هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
- خب جلسه رو شروع می کنیم.

- خب شروع کنیم.

- پس چرا شروع نمی کنیم؟

- یه نفر نیست.

- کی؟

- سوروس.

- اونکه مهم نیست.

- همه باید باشن.

ناگهان صدای در آمد.

- نکنه ارباب باشه؟

- نه بابا ارباب رو کاشتیم رفت.

لرد وینکی که از عصبانیت سرخ شده بود فریاد کشید:

- چطور جرئت کردید ما را بکارید؟!

همه مرگخوار ها برگشتند و به صورت لرد وینکی خیره شدند.

لرد وینکی که متوجه شده بود سوتی داده است حرف را تصحیح کرد:

- منظور وینکی این است که ارباب باهوش و توانا هستند شما نمی توانید ایشان را گول بزنید.

رودولف با ترش رویی جواب داد:

- کجاش باهوشه؟ علم ثابت کرده که افراد کچل کلا IQ ندارن.

نارسیسیا با متانت به رودولف گفت:

- کنار این جنه چیزی نگو یه حسی بهم میگه آنتنه.

لوسیوس لبخند چندش آوری به همسرش زد و گفت:

- نظر منم همینه. بیرونش کنیم.

دراکو که چهره متفکرانه ای داشت گفت:

- احساس نمی کنید اون بدبختی که در زد اون بیرون قندیل بست؟

- راست میگه. وینکی اول درو باز کن بعد برو بیرون.

لرد وینکی غرغر کنان به طرف در رفت.





ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۵/۸/۱۰ ۱۷:۴۵:۳۲

مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ یکشنبه ۹ آبان ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
لرد اصولا همواره از حس بویایی فوق العاده قدرتمندی بهره مند بود و انواع و اقسام بو ها را با کیفیت بی نظیر فول اچ دی دریافت میکرد. حال چه در جسم خودش و چه در جسم وینکی. در نتیجه، با یک ضرب و تقسیم کوچک میتوان فهمید که حس کردن بو ها مهارتی است که در وجود لرد سیاه نهفته است و نیاز به تمرین هم ندارند ایشان.
اما در مورد بویی پلید و نفرت انگیز به نام "کودتا"، لرد سیاه این بو را به دلیل اینکه چندان مورد علاقه اش نبود، به خوبی حس میکرد. در نتیجه احساس این بو و ارسال شدن آن به مغز، مغز لرد وینکی با سرعتی معادل سرعت جاروی مشتی ممدلی به کار افتاد.

لرد از قیری ویری رفتن چشمانش متوجه شد که مغز نیمه وینکی اش، توانایی پردازش و تفکرات سنگین را ندارد و نمیتواند با یک نقشه هوشمندانه بساط کودتای مرگخواران را بر اندازد. پس تصمیم گرفت همرنگ جماعت مرگخواران شده و به عنوان وینکی وارد زیر زمین شود. لرد وینکی پس از اینکه کاملا این نقشه را در ذهن خود مرور کرد، به دنبال صدای مرگخوار به حرکت در آمد، وارد راهروی منتهی به زیر زمین شد، پله ها را سه تا یکی پرید و در نهایت به زیر زمین رسید.

لرد وینکی وارد زیر زمین که در واقع اتاقی بزرگ، خاک گرفته و قدیمی بود، شد و نگاهی به میز گرد بزرگی که در وسط اتاق قرار داشت انداخت. مرگخواران روی صندلی های دور میز نشسته بودند. نگاه هایشان بسیار جدی و حتی در مواردی خشن مینمود. لرد در یک نگاه متوجه شد که دلشان خیلی خیلی پر است!

- وینکی، بالاخره اومدی؟ بیا اینکه و عظلات من رو ماساژ بده، میخوام بعد از کودتا برم بانو نجینی رو به همسری بگیرم.

لرد اندکی کبود شد، اما نتوانست در مقابل یک تمایل بزرگ برای ماساژ دادن شانه های رودولف مقاومت کند و به سوی او رفت.

- میتونیم جلسه رو شروع کنیم؟
- آره آره... همزمان معجون بخوریم و جلسه رو شروع کنیم.
- با شعار آزادی هورا، مای لرد سوراخ، جلسه رو شروع میکنیم، یه دیقه دیگه طولش بدید کروشیوتون میکنم!

لرد وینکی کاملا به رنگ لبو در آمده بود.
- به ما گفتی... وینکی هم در برنامه ارباب سوراخ شرکت کرد. وینکی جن ارباب سوراخ کن خوب بود.

لرد نفس راحتی کشید... نزدیک بود خراب کاری به بار بیاورد!

- وینکی، بیا لنگای پینه بسته روستایی ره ماساژ بده.

لرد به رنگ کبود در آمد. اما به آرامی و در حالی که میکوشید منفجر نشود به آرامی به سمت باروفیو رفت.



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین

خلاصه:

لرد سیاه در اثر نوشیدن معجون مرکب اشتباهی صاحب موهای بسیار بلندی شده و مرگخوارا در حال تلاش برای حل این مشکل هستن. ولی به جای حل مشکل اشتباها معجونی به لرد داده می شه که اونو تبدیل به وینکی می کنه.

......................

-فرمودیم ما اربابیم و اگر یک بار دیگر گوش ما را بکشی...

ایرما با آرامش گوش لرد وینکی را گرفت و محکم کشید و با چهره ای منتظر به جن خانگی خیره شد.
لرد سیاه با آن قد کوتاهش، برای نگاه کردن به ایرما مجبور بود سرش را بالا بگیرد...و در این حالت اصلا احساس اقتدار نمی کرد!
-خب...اگه یک بار دیگر گوش ما را بکشی...بسیار ناراحت خواهیم شد.

ایرما از بردن لرد وینکی منصرف شد.
-تو از اول جن غیر عادی ای بودی. حتما به ارباب پیشنهاد می کنم تو رو بفروشیم و به جات تسترال بخریم. حداقل می شه سوارش شد و در محوطه خانه ریدل تردد کرد.

با دور شدن ایرما، لرد وینکی تک و تنها ماند...و دچار بحران هویت شد!

حالا او اربابی بود که باید دستور می داد یا جنی که باید دستور می گرفت؟

روحش هنوز ارباب بود...ولی معجون روی جسم و مغزش تاثیر گذاشته بود. تمایل عجیبی به گردگیری پیدا کرد!
-اوممم...ما باید هم اکنون یک دستمال بیابیم! سپس به گرد و خاک ها دستور خواهیم داد از این مکان دور شوند.

-هی وینکی...این جایی؟ دنبالم بیا. مرگخوارای معترض تو زیر زمین جمع شدن. باید یه فکری به حال خودمون بکنیم. زود باش. تا جلسه شروع نشده باید خودمونو برسونیم. اون پایین کلی کار هست که باید انجام بدی.

گوش های بزرگ لرد وینکی با کنجکاوی به حرکت در آمد...
مرگخواران معترض؟...جلسه؟...زیر زمین؟

بوی کودتا می آمد!




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
بدون توجه به شکستن آیینه، شروع به قدم زدن در اتاقش کرد.این دیگر چه اتفاقی بود؟تا کی باید در اتاقش حبس میماند؟
با عصبانیت نگاهی به بقایای جسد آرسینوس‌ انداخت که گوشه اتاق افتاده بود.

-به محض اینکه به شکل زیبای خودمون برگردیم دستور خواهیم داد که کلیه معجون سازا از گروهمون خارج‌شن.حتی کسایی که توی هاگوارتز معجون سازیو بالای 10 گرفتن هم باید برن. تردد معجون سازا رو پر محدوده 5 کیلومتری خودمون قدغن خواهیم کرد.


با باز شدن در لرد نتوانست به غرغر‌هایش ادامه دهد.
ایرما پینس،مانند لاشخور گردن دراز استرالیایی،گردنش را از لای در وارد اتاق کرد.

-اینجایی وینکی؟!جن تنبل و بد!خجالت نمیکشی رفتی روی تخت لرد ؟زود تر بیا باهات کار دارم.

-مواظب رفتارت باش ایرما،ما اربابیم!

-توی کتاب <بحران های روانی نسل جوان> نوشته بود که بیکاری زیاد موجب ایجاد توهم و مالیخولیا میشه.و برای درمانش باید چیکار کرد؟
باید کار کرد وینکی،کار!

ایرما با گفتن این حرف وارد اتاق لرد شد تا شخصا وینکی را از گوش گرفته و سر کار ببرد.
لرد دست به چوبدستی شد.

-آوداکداورا!

با دیدن نتیجه طلسم که یک پروانه سبز بود دریافت که در حالت جنی توانایی جادو کردن ندارد.

-در کتاب<افسردگی،بیماری قرن>نوشته بود که در حالت پیشرفته فرد خودشو جای شخص دیگری
میذاره و با اون همزاد پنداری میکنه.
این در مورد تو صدق میکنه وینکی!

و بدون توجه به داد و قال های وینکی،اورا از گوش گرفت و زیر بغل زد و به سمت کتابخانه رفت.


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۹۵

سیوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۹ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۱ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶
از :yphbbt:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 51
آفلاین
- سرورم به این فکر کنیم که آن گوی سفید زیبای ماه مانند با خوردن این معجون دوباره ظهور می کنه و جهانی رو تحت تاثیر خودش قراره میده. به این فکر کنید که...
- ساکت! آیا من درخواست انشایی با موضوع کله ارباب را توصیف کنید کرده بودم... معجون ارباب باید معطر باشه. برو عوضش کن!
- ارباب... من ساعت ها روی این مجعون زحمت کشیدم. از ترکیبات جاودانه ساز توش استفاده کردم. می دونید به مشقتی تونستم تهیشون کنم سرورم.
- جاودانه ساز! گفتی از جاودانه ساز استفاده کردی!
- بله سرورم موارد اولیه شون حرف نداره. این شرکت دارای ایزو... اِ یهو چی شد! صبر کنید سرورم... یه قلپ یه قلپ ازش بخوردید... آی... آروم... خفه میشید!

سالن اجتماعات مرگخواران

- گفتی لرد اونو به چهار میخ کشیده!
- آره ظاهرا معجونی که آرسینوس درست کرده اونجور که باید و شاید کار نکرده.

مرگخوارها در گوشه و کنار تالار اجتماعات جمع شده بودند و در مورد شایعاتی که پخش شده بود صحبت می کردند.

- میگن ارباب از توی اتاقش بیرون نمیاد.
- من شنیدم که فقط بلاتریکس تونسته بره پیش ارباب اما چند لحظه طول نکشیده که با جیع وحشتناکی اومده بیرون و بعدش بیهوش شده.
- نه بابا!
- آره بابا!
- نکنه ارباب تبدیل به گوی پشمالو شده؟
- ساکت!

سرو صدای مرگخوارها بلافاصله قطع شد تا به منبع صدایی که به صورت جادویی بلند شده بود توجه کنند.

بلاتریکس در حالیکه از خشم صورتش منقبض شده بود به همراه دالاهوف وارد تالار شد با گفتن این جمله چوب دستیش را از روی حنجره اش برداشت و با چشمانی خون آلود به جماعت ترسان و کنجکاو نگاه کرد.

- کی به شما اجازه داده در مورد لرد سیاه شایعه پراکنی کنید!
- آیا این حقیقت داره لرد...
- کروشیو! گفتم حرف نباشه.

بلاتریکس چوبدستیش را به نشانه تهدید به سوی جماعت گرفت.
- ارباب حالش خوبه فقط تحت تاثیر دارو کمی ضعیف شده! بنابرین تا اطلاع ثانوی کسی حق نداره مزاحمشون بشه. ماموریت ها طبق برنامه انجام میشه و گزارششون به من داده میشه تا به گوش لرد سیاه برسونم. روشن شد!

اتاق خواب لرد سیاه

پشتش را به آینه کرد و با آینه کوچک به بازتاب تصویر پشت سرش نگاه کرد. با دیدن چهره جن خانگی آینه منبت کاری شده از دستان لرزانش لغزید و ناله کنان به روی تخت افتاد.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۱۴ ۱۵:۰۸:۲۲

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power.




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-ارباب معجونی که می خواستید آماده اس!
-فرمودیم بیار تو.
-ارباب معجونی که می خواستید...

در با حرکتی خشن، باز، و چهره خشمگین لرد سیاه جلوی آرسینوس پدیدار شد!
-تو هاگوارتز عضو کدوم گروه بودی آرسینوس؟

-ارباب معجونی که می خواستید...چیز...یعنی گریفیندور ارباب!

لرد سیاه یقه آرسینوس را گرفت و به همراه سینی به داخل اتاق پرتاب کرد.
-خب...خوبه...چون فکر نمی کنم روح روونا بعد از فاجعه لینی وارنر طاقت یه باگ دیگه رو داشته باشه.

با پرتاب حرفه ای لرد سیاه، جام حاوی معجون از داخل سینی پرواز کرد و معجون از جام جدا شد و به سرعت تحت تاثیر جاذبه زمین تصمیم به ریختن روی تختخواب لرد سیاه گرفت.
آرسینوس زیرکانه از این تصمیم معجون مطلع شد...و جام را با حرکات دیوانه واری زیر معجون معلق در هوا چرخاند و کل معجون را پیش از رسیدن به تختخواب دوباره گرفت!

لرد سیاه اصلا تحت تاثیر این حرکت خارق العاده قرار نگرفت و آرسینوس به این موضوع کاملا واقف بود!
-ارباب باگ یعنی حشره؟

-خیر...باگ یعنی تو...یعنی نقص! ولی در مورد لینی استثنائا هر دو معنی رو می ده. حالا بگو برای چی اینجایی. ما با این شکل گیسو کمندمون صبرو حوصله بسیار کمتری داریم.
-ارباب معجونی که...
-خب! متوجه شدیم! بدش ببینم.

آرسینوس معجونی را که با قهرمانی های زیاد حفظ کرده بود به طرف لرد گرفت. لرد جام را برداشت و به صورتش نزدیک کرد...و فورا اخم هایش را در هم کشید!
-بو می ده!
-بوی چی ارباب؟ من یک مشت اسطوخودوس توش ریختم...تازه نوشتنش هم خیلی سخت بود! متحمل مشقت زیادی شدم.

لرد سیاه دوباره معجون را بو کرد.
-بوی...جن! بوی اون جنه رو می ده. معجونت بوی وینکی می ده آرسینوس. ما حالمون داره به هم می خوره!




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
ساعتی دیگر،مکانی دیگر

آرسینوس بطری معجون در حیاط خانه ریدل قدم میزد و به سمت عمارت اربابی میرفت.
کار تهیه معجون به خوبی انجام شده بود و به جز یک مورد وینکی زدگی عیب دیگری در معجون نبود.
در حقیقت تهیه این معجون وقت زیادی از آرسینوس نگرفته بود،چند برابر وقت لازم برای تهیه معجون را صرف این کرده بود که آریانا را از فکر این که معجون را شخصا و با ملاقه در حلق لرد بریزد منصرف کند.
البته او نیز به سادگی زیر بار نمیرفت،آتش روشن کرده بود،وینکی کشته بود،وینکی پخته بود،وینکی حل کرده بود تا بتواند شخصا به لرد سیاه معجون بدهد.
دوست داشت که دندان های لرد را ببیند،چون شنیده بود که دندان های لرد سیاه تماما سیاه است و آریانای بیچاره تا به حال دندان هایی که کاملا سیاه باشد ندیده بود.
آرسینسو هم که نتوانسته بود اورا با وعده هایی چون بلیط شهر بازی،پاستیل خرسی،آبنبات چوبی به قد یک تسترال و اکسپلیارموس زن خودکار اورا منصرف کند نهایتا،مجبور شده بود به او بگوید که در کوچه دیاگون شیرینی مجانی میدهند.

با رسیدن به مقابل در اتاق لرد،آرسینوس از فکر بیرون آمد.و به آرامی در زد.

-ارباب،معجونی که میخواستید آمادست.
-بیا تو ارسینوس.


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
آریانا آتیش زیر پاتیلو روشن میکنه و معجونی که چند دقیقه پیش وینکی توش افتاده بود شروع به جوشیدن میکنه.آرسینوس که نگران سلامتی خودش و معجونش و مهم تر ای همه اربابه میره جلو و میگه:
-آریانا تو فقط یه دستیاری. میشه بری کنار و معجون رو به من بسپاری؟یادم نمیاد تو دستور تهیه ی این معجون حرفی از جن زده باشن. اون وینکی رو با کفگیر از معجون بکش بیرون.

آریانا چشم بلندی میگه و درحالی که آرسینوس سرگرم تهیه ی بقیه ی وسایل معجونه، کفگیرو فرو میکنه توی پاتیل.ولی حرارت معجون زیاده و نقطه ذوب وینکی پایین!

قبل از این که آریانا موفق بشه پیداش کنه کم کم توی معجون ذوب و ناپدید میشه.
تو آخرین لحظه آریانا با یه حمله ی دقیق تنها تکه ی باقی مونده از وینکی که دماغشه رو میگیره و از معجون میکشه بیرون. ولی بعد فکر میکنه که دماغی که وینکی بهش وصل نباشه به چه دردی میخوره؟ دماغه هم اونقدر قناس و بدقواره هست که نمیشه وصلش کرد به یکی دیگه. برای همین بی خیالش میشه و همونم پرت میکنه تو پاتیل. دماغ با خوشحالی ذوب میشه و به بقیه ی وینکی میپیونده.

آرسینوس:چی شد؟ وینکیشو درآوردی؟ میتونیم ادامه بدیم؟

آریانا نمیخواد متهم به خرابکاری بشه. اون ساحره ی بزرگ و قدرتمندیه. برای همین با قدرت و اقتدار جواب میده: بله! فقط کمی کثیف شده بود. رفت دوش بگیره. معجون برای ادامه ی کار آماده اس.

آرسینوس موادش رو میاره که معجون رو تموم کنه و آریانا به این فکر میکنه که معجونی که توش وینکی داره چه تاثیری قراره روی لرد بذاره.



چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۵

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
آرسینوس تکرار کرد:
- تو. دستیار من... باشه
آریانا کنار آرسینوس آمد و به مایع کرم رنگ درون پاتیل نگاهی انداخت:
- یعنی...
- آره. معجون با طعم وینکی و عصاره وینکی و خاصیت وینکی
آرسینوس با یک حرکت چوبدستی مایع درون پاتیل را به شیشه روی میز منتقل کرد.سپس شروع به کار کرد درحالی که آریانا زیر لب این آهنگ را میخواند:
- هری تو که هستی؟ جلو ولدرمورت نشستی
هری تو که هستی؟ داملدور میزنه واست یه دستی...
آرسینوس دست ازکار کشید و به آریانا نگاه کرد سپس گفت:
- چه چیزهایی داریم که ضد مو یا ضد رشد مو هستند؟
- نمیدونم... عصاره ضد مو!
- نه
- میوه ضد رشد مو؟
- نه
- گل ضد مو هم که نداریم پس چی؟!
آرسینوس پوزخندی زد و گفت:
لازم نیست که موهای ارباب کوتاه هم بشه. فقط لازمه جلو رشدشو بگیرم...یه معجون هم هست که جلوی جذب شدن مواد غذایی مورد نیاز جادوگر هارو میگیره
آریانا از جا پرید و گفت:
- پس همینو درست میکنیم!
_ آره ولی به محض این که بهش بدیم میره تو حالت خماری و دیگه هیچی حالیش نیست این منو میترسونه!




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۹۵

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
آرسينوس و وينکى که زير پاتيل رو روشن کردن لبخندى تحويل هم دادن و خواستن برن سراغ بقيه ى کارهاى معجون سازى که صداى آوازى شنيدن.

- لاى لاى لالاى... اکسپليارموسى دارم خوشگله فرار کرده ز دستم... لاى لاى لالاى... دوريش برايم مشکله... لاى لاى لالا...
عع! سلام آرسى! سلام وينکى!

البته آرسينوس و وينكي اصلا از ديدن يه منبع دردسر به اسم آريانا دامبلدور يا حداقل از ديدن يه دامبلدور واقعا خوشحال نشدن.
- وينكي سلام كرد.
- آريانا مي شه بري جلو در خونه ي خودتون اكسپليارموس بازى کنى؟
- نه نمي شه. نه نمي شه لاي لاي لالاي.

و بعدش بپر بپر جلو اومد و خم شد رو آتيش زير پاتيل و...

- فووووووووت!

خاموشش کرد.

آرسينوس و وينکى:

- وينكي سلامش رو از آريانا پس گرفت. وينکى نفهميد که چرا آريانا آتيش رو خاموش کرد.

آريانا چوبدستيش رو بيرون آورد و بالا گرفت تا مخاطب هاش ببينن.
- مى خواستم قدرت جديد اکسپليارموسم رو که روشن کردن آتيش هستش رو بهتون نشون بدم!
- ولي آريانا ما نمي خوايم تو قدرت جديد اکسپليارموست که روشن کردن آتيش هستش رو به ما نشون بدى!
- متأسفم آرسى. من براى نشون دادن قدرت جديد اکسپليارموسم که روشن کردن آتيش هستش، از شما نظر نخواستم.

آرسينوس اميدوار بود كه بتونه زودتر معجوني درست كنه كه موهاي بلند بوجود اومده رو سر اربابش رو از بين ببره. به همين علت تصميم گرفت بذاره آريانا يه طلسم بزنه و بره پى کارش. البته اگر آريانا قصد رفتن به پى کارش رو داشت.

آريانا با افتخار سرش رو بالا گرفت، شونه هاش رو صاف کرد و چوبدستى رو به سمت زير پاتيل نشونه گرفت.

وضعيت آرسينوس و وينکى براي بخير گذشتن طلسم اکسپليارموس:
- اکسپليااااارموووس!

ابتدا جيغ بلند آريانا پخش شد تو فضا و بعدش صداى تالاپي به گوش رسيد. آرسينوس که چشماش رو از ترس بسته بود باز کرد. ابتدا دست و پاش رو چک کرد که سالم باشن و بعدش به سمت پاتيل رفت. آريانا کنار پاتيل وايساده بود و زير پاتيل همچنان خاموش!

- آريانا چرا زير پاتيل روشن نشد؟
- نمى دونم.
- نظر تو چيه وين... وينکى؟ وينکى کجاست؟
- آرسى راستش... من گويا... اکسپليارموس اشتباهى رو زدم و به جاى روشن شدن آتيش... وينکى رو به معجون توى پاتيل اضافه کردم. :worry:
-
- الان عصباني اي؟
- اون صداى تالاپ وينکى بخت برگشته بود که افتاد تو معجون؟ و الان معجون وينکى اى شد؟
- آره. ولي نگران نباش من مى خواى به جاى وينکى دستيارت باشم.
-


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.