن ها و شخصیت ها بیشتر دقت کنین. دامبلدور اینجوری حرف نمی زنه. تو جمله " به اصطلاح لرد سیاهت" یه جور تمسخر نهفته وجود داره...یه نیش و کنایه که اصلا متناسب با شخصیت دامبلدور نیست. بقیه سفیدا می تونن اینجوری حرف بزنن. دامبلدور نمی زنه.
احساسات شخصیت هاتون خیلی گنگ باقی مونده. ناامیدی دامبلدور...عذاب وجدان سوروس. می تونستین بیشتر درباره اینا توضیح بدین. طوری که خواننده کاملا درکشون کنه.


یک نمونه از اشکالات علامتگذاریتون:
نقل قول:
به یکی از پنجره های راهرو تکیه داد به بیرون خیره شد اشک بی اختیار از چشم هایش میچکید..مدام خودش را سرزنش میکرد
دو جمله اول، و جمله آخر نقطه ندارن...جمله وسط دو نقطه داره! ما علامت دو نقطه نداریم. یا نقطه اس یا سه نقطه.


نقل قول:
فلش بک - کمی قبل:

دامبلدور باز هم تکرار کرد:
-سوروس این کارت بی فایدس.....
-حداقل سعی خودم رو میکنم...این جواب میده....باید جواب بده...!
این را گفت و کوک ساعت را چرخاند و لحظه ای بعد سفرش در زمان شروع شده بود...
من اصلا متوجه این قسمت نشدم. سوروس کمی قبل موفق نشده بود به گذشته بره...و داستان پیش رفته بود. الان با فلش بک می بینیم که موفق شده. چرا؟ چی شد؟ فلش بک مال زمانی قبل از داستانیه که بالا خوندیم. اینجوری داستان شما اصلا منطقی به نظر نمی رسه. اشکال در همون کلمه "فلش بک" هست...اگه داستان رو به همین شکل بدون فلش بک ادامه می دادین درست می شد. ولی نکته خوبش اینه که داستان کلی رو می شه متوجه شد. سوروس از مرگ لیلی ناراحته و می خواد با استفاده از زمان برگردان این مرگ رو جبران کنه.
زمان برگردان وسیله پیچیده ایه. سوژه اش هم پیچیده می شه. برگشتن به گذشته و تلاش برای پنهان شدن از شخصیت خودش در گذشته کار سختیه. ولی می شه امتحانش کرد.


سوژه شما خوب بود. با وجود ابهاماتی که داشت قابل فهم بود. توضیحاتتون رو کامل تر کنین. بیشتر در باره زمان و مکان بنویسین. سعی کنین احساسات شخصیت ها رو قبل از دیالوگ هاشون توضیح بدین که خواننده با آمادگی بیشتری دیالوگ رو بخونه.

مواظب شخصیت ها باشین. نذارین از قالبشون خارج بشن.


موفق باشید.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.