به نام خدا
1. رولی بنویسید و در آن با استفاده از خلّاقیّت و تخیّل خود، خواص جادویی حیوان مشنگی خود را کشف کرده و یا از آنها استفاده کنید. (30 نمره)- آلبوس، نوکم مو در اورد ان قدر گفتم، من همدم، همدل، دوست، زن، کوفت و مرض نمیخوام!
- آخه چرا فوکس؟ دوست نداری یکی پا به پات بسوزه؟
- من فعلا یکیو میخوام شلوارکم رو بدوزه.
چشم های آبی دامبلدور چرخید و به جا لباسی فوکس نگاه کرد، شلوارک راه راهِ قرمز و سفید که از ناحیه خشتک جر خورده بود در راس آن قرار داشت. ذهن دامبلدور رفت سمت زمانی که این شلوارک پاره شد، باشگاهِ عشق و دوستی، قسمت ژیمیناستیک، حرکت صد وهشتادِ خروسی و
زارت! ناگهان با یاد آوری آن صحنه زیر خنده زد اما فوکس که از ذهن پیرمرد اطلاعی نداشت، فقط سرپرست محفل را دید که به شلوارک او نگاه میکند و میخندد.
- بازم شلوارک دید، ذوق کرد.
یک ساعت بعد - لندن- اینارو نگاه کن فوکس، قشنگ نیستن؟
ققنوس با تعجب به مرغ عشقی که درحال مردن بود، نگاه کرد.
- جون دادنه این کجاش قشنگه؟
- اونو نمیگم، نگاه کن، بالاش زده مرغ عشق. به نظرت ممکنه مرغ عشق، تخم عشق بذاره؟
- لابد اسم بچه ش هم میخوای بذاری عشق کوچولو.
آلبوس به حرف فوکس توجهی نکرد و وارد مغازه شد، او به همه پرنده های موجود در مغازه نگاه کرد، در رویاهایش روزی را می دید که یک لشگر از پرندگان داشته باشد که همه به یکدیگر عشق بورزند و جوجه های مختلف به وجود بیاورند و معنی عشق را به همه پرندگان دنیا بفهمانند و یواشکی برتی بات های مخفی اش را بخورند و...
- نـــــه! برتی بات هام نه! همون یه پرنده خوبه!
ققنوس و فروشنده نگاهی به یکدیگر انداختند، ققنوس بالَش را دور شقیقه ش چرخاند و مرد شانه ای بالا انداخت. آلبوس یکی یکی به قفس ها سر میزد و برای امتحان آن ها صدای " بوس " در می اورد اما اکثر پرندگان به انتهای قفس می چسبیدند. بالاخره یک پرنده با شنیدن " بوس دامبلی " شروع به آواز خواندن کرد. پیرمرد با خوشحالی گفت:
- این پرنده فرزند روشنایی منه!
بلافاصله سرش را برگرداند و به قفسی که در آن کبوتری کرک و پر ریخته قرار داشت، نگریست.
- اما اینو میخرم.
- آلبوس؟ الان خودت گفتی که...
- نه نه، همینو میخوام، لطفا حساب کنید.
چند دقیقه بعد که سرپرست محفل به همراه یک قفس در دستش از مغازه خارج شد، فروشنده به سرعت شماره تلفن برنامه شوک را گرفت و گفت:
- الو؟ سلام جناب، من فکر کنم روح رونالدینیو رفته تو بدن یه پیرمرد.
چند ساعت بعد - دفتر مدیریت هاگوارتز- حالا ببین چه پرنده ی... عه! ... تو اینجا چیکار میکنی استر؟
- الان من مدیر هاگوارتزم پدر جان، اطلاعیه رو نخوندی؟
- خب میشه چند لحظه تشریف ببری؟ به هرحال منم وقتی سوروس منو نکشته بود مدیر بودم.
- نه من اصن اینطوری نمیتونم و...
ناگهان در قفس کبوتر باز شد و پرنده ی بدون کرک و پر که بی شباهت به مرغ بریان نبود، از آن بیرون پرید و روی میز مدیریت افتاد و چشم در چشم استرجس دوخت. بعد از چند ثانیه مدیر هاگوارتز گفت:
- البته که می تونید آقای دامبلدور، شما پیشکسوت مایید.
این بار نوبت دامبلدور و فوکس بود که نگاهی بین یکدیگر رد بدل کنند، سپس یک پاس توی عمق، یک قیچی برگردان از آلبوس و ...
- توی دروااااازه! قطعا وقتی توپ توی دروازه باشه یعنی گل شده! باور کنین بینندگان عزیز!
در این لحظه که استرجس با تلاش بسیار به سمت در دفتر مدیریت در حال حرکت بود، فوکس پرواز کرد و روی کنترل تلوزیون فرود آمد و آن را خاموش کرد. سپس به پیرمرد نگریست. پیرمرد نزدیک فوکس آمد و طوری که کبوتر نفهمد در گوش نداشته ی ققنوس نجوا کرد:
- خب فوکس، میخوام وظیفه سختی بهت محول کنم.
- دوباره با مسواک ریشاتو بشورم؟
- نه نه، میخوای توانایی های این کبوتر رو کشف کنی، ببین از چه روشی میتونه برای محفل مفید باشه. منم باید برم مسابقه کوییدیچ رو ببینم و ببینم اگه هری نفس کشید گریفیندور رو برنده کنم.
قبل از آنکه ققنوس بتواند اعتراضی بکند، آلبوس با گام های بلند به سمت در رفت و از آن خارج شد.
دو ساعت بعد- وای فوکس چه صحنه هایی رو از دست دادی!
فوکس؟ ... تو چیکار کردی؟!
ققنوس روی میز نشسته بود و با انزجار به کبوتر " نیمه زنده " نگاه میکرد. سپس لیست بلند بالایی را از لا به لای پر هایش دار اورد و به دست پیرمرد داد و خودش روی میز دراز کشید. دامبلدور تند تند شروع به خواندن کرد:
- نمیتونه پرواز کنه... نمیتونه شنا کنه... توانایی رزمی نداره... از حیوانات غیر پرنده میترسه، پی نوشت، من دارم میرم چین؟ چرا فوکس؟
- ان قدر زدمش که فکر کنم برم اونجا میتونم دان دو شائولین بگیرم.
پیرمرد به این موضوع فکر کرد که شاید واقعا این پرنده توانایی بالقوه ای ندارد، بنابراین او را از روی میز برداشت و به سمت پنجره برد. ناگهان پرنده به هوش آمد و کمی بال بال زد و دامبلدور بلافاصله او را رها کرد و پرنده با صدایی شبیه به صدای افتادن لگن پلاستیکی، روی زمین افتاد. فوکس گفت:
- اینطوری نمیمیره آلبوس، از بالا تر بگیر بندازش.
- خب اون گفت ولش کنم منم بدون اختیار ولش کردم.
- اون اصن نمیتونه...
- زیر بال هاش؟
- نه منظورم اینه اون اصلا نمیتونه حرف بزنه تو چطوری میگی گفته ولش کنی؟
فوکس آروم آروم
اومد بارون به سمت کبوتری که بعد از آزمون های شنا و هنر های رزمی فوکس و پرت شدن از دست دامبلدور خیلی با مرگ فاصله ای نداشت، رفت. ققنوس لگدی به پهلوی کبوتر بخت برگشته زد و پوست گردن او را به دلیل نداشتن یقه، گرفت و از روی زمین بلند کرد.
- بلند شو مرتیـــ ... بلند شو عزیزم ... بیا جای من استراحت کن.
پیرمرد نگاه مشکوکی به فوکس انداخت و فکری به ذهنش رسید. با وجود پیری، با چابکی خودش را به ققنوس رساند و کبوتر را از چنگال های وی قاپید و در چشم پرنده نگاه کرد و منتظر واکنش او شد. بعد از چند ثانیه لبخندی به کبوتر زد و گفت:
- متاسفم، چفت شدگی مانع کنترل ذهنت میشه.
سپس به کارت روی میزش نگاهی انداخت و گفت:
- فکر کنم بدونم تواناییت به چه دردی میخوره.
دقایقی بعد - خانه ریدل- ارباب، از طرف پست یه هدیه براتون اومده.
- امروز تولدمون نیست، کسی هم از ما خوشش نمیاد، برای چی باید کادو بگیریم؟
- نگفته از طرف کی و از کجا میاد، فقط زده برسد به دست تام.
ولدمورت که با شنیدن اسم کوچکش فهمید کادو از طرف دامبلدور است آهی کشید و با بی حوصلگی جعبه را از ریگولوس گرفت و روبان روی آن را باز کرد و خود به خود در جعبه باز شد و چشم های قرمزش به پرنده بدون پر افتاد، چند ثانیه با جدیت به پرنده خیره ماند، سپس لبخندی زد و با خوشحالی گفت:
- عشق ورزیدن چه قدر چیز خوبیه.
مرگخواران:
2. پنج مورد از خواص اجتماعی سیاسی شیر گاومیش را نام ببرید. (5 نمره) (اختصاصی)1. شیر گاومیش باعث صلح جهانی میشه، زمانی که همه جادوگر ها از یک نوع شیر استفاده کنند متوجه میشوند که از یک پیکرند و از همان طور که زبان و فرهنگ باعث اتحاد و استحکام یک ملت ملت میشود، شیر گاومیش هم سبب یکپارچگی جامعه جادوگری میشه.
2. از شیر گاومیش رو میشه سر جلسه آزمون های سمج بین دانش آموزا پخش کرد تا هم تبلیغی برای دولت باشه و هم به توانایی مغز کمک کنه و باعث شه موسیقی های قباس عادری سر جلسه امتحان تو مغزشون پخش نشه و درس های خونده نشدشون یادشون بیاد.
3. از اونجایی که شیرگاومیش دارای هیچگونه مواد انرژی زایی نیست میشه اون رو یه خوراکی مقوی برای کوییدیچ بازان دونست تا با استرس مقابله کنن و صد در صد تواناییشون رو به کار ببندن و باختنشون رو تقصیر داور و زمین وحلقه و توپ نندازن و یه بازیکن خفن بشن، لژیونر بشن و برن تیم ملی و معروف بشن و خلاصه پولدار بشن.
4. از اونجایی که شیر گاومیش از شیر گاو معمولی گرون تره میتونه یه منبع درآمد خوب باشه تا جامعه با بیکاری مقابله کنه و روستایی های زحمتکش بیشتری به وجود بیاره تا هم انگل جامعه نشن هم پول در بیارن و هم افتخار کنن که شغلشون با شغل وزیر یکی بوده.
5. کارخونه چیپس سازی زم زم میتونه از شیرگاومیش استفاده کنه و چیپسی با طعم شیر گاومیش بسازه تا ذهنیت غلط دانشمندان رو مبنی بر مضر بودن چیپس تغییر بده و مردم از این خوراکی خوشمزه استفاده کنن و چاق نشن و همه کنار هم خوشحال زندگی کنن.