هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵

پانسی پارکینسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۲ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۵
از تو ای شعر واقعن ممنون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
1-در قالب یک رول بگید که به مریخ رفتید و یک سول مریخی رو شرح بدید...اینکه چه چیزهایی میبینید و چه کارهایی میکنید و چه اتفاق هایی میفته...همه چیر به خودتون بستگی داره فقط خاطره یک روز از سفر مریخیتون رو میخوام.(20 نمره)

تابستون تو راه بود و این موضوع پانسی رو عصبی میکرد چون بشدت از تابستون و تعطیل بودنش بدش میومد یا به نحوی میشه گفت متنفر بود.به خاطر همین پانسی تو فکر این بود ک یه جوری بتونه از این موضوع فرار کنه.
تو اولین فرصت و بعد از کلاس معجون سازی سریع خودش رو به کتاب خونه رسوند و رفت سراغ کتابای ستاره شناسی و دنبال کتابی درباره ی سیاره ی مریخ گشت.
بعد کلی جستوجو و بهم ریختن قفسه ها تونست یه کتاب با عنوان 'سردترین سیاره ی دنیا'پیدا کنه.اولش خواست که کتابو دور بندازه چون میدونست مریخ بخاطر نزدیک بودن به خورشید دماش زیاده و مطمئنا این کتاب درمورد مریخ نمیتونست باشه اما خب چون که عاشق یخ و سرما بود اونو نگه داشت که سر فرصت بتونه یه نگاه بهش بندازه.
وقتی که پانسی مطالعه درمورد مریخ رو تموم کرد و یکسری اطلاعات علمی کسل کننده که فقط به درد دانشمندا میخورد گیرش اومد فورا رفت سراغ کتابی که واسش جالب بود.
-وات؟؟؟؟....کدوم احمقی این اسمو واسه توعه تنوری انتخاب کرده؟اخه کجای مریخ سرده؟!؟!
بله.یه عمویی اسم کتابشو که درمورد مریخ بود گذاشته بود سرد ترین سیاره ی دنیا!!!
در هر صورت نشست پاش و اونو خوند....البته تا صفحه ی اخر و با چشایی که شیطونیشون از هر وقتی بیشتر خودنمایی میکرد.حالا یه لبخند شیطانی هم رو صورتش جا خوش کرده بود...بله...پانسی یه نقشه تو سرش داشت که از همین کتاب نشات میگرفت.
بلاخره اخرین روز هاگوارتز رسید و پانسی میخواست نقشه رو به اجرا بزاره البته بعد از اینکه از قطار پیاده میشدن.
همین که وارد لندن شد با مترو به یکی از محله های خلوت شهر رفت و بعد از اینکه یه ورد خوند یه جاروی فضاپیما تو دستش ظاهر شد.خیلی زود سوارش شد و چمدونشو رو جارو محکم کرد و بعد تو تاریکی شب ب اوج اسمون پرواز کرد.
پانسی فکرشو نمیکرد که بتونه راز سیاره ی مریخ رو کشف کنه.
تو اون کتاب نوشته بود که مریخ با وجود اینکه خیلی گرمه و داغه اما عملکردش واسه متولدین فروردین یجور دیگه ایه.یعنی بجای اینکه فروردینیا اونجا گرما رو حس کنن سرمای زمستونو حس میکنن.اونجا گفته شده بود چون شرایط ظاهری و دماییه مریخ باب میل متولدین فروردینه به متولدین این ماه میگن مریخی و ستاره شناسان مریخ رو سیاره ی این ماه میدونن.
بعد از کلی طی کردن مسیر و رد شدن از بین شهاب سنگها و زباله های فضایی ب مقصد رسید.
یه سیاره ی قرمز با گردوغبار صورتی و اسمون بنفش و ابرای یاسی و ادم فضایی....هییییع....نهههه.....تو اون کتاب اسمی از ادم فضایی نیومده بود حساب نیست اقا...
پانسی چوبدستیشو صفت نگهداشته بود تو دستاش و منتظر حمله ی اونا بود اما ادم فضاییا خیلی شیک و مجلسی بی محلش میکردن و از کنارش رد میشدن!!!
نگرانیش تقریبا برطرف شد و حالا میخواست از هوای خوب و سرد اونجا نهایت استفاده رو ببره اما....نفسش داشت قطع میشد...اصلا حواسش نبود که اکسیژن نیاز داره و حالا داشت با زندگیش بای بای میکرد که یهو یکی از همون ادم فضاییای سیاه پوش سر رسید و بهش یه کپسول اکسیژن داد!پانسی دیگه داشت کم کم شک میکرد که نکنه اینجا عدنه اینام فرشته هاشن؟!
اون ادم فضایی پانسی برد تو یه خونه و واسش کلی غذای عجیب غریب اورد که ترجیح داد ازشون نخوره.
هنوز واسش سوال بود ک واقعا این سرما از کجا میاد؟
شاید از سردی ساکنان اونجا بود ولی اون ادم فضاییا هرچند که رفتاراشون باهم دیگه و با پانسی سرد و یخی بود اما بهم ازاری نمیرسوندن و حتا تو بعضی مواقع خیلی هم بهم کمک میکردن.پانسی این سردی و کم محلی رو ترجیح میداد به گرم بودنای الکی ادم زمینیا.
تو همین افکار بود که یهو یادش اومد به مامان باباش خبر نداده که میره مریخ و مطمئنا تا حالا کلی نگران شدن.
هنوز یه سول کامل نگذشته بود از اومدنش که تصمیم گرفت برگرده به همون سیاره ای که بهش وابسته بود.دلش میخواست واسه همیشه تو مریخ بمونه اما میدونست که بدون مامی و ددیش و دراکو نمیتونه زنده بمونه پس رفت سوار جاروی فضاپیماش شد و به سمت زمین راه افتاد...


2-با برنامه paint و یا روی کاغذ تصویری از یک شهروند مریخی(همون ادم فضایی) بکشید و تصوریرش رو بفرستید.(10 نمره)

http://uupload.ir/files/g25r_img_20160715_235456.jpg

دانش اموزان رسمی:
1-چرا خاک مریخ قرمزه؟و چرا امکان حیات زیاده؟(هر دلیلی باشه...بستگی به شما داره ن چیزی ک علم ثابت کرده)
قرمز بودنش بخاطر اینه که اهالی اونجا تو یه دوره ای با ساکنان زحل دعواشون میشه و کار ب خون و خونریزی میکشه بخاطر همین این سیاره رو سیاره جنگ فکر کنم نام گذاری کردن.
امکان حیات هم چون مریخ ب زمین نزدیکه و میشه با لوله کشی اب زمینو به اونجا انتقال بدن همچنین ساکنان اونجا ادم فضایی هایی مهربون هستن و در مواقع ضروری واسه نجات جون انسانا کمک میکنن.



پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵

آلیشیا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۰ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۰:۲۲ شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 140
آفلاین
1- در قالب یک رول بگید که به مریخ رفتید و یک سول مریخی رو شرح بدید...اینکه چه چیزهایی میبینید و چه کارهایی میکنید و چه اتفاق هایی میفته...همه چیر به خودتون بستگی داره فقط خاطره یک روز از سفر مریخیتون رو میخوام.(20 نمره)

-آنجلا، میمردی اگه اون موهاتو میبستی؟ همش رفت تو چشمم!

آلیشیا در حالی که موهای آنجلا را از روی صورتش کنار میزد با عصبانیت این حرف را زد. آلیشیا وآنجلا ودوتا از دوستانشان برای سفر علمی به مریخ رفته بودند تا مریخ وساکنان آن را ببینند.

آنجلا لباس فضانوردی صورتی پوشیده بود، با چکه های مشکی براق. الیشیا لباس فضانوردی به رنگ شیری و چکمه های مشکی براق. ودوتا دو همراه دیگرشان نیز، یکی لباس سفید و دیگری لباس سبز.

آنجلا درحالی که تمام تلاش خود را میکرد که کنترل فضا پیما را از دست ندهد، با لحنی عصبی به آلیشیا گفت:
-خو میگی چیکار کنم؟ نمیتونم که فضا پیما رو ول کنم تا موهامو ببندم! میخوریم به یکی از این کهکشان های راه شیری ومنهدم میشیما.

یکی از دوستانشان که لباس صورتی پوشیده بود، بلند شد و رفت نزدیک آنجلا ایستاد وگفت:
-میخوای من برات ببندمشون؟

آنجلا که تمام حواسش به روبه رو بود، سر خود را به آرامی تکان داد.
دوستش موهای آنجلا را به سفت ترین حالت ممکن بست، طوری که داد آنجلا در آمد. در همین لحظه وارد فضا شدند و دیگر نیازی نبود که آنجلا تمام حواسش را به روبه رویش معطوف کند.

او با فریاد دستش روی سرش گذاشت.
- مرلین بکشتت دختر! موهامو کندی! به حق مرلین کچل بشی.

آلیشیا وآن دو دختر با هم خندیدند. کم کم فضا پیما تکان های ارامی خورد و بعد هم ایستاد. آلیشیا با خوش حالی تمام فریاد زد:
-رسیدیم برو بچ. بپرید پایین که تا شب وقت زیادی نیست.

اول آلیشیا سپس آنجلا و بعد آن دو دختر دیگر پیاده شدند. به نظر می آمد هیچ موجودی روی مریخ زندگی نمیکند. چون هیچکس آن دور و اطراف نبود.

-وای مریخ خوردی. وای دستت شکست. وای الان مامانت زنده زنده چال مریخیت میکنه. وای...

همه به سمت صدا برگشتند. دوتا موجود شبیه خودشان آنجا بودند که پشتشان به آن ها بود. ولی پوست سبزی داشتند و سری بزرگتر وکچل، به همراه دست وپاهای لاغر تر.
یکی از آن دخترها که لباس سفید پوشیده بود، به طرف جلو حرکت کرد ودستش را برای بقیه تکان داد تا دنبالش بروند.
-ام...سلامم.

آن دو موجود به طرف آن ها برگشتند. صورت صافی داشتند با چشمان کشیده و بدون مژه. دهانی که مثل خط بود و چیزی در صورتشان کم بود .آلیشیا نمیفهمید چه چیزی است، تا آنکه پس از کمی توجه متوجه شد آنها بینی ندارند!
- بینی هاشون کجاست؟!

دوستانش با تعجب، و آن دو موجود با عصبانیت به او نگاه کردند. سپس یکی از آنها که انگار بزرگ تر بود ودفعه اول داشت حرف میزد با عصبانیت گفت:
- تو به ما فحش دادی! به مریخ گرم بخوری که دیگه به ما فحش ندی.

آنجلا گفت:
-ولی آلیشیا که فوش نداد! مگه نه آلیشیا؟

آلیشیا هم سرش را با مظلومیت پایین انداخت:
- آره من منظورم این بود که... منظورم... راستش من داشتم فکر میکردم صورتتون چی کم داره. واسه همین... اه... ببخشید.

آن دو موجود کمی به یکدیگر نگاه کردند و سپس خندیدند. یکی از آنها که به نظر میرسید بزرگتر باشد، گفت:
- شما باید از سیاره الفا پروتکس باشید. اونا دماغ دارن ومثل موجودات زمینی هستن.

یکی از دختر ها سرش را تکان داد.
- نه. ما اهل زمینیم و اومدیم اینجا تا ببینیم واقعا کسی تو مریخ زندگی میکنه یا نه!

موجود فضایی کوچکتر که تا آن لحظه صحبت نکرده بود، گفت:
- هه پس چی... هه، فکر کردین فقط تو زمین کسی هست؟ هه!

موجود فضایی بزرگ تر دست خود را آرام جلو آورد:
- ببخشید ما باید خودمان رو معرفی کنیم. من بلار هستم واینم دوستم ینوس.

یکی از دخترها دست خود را جلو آورد ودست بلار را گرفت.
- من کتی هستم و اون که لباس سبز داره سارا. اونی که لباس شیری داره آلیشیا واون یکی هم آنجلا.

-خوشبختیم

همه شان همزمان این را گفتند.
سارا به ارومی گفت:
- میشه سیارتون رو نشون ما بدید؟ خیلی دوست داریم اینجا رو ببینیم. و وقت زیادی نداریم. باید تا شب برگردیم.

ینوس گفت:
- هه... البته که میشه. هه... ما ادم ها رو دوست... هه!

بلار هم جلو آمد وگفت:
- ولی فقط ما آدم ها رو دوست. بقیه اهالی ندوست. امشب جشن قیافه هاست. دنبالم بیاید بقیشو تو راه میگم. ینوس از اون عطری که خودمون اختراع کردیم بهشون بده تا بوی آدم ندن.

آنها به راه افتادند. در میان راه دوباره بلار شروع کرد به صحبت کردن:
- بله داشتم میگفتم. امشب جشن قیافه هاست، هرکسی از اهالی مریخ خودشو به یه شکل در میاره. شما هم میتونید بگید شکل ادم ها شدید.

آلیشیا که با دقت گوش میداد، گفت:
- اما من تو یه کتاب خوندم شما بوی ادم ها رو....

ینوس پا برهنه دوید وسط صحبت آلیشیا.
- هه.خب ما یه عطر اختراع کردیم. هه... همین که شما به خودتون زدید. هه... ما دوست های ادمیزاد خیلی داشتیم. هه... ما برای اونا این اختراع رو کردیم. هه!

بلار سری تکان داد. بعد سکوت کرد. همه راه بدون هیچ حرفی گذشت تا اینکه بعد از ده دقیقه به محل نمایش رسیدند
.

صحنه نمایش جشن قیافه


همه با هم وارد شدند. آلیشسا و دوستانش از چیزهایی که میدیدند تعجب کردن بودند و دهانشان از تعجب باز مانده بود. یکی هشت تا پای دراز ودو دم داشت، و به نظر می آمد سر ندارد. او به آنها نزدیک شد ودست بلار را گرفت:
- خوش امدینا...

سپس نگاهی به آنجلا و دوستانش انداخت وگفت:
- پسرنا، اینارنا از کجارنا پیدا کردنا؟

آلیشیا در گوش آنجلا پچ پچ کرد.
- چه لحجه باحالی!

و آن دو خندیدند.
بلار گفت:
- این شهرداره وسرشو تو لباس قایم کرده.

سپس به کتی نگاهی انداخت که دهانش همچنان باز مانده بود.
شهردار گفت:
- بلارنا، اونا منورنا هنوز نشناختنرا. من به همسرنا گفترنا با این لباسرنا کسی منرا نشناخت.

سپس او خندید.
همه خندید و سپس همگی به سمت جایگاه های ویژه رفتند و نشستند.
شهردار به روی سن رفت وپس از سخنرانی گفت:
- جایزرنا ویژه رنا تقدیم رنا میشود به این چهار نفرنا که به شکلنرا ادمنرا.

همه حاظران شروع به دست زدن کردند.
آلیشیا، کتی، آنجلا و سارا با تعجب به یکدیگر نگاه کردند.
ینوس به آرامی به آنها گفت:
- هه...بلند شید. هه... برید وکادوتون رو بگیرید. هه!

چهار نفری به سمت جایگاه رفتند وکادو ها را از دست شهردار گرفتند.
زمانی که آنهارا باز کردند، با دیدن عروسک های کوچک فضایی حسابی خندیدند.
-بچه ها بهتره بریم سمت فضا پیما. شب شده وما باید برگردیم.

بلار گفت:
- چرا یه چند روزی رو اینجا نمیمونید؟

سارا جواب داد:
- سفر ما یه روزه ـست وباید زود تر برگردیم.

همگی به سمت فضا پیما برگشتند راه برگشتن با سکوت مطلق گذشت. وقتی به فضا پیما رسیدند، بلار گفت:
- از آشنایی با شما خوشحال شدم. امید وارم بازم شما رو ببینم.

سپس دست تک تک آن ها را فشرد.
ینوس هم گفت:
- هه... امید وارم باز شما رو ببینم. هه!

همگی سوار فضا پیما شدند وبار دیگر به آن دو موجود دوست داشتنی نگاه کردند. سپس دستی تکان دادند و به سمت زمین حرکت کردند.

با برنامه paint و یا روی کاغذ تصویری از یک شهروند مریخی(همون ادم فضایی) بکشید و تصوریرش رو بفرستید.(10 نمره)

تصویر کوچک شده



دانش اموزان رسمی:
1-چرا خاک مریخ قرمزه؟و چرا امکان حیات زیاده؟(هر دلیلی باشه...بستگی به شما داره ن چیزی ک علم ثابت کرده)


خوب اگه قرمز نباشه پس چه رنگی باشه؟
به نظر من چون موجودات فضایی همه رنگی هستن به غیر قرمز. چون مثلا اگه سبز بود ممکنه بود اونایی که رنگشون سبزه وقتی بخوان بخوابن لب دریا و افتاب بگیرن ممکنه کسی نتونه ببینتشون و پا بذار روشون. مخصوصا اگه یه دونه از اون بزرگاش باشه که ممکنه دل و روده طرف بیاد تو حلقش. (البته این ثابت نشده است ودنبال اثباتش هستم )


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
1- در قالب یک رول بگید که به مریخ رفتید و یک سول مریخی رو شرح بدید...اینکه چه چیزهایی میبینید و چه کارهایی میکنید و چه اتفاق هایی میفته...همه چیر به خودتون بستگی داره فقط خاطره یک روز از سفر مریخیتون رو میخوام.(20 نمره)

لوئیس هنگ کرده.آنقدر هنگ عمیقی کرده بود که حتی قابلیت فکر کردن بر روی هنگ کردنش هم از دست داده بود! پس از چند لحظه به سَر بردن در وضعیت فلج بودن، قدرت فکر کردن را به دست آورد و به دنبال دلیل آمدنش به مریخ شروع به فکر کردن کرد.

فلش بک - شب قبل - خانه ویزلی ها - اتاق لوئیس

لوئیس دهنش را اندازه یک غار باز کرد و خمیازه ای پانزده دقیقه ای کشید.پس از آن چراغ خواب کنار تختش را خاموش کرد و پس با چند دقیقه هیپوگریف شمردن به خواب فرو رفت. چند دقیقه دیگر طول نکشید که لوئیس با خمیازه ای که خانه ویزلی ها را روی سرش گذاشته بود بلند شد. اما با چشمهای بسته! ملتفت نشدید؟ ساده تر بگویم، لوئیس ما در حال راه رفتن در خواب بود. با سرعتی کم از اتاقش بیرون رفت، پله هارا طی کرد و از خانه بیرون رفت.
رو به روی در خانه مدل اولیه آپولو 10، اولین سفینه دنیا قرار داشت.پدر بزرگ لوئیس، آرتور ویزلی که عاشق وسایل مشنگی بود این عتیقه فضایی را از یک حراجی خریده بود.لوئیس به سمت سفینه رفت و تا وارد آن شد، روی زمین افتاد و به خوابش ادامه داد!

پایان فلش بک

و اینک لوئیس در سفینه و روی مریخ بود.در این لحظه صدای خش خشی از سوی رادیوی ارتاطی به گوش رسید و سپس صدای نامفهوم به شکل زیر به گوش لوئیس رسید:

- یک دو سه امتحان میکنیم! یک دو سه امتحان میکنیم! لوئیس تو اونجایی تمام!

لوئیس صلواتی بر مرلین فرستاد و به سمت بلندگو عهد تیر کمون سنگی سفینه خیز برداشت.

- لوئیس ویزلی صحبت میکنه تمام!
- سلام لوئیس منم آرتور ویزلی.تو الان کجایی؟ تمام.
- من الان روی مریخ هستم ولی نمیدونم این عتیقه چطوری تا اینجا اومده!... تمام!
- چون جادوش کرده بودم که دیگه نیاز به سوخت نداشته باشه.سفینه یه سیستم خودکار داره که تورو بعد بیست و چهار ساعت بر میگردونه نگران نباش! فعلاً خداحافظ و تمام.
- کجا میرید؟! صبر کنید!

اما از خاموش شدن چراغ رادیو پیدا بود که تماس قطع شده است.لوئیس نمی توانست دست روی دست بگذارد تا بیست و چهار ساعت بگذرد.پس از سفینه بیرون رفت و شروع به گشت و گذار کرد
اولین درواقع دید زمین بود.چقدر عجیب بود که در آسمان به جای ماه زمین را ببیند.دومین چیزی که لوئیس احساس کرد رقیق بودن هوا بود که پس چند لحظه استنشاق هوای مریخ به شکل نفس تنگی خودش را نشان داد.خوشبخاتانه لوئیس قبل از اینکه بیهوش شود وارد سفینه شد و کپسول اکسیژن سفینه را برداشت.
اما مشکل بعدی در مقابل این دو مشکل مانند مقایسه ترمیناتور با وال اِی بود! این مشکل هم هوای بسیار سرد مریخ بود که البته با وجود قدرت آتشین لوئیس چندان هم مهم نبود!

نیم ساعت بعد

لوئیس بیچاره کا با کمبود آب و غذا مواجه شده بود با خستگی فراوان شرگردان در مریخ ول میگشت. در این لحظه و در اوج ناامیدی لوئیس مُهبتی آسمانی رو به رویش نمایان شد. یک تخت دایره ای شکل اما از سنگ که همانش هم جای شکر داشت.لوئیس خودش را روی سنگ ها انداخت و سپس لالا کرد!

ساعت ها بعد

لوئیس با ضربه ای که ستون فقراتش را از جا کند از خواب پرید و متوجه شد که سنگی که رویش خوابیده بود روی دهانه یک آتشفشان واقع شده بود! لوئیس که درحال فرار از بخار های داغ بود که متوجه شد حدود 24 ساعت را خوابیده بود!
مگر سیستم خواب بر روی مریخ با روی زمین چه فرقی میکرد؟ لوئیس دوان دوان به سمت سفینه رفت. صلواتی بر مرلین فرستاد و از دارای اکسیژن داخل سفینه حداکثر استفاده را کرد و چند دقیقه بعد به لطف سیستم خودکار آپولو، به زمین پر از اکسیژن و خالی از آتشفشانش بازگشت!

با برنامه paint و یا روی کاغذ تصویری از یک شهروند مریخی(همون ادم فضایی) بکشید و تصوریرش رو بفرستید.(10 نمره)

برای دیدن نقاشی من بر روی اینجا کلیک کنید پروفسور!

دانش اموزان رسمی:
1-چرا خاک مریخ قرمزه؟و چرا امکان حیات زیاده؟(هر دلیلی باشه...بستگی به شما داره ن چیزی ک علم ثابت کرده)


دیدید وقتی آدم عصبانی میشه نه تنها صورتش بلکه کلاً قرمز میشه؟ قضیه مریخ هم به همین مربوط میشه پروفسور.در واقع در دوران شکل گیری مریخ، رنگ اون کِرِم بوده. یه چیزی تو مایه های زحل خودمون.اون موقع ها مریخ توی منظومه شمسی تک بوده. یعنی از همه نظر بهتر بوده.اصلاً میگفتن که قرار بوده حیات توی مریخ به وجود بیاد نه زمین! اما در میان همین تحسین و تمجید ها از سوی سیاره های دیگه ناگهان، یک شهاب سنگ بزرگ میاد و دقیقاً میخوره تو فرق سر مریخ بیچاره! بنابراین ایده ایجاد حیات توی مریخ به هم خورد چون درواقع نصف مریخ آتیش گرفته بود و بجزء یه تیکه کربن خالص چیزه دیگه ای نبود!
بنابراین سیاره های دیگه از جمله خورشید به اون پشت کردن و زمین که بعد از مریخ بهترین سیاره بوده از سوی شورای شکل گیری کهکشانی برگزیده شد تا حیات در اون شکل بگیره.به همین علت، مریخ اونقدر عصبانی شد که رنگ اون برای همیشه به قرمز تغییر یافت.

و میرسیم به موضوع امکان وجود حیات در مریخ. همونطور که میبیند انسان ها زدن زمین رو نابود کردن.لایه اُزن رو سوراخ کردن و کاری کردن که یخ های قطبی از ترس آب بشن به اقیانوس ها پناه ببرن! بنابراین درحال حاضر مریخ بهترین سیاره برای حیات به حساب میاد.زهره و عطارد که مثل کوره میمونن و مشتری هم که آن چنان جاذبه ای داره که جوری مارو میچسبونه به زمین که نتونیم از جامون بلند شیم!




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۵

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
1-در قالب یک رول بگید که به مریخ رفتید و یک سول مریخی رو شرح بدید...اینکه چه چیزهایی میبینید و چه کارهایی میکنید و چه اتفاق هایی میفته...همه چیر به خودتون بستگی داره فقط خاطره یک روز از سفر مریخیتون رو میخوام.(20 نمره)

- ما در این قوطی کبریت احساس خفگی میکنیم. بلاتریکس موهات تمامِ مدت توی چشم ما فرو رفته! پس کی میرسیم. رودولف اینقدر به نجینیِ ما دست نزن. گره خورد از دستِ تو!

چوبدستیم رو از توی جیب شنلم درآوردم. ابتدا معلق شد، ولی دوباره توی دستم گرفتمش:

- آواداکداورا رودولف !

ولی نمیتونستم به بخار تبدیلش کنم. شاید چون از زمین دور شده بودیم؟ دهن نجینی رو باز کردم و جسد رودولف رو در حلقش فرو کردم.

- بهترین کار ممکن! آفرین بلا. ما الان بهتر نفس میکشیم. شاید حتی بتونی باروفیو و دراکو رو هم مدتی رو نه با آوادا و صرفا برای استراحت به معده نجینی ِ عزیزم بفرستیم؟! یا حتی موهایـ ..

لردسیاه حرفهاشون رو قطع کردند چون با صدای ناهنجار و تکون های بدی از حرکت ایستادیم. صدای خروج ناگهانی هوا اومد و در با صدای تق کوتاهی باز شد. روی در سفینه پله هایی تعبیه شده بود.

- سرورم بنظرم اول آرسینوس رو بفرستیم شاید محیط اینجا برای شما مناسب نباشه. اول اون امتحان کنه.

آرسینوس سینه خیز به سمت خارج از سفینه حرکت کرد.

- ارباااااااب . ارباب اینجا طلای سرخ هست.

با شنیدن صدای آرسینوس جلوی چشمم تیره شد. جمعیت درون سفینه به سمت در هجوم بردند. لردسیاه پایین شنلش رو در دست گرفت و با لبخند زیبایی به سمت در دویدند.

من مسلما دنبال دوربین میگشتم. دوربین را پیدا کردم و درونش نگاه کردم:


دقایقی بعد

-

- این طلای سرخه بی خاصیت؟! این طلاست؟!

- اخه ارباب ..

- تو مرگخواری و اینهمه مرتکب قتل شدی و هنوز نمیدونی خون چیه؟

- رنگش شبیه خون هست ولی ارباب مثل تمشکه.

- برای اینکه تو در درس موجودات جادویی هیچوقت نمره خوبی نمیگرفتی آرسینوس. ما دانش آموز برتر همه دورانهای هاگوارتز بودیم. این خون هست. بسیار شبیه خون اژدهاست.

قصد داشتم از شوقِ افتخار به سرورم دست رودولف رو جدا کنم و با شادی به هوا پرتاب کنم که یادم اومد رودولف رو قبل از فرود سفینه کُشتم. هوش سرورم بی نهایت بود.

همونطور که به اطراف نگاه میکردیم اجسادی رو دیدیم که روی همدیگه افتاده بودند و بسیار زیاد بودند. تمشکهای زیادی اطراف و روی اونها رو پوشونده بود. لردسیاه بین اجساد قدم میزدند و ما به دنبالش حرکت میکردیم. باروفیو شاخ گاومیشش رو گرفته بود و دنبال خودش میکشید. علاوه بر اون افساری هم به گردنش وصل کرده و دور پاتیلِ هکتور گره زده بود.

به منطقه ای رسیدیم که از اجساد کم میشد و به خونهای تمشکی شکل اضافه میشد. در وسط همه ی تمشکها موجودی مثل بقیه اجساد ایستاده بود. باروفیو دیگر نمیتوانست گاومیش رو مهار کنه. گاومیش از دستش فرار کرد و به سمت اون موجود حمله کرد. هکتور به دنبالش کشیده میشد و جیغ میزد. لردسیاه که با خونسردی نگاه میکردند گفت:

- باید چشمهاش رو میبستی باروفیو. گاوها به رنگ قرمز حساسن

گاومیش به سمت موجود حمله کرد و شاخش رو در شکم موجود فرو کرد و اون رو کشت. لردسیاه جلو رفت. تاجی که جلوی موجود افتاده بود را برداشت و گفت:

- بلا این رو برای ما تمیز کن.

تاج رو با پایین موهام تمیز کردم و به لرد دادم. تاج وقتی روی سرشون قرار گرفت شیپوری که با فاصله خیلی زیادی بالای سر ما آویزان بود و ما تا آن لحظه ندیده بودیمش، به صدا دراومد:

- شما از لحظه ای که تاج مریخانی رو روی سرتون گذاشتید حاکم اینجا محسوب میشید.

-

-

- این کی بود؟!!

- گابریله سرورم. قبل از اینکه سوار سفینه بشیم مشغول دویدن بود. فکر کنم حتی ما رو ندید!


2-با برنامه paint و یا روی کاغذ تصویری از یک شهروند مریخی(همون ادم فضایی) بکشید و تصوریرش رو بفرستید.(10 نمره)


تصویر کوچک شده


1-چرا خاک مریخ قرمزه؟و چرا امکان حیات زیاده؟(هر دلیلی باشه...بستگی به شما داره ن چیزی ک علم ثابت کرده) ( دانش آموزان رسمی )


خاک مریخ در ابتدا زرد بوده. اما بخاطر تاج گذاریِ مریخیوس سوم، و اختلافی که با مریخیوس چهارم داشت، جنگی بین مریخی ها درگرفت و به موجبِ اون خونهای زیادی ریخته شد، و شمار قربانیان جنگ و اجساد به حدی زیاد بود که خون به رنگ قرمز دراومد. به حدی که حتی بعد از نابود کردنِ اجساد، همچنان خاک به رنگ قرمز بود.

بعد از جنگ هاگوارتز، درحالی که عده زیادی با حماقتِ خودشون تصور میکردند که لردسیاه از بین رفته، لرد در راه مریخ بود! لرد که ثروت بی حد و حصری که طی سالیان دراز جمع آوری کرده بود، سفینه‌ای خریده بود و بعد از جنگ و برای تعطیلات و آرامش اعصاب راهی مریخ شد. به محض اینکه قدم به سطح مریخ گذاشت مریخیوس شانزدهم رو که مریخی ها از دستش عاصی بودن کُشت و خودش تاج گذاری کرد و امکان حیات و زندگی همینجوری هی رو به افزایش گذاشت. از این رو امکان حیات در آن سیاره فراوان میباشد.


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۰:۲۶ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
1-در قالب یک رول بگید که به مریخ رفتید و یک سول مریخی رو شرح بدید...اینکه چه چیزهایی میبینید و چه کارهایی میکنید و چه اتفاق هایی میفته...همه چیر به خودتون بستگی داره فقط خاطره یک روز از سفر مریخیتون رو میخوام.(20 نمره)

- من از بچگی آرزوم بوده خب!
- تو مگه اصیل نیستی؟
- خب باشم، خونمون دوره بچگی نزدیک یه پایگاه نظامی بود که از اونجا میزدن موشک پرت میکردن. خیلی خوب بود. بعدشم، وایسا ببینم...

آرسینوس سرش را برگرداند و با نگاه مرگباری که البته در زیر نقابش مخفی ماند، به ریگولوس نگاه کرد.
- عه... گریفی ها کوشن؟ تو اینجا چیکار میکنی؟
- من فقط پولای تو رو از جیبت برداشتم و دادم که برن قاقالیلی بخرن واسه خودشون.
- خب من لازمشون داشتم واسه انجام این کار.

ریگولوس به آرامی دستش را روی سر آرسینوس کشید.
- عیب نداره. یکی دیگه میخرم واست.

آرسینوس غر غری کرد. از دوران کودکی اش همیشه آرزو داشت برود به ماه. روی آن قدم بزند. بعدش هم بنشیند همانجا و آفتاب بگیرد تا خورشید بزند جزغاله اش کند و بدین ترتیب در اوج از دنیا بای بای کند.
او چند ثانیه خود را از افکارش جدا کرد. سپس ریگولوس را دید که در حال انتقال یک دکل دیده بانی به داخل جیب شلوار خودش است. پس گفت:
- ریگول، تو با من میای؟
- اگه برام یه بستنی میخری، بریم.
- یک بستنی بخرم واست که...

دو مرگخوار به آرامی وارد محوطه پرتاب شدند. به شدت سعی میکردند که جلوی چشم نباشند. البته همه تلاش هایشان با آرسینوسی که ریگولوس را زیر بغل خود زده بود، اندکی بیهوده بود. تنها شانسشان خالی و تعطیل بودن محوطه بود.

آرسینوس و ریگولوس به آرامی از میان ده ها ساختمان نظامی و امنیتی کوچک و بزرگ که البته به خاطر تعطیلی همه شان بسته بودند، گذشتند. سپس آن را دیدند...
سفینه ای عظیم، سفید، متالیک و بسیار زیبا که ایستاده بود و آماده بود بپرد برود به فضا.
آرسینوس نیشش را باز کرد.
- خب الان فقط باید بریم توش، بعد روشنش کنیم، بعدشم بریم بالا دیگه.
- تجربه داری ها.
- نه!
- خب پس، زنده میریم، سفینه رو میدزدیم و بعدشم برمیگردیم زمین که من برم واسه خودمم بستنی بخرم.
- صد در صد.

بدین ترتیب آن دو بدون تلف کردن وقت، به سرعت دویدند سمت سفینه و وارد آن شدند و حتی نایستادند تا دستور العمل های امنیتی را مطالعه کنند.
به سرعت از میان سیم ها و دم و دستگاه تاریک داخل سفینه عبور کردند تا برسند به کابین کنترل آن.
آرسینوس با شیفتگی به دکمه های جلویش نگاه میکرد. اما ریگولوس در حال چک کردن صفحه نمایش ها بود تا در زمان برگشت بتواند هرچیزی که به دردش میخورد را بدزدد.

- هووم... این دکمه باید باشه!

به محض فشرده شدن انگشت آرسینوس روی دکمه سرخ، دو عدد ایربگ مستقیم به صورت او برخورد کردند.
آرسینوس به آرامی رفت به سوی کبود شدن در زیر نقابش.
سپس ناگهان فشار ایربگ ها کم شد.
- مرسی که اینارو نشون دادی آرسینوس، بعدا میبرمشون پیش دانگ. بادکنک به دردش میخوره.

آرسینوس پشت نقابش را با دست خاراند، سپس دو دستش را از دو طرف گذاشت روی صفحه کلید و در حالی که صفحه را فشار میداد، دستانش را نیز بهم نزدیک کرد.
سپس ناگهان به دلیل فشاری که از انتهای پایینی سفینه بر بدنش وارد شد به شدت به شیشه جلویش برخورد کرد. اما بعد که سفینه بلند شد دوباره او نیز چسبید به صندلی اش. فشار چنان زیاد شد که نقابش حتی در عمق صورتش فرو رفت و چسبید به استخوان هایش.
او سرش را برگرداند و دید که ریگولوس با آرامش کمربند ایمنی اش را بسته و شیشه چند تا از نمایشگر ها را هم جدا کرده است. آرسینوس که به شدت تعجب کرده بود، گفت:
- تو از کجا فهمیدی راجع به این کمربندا؟!
- تو تلویزیون دیدم. اینارو که میبندی شیکمت سیکس پک میشه، منم سیکس پک دوست دارم.
- یا مرلین. یه چیزی نازل کن که من یا خودمو بکشم، یا اینو.

البته مرلین در آن لحظه در حال بادبادک بازی با حوری هایش بود، نتیجتا دعای آرسینوس رفت داخل صندوق اسپم ها و کلا دیلیت شد رفت پی کارش.

ساعاتی بعد:

سفینه از جو زمین خارج شده بود و با سرعت آرامی پیش روی میکرد.
آرسینوس در طول مسیر به خواب رفته بود و هدایت را به ریگولوس سپرده بود. اما بالاخره از خواب بیدار شد.
- هی... ریگول... کجاییم؟

او با دیدن قیافه ریگولوس که به خوابی عمیق فرو رفته بود و آب دهانش هم از میان لب هایش جاری بود، سرش را تکانی داد، نوچ نوچی کرد و سپس دستمال کاغذی سیاهس از جیبش بیرون کشید و آب دهان ریگولوس را پاک کرد.
- بعضیا همچین تو مسیر سفر میخوابن که انگار مُردن.

البته آرسینوس به هیچوجه متوجه نشد که در حین پاک کردن آب دهان ریگولوس اندکی سفینه را هم منحرف کرده است...

چندین ساعت بعد:

- بیدار شو که رسیدیم.
- بخواب.
- میگم بیدار شو رسیدیم.
- بخواب.

آرسینوس چرخشی به چشمان درون نقابش داد، سپس دستش را جلو آورد و بینی ریگولوس را فشار داد.

- خررررر...

ریگولوس بیدار نشد.

-

ریگولوس به آرامی کبود شد.

-

ریگولوس داشت سیاه میشد.

- لامصب بیدار شو دیگه!

ریگولوس چشمانش را باز کرد.
- ها؟ رسیدیم؟

آرسینوس به سرعت بینی او را رها کرد.
- اوه... خب... زنده ای. بمون همینجا. من برم بیرون ببینم کجاییم و چطوریاس!

آرسینوس با چوبدستی خود حبابی از هوا و جادو را به دور خود پدید آورد. سپس به آرامی از سفینه خارج شد. سپس به سختی خودش را روی زمین محکم قرار داد.
- هووم... ماه چقدر تغییر کرده، از زمین خاکستری بود.
- خب ماه نیست اینجا آخه.

آرسینوس به سرعت نود درجه گردنش را چرخاند و دید که یک عدد ریگولوس شناور در هوا در کنارش است.
- تو الان اصلا حس خفه شدن یا تیکه تیکه شدن رو نداری یعنی؟!
- نه. واسه چی خفه شم؟
- هیچی هیچی. میگفتی، واسه چی اینجا ماه نیست؟
- چون اون خاکستریه که اونجاس ماهه.

اینبار گردن آرسینوس چرخید و مستقیما جایی را نگاه کرد که انگشست ریگولوس به او نشان داده بود.
ماه به زیبایی تمام به آرسینوس چشمک زد. و آرسینوس به شدت تلاش کرد که موهای خود را نکند. پس نفس عمیقی کشید و گفت:
- خیلی خب، عیب نداره. هیچ عیبی نداره. اومدیم مریخ، ولی هنوزم میشه آفتاب گرفت!
- میشه برگردیم خونه؟

آرسینوس جوابی نداد. در واقع او به سرعت خود را به داخل سفینه پرتاب کرده بود و سپس با یک صندلی، یک مایوی زرد به روی ردایش، یک کلاه حصیری روی سرش و یک کراوات گل گلی بازگشته بود.
او ایستاد و به فضای سیاه دور تا دورش و همچنین سیاره های دیگر نگاهی کرد. سپس نفس عمیقی کشید، صندلی را روی زمین گذاشت و روی آن نشست. البته به دلیل بی وزنی، صندلی و او با هم روی هوا رفتند.
- اوه... خیلی خوبه! من نفر اولی هستم که رو مریخ تونستم آفتاب بگیرم!

چندین ساعت بعد:

نقاب آرسینوس و همچنین ردایش به دلیل تابش آفتاب سرخ شده بودند و ریگولوس هم همچنان به سبک یک مجسمه آنجا بود.
بالاخره ریگولوس گفت:
- بلند شو باید بریم.
- واسه چی؟ تازه دارم برنزه میشم.
- این یارو الان رد شد گفت ظاهرا قراره توفان شه، بمونیم اینجا بدبخت میشیم.
- کی؟! کدوم یارو؟!
- همون دیگه.

آرسینوس اینبار سرش را بلند کرد و یک عدد گرد را بالای سرش دید. فکش به سختی به پایین افتاد، سپس زمانی که یک عدد دست نقره ای از درون سفینه بیرون آمد و شستش را به نشانه بیگ لایک به او نشان داد، فکش جمع شد و تبدیل به پوکرفیس شد.
- چرا خب؟
- شاید چون روی سفینه نوشته سفر یک طرفه.

آرسینوس پوکرفیس شد. آرسینوس فهمید قرار نیست باز گردد. پس به افق نگاه کرد و ابر عظیم توفان را، که البته دارای مقادیری صاعقه نیز بود، مشاهده کرد.
سپس در کمال پوکرفیس بودن نشست روی صندلی اش و به آفتاب گرفتنش ادامه داد.

- یه دوربین در بیار، از من فیلم بگیر. میخوام اینبار هم با زنده موندن به وسیله جذابیتم فیلم جان سخت دوازده رو بسازم.
-

2-با برنامه paint و یا روی کاغذ تصویری از یک شهروند مریخی(همون ادم فضایی) بکشید و تصوریرش رو بفرستید.(10 نمره)

اینجاست پروفسور. مجبورش کردم براتون ژست هم بگیره حتی!

دانش اموزان رسمی:
1-چرا خاک مریخ قرمزه؟و چرا امکان حیات زیاده؟(هر دلیلی باشه...بستگی به شما داره ن چیزی ک علم ثابت کرده)


این قضیه مربوط میشود به دوران شکل گیری مریخ پروفسور. اون زمان، سیاره ها همه سرشون تو کار خودشون بود. نه تقلید میکردند، نه میامدند چشم و هم چشمی کنند و نه هیچ کار بد دیگری. کلا همه شان مثل بچه های خوب داشتند خودشان را شکل میدادند. البته به غیر مریخ که کلا از همه این موارد مستثنی بود و میخواست تقلید کند. این سیاره ملعون در ابتدا دید زمین خیلی رنگارنگ و خوشگل است. نتیجتا تصمیم گرفت برود بشود مثل زمین. ابتدا توانست جو خود را مقادیری شبیه زمین کند. سپس ناگهان چشمش افتاد به یک شهاب سنگ قرمز که میرفت تا بخورد به فرق سر زمین. مریخ به شدت عاشق شهاب سنگ شد و به عشقش به زمین خیانت کرد. شورای آسمانی الهی زوپس هم زد قرمزش کرد تا عبرتی باشد برای آیندگان که دیگر خیانت نکنند.



پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
1-در قالب یک رول بگید که به مریخ رفتید و یک سول مریخی رو شرح بدید...اینکه چه چیزهایی میبینید و چه کارهایی میکنید و چه اتفاق هایی میفته...همه چیر به خودتون بستگی داره فقط خاطره یک روز از سفر مریخیتون رو میخوام.(20 نمره)

آه... مریخ... سیاره ای با قطر 6800 کیلومتر... دارای دو ماه به نام های دیموس و فوبوس... سیاره ای با تم دخترانه! خاک قرمز رنگ، و آسمانی صورتی رنگ... چشم اندازی فوق العاده!

فففففف!

- آآآی! چیکار میکنی؟! کور شدم! بکش پرده رو!
- ساکت ببینم! مگه ننجون نگفته بود خوابگاهو تمیز کن؟ باز که داری واسه خودت تخیل می کنی!
- آزمایش علمی! و البته... دارم تکالیف مدرسه‌مو انجام میدم!
- به من هیــچ ربطی نداره! اگه ننه گفت سوزان اتاقشو مرتب کرد یا نه، انتظار نداشته باش بازم بهش دروغ بگم!
- باشه حالا... چرا تهدید می کنی؟ کارم که تموم شد مرتب میکنم دیگه.
- خود دانی!
از خوابگاه خارج شد و...

تــــــــق!

در را محکم پشت سرش بست.

- هووف!


فلش بک



- ننجوووون...
- برو پی کارت بچه جون!
- عه خب میخوام تکلیف کلاس ستاره شناسیو انجام بدم!
- اگه قرار باشه برای همه ی بچه های هاگوارتز انقدر هزینه کنیم که نمیشه! برو یه راه دیگه پیدا کن.
- چیکار کنم مثلا؟ برم مثل مورفین چیژ بکشم؟ :worry:
- نمی دونم!
- باااشه... :worry:

مدتی بعد

- اَاااااا... چه باحاله! فکر می کنم همین کارو باید انجام بدم!

وسایل مورد نیاز:
یک میز
پودر تالک (یا همان پودر بچه)
چراغ قوه
یک خانواده ی فهمیده که شما را درک کنند
بادکنک

نحوه ی انجام کار:
1- با کشیدن پرده ها، اتاق را تاریک کنید یا صبر کنید تا هوا تاریک شود. چراغ قوه را روشن کنید و آن را به پهلو، جوری روی میز قرار دهید که نور آن، بخشی از میز را روشن کند.
2- مقداری پودر تالک روی میز بپاشید.
3- چند بار بادکنک را باد و سپس باد آن را خالی کنید.
4- حالا بادکنک را خوب باد کنید و دهانه ی آن را از بالا روی میز بگیرید و بگذارید باد آن با فشار، خارج شود و با سطح میز برخورد کند.

آنچه باید ببینید:
غباری متراکم به شکل یک ابر بزرگ به هوا بر می خیزد و به شکل یک توفان گرد و غبار مریخی اصل، در هوا می پیچد. فوق العاده است، مگرنه؟ در واقع درست مثل آنچه بر سطح مریخ اتفاق می افتد، توفان گرد و غبار زمانی شروع می شود که باد می وزد و با کوبیدن ذرات غبار به یکدیگر، باعث می شود که گرد و غبار بیشتری به هوا بلند شود.


- اوووم... مورد چهارمو که ندارم... ولی بی خیال! ارزششو داره!


پایان فلش بک



کاغذ پوستی روی میزش را بلند کرد و روبروی خود گرفت.

- اینم از گزارش! فقط یکمی فضاسازی بهش اضافه کردم که انگار مثلا خودم اونجا بودم و با چشمای خودم طوفان مریخی رو دیدم. خب... کی اهمیت میده؟ نو پرابلم باو! فضاسازی خودمو عشقه!

2-با برنامه paint و یا روی کاغذ تصویری از یک شهروند مریخی(همون ادم فضایی) بکشید و تصوریرش رو بفرستید.(10 نمره)
تصویر کوچک شده

دانش اموزان رسمی:
1-چرا خاک مریخ قرمزه؟و چرا امکان حیات زیاده؟(هر دلیلی باشه...بستگی به شما داره ن چیزی ک علم ثابت کرده)

به نظر من... خب چون اهالی اونجا طی جنگی که بین سران پیش اومد کشته شدند و خون ریخته شده‌شون خاک رو قرمز کرده. و چون همه کشته شدند کسی نبوده که از امکانات و منابع استفاده کنه برا همین رو هم تلنبار شده و امکانات واسه حیات زیاده.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۵

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
در کلاس همهمه بود و دانش آموزان معترضانه به استاد درس ستاره شناسی، لاکرتیا بلک که ساعتی قبل وارد کلاس شده اما هنوز حتی جهت سلام هم لب برنچیده بود نگاه می کردند و زیر لب بابت کلاس پنجشنبه که برگزار نشده و آن ها را دست از پا دراز تر به تالار هایشان برگردانده بود غر میزدند. یکی از دانش آموزان کله هویجی که حتی اگر فرزند ویزلی ها هم نبود بدون شک با آن ها نسبتی داشت در گوش بغل دستی اش پچ پچ کرد:
-شیطونه میگه کل سگای لندن رو بندازی به جون این گربه سیاه!

خب، راستش فقط قرار بود شخص شخیص بغل دستی شنونده این دیالوگ باشد اما پسرک آنقدر بلند زمزمه کرده بود که علاوه بر همکلاسی هایش، استاد عزیزشان هم توانست به وضوح این جمله را بشنود و با چشمان بی روح و نگاه گنگش به او خیره شود. پس از دقایق طولانی و کلنجار های کله هویجی برای دزدیدن نگاهش از نگاه لاکرتیا، بالاخره استاد ایستاد و بدون هیچ مقدمه ای در اول سال تحصیلی شروع کرد:
-مریخ...سیاره ای در کهکشان شیری که بعد از سیاره ما قرار داره و هممون داستان خاک سرخ و آسمون صورتی رو میدونیم...پس میگذریم!
-استاد من...
-داشتم میگفتم...مریخ به خاطر خاک سرخش در اسطوره های یونان به خدای جنگ معروفه ...جو مریخ شباهت زیادی به زمین داره و بیشتر از هرسیاره دیگه تو منظومه شمسی، با فاکتور زمین شرایط زندگی رو داره.

دانش آموزی که دفعه قبل صحبتش قطع شده بود این بار دستش را بالا برد و از سکوت لاکرتیا استفاده کرد و پرسید:
-مریخ چه شکلیه؟

لاکرتیا ابروهایش را بالا انداخت و با لحنی شبیه به لحن پروفسور اسنیپ جواب داد:
-طبیعتا شکلش گرده...ده امتیاز از گریف بخاطر سوال بیجا کم میشه!

دخترک مو طلایی دیگری، با تعصب فریاد زد:
-ولی اون که گریفی نیست!
-لازم به حسادت نیست ده امتیاز دیگه هم از گریف به خاطر اینکه دوستمون گریفی نیست کم میشه!

دانش آموزان ترجیح دادند با فرمت""سکوت کنند، چون همه شان میدانستند که جلسه بعد لاکرتیا با چهره ای بشاش وارد کلاس میشود و بصورت خیراتی امتیاز مثبت به هر گروهی میدهد.
-روز های مریخی سول نامیده میشن..هر سول مساویه با روز زمینی، به عبارتی چیزی به اسم روز وجود نداره!

لاکرتیا رو صندلی اش نشست و پس از لبخندی مصنوعی به دانش آموز اسلیترینی میز اول که از ابتدای کلاس با دقت خاصی اورا زیر نظر داشت، چوبدستی اش را تکان داد و کلماتی روی تخته نقش بست.

1-در قالب یک رول بگید که به مریخ رفتید و یک سول مریخی رو شرح بدید...اینکه چه چیزهایی میبینید و چه کارهایی میکنید و چه اتفاق هایی میفته...همه چیر به خودتون بستگی داره فقط خاطره یک روز از سفر مریخیتون رو میخوام.(20 نمره)

2-با برنامه paint و یا روی کاغذ تصویری از یک شهروند مریخی(همون ادم فضایی) بکشید و تصوریرش رو بفرستید.(10 نمره)

دانش اموزان رسمی:
1-چرا خاک مریخ قرمزه؟و چرا امکان حیات زیاده؟(هر دلیلی باشه...بستگی به شما داره ن چیزی ک علم ثابت کرده)


ویرایش شده توسط لاکرتیا بلک در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۰ ۲۰:۳۴:۲۸
ویرایش شده توسط لاکرتیا بلک در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۰ ۲۰:۴۳:۰۲

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
نمرات امتحان پایان ترم کلاس نجوم و ستاره شناسی:

ریونکلاو :

لــودو بگمن: 19
لــیــنی وارنر: 20
آپولین دلاکور: 17

جمع: 19

*مدیونین فک کنین حساب کرده بودم 4*5=30
:-"


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ ۲۲:۱۶:۱۸

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲

آپولین دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۸ جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۱ دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 69
آفلاین

1. ماه چیست؟!

آه دخترم!!! سوالت بسیار بسیار مبهم است!!!
نخستین چیزی که به زهنمان میرسد صورت زیبا و بی عییب نقص و پوست سفید خودمان است :pretty: اما از آن جا که این مطلب هیچ ارتباطی به موضوع کلاس ندارد از آن صرفنظر میکنیم.

مطلب بعدی که به ذهن خلاق و متفکرمان میرسد ماه از واحد های بخش بندی سال است.و طولش تقریبا به اندازه گردش ماه ( این ماه نه آن ماه) به دور زمین است .ماه از چهار هفته تشکیل یافته است .البته برای ما ماه ها( به جز تعدادی)بی ارزشند.و آن چند ماه که برای ما مهمند عبارتند از فروردین( به علت تعطیلی زیاد و تولد دخترم) تیر٬مرداد٬شهریور( به علت تعطیلی کامل) و آبان(به علت وجود روز تولدمان) وبقیه ماه ها برای ما فاقد هرگونه ارزش حقیقی یا حقوقی است!!!!!

و نکته آخر که به ذهن تیز هوشمان میرسد همان ماه سفیدِ نورانی درخشان است که در آسمان معلق مانده و تصور میکنیم موضوع امتحان نیز همین باشد.
اگربه منظومه شمسی نگاه کنیم٬به غیر از دوسیاره بدبخت+و خیلی فقیر (زیرخط فقر)بقیه سیارات دارای جسمی بهنام قمرهستند که همواره دورسیاره میگردد وقربان صدقه سیارمیرود.وجودقمرنشان دهنده ی ثروت و مکنت سیارهاست هرچه تعداد قمر ها بیشتر باشد سیاره نیز ثروت مند تر است متاسفانه سیاره ما فقط یک قمر دارد( روی خط فقر)و بحث نیز بر سر همین قمر است که ماه نام دارد ماه بر خلاف خورشید فایده های زیادی دارد چون خورشید همواره در روز روشن می آید و به دردی نمیخورد اما ماه در شب های تاریک می آید و زمین را روشن میکند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما فواید دیگری نیز دارد از جمله:
انسان‌ها از قدیم از کره ماه و چرخش منظم آن برای گاهشماری، به‌ویژه در کشاورزی، بهره می‌گرفتند، مسافران و دریانوردان نیز از نور و حضور ماه برای جهت‌یابی و ناوبری استفاده می‌کردند؛ ماه هم‌چنین در اسطوره‌های اقوام حضور زیادی دارد و در برخی فرهنگ‌ها حتی آن را به عنوان یک ایزد پرستش می‌کرده‌اند. گرانش (جاذبه) ماه باعث به‌وجود آمدن جزر و مد آب‌های کره زمین می‌شود و گرانش کره ماه هم‌چنین باعث باثبات ماندن محور گردش زمین به‌دور خود می‌شود که در صورت عدم وجود ماه، انحراف محوری زمین مرتبا تغییر می‌کرد و این امر باعث آشفته شدن آب و هوا و فصل‌ها در زمین می‌شد.

2. کـــامـــل شــدن مــاه بر روی زمینی ها چه تاثیـــری دارد؟!


تاثیرات بسار بسیار زیادی دارد.در هنگام کامل شدن ماه جغدها از خود صداهای بیشتری در می‌آورند، وزغ‌ها جنب‌وجوش بیشتری پیدا می‌كنند و سگ‌ها و گربه‌ها تهاجمی‌تر می‌شوند، گرگ‌ها نیز بیشتر زوزه می‌كشند، سمندرها به دور هم جمع می‌شوند، كرم‌ها خود را پنهان می‌سازند، و مادرهای باردار بچه‌های خود را به دنیا می‌آورند.

گزارش‌ها حاكی از افزایش تشنج، خشونت، جرم و جنایت، پذیرش‌های بیمارستانی، تصادف‌ها و حتی سقوط ارزش سهام بورس در زمان كامل بودن ماه در آسمان است. افزایش مسمومیت‌های ناخواسته و غیبت در محل كار نیز در این دوره بسیار بیش از حد عادی گزارش می‌شود. از طرفی آنچنان خرافاتی مرتبط با ماه بدر در میان عوام وجود دارد كه به نظر می‌رسد نمی‌تواند بدون دلیل باشد.

شيرها هفته بعد از كامل شدن ماه، دفعات بيشتری به شكار می‌روند و جانوران بيشتری را می‌كشند. ساعات اوليه شب در طول اين هفته از هرزمان ديگری تاريك‌تر است و شيرها نيز در آن ساعات از هر زمان ديگری گرسنه‌تر هستند.

همچنین نور ماه کامل تاپیر زیادی روی گرگینه ها دارد که آن ها را از موجودی گوگولی ناگهان به گرگ تبدیل میکند.


3. یکی از دانشمندان علم ستاره شناسی را همراه با کشفش و دو خط تعریف از حال و روزش (!) معرفی کنید.


پرفسور سینسترای مرحوم
این بانوی عالم و دانشمند نخستین ساحره ای بود که موفق به دریافت پرفسورای نجوم شد. وی تحقیقات و کشف های بسیاری کرد و آن ها را در مجامع بین المللی ارائه داد .اما صد افسوس که به دلیل ساحره بودن مورد بی توجهی محافل علمی واقع شد پس دل آزرده به کشورش بازگشت و شروع به تدریس در هاگوارتز کرد( همین جایی که الان تو نشستی!!!) وی در طول دوران تدریس کتاب های زیادی نوشت که از بهترین کتاب های نجوم قرن به حساب می آیند.

وی دارای هیچگونه کشفی نبود و بیشتر به مسائل تئوری و نظری علاقه مند بود از جمله مهم ترین آثار او میتوان به دانشنامه عظیم ستاره شناسی ( 7جلد)شرحی بر اقمار مشتری(1 جلد) و روش های تعمیر تلسکوپ(2جلد) اشاره کرد که آخری به عنوان کتاب سال بریتانیا نیز انتخاب شده است.



4. صورت فلکی چیست؟! یک صورت فلکی نام ببرید.



در زمان های خیلی دور خرگوشی به نام فلکی و جود داشت .که متعلق به یک پیرزن مزرعه دار بود روزی از روزها پیرزن تصمیم گرفت فلکی را بکشد و با گوشتش دلمه درست کند.اما فلکی گریختو به آسمان هفتم رفت هر جا که فلکی میرفت ستاره ای به وجود می آمد و به مجموع ستاره هایی که در آسمان هفتم توسط فلکی به وجود آمده صورت فلکی گویند.

صوزت فلکی سیمرغ
این صورت فلکی از صور فلکی معاصر است به همین دلیل افسانه محکمی ندارد اما سیمرغ نام پرنده است که در افسانه‌های چینی ٬هندی٬مصری و ایرانی نیز دیده شده است بالاخص ایران زیرا این داستانهای این پرنده در بخش حماسی شاهنامه نیز موجود است

آلفا سیمرغ نام خاصی به نام آکا دارد که به معنی قایق بادی است.

5. کرم چاله چیست؟!

همان طور که میدانید تلسکوپ از قسمت های مختلفی ساخته شده که یکی از این قسمت ها حفره کرم است حفره کرم به طول 1/5 سانت و قصر0/3 سانت است و وظیفه آن تنظیم مقدار نور وارده و فاصله عدسی هاست حفره کرم قطعه مستحکمی ایت و تاکنون شکستگی در آن گزارش نشده.

دخترم در پایان باید دو نکته را یاد آوری کنم 1
.حق نداری با این لودو حرف بزنی٬او تورا اغفال میکند 2
. اگر نمره کم به ما بدهی هنگامی که به تالار بر میگردی از تو پذیرایی خوبی میکنم !!!!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
1. ماه چیست؟!

ماه یک جرم آسمانیه که ما بیشتر اوقات می بینیمش و اگه تو آسمون باشه حتی آلودگی فزاینده ی هر روز هوای لندن هم جلوی نور افشانیشو نمی گیره و این جسـم؛ "مـاه"ـه

ماه هر بیست و هفت روز و هفت ساعت و چهل و سه دقیقه دور زمین یه دور کامل میزنه. این جرم زیبای آسمانی از قدیم الایام تاثیر بسیاری روی زندگی ما زمینیان داشته و بیشتر از اون روی ما جادوگرها

حالا این ماه واسه خودش الهه ای داره که در ادامه به توصیفش میپردازم.

برخلاف تصور عده ای که فک میکنن چون ماه متعلق به شبه، پس الهه شم تاریک و سیاهه، باید عرض کنم که برعکس، اتفاقا موهای بلند و پرپشت الهه ی ماه سفید رنگ و درخشانه و با یه پیچ و تاب ساده به موهاش، میتونه هزاران جادوگر رو از راه راست منحرف کنه.

چشماش خاکستری و درشته و بینی ای چنان زیبا داره که با هزاران عمل جراحی زیبایی هم کسی نمیتونه مثلشو بوجود بیاره. صورتی داره که کاملا نسبت های عدد طلایی ریاضی Golden ratio رو رعایت کرده و این یعنی زیبایی خیره کننده که با یک نگاه باز هم میتونه هزاران جادوگر رو جذب خودش کنه و هزاران عاشق ِ با "یک نگاه عاشق شده" رو بوجود بیاره.

قدی بلند و هیکلی رعنا داره و پوستش چنان روشنه که وقتی از دور به کل وجودش همراه با موهای سفیدش نگاه میکنیم، انگار که داره میدرخشه و شب ها خودش شبیه یه گوله ماه میشه، انگار که داره از خودش نور ساطع میکنه و اطرافو درخشان میکنه.

2. کـــامـــل شــدن مــاه بر روی زمینی ها چه تاثیـــری دارد؟!

با کامل شدن ماه گرگینه ها تغییر شکل میدن و حالت انسانیشون رو از دست میدن و تبدیل به گرگ میشن! سانتور ها مسخ می شن و آمار جرم و جنایت در دنیای مشنگی پنجاه برابر میشه! درهای تیمارستان ها بسته و علامت ملاقات ممنوع روی درش ایجاد میشه! ماه یعنی رمز و راز! یعنی قدرت! که همین ویژگی هاش باعث ایجاد این تغییرات بزرگ میشه.

از طرفی بدون ماه جهان دچار اغتشاشات و مشکلات زیادی میشد! جزر و مد از بین می رفت، در نتیجه آب و هوا تغییر می کرد، مدار زمین تغییر می کرد، امکان برخورد سیارک ها و اجرام آسمانی با زمین افزایش پیدا می کرد! گرگینه ها به مرگ تدریجی دچار می شدن و ...

بیشتر از این از تدریساتون در نیافتیم.

3. یکی از دانشمندان علم ستاره شناسی را همراه با کشفش و دو خط تعریف از حال و روزش (!) معرفی کنید.


آگوستوس میا! این دانشمند بزرگ، کشفای زیادی داشته که به اسم مشنگا ثبت شده، اما ما توی دنیای خودمون، اونو ارج می نهیم و میدونیم که اون کاشف اصلی بوده. من میخوام از یکی از کشفیاتش نام ببرم که خیلیارو شگفت زده کرد.

آگوستوس، تونست کشف کنه که پولوتو که ما مدت ها اونو بعنوان دورترین سیاره از خورشید و نهمین سیاره در منظومه ی شمسی میشناختیم، اصن متعلق به منظومه شمسی نیست.

این کشف اون مدت ها زیر سوال بود و باورش برای بقیه سخت بود، اما بالاخره با ارائه مدارک محکم تونست این حقیقت رو ثابت کنه و واسه همین این سیاره ی کوچیک از جمع سیاره های منظومه ی شمسی خارج شد.

این آگوستوس میای ما، بسیار دانشمند بزرگی بوده که اکثر کشفیاتش بر اثر یک تحقیق مسخره و ساده بدست اومده. یعنی از رو کنجکاوی بیش از حدش حتی برای کوچیک ترین چیزا بوده که متوجه کشف جدیدی می شده.

خیلی هم آدم بزرگی بوده و زیر پر و بال خودش کلی منجم جادوگر و ساحره ی مختلف پرورش میداده.

4. صورت فلکی چیست؟! یک صورت فلکی نام ببرید.

صورتای فلکی اشکالی هستن که با به هم متصل کردن ستاره ها ساخته میشن. یعنی مجموعه ای از چند ستاره که دو هم جمع شدن و یه شکل خاصی رو بوجود آوردن، صورت فلکی شناخته میشه.

اسم این صور فلکی هم حاصل خلاقیت و تفکر اجداد ماست که نشستن واسه خودشون فک کردن که الان مجموع این ستاره ها شبیه چه چیزی ـه و ما چه شکلی رو میتونیم بهش ربط بدیم.

از طرفی هرکدوم از صورتای فلکی واسه خودشون داستانی دارن که نشون میده چطور شده که اصلا این ستاره ها بوجود اومدن و بدون شک خیلیاشون ساخته ی ذهن ـه اما مرلینو چه دیدی شاید یکیش راست از آب در اومد.

5. کرم چاله چیست؟!

کرم چاله های یه نوع پل بین دو فضا و زمان مختلف هستن! مثلا برای رفتن به دورترین سیاره ی سابق منظومه شمسی، یعنی همون پلوتوی مفقود، با چنین پلی فقط به کسری از ثانیه وقت نیاز داریم در حالی که در دنیای واقعی تا رسیدن به پلوتو ما فسیل شدیم... یا حتی میشه در زمان هم با چنین پلی سفر کرد.. گذشته یا حتی آینده!

البته در حقیقت کرم چاله ها، تا به حال توسط کسی رویت نشدن! پس در نتیجه کسی تا حالا سفر بین فضا زمانیو با چنین پلی تجربه نکرده! جدا از اون که وقتی که ما وارد کرم چاله میشیم به اتم های خودمون تجزیه میشیم، کرم چاله چنان با سرعت باز و بسته میشه که کسی نمیتونه بره توش...! تازه اینا همه بدونه دردسره این موضوعه که باید یه سر هم به فضا بزنیمتا بتونیم به کرم چاله برسیم!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.