هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۰:۰۵ شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
-مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره)

》مزایا
۱. نیازی به چاقو های تیز و گرون قیمت نداره.
۲. وقتی به چاقو نیاز نداره، یعنی چاقو تیز کن هم نمی خواد.
۳. حتی اگه فقط پیاز داشته باشیم هم میشه انجامش داد.
۴. میتونه توسط ویزلی ها هم انجام بشه...چی؟ ادامه ندم؟

》معایب

۱.ممکنه پرده های گوش از فریاد های فرد طلسم خورده، پاره بشه و کر بشیم!
۲. اقتصاد چاقو ها خراب شده و دیگه فروش نخواهند داشت!
۳. به عنوان مفسد اقتصادی شناخته شده و توسط وزارت خونه دستگیر میشیم!

-یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین.تاکیید می کنم که شرح بدین!(چهار نمره)
اگه قول بدین بهم پیاز بدین میگم!
میدین؟ باشه!
بعد از خروج از کلاس جادوی سیاه فوق پیشرفته، یکی از اینا پرت کردم هوا، ولی چون هاگوارتز سقف داشت، تو آسمون نرفت و به جاش به در و دیوار خورد و صاف خورد به یه بدبخت بیچاره ای که داشت از اونجا رد می شد.
منم بعد از تماشای این اتفاق، رفتم و ۳۸ ساعت آینده رو یه جا قایم شدم!

چند تا پیاز گفتین میدین؟

-چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)

این جادو آموز در هاگوارتز قدم زده و مثل تو کارتون ها با دهن خیلی باز جیغ میزده و زبونش مثل پرچم تو دهنش تکون میخورده که بالاخره بعد ساعاتی با کفش فوتبال رو مخ بقیه دوییدن و اعصاب بقیه رو تراشیدن تصمیم میگیره خودشو کنترل کنه ولی نمیتونه و پروفسوران که حوصلشون سر رفته بود، با اردنگی از هاگوارتز بیرونش میکنن.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
سلام پِروفِسور!


1. مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره)

مزایا:
۱-میشه به هرماینی گرنجر شلیکش کرد.
۲-باعث خنده سی و هشت ساعته میشه.
۳-میشه به هرماینی گرنجر شلیکش کرد.
۴-کثافت کاریش کمه.
۵-در صورتی که به هرماینی شلیک شده باشه، قابل برگشت نبودنش یه حسنه.
۶-میشه به هرماینی گرنجر شلیکش کرد.
۷-میشه باهاش سی و هشت ساعت رقیب عشقی رو از میدون بدر کرد.
۸-میشه به هرماینی گرنجر شلیکش کرد!(گفته بودم قبلا؟)

معایب:
۱-امکان داره به خودمون شلیکش کنن.
۲-اگه بهمون شلیک کنن، سی و هشت ساعت درد داره‌
۳-ممکنه یه گرنجر نامی به من شلیکش کنه.
۴-خون نمیاد برای همین کسی حرفمونو باور نمیکنه.
۵-در صورتی که به من شلیک شده باشه، غیر قابل برگشته.
۶-ممکنه به من شلیکش کنن.
۷-ممکنه رقیب عشقیم منو سی و هشت ساعت با این طلسم از میدون به در کنه.
۸-ممکنه به من شلیکش کنن‌.

یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین.تاکیید می کنم که شرح بدین!(چهار نمره)

به نام خدا، یه روز من داشتم تو برج گریفندور راهمو میرفتم(دروغ گفتم داشتم رون رو دید میزدم) که یهو دیدم یه کله وزوزی از اومد جلوی سیمای بی همتای رون رو گرفت. هرچی من تغییر زاویه میدادم، اونم یجوری وامیستاد که من رون رو نبینم. خلاصه اعصابم بهم ریخت و این طلسمو به جایی که حدس میزدم گردنش باشه شلیک کردم. اون یه صدایی شبیه"خخخخخخررر خِررر" در آورد و بعدش شروع کرد به جیغ زدن.
من خوشحال و خندون رفتم سمت رون که دیدم اون هم داره جیغ میکشه. همونجا بود که قلبم شکست و رفتم توی تختخوابم و کلی گریه کردم و بقیه روزم رو هم به اجرای حرکت "وودو! وودو!" با سوزن روی عروسک هرماینی کردم.

2. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)

دانش آموز پررو ابتدا حیرت زده شد. یک نگاهی به چاقوی توی گلویش کرد، یک نگاه به استاد، یک نگاه به چاقو، و همینطور نوبتی.گزارش ساعت به ساعت:

ساعت ۱: جیغ می‌کشید.
ساعت ۲:جیغ می‌کشید.
ساعت ۳: جیغ می‌کشید.
....
ساعت بیست و سوم: بیشتر از یک شبانه روز بود که جیغ میزد. لذا من با اجازه شما حوصله‌م سر رفت و از پنجره پرتش کردم توی محوطه... یه مقداری صدای جیغ میومد که تخت خواب یه مادرمرده ای رو درست روی همون نقطه پرت کردم و اون... اون... خب... مُرد!



ویرایش شده توسط لاوندر براون در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۱۹:۳۵:۴۸

تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
پروفسور راکارو؟

جادوی سیاه؟ فوق پیشرفته؟
این تخصص ماست!

ما نیز تکلیف انجام دادیم.


1. مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره)

مزایای طلسم:

1- خون و خونریزی بی دلیل صورت نمی گیره و در نتیجه جایی کثیف نمی شه. وقتی جایی کثیف نشه، مجبور نمی شیم از مواد شوینده مضر استفاده کنیم.
2- استفاده از مهارت های دستی! بر خلاف چوب جادو، این طلسم احتیاج به تمرین و سرعت عمل و تمرکز زیادی داره و انجامش کار هر کسی نیست. می تونیم با اجراش، خفن جلوه کنیم.
3- ایجاد رعب و وحشت در دشمن یه دلیل خشونت ظاهری این طلسم.
4- موقتی بودن طلسم و پاک شدن آثارش بطور کامل.
5- بی گردن ها می توانند از این طلسم جان سالم به در ببرند.

معایب:

1- تجاوز به حقوق چاقوهای واقعی و خرد کردن شخصیت آن ها
2- ایجاد آلودگی صوتی بی دلیل به مدت سی و هشت ساعت. طرف آسیب خاصی ندیده ولی همینجوری هی قراره عربده بکشه.
3- احتیاج داشتن به چاقوهای خاص آرکو که باعث می شه آرکو روز به روز ثروتمند تر و ما روز به روز فقیر تر شویم.
4- احتمال اشتباه در حین تلاش برای خفن به نظر رسیدن هنگام اجرای طلسم. ممکنه گلوی یکی دیگه رو جر بدهیم یا به درو دیوار و اشیاء آسیب برسانیم.
5- عدم امکان پس گرفتن یا خنثی کردن طلسم در صورت پشیمانی!


2. یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین. (چهار نمره)

روزی روزگاری، کله سحر از مرگخواران خواستیم مرتب و منظم کنار دیوار ایستاده و صف را به هم نزنند... که به هم هم نزدند. قصد داشتیم طلسم سیاه جدیدی را که آموخته بودیم روی یکی از آن ها اجرا کنیم.

کمی گردن هایشان را بررسی کردیم.

گردن در اجرای این طلسم، بسیار حائز اهمیت است. البته استاد تاکیدی روی این موضوع نداشت. ولی ما داشتیم.

لینی را فورا در ذهنمان خط زدیم. به دلیل ریزی مفرط، اصلا مناسب نبود.
ایوان روزیه را هم خط زدیم. زیادی سفت بود.
هکتور را نیز خط زدیم. زیاد تکان می خورد.

و رسیدیم به آرکو!

گردن مناسبی داشت. ولی یقه لباسش به حالت ایستاده بود و همین ایجاد مزاحمت می کرد. از سوسک سیاهی که داشت روی دیوار برای خودش سوسکی راه می رفت کمک گرفتیم. او را با طلسم فرمان به داخل یقه آرکو هدایت کردیم. و درست وقتی که آرکو برای خلاص شدن از شر سوسک، یقه اش را تا کرد، طلسم را اجرا کرده و با شنیدن صدای فریاد آرکو غرق در شادی شدیم.
هر چند همه ادعا می کردند فریاد آرکو در نتیجه نفوذ سوسک به لایه های زیرین لباس هایش بوده. ولی ما که باور نکردیم. ما طلسم را به زیبایی اجرا کرده بودیم.



3. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین.(دو نمره)

طبق گزارش شاهدان عینی، جادو آموز پررو درد کشید و فریاد زد. منشا پررویی او، تربیت خانوادگی اش بود. برای همین در همین حالت هم دراکو مالفوی وار، به پدرش پناه برد. در حالی که فریاد می کشید:
- پددددددرررر... پدرررررر... پد عرررررر!

همین تلاش برای غلیظ کردن فریاد هایش او را دچار دردسر کرد. سفینه فضایی غیر جادویی ای که برای جمع آوری یک نمونه "خر" به کره زمین آمده بود، با شنیدن "عر" گوش هایش تیز شد. درست بالای سر پررو متوقف شد. چنگکی از قسمت زیر سفینه در آمد و پررو را با خودش بالا کشید و برای بررسی های دقیق تر به سیاره ای ناشناخته برد. از سی و هفت ساعت بعدی هیچ اطلاعاتی در دست نیست.





پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

اركوارت راكارو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۴ سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲:۱۶ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲
از سی سی جی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
جلسه اول کلاس پرتاب چاقو بر گلوی دانش آموزان جادوی سیاه فوق پیشرفته


جادو آموزان پس از شرکت در کلاس طاقت فرسای ماگل شناسی, از پله ها بالا رفتند تا خود را به کلاس جادوی سیاه پیشرفته...

- جادوی سیاه پیشرفته؟
جادو آموزی که لیست درس ها را در دست داشت این را گفت.
- نه "جادوی سیاه فوق پیشرفته" ببین اینجا نوشته!
- حالا هر چی!
- من که فکر می کردم شوخی مدیر جدیده؛ آخه مثل اینکه خیلی خنده روئه.

دیگری به تابلوی کلاس رو به رو اشاره کرد.
- انگار واقعیه!

هیچ کس باورش نمی شد در هاگوارتز کلاس جادوی سیاه برگزار شود، هر آن منتظر بوند که کسی بیاید و بگوید آنها در مقابل یک دوربین مخفی هستند.
کسی نیامد بنابراین با احتیاط وارد کلاس شدند. در کلاس با پسری مو سفید که به این صورت روی میز نشسته بود و دو چیز پف پفی در دست داشت، رو به رو شدند.
جادو آموزان ترسیده، هر کدام به گوشه ای خزیدند و به دلیل اینکه زبانشان بند آمده بود، چیزی نگفتند.

- میناسان، اوهایو! *

دانش آموزان نگاهی به یکدیگر انداختند مطمِئن بودند در بینشان مینایی وجود ندارد.

- به کلاس مهارت در پرتاب چاقو با اسم مستعار جادوی فوق سیاه پیشرفته، خوش اومدید.

در این لحظه جادو آموزان مطمئن شدند که شوخی ای در کار نیست.

- من استاد این درس، ارکوارت راکارو هستم.شاید از خودتون بپرسید چرا این شکلیم؛ باید بگم به دلیل کمبود بودجه و ساحره مجبور شدیم که جمعی از جادوگران به تیم چیر لیدری بپیوندیم و تا آخر ترم قراره این پف پفیا رو ببینین!

جادو آموزان:
- شوخی کردم، فقط امروز با اینا اومدم! بریم سر درسمون ولی اول باید یه سری چیزا رو روشن کنم!1. سر کلاس من هر کاری آزاده: زدن، تیکه تیکه کردن، امحا رو از احشا جدا کردن و... اما یه خط قرمز دارم؛ هر کس برای پیتر و الکس قلدری کنه با چاقوی من طرفه!

الکس و پیتر که در بین دانش آموزان سال اولی حضور داشتند در نیمکتشان فرو رفتند؛ نیمکت که چه عرض کنم با توجه به بودجه مدرسه نیمکتی در کلاس در وجود نداشت بنابراین در قالی کرمانشان فرو رفتند.
جادو آموزی که به نظر ارشد می آمد، با پررویی رو به ارکو گفت:
- اگه قلدری کنیم مثلا چی می شه؟

ارکو با سرعن زیاد از زیر پف پفی دست راستش، چیزی به طرف گلوی جادو آموز بی نوا پرتاب کرد.
همه جادوآموزان جیغ کشیدند، چاقویی بر گلوی جادو آموز مذکور فرو رفته بود!

- گفتم که شوخی ندارم؛ نگفتم؟ خب الان می گم. من با کسی شوخی ندارم.

جادو آموزان با ناباوری نگاهی به ارکو بی خیال انداختند؛ انگار نه انگار همین الان به یکی از جادو آموزان سوء قصد کرده بود.

- نترسید همونطور که می بینین، این چاقو واقعی نیست.
ارکو به گلوی جادو آموز پرو اشاره کرد.
- این یه طلسمه تاریکه که امروز خودم اختراعش کردم؛ این طلسم تا سی و هشت ساعت، درد چاقو رو برای فرد تداعی می کنه اما هیچ صدمه ای وارد نمی کنه، بیشتر وسیله ای برای دست گرمیه!

جادو آموز درحال خفه شدن بود و مانند هیپوگریف پر کنده، بال بال می زد.

ارکو بدون اینکه از جایش تکانی بخورد، رو به دیگر جادو آموزان گفت:
- تکلیفتون اینه:
1. مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره) یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین.تاکیید می کنم که شرح بدین!(چهار نمره)

2. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)

ارکو این را گفت و با همان حالت از کلاس خارج شد.


* صبح بخیر همگی!


ویرایش شده توسط اركوارت راكارو در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۱۶:۲۳:۱۱



کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۰

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲:۱۱:۳۲ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 168
آفلاین
کلاس جادوی سیاه فوق پیشرفته
با تدریس پروفسور اركوارت راكارو

نوع درس: عمومی

* اساتید محترم موظف هستن زمانبندی های زیر را جهت تدریس و تصحیح تکالیف در نظر داشته باشند. تاخیر در تدریس یا تدریس زودهنگام موجب کسر امتیاز از گروه استاد می شود مگر آنکه از قبل با دفتر مدیریت مدرسه هماهنگ شده باشد.

جلسه اول
زمان تدریس: از ساعت 00:00:00 تاریخ 1 مرداد تا ساعت 23:59:59 تاریخ 2 مرداد
آخرین مهلت پذیرفتن تکالیف: ساعت 23:59:59 تاریخ 13 مرداد
شرح امتیازات: هر زمان قبل از تدریس جلسه دوم

جلسه دوم
زمان تدریس: از ساعت 00:00:00 تاریخ 15 مرداد تا ساعت 23:59:59 تاریخ 16 مرداد
آخرین مهلت پذیرفتن تکالیف: ساعت 23:59:59 تاریخ 27 مرداد
شرح امتیازات: هر زمان قبل از تدریس جلسه سوم

جلسه سوم
زمان تدریس: از ساعت 00:00:00 تاریخ 29 مرداد تا ساعت 23:59:59 تاریخ 30 مرداد
آخرین مهلت پذیرفتن تکالیف: ساعت 23:59:59 تاریخ 10 شهریور
شرح امتیازات: قبل از جلسه امتحانا برای کلاس های تخصصی و حداکثر تا 15 شهریور برای کلاس های عمومی







پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
1.
اینجا کلاس آموزش جادوی سیاه بود و استادشان بلاتریکس لسترنج. یعنی چهار دانش‌آموزی که فراخونده شده بودن، برای اطمینان از سالم خارج شدنشون از کلاس، تصمیم گرفتن دقیقا به ترتیبی که نامشون خونده شده بود جلو بیان و به شکنجه‌ی رودولف بپردازن.

نوربرتا که اژدها بود و معلوم نبود چرا سرکلاس راش داده بودن، جلو میاد و نگاهی به رودولف که حالا دست و پاش بسته شده بود تا بیش از این اقدام به فرار نکنه می‌ندازه. سپس نگاهشو از رودولف برمی‌داره و به ابزار آلات شکنجه‌ای که روی میز ردیف شده بودن می‌دوزه.

برقی تو چشمای نوربرتا شروع به درخشیدن می‌کنه. رودولف با دیدن حرکت نوربرتا که کاملا مشخص بود قصد داره آتیش وجودشو به بیرون هدایت کنه، وحشت می‌کنه و سعی می‌کنه با ور رفتن به صندلی خودشو از مسیر آتش اژدهای خشمگین دور کنه. اما آتش با شدت خارج می‌شه و فریاد "سوختم، جزغاله شدم" از رودولف برمی‌خیزه.

- اوه دوشیزه نوربرتا. درسته که با وسایلی که خواستم شکنجه‌ش نکردی، ولی خلاقیتت برای شکنجه قابل تحسینه. می‌تونی بشینی.

نوربرتا لبخند رضایت‌بخشی می‌زنه و پشتشو به رودولف می‌کنه. دم بلندش اشتباها یا از قصد محکم با صورت رودولف برخورد می‌کنه و فریاد آخ دیگه‌ای از رودولف بلند می‌شه. بلا کاملا از این وضعیت راضی به نظر می‌رسید.

لینی که نفر بعدی بود، با خوش‌حالی جلو میاد و به ابزار آلات شکنجه خیره می‌شه. انتخاب یکی از اونا واقعا براش سخت بود. لینی نیم‌نگاهی به رودولفِ سوخته که همچنان در تلاش بود تا همراه صندلی خودشو از پنجره پرت کنه پایین می‌ندازه و تصمیمشو می‌گیره.

چکش و جعبه‌ی میخ‌هارو برمی‌داره و رو به روی رودولف قرار می‌گیره. پیش از اینکه رودولف از وحشت بخواد بیهوش بشه، خم می‌شه و صندلیو با میخ به زمین می‌کوبه(!) تا خبری از تلاش‌های رودولف برای فرار نباشه. رودولف نفس راحتی می‌کشه.
- همیشه می‌دونستم آدم خشنی نیستی. مرسی لینی! مطمئنم بلاتریکس از شکنجه‌ی صندلی هم لذت می‌بره و کاری باهات نداره.

اما کار لینی با چکش و میخ به زمین و صندلی ختم نمی‌شد. لینی لبخندی شیطانی می‌زنه، میخو وسط دستای رودولف قرار می‌ده و محکم با چکش روش می‌کوبه. فریاد دردآلود رودولف همانا و متصل شدن دستش به صندلی اونم توسط میخ نیز همانا! لینی به دست راضی نمی‌شه و حتی پاهای رودولفم با میخ به صندلی می‌کوبه.

با حرکت سر بلاتریکس که رضایت ازش می‌بارید، لینی برمی‌گرده و سرجاش می‌شینه. به نظر می‌رسید ریگولوس که نفر بعدیه نیازی به هیچ‌گونه تفکری نداشت. گویا نقشه‌ی چندماهه‌ای برای آزار و اذیت رودولف کشیده بود و حالا که فرصتشو بدست آورده بود از هیچ وسیله‌ای دریغ نمی‌کرد.

بنابراین به سمت میز می‌ره و کلیه‌ی ابزار آلاتو تو رداش می‌ریزه و جلوی رودولف قرار می‌گیره. پنجه بوکسو تو دستاش محکم می‌کنه و چندین ضربه‌ی جانانه به صورت و شکم رودولف وارد می‌کنه.

شکنجه‌ی جسمی برای ریگولوس کافی نبود. بنابراین قیچی رو برمی‌داره و در حالی که تهدید کنان اونو باز و بسته می‌کرد به صورت رودولف نزدیک می‌شه.
- نه موهام نه!

با سوئیچ شدن نگاه رودولف از موهاش به سبیلش، وحشت رودولف دو چندان می‌شه.
- این سیبیل حاصل تلاش چند روزه‌ی منه. دستش بزنی...
- هرکار می‌خوای بکن آقای بلک.

و همین حرف کافی است تا ریگولوس با قیچی به جون سیبیل رودولف بیفته و اونو از ریخت بندازه. رودولف که حالا ضربه‌ی روحی محکمی هم خورده بود چه کاری جز چشم‌غره رفتن به ریگولوس می‌تونست بکنه؟

قبل از اینکه ریگولوس بخواد شکنجه بعدیشو اعمال کنه، بلاتریکس مانع می‌شه و ازش می‌خواد فرصتو به نفر بعدی بده. ریگولوس با ناامیدی آهی می‌کشه و وسایل شکنجه رو به جای قرار دادن روی میز، تو دستای ارنی خالی می‌کنه.

ارنی وسایلو یکی پس از دیگری از نظر می‌گذرونه. به نظر می‌رسید همه‌شون یه دور توسط نفرات قبلی مورد استفاده قرار گرفتن و ارنی آدمی نبود که به حرکت تکراری رضایت بده.
- اوه ناخن‌گیر!

در ادامه شاهد از جا در اومدن تعدادی از ناخن‌های رودولف توسط ارنی می‌شیم. ازونجایی که صحنه شدیدا خشن بود و از رودولف تقریبا هیچی باقی نمونده از توصیف بیشتر وقایا می‌پرهیزیم. رودولف نفله شده تقدیم پروفسور لسترنج باد.

2.
قیچی - کوفته قلقلی - عینک - ژاکت - مرلین - ساعت برنارد - میخ

برنارد ژاکت مشکی رنگشو می‌پوشه و با گذاشتن عینکی بر چشم درست همانند ماموران حرفه‌ای تفنگ به دست می‌شه. خب، البته با این تفاوت که به جای تفنگ در یک دست قیچی و تو دست دیگه‌ش میخ به همراه داشت. کوفته قلقلی رو از روی میز برمی‌داره و رهسپار عالم بالا می‌شه. با دیدن مرلین که با خوشرویی دهنشو باز کرده بود تا سلام کنه، بلافاصله دکمه ساعت برناردیشو فشار می‌ده. کوفته قلقلیو تو حلق بازمونده‌ی مرلین می‌چپونه و دوباره زمانو به حرکت در میاره. مرلین در اثر خوردن کوفته قلقلیه آغشته به داروی خواب آور بیهوش رو زمین میفته. برنارد لبخندی شیطانی می‌زنه و انتقام زجری که تو پست آرسینوس کشیده بودو، با میخ کوبیدن تو سر و صورت مرلین و قیچی کردن موهای بلندش و تیکه پاره کردن بدن مرلین می‌گیره!




پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵

آلیشیا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۰ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۰:۲۲ شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 140
آفلاین
(1) یک رول بنویسید که طی اون رودولف توسط نوربرتا و لینی و ریگولوس و ارنی با وسایلی که نام بردم شکنجه میشه. ( 30 نمره )

رودولف به صندلی با طنابی بسته شده.ودهنش با پارچه ای بسته شده بود.
در همین حین ناگهان در اتاق باز میشود وچهار نفر وارد اتاق میشوند.رودولف ابتدا به خاطر نور شدیدی که از بیرون اتاق وارد اتاق شده نتوانست ان چهار شبح را بشناسد.بعد از کمی مدت که چشم های رودولف به ان روشنایی عادت کرد توانست ان ها رو بشناسد.

این همان چیزی بود که ازش حسابی میترسید گیر افتادن در چنگ این چهار نفر.
نوربرتا درحالی که لبخند بر لبش بود جلو آمد.میزی در سمت چپ رودولف وجود داشت که روش چند عدد وسیله ی شکنجه وجود داشت .نوربرتا دستش رو روی آن ها کشید.سپس طناب را برداشت و محکم به بدن رودولف کوبید.رودولف اه دردناکی کشید اما هیچکس آن اه درد ناک را نشنید.

نوربرتا بعد برگشت به سمت میز دستش را روی بقیه وسایل کشید انگار مردد بود که کدام وسیله ی شکنجه رو برای ردولف بخت برگشته انتخاب کنه .سپس دو میخ رو برداشت و در چشمان رودولف فرو کرد باز هم کسی صدایش رو نشنید.
-نوربرتا بسته ولش کن نوبت ما هم بشه.
-لینی فقط دو کار دیگه انجام میدم بعد تمومش میکنم وواگذارش میکنم به شما سه تن ولبخند مکش مرایی تحویل لینی داد.

بعد با ناخن گیر ده تا ناخن های رودولف را کشید .وبعدش با اره گوش های رودولف را برید.
رودولف دیگر داشت از درد بیهوش میشد.نوربرتا دستش را بخودش مالید تا خون رودولف پاک شود .
-نوبت شما هاست زود تمامش کنید کار دیگری هم باید انجام بدهیم.

ریگولوس جلو امد از روی میز پنج بکس رو برداشت و چند تایی به صورت رودولف زد.بعد هم لبخند کوچکی زد واتاق بیرون امد.
نوبت ارنی بود که با قیچی دستای رودولف رو زخمی کرد از اتاق که بیرون رفت .لینی جلو امد و با چکش ضربه ای محکمی به سر رودولف زد که رودولف از درد بیهوش شد.

لینی نگاهی به نوشته ها انداخت با خودش فکر کرد عجب داستان باحالی بود رودولف رو چه شکنجه ی باحالی دادن.برگه ها رو برداشت تا ببرد پیش دوستانش تا انها هم بخواننش.

(2) یک پاراگراف بنویسید که در آن از هفت عبارتِ " قیچی - کوفته قلقلی - عینک - ژاکت - مرلین - ساعت برنارد - میخ " استفاده شده باشد و در متن یک نفرشکنجه شود.(مخصوص دانش آموزان رسمی ) ( 5 امتیاز )
مری نگاهی به بیرون انداخت هوا خیلی سرد بود ژاکتش رو پوشید وعینکش را روی صورتش مرتب کرد.با خودش گفت مرلین رحم کند چه قدر سرده.شام کوفته قلقلی داشتن.باخودش گفت ای کاش ساعت برنارد رو داشت تا بتونه زمان رو متوقف کنه .قیچی ومیخ رو برداشت و به کافه رفت اونجا قرار بود یکی رو ببند.وقتی رسید دید اون شخص نشسته سریع جلو رفت باید تا کافه خلوت بود اون رو شکنجه کند.سریع میخ رو به بدنش زد اجازه واکنش نشون دادن نداد .بعد چوبش رو در اورد ودست وپاهاش رو بست .سپس با قیچی به بدنش زد پس از بیست دقیقه شکنجه کردن او را رها کرد واز کافه بیرون رفت.


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۳۲:۲۵
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین
(1) یک رول بنویسید که طی اون رودولف توسط نوربرتا و لینی و ریگولوس و ارنی با وسایلی که نام بردم شکنجه میشه. ( 30 نمره )

قیچی، اره، میخ، ناخن گیر، چکش، پنجه بکس، طناب:


رودولف لسترنج را شکنجه می نماییم:


رودولف لسترنج با خیال راحت بر روی یک صندلی آهنی خوف ناک نشسته بود و به این طرف و آن طرف نگاه می کرد؛ در همین حین نوربرتا، لینی، ریگولوس و ارنی به همراه لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی که سرش را پایین انداخته بود و با استفاده از ابزارآلات فوق خودش را وارد هر سوژه ای می کرد، وارد اتاق شدند. ناگهان لینی فریاد زد:
- شکنجه اش می کنیم!
- پوزش می طلبیم!
- واسه چی لاد؟
- درست نمی دانیم، گمان می کنیم ایفای نقشمان ایجاب می نماید... راحت باشید.

در همان لحظه ارنی شلوارش را کند و با پیژامه زرد راه راهش چهارزانو نشست.
- چیه خب؟ خودش گفت راحت باشید.

دیگران و حتی رودولف سری از روی تاسف تکان دادند؛ پیژامه ارنی بسیار جلف بود.

تق تق تق

- یعنی کی می تونه باشه؟!

نوربرتا این را گفته بود و با چشمان بزرگش به حاضرین در اتاق نگاه می کرد؛ نوربرتا خیلی بد نگاه می کرد.

تق تق تق

- یعنــــی کــــــی مـــــی تـــــــونــــــه بـــــــاشـــــــه!

- آه! ما بودیم، اینجانبتان بسیار بد به ما خیره شدید، گفتیم بر تخته ای بکوبیم تا مورد چشم زخمتان واقع نگردیم.

لادیسلاو این را گفت و رفت در را باز کرد، منتهی قبلش از شخص مذکور خواست انگشت هایش را از زیر در رد کند تا هویت او را تشخیص دهد؛ این تنها یکی از آپشن های لادیسلاو بود.
پس از تشخیص هویت لادیسلاو متوجه شد که آن شخص در حقیقت همان «بیشتر...» می باشد. پس با هیجان فراوان از سوژه خارج شد. دیگر نوبتی هم بود، نوبت...
- برنامه بعدیه!

این جمله را یک ریگولوس گفته بود، تا سوژه را اغفال نموده و مانع از کسب سی نمره شود. پس نویسنده به دیالوگ وی توجه ننموده و با به خاطر آوردن جمله معروف " همیشه یک ریگولوس در کمین است!" به رولیدن خویش ادامه داد.

نخست لینی میخی را برداشت و با آن به سمت رودولف حمله ور شد؛ وی ابتدا شکم رودولف را سوراخ سوراخ نموده و سپس میخ را در یک چشم رودولف فرو کرده و از دیگری بیرونش کشید، اما رودولف بدون آن که آخ بگوید، تنها یک پوزخند زد.

این امر باعث شد که به نوربرتا برخورده و با پوشیدن پنجه بوکس آن چنان به سر و صورت و حتی چند ضربه تمام کننده که هیئت ژوری با دهان های باز آن ها را فول و حتی حرکت غیرورزشی دانست، به رودولف بزند، اما تنها پوزخند رودولف کمی پررنگ تر شد. نوربرتا حتی یک لیس آتشین هم به رودولف زده بود.

ارنی که ارّه خیلی به نامش می آمد، ارّه را برداشت و چند برش طولی و عرضی به جای جای رودولف زده و در حالی که عرق از پیشانی اش جاری بود دید که رودولف تنها زیر لب می خندد، ارنی نابود شد!

ریگولوس خب... با قیچی کمی بیشتر از کمی این طرف و آن طرف سبیل های رودولف را کوتاه کرد، با ناخن گیر ناخن هایش را جوری بگرفت که ناخنک بزند و طناب را به دور رودولف بسته و خطاب به او گفت:
- یعنی این دمته!

اما رودولف در برابر این هم تنها زیر لب خندید. بلاتریکس در پشت مانیتور سرخ شده بود. در این هنگام بود که بالاخره رودولف که خونین و مالین بود و از نوک دماغش دود برمی خواست، چشمکی زد و گفت:
- خداییش از اوّلش می دونستم دوربین مخفیه!


-----

دانش آموز مخصوص نمی باشیم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
(1) یک رول بنویسید که طی اون رودولف توسط نوربرتا و لینی و ریگولوس و ارنی با وسایلی که نام بردم شکنجه میشه. ( 30 نمره )

آنها رودولف را کشان کشان به جلوی کلاس آوردند. البته به این صورت که سر رودولف را در انتهای حلق خود فرو برد، ریگولوس و ارنی شانه های وی را گرفتند و لینی هم پشت موهای او را که از دهان نوربرتا بیرون مانده بودند، در دست گرفت. آنها با مشقت تمام رودولف را که چشمانش پر از اشک بود جلو آوردند.

آنها رودولف را روی زمین انداختند و پرسشگرانه به استاد جادوی سیاه نگاه کردند. استاد جادوی سیاه هم به آنها نگاه کرد. نگاه های آنها در هم گره خورد. دانش آموزان هم بدون توجه به تابلوی "خوردن خوراکی در سر کلاس"، که روی دیوار مقابلشان نصب شده بود، از درون جیب های ردایشان پاپ کورن بیرون کشیدند و نشستند به تماشای نمایش شکنجه مقابلشان.

در ابتدا، ریگولوس به آرامی به سمت جعبه رفت. پوکرفیس وارانه دستش را وارد آن کرد و سپس قیچی و پنجه بکس را از درون آن خارج کرد. سپس به سمت رودولف رفت.
- دهنتو باز کن که هواپیما میخواد قام قام کنه بیاد تو.

لینی با شنیدن این حرف گفت:
- بچه نمیخوای غذا بدی که. بکوب تو دهنش و بعدشم سیبیلشو بزن دیگه!
- عه... راست میگی. خب پس، رودولف... دهنتو باز کن تو در هر صورت.

رودولف همچون یک کودک که از دست مادرش رها شده، مظلومانه و با چشمان پر از اشکش به ریگولوس نگاه کرد.
- من اینطوری اصلا...

بلافاصله پنجه بکش به صورت عمودی وارد دهان رودولف شد تا او نتواند دیگر حرفی بزند. ریگولوس پوکرفیس وارانه به بلاتریکس نگاهی کرد. سپس سرش را به سوی رودولف برگرداند و گفت:
- هیچی نیست رودولف. به ساحره... به همسر عزیزت فکر کن. هیچی نیست. تو هم خوب میشی حتی.

ریگولوس این را گفت. ریگولوس تلاش میکرد فکر کند که با قیچی اش چه کار های ممکن و ناممکنی میتواند انجام دهد.
در نهایت ناگهان یکی از چشمان ریگولوس روی قیچی ثابت ماند و دیگری هم روی سیبیل های رودولف. در نتیجه کله خالی از مغز ریگولوس به سرعت به او فرمان داد و...
لحظه ای بعد پنجه بکس از میان لب های رودولف به بیرون پرید تا عربده وی به آسمان ببرد. سپس رودولف به سرعت یکی از دستانش را به روی صورتش کشید تا جای سیبیل نصف شده اش را لمس کند.
- شما مردونگیمو از بین بردید. مرلین مردونگیتونو از بین ببره!
- من که اصلا سیبیل ندارم.
- میتونی بشینی سر جات ریگولوس. راضی بودم. خوب بود. بعد از کلاس یه کروشیو به عنوان جایزه بهت میدم!

ریگولوس در حالی که دستش را بالا می آورد و فریاد "من متعلق به همه شما هستم" را سر میداد، برگشت و روی صندلی خودش در انتهای کلاس نشست.
پس از ریگولوس، این ارنی بود که با قدم هایی صاف و استوار جلو آمد. او در ابتدای کار تصمیم گرفت با استفاده از طناب دستان رودولف را ببندد.
او نگاهی به چهره پر از اشک و وحشت زده رودولف انداخت. سپس متوجه شد که فرو رفتن یک میخ در بینی رودولف میتواند بسیار به زیبا شدن او کمک کند. در نتیجه او میخ و چکش را برداشت تا اینکار را انجام دهد.

ارنی پس از انجام این عملیات سخت و بغرنج، بلافاصله ناخن گیر را هم برداشت و وصلش کرد به گوش رودولف. نتیجه نهایی این حرکت شده بود رودولفی با یک سیبیل نصفه، پیچی در بینی و ناخن گیری به عنوان گوشواره.
ارنی هم ژست قهرمانانه ای به خود گرفت و در میان تشویق های پر شور هم گروهی هایش به میز خود برگشت و عینک ریبن اصلش را به چشم زد.

پس از ارنی، این لینی وارنر بود که به آرامی در حالی که بال های ظریفش را تکان میداد جلو آمد. او به سرعت به طرف جعبه رفت و از درون آن کیف کوچکی را بیرون کشید.
سپس آن را باز کرد و با مشاهده انواع و اقسام ابزار آلات آرایش گری و البته یک عدد اره فلزی و زنگ زده، لبخندی زد.
همچنان که لینی دستان کوچکش را جلو می آورد تا ابزار مورد نیازش را بردارد، لبخندش هم پر رنگ تر شد.

لینی ابزارش را برداشت و با بال های ظریفش به سوی رودولف رفت. رودولف به سختی تلاش میکرد بغضش نشکند. رودولف نمیخواست گریه کند. او یک رودولف با سیبیلی نصفه نیمه بود. ولی به هر حال او رودولف بود. با این وجود طرف مقابلش لینی وارنر بود.
- خب رودولف، بریم واسه کار روی ناخن هات.

لینی این را گفت و سپس با اره افتاد به جان ناخن های دستان رودولف تا آنها را تمیز کند. لینی ناخن های رودولف را تمیز و براق کرد. لینی اولین شخصی بود که موفق به انجام چنین کاری شده بود. تا پیش از آن هرکس چنین قصدی داشت، توسط قمه رودولف قیمه قیمه میشد. ولی لینی اینکار را انجام داد. لینی کارش درست بود و البته این را هم میدانست. پس با لبخندی یک لاک سرخابی از درون کیف کوچک بیرون کشید و چشم در چشم به رودولف نگاه کرد.
پس از این نگاه، به سرعت به سمت ناخن های رودولف حرکت کرد و در میان جیغ های وحشت زده رودولف به کار مشغول شد...

دقایقی بعد، رودولف به سختی به ناخن های سرخابی رنگ خود نگاه میکرد و لینی هم بالای نیمکتش بال بال میزد. پس از تمام این اتفاقات و در حالی که به نظر میرسید رودولف آزادی اش را به دست آورده است، یک عدد نوربرتا، خوشحال و شاد و خندان، دوان دوان آمد جلوی او. این اژدهای سیاه اصولا موجود خشن و بدی نبود اصولا. ولی به گروهش و نمره ای که میگرفت، اهمیت خاصی میداد.
نوربرتا به آرامی و در حالی که با هر حرکتش زمین کلاس را میلرزاند به طرف جعبه وسایل شکنجه رفت و یک سیخ بلند و آهنی را برداشت.
او سیخ را از میان طنابی که به دور رودولف بسته شده بود گذراند. سپس یک طرف سیخ را که حاوی رودولف بود، گذاشت روی میز بلاتریکس و طرف دیگرش را هم فرو کرد داخل دیوار.

نوربرتا نگاهی به رودولف به سیخ کشیده شده انداخت و سپس یک فوت آتشین به زمین زیر او کرد.
رودولف با دیدن آتشی که زیرش روشن شده است، وحشت زده فریاد کشید:
- باو برنامت این بود که شکنجه بشم! نه اینکه بمیرم!
- تو بمیر، من برنامه پنج سال آیندمو میذارم روی دیوار کلاس حتی!
- لااقل بذار اون ساحره که دیروز بهش ابراز علاقه کردمو واسه بار آخر ببینم.

بلاتریکس ناگهان به سمت او هجوم برد، سپس به سرعت سیخ حاوی رودولف را برداشت و از کلاس خارج شد.
- به ساحره ابراز علاقه میکنی دیگه؟ یک حالی از تو بگیرم من!
- آی ننه لسترنج کجایی که ببینی پسرتو...

ادامه فریاد رودولف همزمان با بسته شدن در قطع شد و دانش آموزان هم که متوجه شدند کلاس به اتمام رسیده است با اندوه تمام پاپ کورن ها و سایر وسایلشان را جمع کردند تا بروند کلاس بعدی.

(2) یک پاراگراف بنویسید که در آن از هفت عبارتِ " قیچی - کوفته قلقلی - عینک - ژاکت - مرلین - ساعت برنارد - میخ " استفاده شده باشد و در متن یک نفرشکنجه شود.(مخصوص دانش آموزان رسمی ) ( 5 امتیاز )

مرلین ناگهان در بارگاهش در عالم بالا ظاهر شد، سپس ساعت برنارد را گذاشت داخل جیبش و خود برنارد را هم از درون جیبش انداخت روی زمین. به محض انجام اینکار یک عدد کوفته قلقلی چرب شده با روغن مورچه را انداخت توی حلق برنارد، سپس عینک خود را به چشم زد، ژاکت پیغمبری اش را از تن در آورد و بعد یک قیچی از روی زمین برداشت و زد با آن گوش برنارد را برید که دیگر بچه خوبی باشد. سپس برای آنکه تاثیر کارش را افزایش دهد ساعت برنارد را با یک میخ فرستاد ته حلق وی تا عبرتی باشد برای آیندگان.



پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
#99

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
امتیازات اولین جلسه آموزش جادوی سیاه

_______________________

گریفیندور 35


آرسینوس جیگر 35

آلیشیا اسپینت 35

گویندالین مورگن 35


_______________________

اسلیترین 35

پانسی پارکینسون 35

سیوروس اسنیپ 35

دراکو مالفوی 35


_______________________

هافلپاف 0

_______________________

ریونکلاو 0


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.