هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
1. وصیت نامه ای مختصر از زبان خودتون بنویسید که قرار است با صدای بلند قبل از به پایین خم شدن جارو در لحظه سقوط بخوانید.

اول از همه باقی مونده دست‌هام رو برای قیچی جونیور می‌ذارم تا همیشه یاد من رو زنده نگه داره.
دوم روغن‌های جلا دهنده‌ی مرغوبی رو که دارم باز هم برای قیچی جونیور می‌ذارم.
سوم... خب... چیز دیگه‌ای ندارم که به جا بذارم. پس فقط به قیچی جونیور میگم که بره مرگخوار بشه تا ارباب کمبود قیچی نداشته باشه.
در آخر اینکه به پدارم تام جاگسن بگید که به خاطر عمل نکردن به وعده‌هاش نمی‌بخشمش.

2. بر حسب کرم و کرم و خلاقیت یا حتی دانش جادویی و ماگلی خودتان، دو مورد روش غلبه بر کشش g رو در حین لحظه سقوط از جارو نام برده و مختصراً شرح دهید. (2 امتیاز)

نمیشه. قیچی‌ها نمی‌تونن. قیچی‌ها همیشه درمقابل زورگویان ناتوان‌ان.
ولی اگه فکر کنیم که می‌تونن، باید بهشون بی محلی کرد. بی محلی بزرگترین سلاحه.

3. لینک از سه تصویر معادل با چهره احتمالی خودتون برای سه لحظه "از کار افتادن جارو"، "سقوط به همراه جارو رو به پایین و با سرعت بالا" و "لحظه اصابت شما به زمین" پیدا کرده (یا در صورت تمایل طراحی کنید) و به اشتراک بذارید. ( 3 امتیاز)

من: وقتی جارو از کار می‌افته.
من: وقتی دارم سقوط می‌کنم.
من: وقتی می‌بینم دیگه امیدی نیست و چند ثانیه دیگه می‌خورم زمین.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۹:۳۲ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۱۱:۲۴
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
ارشـد گـریـف


پارت 1:


اولش منو شطرنجی کنین! صدامو هم عوض کنین. اصلاً صدامو شبیه صدای حسن مصطفی کنین تا دیگه راحت هرچی تو دلمه بریزم بیرون.

خــــــــــب...

اول از همه می‌خوام ماندانگاس فلچر رو منشن کنم که چون معجون تغییر شکل به خورد گیدیون پریوت داد و باعث شد تغییر فرمت بده به هری پاتر، منم رفتم توی پی‌وی ماندانگاس و بهش گفتم دیگه حق نداری پاتو بذاری تو هاگوارتز!

دوم اینکه، رز ویزلی رو منشن می‌کنم، چون با هویت سیسی مکرره اومدم هافلپاف و خیلی سعی می‌کردم که خودمو تازه‌وارد نشون بدم و واقعاً سؤال‌های مسخره‌ای از رز می‌پرسیدم و اونم فک می‌کرد من تازه‌واردم و کلّی واسم توضیح می‌داد.

سوم اینکه، همه‌ی ریونیا رو منشن می‌کنم، چون اون موقعی که یوآن بمپتون و راسو شده بودم، گردن همه‌ی ریونیا خیلی بدبو شده بود. آخه هررررررر روز توی تالار خصوصی ریون یکی داد میزد که کارِ کی بود؟! منم مینداختم گردن بقیه.

چهارم اینکه، زوپس‌نشینان قبل از سال 94 رو منشن می‌کنم، چون تا قبل از اون سال، با حالت کاربر مهمان میشد انجمن‌های خصوصی رو جستجو کرد و کم و بیش میشد فهمید که توشون چه خبره. انقـــــد حال می‌داااااد! از زوپس‌نشینان سال 99 می‌خوام که دوباره همچین باگی رو اعمال کنن، حالشو ببریم!

پنجم اینکه، می‌خوام کلاً همه‌ی زوپس‌نشینان رو منشن کنم و بهشون بگم که... انصافاً پخ‌های ملّت رو نخونین!


پارت 2:


راه‌حل اول که صد در صد تلاوت آیت‌الکرسیه. کلاً آیت‌الکرسی یه راه‌حل Universal هستش. اصلاً همین‌که جنابعالی سالهاست روی کرسی مدیریت می‌شینی، دلیلش اینه که جناب عله زیاد واست آیت‌الکرسی می‌خونه. در نتیجه، با استفاده از این روش، می‌تونیم کشش G رو بکرسونیم سر جاش.

ولی اگه مــثــلــاً آیت‌الکرسی جواب نداد، میریم سراغ پلن B.
حالا پلن B چیه؟
ببینین...
G مخفف GG هستش.
GG هم مخفف Go Go هستش.
Go Go هم مخفف اینیــگو ایماگو هستش.
اینیگو ایماگو هم الآن استاد کلاس پرواز و کوییدیچه و کلاً با کشش G رابطه‌ی خوبی داره. پس اینیگو ایماگو رو عینهو استخون پرت می‌کنیم یه گوشه تا کشش G هم عینهو فنگ بیفته دنبالش و ما هم سوت‌زنان بریم سراغ سؤال بعدی.


پارت 3:


من، وقتی که جارو از کار می‌افته: لـیـنـک

من، وقتی که با جارو سقوط می‌کنم: لـیـنـک

من، وقتی که به زمین اصابت می‌کنم: لـیـنـک


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۴ ۹:۴۳:۲۵

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۶:۲۰ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
تکلیف جلسه اول کلاس پرواز!


پاسخ سوال اول تکلیف:

شروع نامه با نام و یاد مرلین کبیر و ارباب عزیز!
صدایی که در ادامه خواهید شنید، وصایای بنده‌ست که اکنون دیگر چند پا تا کتلت شدن فاصله دارم.
اول از همه، به حسن مصطفی، استاد همین درس عرض می‌کنم که هیچ‌وقت بابت تحقیرهای همیشگی‌اش با نام "پدرام" نخواهم بخشیدش و اگر تا چند دقیقه ی بعد کتلت نشدم، خودم به شخصه به دفتر مدیر رفته و این آزار های روحی را گزارش خواهم داد. اما بعد از آن، جناب مصطفی! خر شمائین... نه چیز... شرمنده... این تیکه‌رو نشنیده بگیرین. منظورم اینه که خر مائیم! بله! خود بنده! مائی که به شما به عنوان استاد اعتماد کردیم و الآن در شرف کتلت شدن هستیم. مرلین قدتو کوتاه تر از اینی که هست هم بکنه به حق ریشش که یه پرواز هم نتونستی یادمون بدی درست.
بعد از آن، بانو مروپ! شما همیشه مرا مورد لطف و بخشش خود قرار دادید و همیشه با غذاهایی بی‌نظیر به مانند کلم های پوسیده، میوه های جویده و تف شده ی ارباب، برگ درخت پرتقال و از این قبیل از من پذیرائی کردید! از شما خواهش‌مندم بعد از من، آن تسترال های بی‌چاره را هم فراموش نکنید و هرچه به من می‌دادید بخورم به آن‌ها هم بدهید.
و در نهایت، گابریل! متاسفم که نتوانستم در دوران انتخابات وزارت سحر و جادو به درستی مافیایمان را ادامه دهم و با تیز و بزی یکی از کاندیداهای مردمی لو رفتم. امیدوارم مرا بخشیده باشی و تی به قبرم فرو نکنی!

و برای اتمام مراسم نیز عرض می‌کنم، که بنده هیچ دِینی به هیچ کسی ندارم و هر کس هم بدهی‌ای به من داشته است آن را در صندوق صدقات بارگاه بیندازد تا مرلین برایم به این‌ور بیاورد چون به درد می‌خورد به هرحال.

پاسخ سوال دوم تکلیف:

دو راه ساده و در عین حال کاربردی برای غلبه بر g و رهایی از گرانش عبارت‌اند از:

1- بالعکس کردن اتفاقات:
به این معنا که اگر دیدید g درحال غلبه بر شماست، پوزیشن را عوض کرده و شما بر آن غلبه کنید! اکنون می‌پرسید چطور ممکن است؟ به سادگی! مثلا اگر بر روی جارو هستید، کافی‌ست تا به جای سر جارو به ته جارو بروید تا g را خنثی کنید. تستش هم مجانی‌ست، فقط یک دست و پا خرجش است که مال خودم یکی کلا اکسترناله. راضیم.

و 2- درخواست کمک از مرلین:
بله. همیشه درخواست کمک از مرلین پاسخ‌گوست. اگر دیدید روش اول جواب نداد و در حال سقوط با سرعت بیشتری به پایین بودید، به مرلین متوسل شده و دامنش ردایش را بچسبید، باشد که حاجت روا شوید.

پاسخ سوال سوم تکلیف:

حالت چهره هنگام اتفاق اول، حالت چهره هنگام اتفاق دوم، حالت چهره در نهایت!


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۴ ۱۷:۲۵:۳۹

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۹

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۵:۴۷:۱۲
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 159
آفلاین
کلاس پرواز و کوییدیچ
جلسه اول

دانش آموزان کلاس پرواز و کوییدیچ جارو بدست زیر ظل آفتاب توی یکی از حیاط خلوت های هاگوارتز منتظر واستادن. بعضی هاشون به رهبری دادا سدریک دیگو یه گوشه کز کردن و چرت میزنن. برخی دیگه پدرام رو یه گوشه تک گیر آوردن و نوبتی باهاش شوخی های مرتبط با جارو و توپ های کوییدیچ میکنن. عده ای از دانش آموزان با تقوا و مومن هم تاخیر چند ساعته استاد رو غنمیت شمردن و در گوشه ای مشغول برپایی نماز جماعت به امامت حاج تراورز هستن که شدیدا سر هر سجده زار میزنه و مرلین مرلین میکنه کاش رای بیاره تو انتخابات وزارت.

بلاخره کلاس ساعت 7:45 صبح رای ساعت 1 بعد از ظهر با پرتاب شدن یه توپ بلاجر انسان نما از ناکجا به وسط حیاط خلوت شروع میشه. بلاجر بعد از غلطکی وسط زمین، دست و پا و سرش در میاد و پروفسور مصی جلوی دانش آموزان ظاهر میشه...

«به به! عاقو سلام عرض میکنم خدمت جادوآموزان عزیز و دلبندم. عاقو نترسین. بیاین جلو. تست جرونام منفیه. بیان بشینید اینجا جلو من روی این چمن نرم و زیبا. کوسن زیر ملکه اینقد نرم نیس خداییش. بعد هی بگین مدیریت بده. آ باریکلا بیا جلو دلبندم. عح عح عح عح عح! ووی ووی ووی! »

دانش آموزانی که بیش از پنج ساعت علاف حسن مصطفی بودن دسته دسته به سمت استاد پرواز و کوییدیچ شون قدم ورداشتن و با خستگی روی چمن های حیاط خلوت ولو شدن و با قیافه هایی عبوس بهش خیره شدن.

«این قیافه های طلبکار چیه عاقو؟ بد کردم کلاس اول صبح تون رو انداختم بعد از ظهر؟ حالا درسته فرصت نشد اطلاع قبلی بدن بهتون. صبح داشتم سنگ پای قزوین دفع میکردم! اصن تقصیر خودتونه. صبح انتخاب واحد بیدار نشدین، همش دیسکورد، ماین، ریسک! خواب موندین! کلاس هشت صبح موند فقط براتون. ووی وووی ووی! »

«حسن! ناموساً چقد میگیری؟ »
«حسن چیه دلبندم! پروفسور مصی. چقد میگیرم واسه چی؟»
«چقد میگیری اینقدر حماسه می سرایی؟»
«بی ادب! تنبیه! دانش آموز پیری که اسمتم نمیدونم. تنبیه! پاشو برو تو آسمون تا فردا شب پرواز کن. نبینم یه لحظه پایین بیای ها. پاشو.»

دانش آموز متخلف و گستاخ که بی شباهت به پدرام نبود، با شعفی وصف ناپدیر و به امید دور دور هوایی و دیدن زدن از پنجره دختری در برج، سوار جاروش میشه اما قبل از اوج گرفتن، حسن لیست خریدشو میکنه تو جیب طرف و مسیر پروازشو به سمت دکونای هاگزمید تغییر میده. سو استفاده از دانش آموزان، بخشی از اخلاق استاد مصی بود.

«بله. تلاوت میکردم. یادم نبود امروز جلسه اوله. ولی خب من برام مهم نیست کار با جارو رو بلدین یا نه. امروز میخوام یه تکنیک خفن رو یاد بدم که وقتی جادوی جارو تون دچار اتصالی در آسمون شد یا به هر دلیلی آنتن نداد یا کار نکرد جاروتون و چوبدستی ندارین، بتونید بر g غلبه کنید و سقوط نکنید. خب کسی میدونه g چیه؟ لطفاً PG-13 جواب بدین. »

«استاد اجازه! نیروی گریفیندور! »
«به نظر من نیروی خداونده! چرا ایمان نمیارین؟ »
«اجازه استاد... به ما گفتن خفه شو وگرنه جوابو میدونیم. »
«نیروی گریز از گاو نیست؟»
«یارو...بلوتوث نفرست. خانواده نشسته! »
«نه. اشتباه میکنی. G یعنی گنگستر. »
«استاد. زیپ تون بازه! »
«اول یه پنج گالیون شارژ بفرست. »
«فکر کنم استاد منظورش نیروی گاز جادوگره. »

«عح عح عح عح عح! وووی وووی وووی! یعنی داغون شدمااا. .نه نمیخدونم. خرد میشم. من همینجا پونصد امتیاز به هر چهار گروه اضافه میکنم. فراموش کنید اصن تعریفشو. بیاین صاف بپردازیم به نحوه غلبه بر g . توجه بفرمایید...»

حسن یک دستگاه جاروی پارس خزر در نقش اسپانسر کلاس رو از لابلای بغچه ش بیرون میکشه و سوارش میشه و دو سه متری از زمین بلند میشه.

«ببینید دلبندان من. جاروها همشون جعبه سیاه دارن. یعنی گوش دارن. بنابراین در شرایط اضطراری اول وصیت تون رو با صدای بلند بگین که حقوق بازمانده ها در صورتی که عمرتون به دنیا نبود فراموش نشه. پسوردا و جاسازاتونم یادتون نره ذکر کنید که دوستان برن گندای دنیوی تون رو بزادزن...بزودازن...بزازن...بزان...عه...بزوزوزن...عه! بزدایند براتون!»

استاد مصی چند متر بیشتر اوج می گیره...

«خعب. در حالت عادی وقتی جارو از کار می افته و چوبدستی ندارین، به هیچ عنوان از سرعت جارو کم نکنید. خودش تدریجا و طی چند ثانیه به صفر میرسه. اینجاست که g پدرسوخته شما رو میکشه پایین با جارو. کسی میدونه چطور بر این کشش g میشه غلبه کرد در اون لحظه سخت و دلهره آور؟ تَکرار میکنم! شما در اون لحظه چوبدستی ندارین.»

«استاد! اجازه. باید به کمالات ساحره ها فکر کرد در اون لحظه تا اوج بگیریم!»
«خب خاک تو سرت! چرا چوبدستی نداری در اون لحظه؟ به تو هم میگن جادوگر؟ »
«عاقا اجازه! کافیه به نرخ جلار فکر کنیم تا کرک و پرمون بریزه، پر وزن بشیم و دیرتر بیوفتیم پایین.»
«تلمبه بزنیم خودمونو؟ »
«بهتر نیس نفخ کنیم قبل هر پرواز؟ »

حسن با قهقهه سری به نشانه تاسف تکان داد، خودشو از جاروش پرت کرد روی چمنا کنار دانش آموزاش و با کف و خونی که از دهنش بیرون میزد تند تند مشغول نوشتن تکالیف دانش آموزان روی چمنزار شد تا سریعا خودشو برسونه به کلاس بعدی که برای جلبک های داخل دریاچه ترتیب داده بود:

یک g قدرتمند و فقدان چوبدستی حین سقوط!

1. وصیت نامه ای مختصر از زبان خودتون بنویسید که قرار است با صدای بلند قبل از به پایین خم شدن جارو در لحظه سقوط بخوانید. جعبه سیاه جارو تون اینو گوش میده و به بازماندگان شما میرسونه پیام تون رو. در نتیجه میتونید به افشای حقایق و دسته گل ها بپردازین، جاسازهاتون رو لو بدین، یا حلالیت بطلبین! بهرحال ممکنه نتونید زنده برسین پایین. برین تو نقش! زور بزنید! اها! ووی ووی ووی! (5 امتیاز)

2. بر حسب کرم و کرم و خلاقیت یا حتی دانش جادویی و ماگلی خودتان، دو مورد روش غلبه بر کشش g رو در حین لحظه سقوط از جارو نام برده و مختصراً شرح دهید. (2 امتیاز)

3. لینک از سه تصویر معادل با چهره احتمالی خودتون برای سه لحظه "از کار افتادن جارو"، "سقوط به همراه جارو رو به پایین و با سرعت بالا" و "لحظه اصابت شما به زمین" پیدا کرده (یا در صورت تمایل طراحی کنید) و به اشتراک بذارید. ( 3 امتیاز)


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۳ ۱۲:۰۹:۵۰
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۳ ۱۲:۱۸:۲۳






پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
1.
همونطور که پروفسور پادمور ذکر کردن، هوا صاف و البته آفتابی بود. خورشید با قدرت تمام وسط زمین قرار داشت و با بی‌رحمی تمام گرماشو نثار همگان می‌کرد. اما مشکل اصلی دانش‌آموزان گرمای خورشید نبود، بلکه بدتر از اون باد به شدت گرمی بود که تازه به لطف استر چند برابر هم شده بود.

- پروفسور؟ نمی‌شه حداقل یه ذره این بادو خنک کنین؟ مردیم از گرما! کباب شدیم!
- پنجاه امتیاز از ریونکلاو کم می‌شه تا اولا به تصمیم استادت که صلاحتونو می‌خواد اعتراض نکنی دوما یاد بگیری یه مهاجم خوب تو شرایط سخته که حرفه‌ای می‌شه.

لینی پوکرفیس‌وارانه ساکت می‌شه و به تماشای کسایی که زودتر از اون باید این تستو پشت سر می‌ذاشتن می‌پردازه.

با فرود بازیکن هافلپافی که نفر جلویی لینی بود، سرانجام نوبت لینی فرا می‌رسه. لینی بعد از کشیدن نفسی عمیق، با قدم‌هایی محکم جلو میاد و رو به روی پروفسور پادمور قرار می‌گیره. شدت باد به قدری زیاد بود که لینی نگران بود که حتی با قرار دادن جارو روی زمین هم باد اونو ببره.

استرجس که متوجه این پا و اون پا کردن لینی شده بود، با اشاره به ساعت می‌گه:
- زودباش دوشیزه وارنر! همه باید این حرکتو انجام بدن و با معطل کردن فقط باعث می‌شی وقت کلاس طولانی‌تر بشه.

لینی آب دهنشو قورت می‌ده. خم می‌شه و جارو رو به آرومی روی زمین قرار می‌ده. خب برخلاف تصورش جارو حتی به اندازه یک میلی‌متر هم جا به جا نمی‌شه. با خیال راحت دستشو بالای جارو قرار می‌گیره.
- بیا "بالا"!

جارو به هوا بلند می‌شه، اما به خاطر شدت وزش باد می‌ره که به جهت باد حرکت کنه. لینی که هول شده بود دنبال جارو حرکت می‌کنه و در یک حرکت سریع خودشو رو جارو پرتاب می‌کنه. نگاهی به استر می‌ندازه و با حرکت سر اون به سمت آسمون اوج می‌گیره. خب البته اوج گرفتنش به اون زیبایی‌ای که به نظر می‌رسه نبود. باد مدام اونو به عقب می‌روند و کنترل جارو واقعا سخت بود.

لینی نگاهشو به سمتی می‌دوزه که کوافل باید رها بشه. با رها شدن کوافل لینی سر جاروشو خم می‌کنه و به سمت کوافل هدایت می‌کنه. وزش باد مانع از سرعت گرفتن زیادش می‌شد. چون با سرعت زیاد، یک حرکت اشتباه و انحراف جارو باعث می‌شد چندین متر از مسیر اصلی منحرف بشه.

با نزدیک شدن به کوافل دستشو دراز می‌کنه تا اونو بگیره. سرعت کوافل پایین بود و به نظر نمیومد گرفتنش کار چندان سختی باشه. اما درست در لحظه‌ای که لینی دستشو دراز می‌کنه، کوافل تغییر مسیر ناگهانی می‌ده و با سرعت زیادی ازش دور می‌شه.
- لعنتی!

لینی که چیزی نمونده بود از جارو پرتاب بشه، کنترل جارو رو برای لحظه‌ای از دست می‌ده و همراه باد به جهت مخالف حرکت کوافل هدایت می‌شه. از نظر لینی این نهایت بی‌انصافی بود که باد بر روی جهت حرکت بازیکنان و جارو اثرگذار باشه، اما کوافل از شدت وزش باد حتی ککش هم نگزه! :|

استر برای بار دوم کوافلو می‌گیره و به سمت لینی پرتاب می‌کنه. لینی روی جارو خم می‌شه و سعی می‌کنه با غلبه کردن به باد، دوباره به کوافل نزدیک بشه.
- اینبار نمی‌ذارم از دست بری. همین‌طوری صاف بیا! بیا توپ خوب.

البته که کوافل موجود حرف‌گوش‌کنی نبود و بدون توجه به قلب‌های شکل گرفته در اطراف لینی حرکتی زیگزاگی رو در طی مسیر می‌پیمایه. لینی که از شدت تمرکز بر روی مسیر حرکت کوافل، مغزش داشت از گوشاش می‌زد بیرون، سرعتشو زیاد می‌کنه و با فریاد "گوووودا" به سمت کوافل شیرجه می‌ره.
- گــــرفــــتـــــمـــــت!

بله، لینی موفق می‌شه کوافلو بگیره. اما همین حرکات ناگهانی وقتی با وزش شدید باد همراه بشه می‌تونه فاجعه به بار بیاره. لینی در حالی که کوافلو گرفته بود و حس جستجوگرایی که اسنیچو بدست آوردن بهش دست داده بود، همراه باد به قدری به عقب پرتاب می‌شه که با جارو و کمر می‌ره تو سه تا حلقه‌ی کناری زمین.
- آخ!

خوشبختانه زور باد در حدی نبود که لینی رو قاچ کنه و تیکه‌ای از بدنش از حلقه رد شه و بره اونور. لینی سوت‌زنان دوباره کنترل جارو رو بدست میاره و به آرومی و غلبه بر باد، همراه با کوافل به سمت پایین پرواز می‌کنه تا جاشو به نفر بعدی بده.

2.
پروفسور من خیلی خوب درسو گوش دادم! در نتیجه می‌دونم شما گفتین اولین کوافلا چرمی بودن و برخلاف سایر توپای بازی جادوش نمی‌کردن و صرفا یه توپ چند تیکه چرمی بود که اغلب نواری بهش متصل می‌کردن. اونم به این دلیل بود که بازیکنا مجبور بودن اونو با یه دست بگیرن یا پرتاب کنن. وقتی افسون‌های گیرشی در سال 1875 کشف شد، اتصال نوار یا حتی تعبیه‌ی جای انگشت دیگه ضرورتی نداشت چون مهاجما بدون این ابزارا هم می‌تونستن با یه دست کوافل چرمیِ افسون‌شده رو بگیرن.
کوافلای امروزی سی سانتی‌متر قطر دارن و بدون درزن. تو زمستون 1711 بعد از مسابقه‌ای که هنگام ریزش باران سنگینی انجام شد، رنگ کوافلو به رنگ سرخ در آوردن. چون تو اون مسابقه هربار کوافل رو زمین گل‌آلود میفتاد پیدا کردنش بی‌اندازه دشوار بود.
از یه طرف دیگه هم مهاجما ازین شکایت داشتن که هربار به هر دلیلی توپ از دستشون میفتاد ناچار بودن به سمت زمین پرواز کنن و کوافلو بردارن. واسه همین یه کم بعد از تغییر رنگ کوافل به سرخ، یه ساحره به اسم دیزی پنی‌فولد پیشنهاد کرد کوافلو طوری جادو کنن که اگه از دست مهاجم رها شد، سرعت سقوطش مشابه سرعت سقوط توپ تو آب باشه. یعنی کند باشه!
واسه همین مهاجما دیگه می‌تونستن کوافلو قبل از افتادن رو زمین بقاپن. کوافلای الانمونم همین شکلیه! در نتیجه تنها توپِ بدون جادوی بازی هم جادویی شد!

3.
پروفسور همونطور که خودتونم گفتین اولین بلاجرا سنگی بودن. سنگای پرنده در واقع! ایراد مهمی که این بلاجرا داشتن این بود که ممکن بود در اثر ضربه‌ی چماق‌های سحرآمیز تقویت‌شده‌ی قرن 15 میلادی خرد بشن و همینطور این خرده‌سنگا تا پایان مسابقه بازیکنارو تعقیب می‌کردن و می‌زدن تو سر و کله‌شون. حالا بیا و جمعشون کن! اون مدافعای بدبختم که نمی‌دونستن دنبال کدوم تیکه باید راه بیفتن. اینه که مشکل‌ساز بود!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۵

سپتیما وکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۴۰ جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین

1-یک رول با فضا سازی نسبتا زیاد از پرواز در باد شدید و گرفتن کوافل جادویی و گل کردنش بنویسید (تدریس را مطالعه کنید لطفا )(20 امتیاز)
پروفسور سوت بازی رو زد.جارو ها به پرواز در امدند و بازیکن های ریون با شتاب و هیحان بسیار شروع به بازی کردند.
سپتیما اوج گرفت و به سوی کوافل شتافت .کوفل با زرنگی از زیر دست او در می رفت مهاجمان دیگر نیز در صدد گرفتن توپ در تلاش بودند .
باران شروع به باریدن گرفت و هوا رو به تاریکی می رفت‌. اوضاع مرموز به نظر می رسید .ناگهان لونی از روی جاروش سر خورد و افتاد .او فاصله ی بسیاری با زمین داشت و با شدت بسیاری مجروح شده بود .پروفسور به سمت او رفت و بقیه به بازی ادامه دادند .سپتیما با سرعت به جلو و به سمت کوافل پیش می رفت .لایی میکشید!!!و خود را به توپ نزدیک تر می کرد.
ولی گرفتنش غیر ممکن بود.
دیگر داشت عصبانی می شد پس بدون اینکه کسی بفهمد چوبدستی را از زیر ردا بیرون کشید و طلسم فرمان را روی کوافل انجام داد.

-کوافل به من نزدیک شو !
کوافل یواش یواش به او نزدیک می شد و زمانی که پروفسور حواسش نبود انرا به چنگ اورد و فریادی از سر شادی کشید(چنان بلند که انگار جام جهانی کوییدیچ رو برده!!) :yoho:


2-تکامل کوافل ها را شرح دهید ! (10 امتیاز)
در دوران قبل از تاریخ شناخته شده نه کوافلی موجود بود و نه جادوگری!
ولی.....
در قرن یکم کوافل ها به صورت سنگ بودند و در کوییدیچ به جای جارو از استخوان استفاده می شده.

در قرن دوم سنگ ها را برای راحتی بازی به شکل گرد دراورده و با برگ پوشاندند .

در قرن سوم انها را از جنس چرم ساختند و درونشان را با گردو پر کردند.

در قرن چهارم تاپنجم درون انها را با سنگ پر کردند.

در قرن ششم انها را از فلز اهن ساختند اما خیلی سفت بود

درقرون هفتم و هشتم هنوز هم فلزی بود.
.
.
.
.
.
.
می رسیم به قرن هفدهم که پلاستیک کشف شد و با ان کوافل ها را ساختند.

در قرن هجدهم فهمیدند که انها سبک بوده اند پس کمی هم الومینیوم به ان اضافه کردند .

تا میرسیم به قرن ۲۱که کوافل ها معلوم نیست از چه ساخته شده اند .انشا الله که سازندگان اطلاع رسانی فرمایند.




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵

چارلی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۳ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
1-یک رول با فضا سازی نسبتا زیاد از پرواز در باد شدید و گرفتن کوافل جادویی و گل کردنش بنویسید (تدریس را مطالعه کنید لطفا )(20 امتیاز)


هوا آفتابی بود و باد به همچون تازیانه به شدت می وزید.
کلا فاز هوا مشخص نبود! معلوم نبود که هوا گرم است یا سرد. البته می توان نتیجه گرفت که فاز هوا، نول بود! اما هوا که نول ندارد! خودش خبر ندارد! و دست برقضا، هوا که فاز ندارد و بازهم خودش خبر ندارد!

در حین اینکه نویسنده داشت گزارش هوا را به چرت ترین شکل ممکن میداد، استرجس از گوشه زمین کوییدیچ فریاد زد:
-چارلی ویزلی!

یک عدد ویزلی از بین جمعیت بیرون آمد. استرجس گفت:
-سوار جارو شو.

چارلی سوار جارو شد. اما قبل از آنکه در آسمان اوج بگیرد، به سمت آرسینوس برگشت.
-میگم آرسینوس؟
-بله؟
-مراقب نیوت باشی ها!
-باشه!
-نذاری دست به نوربرتا بزنه ها!
-باشه!
-سوارش نشه ها!
-باشه!
-از پنجه هاش نمونه برنداره ها!
-باشه!
-اصلا نمیخوام! خودم مراقبشم!

چارلی پس از گفتن این جمله از جارویش پیاده شد و آرسینوس را در حالت " " باقی گذاشت.

استرجس پادمور فریاد زد:
-بیست امتیاز از گریفندور کم شد!
بجنب ویزلی!

گفتن همین جمله کافی بود تا آرسینوس جامه بدرد و نقابش را ریز ریز کند، سپس منوی مدیریتش را بیرون آورد و آن را برسر چارلی بکوبد و قصد حذف شناسه او را بکند، اما همین که خواست چارلی را کلا حذف شناسه کند، به یاد آورد که چارلی هرچقدر هم عضو بوقی باشد اما حداقل میتواند تا پایان هاگوارتز برای گریف امتیاز بگیرد. پس خونسردی اش را حفظ کرد، جامه دریده اش را به هم دوخت، دست نوازشی بر سر چارلی پوکرفیس کشید و خود همچون مادری مهربان چارلی را سوار جارو و روانه آسمان کرد!


چارلی در آسمان به پرواز درآمد. کوافل را نزدیک پایه یکی از دروازه ها دید. به سمت زمین شیرجه زد و درست در نزدیکی دروازه، کوافل به سرعت دور شد. چارلی هم ابتدا پس از دادن چند فحش غیر آسلامی و مورد عنایت قرار دادن عمه محترم کوافل، دوباره تعقیب آن را از سرگرفت.

چارلی به سرعت به سمت کوافل پرواز کرد، کوافل هم نامردی نکرد و سرعت گرفت. چارلی به آرامی پرواز کرد و کوافل هم سرعتش را آرام کرد.
چارلی ایستاد و کوافل هم ایستاد.
-د وایسا دیگه عجب کوافل خریه ها! مادر سیریوس!

از سمت دیگر زمین فریاد استرجس به گوش رسید:
-صد امتیاز از گریفندور کم میشه به دلیل بی احترامی دانش آموزش!

آرسینوس برای بار دوم در طول این پست جامه درید و نقابش را منهدم ساخت سپس بر روی جارویش پرید و منویش را همچون شمشیر در هوا تکان داد و به سمت چارلی پرواز کرد.
در همین حین، فریاد "آی! نفس کش! " سر داد.

چارلی هم که این صحنه را دید، یک جارو داشت، چهار جاروی دیگه هم قرض کرد و هرچه سریع تر از دست آرسینوس فرار کرد.

یک لحظه چارلی سرش را برگرداند تا ببیند با آرسینوس چقدر فاصله دارد اما ناگهان چیز محکمی به شکمش برخورد سریع نگاهی به شکمش انداخت و کوافل را دید که در شکمش فرو رفته. قبل از اینکه کوافل فرصت فرار پیدا کند، چارلی دو دستی به آن چنگ زد. سپس دور زد تا به سمت دروازه ها برود.

آرسینوس به چارلی رسید. منویش را بلند کرد تا...
و درست در لحظه آخر، چارلی، جارو و کوافل سه تایی با هم از کوچک ترین حلقه دروازه گذشتند...!


2-تکامل کوافل ها را شرح دهید ! (10 امتیاز)

اولین کوافل ها چرمی بودند. اغلب نیز نواری به آن می بستند تا بازیکن راحت تر بتواند آن را در دست بگیرد. با کشف افسون گیرشی دیگر تعبیه نوار یا جایی برای انگشتان ضرورتی نداشت زیرا مهاجم به راحتی میتوانست توپ را در دست بگیرد.

کوافل های امروزی سی سانت قطر دارند و بدون درزند. در یکی از بازی هایی که در روزهای بارانی انجام می شد، توپ چرمی سقوط کرد و پیدا کردن آن در بین گل بسیار مشکل می شد بنابراین رنگ کوافل را به رنگ سرخ درآوردند.


3-مشکل بلاجرهای سنگی چه بود ؟ (5 امتیاز ) (رسمی)


مهم ترین ایراد بلاجر های سنگی این بود که چماق های تقویت شده در اثر جادو، هنگام برخورد با بلاجر ها، آن ها را خرد می کردند و سپس تکه سنگ های خرد شده تا پایان بازی به تعقیب بازیکنان می پرداخت.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۲۲:۰۸
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 541
آفلاین
1. فضا سازی:

- پرواز می کنیم.

دو پا را به زمین کوفت و بالا پرید تا پرواز کند، از زمین بلند شد و...
تالاپ، روی دو پایش فرود آمد. صدای بادی که دیگر همکلاسی هایش با اوج گرفتن ایجاد کرده بودند، در گوشش پیچید.

- دینگ با این جاروی چه کردی؟!

حشره که در جلوی دسته جارو ایستاده بود، به سوی صاحبش برگشت و شانه ای بالا انداخت. این اتفاق، اتفاقی نادر و عجیب بود، زیرا دینگ اصولا شانه ای نداشت؛ حشره ای بود ما بین پروانه و عقرب که عموما صدای جیرجیرک داشت.

- خب تنها خودت بودی که با این جاروی ور برفتیدی!
- اههه...
- هان!

لادیسلاو با چشم های گرد شده به حشره خیره شد. دینگ گفته بود «اههه...» و آن هم نه یک «اههه...» معمولی! یک «اههه...» با صدایی آمیتا پاچانی!

- ببین پسرم! شاید بهتر باشه که...
- دینگی که دنگ خطابت می نماییم، شاید علی رغم تفکر اینجانب سخنگو باشی لکن اینجانب پسرتان نمی باشیم!

با دستی که بر شانه لادیسلاو گذاشته شد، او تازه متوجه مخاطب جدیدش شد.

- آه پروفسر پادمورا! شما بودید! هر چند می بایست به اطلاعتان برسانم که اینجانب پسر شما نیز...

پروفسور پادمور بی توجه به غرغر های لادیسلاو دستان او را گرفت و بر امتداد جارو قرار داد و رو به او گفت:
- حالا یه کمی خم شو و بعد، دوباره بپر.
- خیر استادا! ما خود خویشتن خویش خبر داریم که این جاروی را دنگ به حیلتی تخریب نموده است و این جانورک بر هر چه دست آویزد به نابودی افتد!
- به حرف یه استاد گوش کن.

لادیسلاو همچنان تمایل به بحث کردن داشت، اما ذرات ریونکلاویی وجودش او را از ادامه جر و بحث با یک استاد هاگوارتز که مدیریت را نیز بر عهده داشت منع می کردند.

دوپایش را دوباره جمع کرد، چشمانش را بست و از جا جست. بلا رفت، بلاتر رفت، برای چندمین بار هم احتمالا روی زمین می افتاد، پس با پایش به دنبال زمین گشت تا لااقل روی دو پا بیافتد، اما اثری از زمین نبود.

مچ پاهایش برای چندثانیه یخ زدند و سینه اش خالی شد. بالا رفته بود و همچنان نیز بالا رفتن آرام خود ادامه می داد که باد دست هایش را به روی کمرش گذاشت و شروع داد به هل دادنش، احساس می کرد که باد و هوا و سرعت در حال شستن وجودش هستند. وجودش داشت از همه چیز خالی می شد، چه خوب و یا چه بد، همه چیز! فقط پرواز بود!

باد حالا بازی اش را جدی تر کرده بود و چنان به پلک هایش چنگ می انداخت که نمی توانست بازشان کند، دستانش را آنچنان به جارو چسبانده بود که کم کم داشتند بی حس می شدند. تنها نکته آزار دهنده پاهای آویزانش بودند.

آن ها را به درون شکم جمع کرد تا مانند گلوله به آسمان برود که... خب، جارو های هاگوارتز خیلی قدیمی هستند. جارو با قرار گرفتن در حالت قائم به شکل خطرناکی شروع به لرزیدن نمود و لادیسلاو را از ادامه این حالت بازداشت. حال نوبت کوافل بود که باید گرفته می شد. جاروی را چرخاند و به سمت توپ قرمز به راه افتاد.

چند دانش آموز دیگر نیز به دنبال کوافل بودند و دردسرساز ترینشان باروفیوی سوار بر گاومیش پرنده بود که مانع از دید می شد و گاها گاه از آپشنی به نام "شیرپاش" استفاده می نمود تا رقبا را از راه به در کند و فریاد "روستایی همه فن حریف هسته" اش هر چند دقیقه یک بار شنیده می شد.

فقط دو سه جارو هنوز به دنبال باروفیو و کوافل بودند که ناگهان گاومیش و گاومیش سوار به کناری رفتند و توپ قرمز برای لحظه ای در برابر چشمان همگان ظاهر گشت. سه نفر برای گرفتن توپ سرخ رنگ شیرجه زدند و خوشبختانه دو نفر از آن ها در زمان مناسبی متوجه شدند که توپ صورت هایشان را هدف قرار داده است، فقط دو نفر...

لادیسلاو یک هفته بعد، در حالی که دنگ بر روی صورتش رژه می رفت از خواب بیدار شد.


2. تحولات کوافل یا سرخگون:


یکی از سه توپ بازی کوییدیچ که در این ورزش از دو توپ دیگر قدیمی تر و مهم تر است، هرچند که پس از مدّت ها با اضافه شدن اسنیچ طلایی به این بازی ارزش این توپ در نظر بییندگان کاهش یافت. این توپ در ابتدا برای این که قابل گرفتن باشد، دسته ای داشت تا بازیکنان مهاجم بتوانند آن را در دست بگیرند. و از تکه های چرم ساخته شده بود. مدّتی بعد اما این توپ به شکل توپ های بولینگ مشنگی در آمد و سه سوراخ برای بهتر گرفته شدن آن در نظر گرفته شد و اما در نهایت این توپ به شکل صاف و یک دست امروزی در آمد و در عوض طلسم گیرندگی بر روی آن قرار دادند که از دست بازیکنان سقوط نکند.

دلیل رنگ سرخ آن دردسر هایی است که در مسابقه ای در سال 1711 ایجاد شد و بعد از آن به دلیل اعتراض مهاجمان به این دردسر که هر بار توپ می افتاد باید آن را از زمین بر می داشتند، طلسمی بر این توپ ها قرار داده شد تا اثر گرانش زمین بر آن ها کاهش یابد، این طرح و ایده را ساحره ای به نام دیزنی پنی فولد ارائه داد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
1-یک رول با فضا سازی نسبتا زیاد از پرواز در باد شدید و گرفتن کوافل جادویی و گل کردنش بنویسید (تدریس را مطالعه کنید لطفا )(20 امتیاز)

گرمای هوا عرق را بر بدن بازیکنان نشانده بود. آنها گرمشان بود. گاهگداری حتی با حسرت به پنکه های بزرگی که در دو طرف دروازه ها قرار گرفته بودند نگاه میکردند. سپس نگاهشان می افتاد به خورشید و سایه زیر جایگاه های بزرگ تماشاچیان. آخرش هم مجبور میشدند یقه رداهای کلفت کوییدیچشان را بتکانند تا اندکی خنک شوند. اما هر بار که این کار را نیز میکردند، با نگاه خشمگین استرجس رو به رو میشدند. سپس او گوششان را میپیچاند و میگفت:
- این رداها مقدسه. اینا ناموستونه! شما نامستون رو تکون تکون میدید هِی؟!
- امم... پروفسور، بعد یعنی کسی قبل از ما این ردا هارو پوشیده باشه...
- برو جلو دفتر زنگ بزن اولیات بیان آقای کریوی.

دانش آموز به سرعت به روی چمن های خشک زمین کوییدیچ دوید و از منطقه دید استرجس خارج شد.

- میگفتم، این رداها ناموستون هستن. همیشه باید مراقبشون باشید. امروز هم تمرین خیلی خوف و خفنی دارید که اگر بتونید در این تمرین دوام بیارید صد در صد میاید داخل تیم کوییدیچ گریفیندور. البته فکر میکنم همتون وارد بشید. به هر صورت حتی اگر وارد بشید توی تمرین های خود تیم به فنا میرید تا وقتی کلا سه نفرتون باقی بمونه برای تیم.

دانش آموزان با صدای "قورت" مانندی آب دهانشان را قورت دادند و حتی در معده شان هم صدای "غوور" مانندی شنیده شد. عده با دیدن این واج آرایی که به صورت کاملا خودکفایانه از خودشان بیرون آمده است بر عله کبیر سجده کردند، سپس خشتک هارا دریدند و سرهایشان را به بیابان گذاشتند.

- همونطوری که دیدید یک عده از همکلاسی هاتون قبل از شروع تمرین تصمیم گرفتن تسلیم بشن. حالا هم کنار جارو هاتون بایستید و با گفتن ذکر "بالا" به نیت مادام هوچ و تمامی شهیدان هاگوارتز و حومه سوار بر جارو هاتون بشید.

دانش آموزان با گفتن "بالا" جارو هایشان را در دست گرفتند و سوار شدند. استرجس هم البته تسبیحی در دستش چرخاند، سپس به وسیله فندک اوریجینالش از کمپانی پیپو، جمجمه اش را آتش کرد، و سپس به وسیله جارویش پرواز به پرواز در آمد و رفت کنار ردیف دانش آموزان که در هوا معلق بودند.
نگاهی به تک تک آنها انداخت، سپس با خودش دو دو تا چهارتایی کرد و گفت:
- جیگر، چون اسمت با الف شروع میشه بیا جلو.
- اممم... پروفسور... گافش م...
- چی؟! صد امتیاز کم شد از گریفیندور!
- فقط میخواستم بگم که...
- پنجاه امتیاز دیگه هم کم شد!

اینبار گریفیندوری ها به سرعت دستشان را روی نقاب آرسینوس فشار دادند و او را با جارویش به جلو پرتاب کردند. البته این پرتاب مصادف بود با برخورد جاروی آرسینوس و استرجس که در نتیجه آن بینی نقاب فلزی آرسینوس هم با بینی استخوانی و آتشین استرجس تصادف کرد.
استرجس به سرعت استخوان آتش گرفته را از فلز در حال ذوب شدن جدا کرد.
- دماغم رو آهنی کردی! گریفیندور مقام چهارم از همین الان!

آرسینوس میخواست خودش را از روی جارو پایین بیندازد. ولی متوجه شد که با اینکار فقط خرج روی دست مدیریت مدرسه میگذارد و حتی شاید موجب حذف شدن گریفیندور شود. بنابراین مستقیم ایستاد رو به روی دروازه.
استرجس هم دستی به بینی فلزی و آتشین خود کشید، سپس به سوی دروازه رفت و دو پنکه بزرگ را روشن کرد. سپس به سرعت و پیش از آنکه آتش جمجمه اش خاموش شود از سر راه آنها کنار رفت.

آرسینوس به سختی دستانش را دور چوب جارویش فشرد.باد شدید کراوات سرخش را میکوبید توی صورت او، ولی او توجهی نمیکرد. تا آنکه کوافل را دید که از سوی استرجس پرتاب شد.
کوافل با تمام سرعت به سمتش آمد. همین که دستش را دراز کرد تا آن را بگیرد، کوافل به سمت چپ تغییر مسیر داد.
آرسینوس زیر لب غر غری کرد و به سرعت به سمت کوافل رفت. سرعت کوافل از کوافل های عادی هم بیشتر بود.

وزیر سابق با ردای سرخ تیم کوییدیچ گریفیندور و البته کراواتش که میخورد به صورتش به سرعت روی جارو خم شد تا بیشتر سرعت بگیرد. او سرعت گرفت، کوافل هم نامردی نکرد و سرعت گرفت. اما سرعت جارو بیشتر بود. نوک انگشتان آرسینوس داشت کوافل را لمس میکرد که ناگهان توپ سرخ رنگ به سمت راست تغییر مسیر داد. دقیقا به سمت دروازه ها.
چراغی در سر خالی از مغز آرسینوس روشن شد. او به سرعت متوجه نکته ای بسیار زیرکانه شد. پس سرعتش را کم کرد و به آرامی به تعقیب کوافل پرداخت. کوافل هم با توجه به سرعت جارو، سرعت خود را کم کرد و به آرامی به سوی دروازه رفت تا دور بزند.

آرسینوس زرنگ بود. به آرامی بدن خودش را روی جارو جلو کشید... دید که کوافل در مقابل دروازه به آرامی دور گرفت، پس او نیز ناگهان سرعتش را زیاد کرد. کوافل یک لحظه برای تغییر مسیر گیج شد و البته باد شدید هم در این مورد کاملا تاثیر داشت. آرسینوس هم به سرعت از روی جارویش پرید. در حالی که باد کراواتش را بلند کرده بود و انداخته بود روی نقابش، کوافل را گرفت و پرتاب کرد داخل دروازه و به سرعت با دست خود حلقه را نگه داشت تا خودش هم سقوط نکند. سپس همچون پرچمی در مقابل باد شدید به اهتزار در آمد. طبق نقشه او جارویش هم باید به سرعت جلو می آمد تا او پس از پرتاب کوافل، فاتحانه روی جارو بنشیند. اما جارو دقیق همین که وزن آرسینوس از رویش برداشته شده بود، سقوط کرده بود.
آرسینوس بلافاصله فهمید که تنها همین اشتباه محاسباتی در نقشه اش، به شدت کار را خراب کرده است.
- بیاید نجاتم بدید خب! انجام دادم تمرین رو!

او در حالی که دستش را با تمام وجود به حلقه طلایی دروازه بند کرده بود، صدای استرجس را شنید.
- هرکس بتونه قبل از انداختن توپ توی دروازه، آرسینوس رو هم با توپ بزنه و بندازه پایین، پنجاه امتیاز میگیره!

آرسینوس:

2-تکامل کوافل ها را شرح دهید ! (10 امتیاز)

کوافل در قرن 11 و در زمان اختراع کوییدیچ وارد بازی شد.
کوافل های قدیمی صرفا توپ های چرمی چند تکه بودند که یا دارای یک بند برای نگه داشته شدن در دست داشتند و یا جای انگشت. آنها همچنین طلسم نمیشدند و برای همین در هنگام مسابقه خیلی راحت به زمین می افتادند. پس از آنکه در سال 1875 افسون های گیرشی کشف شدند، بازیکنان به راحتی میتوانستند بدون از دست دادن کوافل آن را با یک دست بگیرند. به همین دلیل جای انگشت ها و همچنین نوار از روی توپ چرمی حذف شدند.
پس از آن سرخگون به آرامی دچار تغییر شد، قطر آن به 30 سانتی متر تغییر کرد و بدنه آن بدون درز شد. در زمستان سال 1711 به دلیل به دلیل بارانی بودن محل مسابقه، برگزار کنندگان مجبور شدند رنگ توپ را قرمز کنند. زیرا پیدا کردن توپ چرمی در میان گل و لای زمین بسیار سخت بود. اندکی پس از تغییر رنگ کوافل، ساحره ای به نام "دیزی پنی فولد" پیشنهاد کرد تا با افسونی سرعت سقوط آن را کم کنند. سرعت سقوط کوافل به اندازه سرعت سقوط یک توپ عادی در آب کم شد و بدین ترتیب بازیکنان میتوانستند به راحتی آن را پیش از سقوط به سوی زمین، در هوا بگیرند.
امروزه نیز همچنان از همین مدل کوافل در تمامی بازی های کوییدیچ استفاده میشود که به "کوافل پنی فولد" مشهور است.

3-مشکل بلاجرهای سنگی چه بود ؟ (5 امتیاز ) (رسمی)

آنها با ضربه چماق های قرن شانزدهم (که توسط جادو هم تقویت شده بودند) به راحتی خرد میشدند و سپس توپ تکه تکه شده تا پایان مسابقه به تعقیب بازیکنان میپرداخت.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۷ ۱۴:۵۶:۲۸


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
امتیازات جلسه اول :

گریفیندور : 34

لوئیس ویزلی : 31

آرسینوس جیگر : 35

هرماینی گرنجر: 34
خیلی روت طولانی بودا :hyp:

گویندالین مورگن: 35

گودریک گریفیندور: 30
سوال دو صحیح نبود !

اسلاترین: 30

هکتور دگورث گرنجر: 34
یک امتیاز کم کردم ازت تا منو دیگه مسموم نکنی

کنت الاف : 20
رول نویسیت جارو سازی نبود!

نجینی: 35
تنه ی درخت 500 ساله رو چی کار داشتی


هافلپاف : 10

سوزان بونز : 30
"مجیک برم میکر" عالی بود واقعا !


ریونکلاو : 26

دای لوولین: 15
رول نویسیت جارو سازی نبود !

اورلا کوییرک : 32
پودر جارو جالب بود خیلی

لینی وارنر : 30
سوال دو صحیح نبود



عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.