هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۳۶:۴۳
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین
- ایول! ایول! اون سری هم قیافه اش همینجوری شده بود!

در آن لحظه مرگخواران که حضور مهمانان افتخاری محفلی شان را فراموش کرده بودند، به سمت هری پاتر که در جایگاه vip نشسته بود برگشتند. لرد ولدمورت خیلی جلوی خودش را گرفت که آواداکدورا به او نزند. اما ترک عادت همیشه باعث مرض است.

اشعه سبز ویژی کرد و رفت سمت پاتر و چوبدستی او نیز که در حالت آتو-شوتینگ قرار داشت، اشعه ای ویژ داد و دیگران نیز از نورهای زیبایی که از دو چوبدستی بیرون می زد، خیلی خوششان آمده و کلی کیف کردند و بعضی ها حتی سوت زدند. لرد که از این دست ابراز احساسات های جلف و تهاجم فرهنگیانه خوشش نمی آمد، با نگاهی خشمگین انشگتش را در ته چوبدستی گذاشته و به ماجرا خاتمه داد.

در این بین فریاد های ممتد «منم اکسپلیارموس! منم اکسپلیارموس! » از زیر صحنه نمایش به گوش می رسید.

- ارباب! ارباب! دیالوگ!

مرگخواری یواشکی سرش را از لای چوب ها بیرون آورده و این را به لرد گفته بود:

- اهم... یک بار دیگه حس ما رو بپرونید، می دیم... می دیم مهران مدیری کچلتون کنه!

چندثانیه طول کشید تا لرد متوجه گاف شود، اما دیگر دیر شده بود، یک طوطی بال بال زنان نزدیک آمد، روی شانه لرد نشسته با دو چشم بزرگ و اشک آلود به لرد سیاه نگریست:

- ببینم، تو رم مهران مدیری کچل کرده؟
-

صدایی جویده شدن ناخن به طور واضح از پشت صحنه به گوش می رسید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱:۲۵ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- بله جرئتشو دارم. نقشه ای که دامبلدور برای من کشیده بود، گریبانگیر من نشد. بلکه گریبانگیر تو شـ... چی؟

مرگخوار نقش هری پاتر گیج شده بود. دیالوگاش هیچ کدوم جواب دیالوگ لرد به نظر نمی رسید. یه نگاه به دوستانِ پشت صحنه انداخت، اما اونا هم هیچ ایده ای نداشتن. اونا هم گیج شده بودن. اونا هم پس لرد بر نمی اومدن. لرد بود بلخره. ارباب بود. خفن بود. خوفِ خوفان بود.

-صاحب حقیقتی ابرچوبدستی دراکو مالفــ... ای بابا. اینم که نمیخوره که

تماشاچی ها هم گیج شده بودن. همه شون. هر کسی که بودن.مرگخوارا دیگه نمیدونستن چیکار کنن. نمی تونستن دیالوگ جایگزین کنن، نمی تونستن لردو مجبور کنن شکست بخوره، نمی تونستن دیالوگ لرد رو ماست مالی کنن. و خب نیس که اینجا تاپیک زمان برگردان مرگخوارا هم نیس، حتی نمیتونستن زمانو به عقب برگردونن. و حتی نمیتونستن طبق دیالوگ لرد ادامه ی نمایش رو سازمان دهی... هان؟

- ارباب میدونم من یک تن از اون دو تن بودم! میدونم میدونم! تازه این کله زخمی نامرد هم هی میگفت من فشفشه م. اکسپلیارموس! اکسپلیارموس!

چوبدستی مرگخوار پرت شد یه گوشه . مرگخوارا فقط همینو کم داشتن یعنی. آریانایی که جوگیر شده باشه. قبل از اینکه مشکل بزرگتر بشه، یه دفعه دو طرف ردای آریانا پایین کشیده شد. کلِ تنِ این یک تن از اون دوتنِ مذکور به ویبره در اومد و با یه جیغ کوتاه به شکل ناگهانی از یه حفره ی دیده نشده ای به فضای زیر سن کشیده شد که رز و هکتور از اونجا به حالت ویبره زن ولی ترسیده، پایین کشیده بودنش.

- خب. داشتیم میگفتیم. درست شد. زیر سایه مون یک تن از یارانمون خلع سلاحت کرد. الان دیگه واقعا وقتشه که آماده ی مرگ باشی پاتر!

مرگخوار نقش هری پاتر ترسیده بود. حقم داشت البته. انگار که لردسیاه داشت بیش از حد توی نقشش فرو میرف!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
صحنه، خرابه های هاگوارتز را نشان می داد...که البته به شکل ناشیانه ای بازسازی شده بود.
ردای سیاه رنگ لرد در اثر وزش باد پنکه ای که رودولف از پایین صحنه گرفته بود تکان می خورد.

ردای هری پاتر اصلا نکان نمی خورد. چون کسی حاضر نبود زیر ردایش پنکه بگیرد.

لرد سیاه سخت در نقشش فرو رفته بود.
-رودولف فلوبر...آن پنکه را کمی بگیر اون ور...آبرو و حیثیتان در خطر است.

این جمله ای بود که لرد سیاه زیر لب بر زبان آورد...و جمله بعدی با تن صدای بلند تر، خطاب به هری پاتر بود.
-ای کله زخمی بی وجود ترسو! آماده مرگ باش.

روفوس تند تند سناریو را ورق زد. لرد سیاه چنین دیالوگی نداشت. ظاهرا لرد، زیاد هم پایبند سناریو نبود.
-ارباب...ارباب...این جوری نباید بگین. شما الان باید بگین به ما بپیوند پاتر. که تمامی گناهان گذشته ات را در سایه لطف و مغفرت اربابانه خودمان...

لرد سیاه حالت چهره اش را حفظ کرد. نیم نگاهی به روفوس انداخت.
-ما شکست نمی خوریم روفوس...هرگز شکست نمی خوریم! سناریوتون ایراد داره. ما درستش رو اجرا می کنیم.

و دوباره رو به هری پاتر کرد.
-الان دستور می دیم دو تن از یارانمون خلع سلاحت کنن که ما به راحتی بکشیمت. آماده مرگ باش پاتر!




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۷:۴۷ شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
بعد از پایین آمدن پرده‌ی نمایش، گروه میک‌آپ سریعا دور لرد جمع شدند و دماغ و سایر اعضای منصوعی بدنش را دوباره به حالت عادی تنظیم کردند..
- خب ارباب این صحنه رو که یادتون هست؟
- رودولفوی بوقی یعنی میگی سناریویی که خودمون توش شرکت داشتیم رو نمی تونیم دوباره اجرا کنیم؟
- ارباب اینجا شما باید در کشتن هری پاتر شکست بخورید. البته لازمم نیست خیلی بزرگ به نظر بیادا، سریع جمع و جورش می کنیم.
- یعنی داری میگی من با این عظمت باید جلوی این حضار شکست بخورم؟ بزنم تخم مرغ هاتو نیمرو کنم؟

در میان این بحث و جدل ها، ممد پرده الدینی که مسئول پرده های سالن تئاتر فرهنگستان بود، مدام دقایق باقی مانده برای نمایش صحنه ی بعد را اعلام میکرد..
- دو مین دیگه!

حضرت لرد نگاهی اندر سفیه (اون قدیما نوشتن این کلمه مُد بود!) به رودل خان انداخت و فرمود:
- چندتا مین روی صحنه کار گذاشتی بیشعور؟ مگه صحنه ی دفاع مقدس داری طراحی میکنی؟ بهت بگما..

و در همین میان پرده ها بالا رفت و لرد به شکل سیامک انصاری‌طور به حضار خیره شد!




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
با مرگ جیمز، پرده ها پایین آمدند تا صحنه ی بعدی آماده شود.
بخشی از مکالمات پشت صحنه :

- ریگولوس
- ارباب
- ریگولوووس
- ارباب
- می کشیمت
- ارباب ... عفو کنید. یه لحظه رفتم تو حس، کنترلم رو از دست دادم نفهمیدم چی میگم ... ارباب؟
-

در همان هنگام :

- ارباااب. صحنه ی بعدی آماده ست. بریم؟

لرد سیاه که همچنان دود از سرشون بیرون می زد :

- ریگولوس. حیف که باید بریم. ملت منتظرن. همینجا بمون وقتی برگشتیم، بهت می فهمونیم آوادای واقعی چیه و چی کار میکنه. قشنگ بهم دیگه معرفیتون می کنیم.

لرد وارد صحنه شد. پرده ها بالا رفتند.
مورگانا در حالیکه چند گلبرگ گل رز روی سرش بود گفت :

- نه. ای جادوگر پلید، دور شو دست از سرم بردار. من کجا طاقت تو را دار...

ولی سریعا متوجه نگاه خشمگین لرد سیاه شده و حرفش را اصلاح کرد :

- اهم ... نه، ای جادوگر پلید. با پسرم کاری نداشته باش. به جای او مرا بکش. با او کاری نداشته باش. نههههههه ... .
- برو کنار ای دختره ی بوقی، وگرنه تو رو هم مثل ریگول... جیمز می کشم. برو کنار...
- نه ای جادوگر پلید. کنار نمی روم. با پسرم کاری نداشته باش ...
- آواداکداورا.

مورگانا به گوشه ای پرت شد. لرد سیاه نگاه خشمگینانه و بی رحمانه ای به وینکی که در نقش هری پاتر، در تخت خواب خوابیده بود، انداخت.
پرده ها پایین آمدند.


ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۱ ۹:۲۶:۰۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا در حال اجرای برنامه ای هستن که زندگی سفیدا رو از دید خودشون نشون می ده.
تئاتری درباره قسمت های مختلف زندگی هری پاتر اجرا می شه و الان دارن قسمت مربوط به مرگ جیمز و لی لی پاتر رو بازی می کنن. ریگولوس نقش جیمز رو داره. مورگانا نقش لیلی رو. لرد و سیوروس در نقش های خودشون بازی می کنن.

_____________________

لرد سیاه سعی کرد خونسردیش را حفظ کند. دنیای هنر دنیای بی رحمی بود.
-فرمودیم در را بگشایید!

صدای نازک ریگولوس از پشت در به گوش رسید:
-به جان شما نمی شه! خطرناکه. دستاتو از زیر در نشون بده ببینم!

لرد سیاه خشمگین از این همه کم هوشی تقریبا فریاد کشید:
-هیپوگریف...مگه ما بزیم؟ مایلید ببینید دست های ما شبیه دست های یک مامور آب هست یا نه؟ خب دست دسته دیگه. باز کن درو تا نزدیم خودتو با در یکی کنیم.

ریگولوس که زیادی از سناریو خارج شده بود و امواج خشم و غضب لرد را از پشت در احساس می کرد در را باز کرد.

-از سر راه ما برو کنار دختر جان!

-ارباب...اینجاش اونجا نیست که...بدون حفظ کردن سناریو برای چی میایین رو صحنه؟ دختر جان بالاس...من پدر کله زخمی می باشم. صدامو نازک کردم شخصیتشو بیش از پیش زیر سوال ببرم.

لرد سیاه نگاه "بعدا حسابت را خواهیم رسید"ی نثار رودولف که مشخص نبود چه گناهی این وسط دارد، کرد و چوب دستیش را به طرف ریگولوس گرفت.
-آواداکداورا!

ریگولوس فریاد بلندی کشید...چرخی دور خودش زد...ولی بی خیال نشد! چرخ دوم و سوم را هم زد. با سرعت بسیار کمی به طرف دیوار رفت و به آن برخورد کرد و دوباره به طرف لرد سیاه پرتاب شد. در جین پرتاب مواظب بود که موهایش پیچ و تاب های زیبا و هنری بردارد. لرد سیاه داشت از این همه اغراق و نقش دزدی خشمگین می شد که ریگولوس در آغوشش فرود آمد!
-اهو...اهو...من...دارم...می میرم...اهو...جادوگر پلید...کاری با زن و بچم نداشته باش...ازت خواهش...

لرد سیاه در جالی که سعی می کرد لب هایش تکان نخورد زمزمه کرد:
-چی داری می گی کم خرد؟ تا حالا طلسم مرگ ندیدی؟ کی با آواداکداورا این همه می چرخه و می رقصه؟ اون چیه از دهنت زده بیرون؟ سس گوجه فرنگی؟ ریخت روی ردامون تسترال! د بمیر دیگه!

ریگولوس متوجه شد که اگر فورا در این صحنه نمیرد، مرگ واقعیش بسیار نزدیک خواهد بود. برای همین چند آه و ناله هنری دیگر کرد و سرانجام جان به جان آفرین تسلیم نمود!




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سیوروس به چپ و راست نگاه کرد... به شدت امیدوار بود که به نحوی خودش را خلاص کند... اما زمانی که کوچکترین راهی برای فرار پیدا نکرد، آب دهانش را قورت داد و گفت:
- اممم... سرورم... یعنی شخصی مناسب تر از من وجود نداره؟ به نظرم بانز به خوبی میتونه چنین کاری انجام بده!
- سیوروس؟ بانز آخه؟! لااقل رودولف یا آرسینوس رو میگفتی یه چیزی!
- اممم، سرورم... ممکنه...
- خیر، سیو... ممکن نیست!

اسنیپ که میکوشید وقارش را همچنان حفظ کند، به پشت صحنه رفت تا در زمان مناسب وارد شود.

لرد پس از اینکه با نگاهش پشت سر اسنیپ را سوزاند به سرعت در جای خود مستقر شد، پشت در ورودی مصنوعی خانه پاتر ها.

همچنان که لرد ایستاده بود و ردای خود را برای آخرین بار چک میکرد، دو مرگخوار، یک مرگخوار دیگر را که به سختی قنداق پیچ شده بود و به دلیل تنگی قنداقش کبود شده بود را روی صحنه آوردند و به زور داخل یک تخت مخصوص نوزاد گذاشتند، مرگخوار بخت برگشته که پاهایش به طرز ناراحت کننده ای از انتهای تخت به بیرون زده بود، شروع کرد که حرفی بزند، اما یک مرگخوار دیگر پستونکی را در حلق وی فرو برد. روایت است در این صحنه مورگانا و ریگولوس آب دهانشان را به سختی قورت دادند و یقه های ردایشان را تکانی دادند تا بدنشان خنک شود.

در همین لحظه لرد همه چیز را نگاه کرد و زمانی که خیالش راحت شد که همه چیز سر جایش است، رو به رودولف علامت داد. رودولف علامت لرد را دریافت کرد، به سمت پرده رفت، قسمتی از پرده را کنار کشید، سرش را از میان آن قسمت به بیرون برد و رو به جمعیت گفت:
- ملت! ارباب فرمودند که بفرمایم که این صحنه یه فلش بکه به یازده سال پیش، خونه کله زخمی اینا! آهان... گفته بودم به ساحره هایی که تو ردیف اول میشینن چه علاقه خاصی دارم؟

رودولف پس از این حرف نگاه سنگین لرد را روی خودش حس کرد، و چون هنوز جوان بود و حس میکرد وقت مرگش فرا نرسیده خودش را عقب کشید و به سرعت از صحنه خارج شد.
همزمان با خروج رودولف، به سرعت پرده را بالا کشیدند و لرد با دیدن جمعیت لبخند پلیدی زد و سپس با انگشتان کشیده خود به در چوبی، که البته دور تا دورش هیچ دیواری وجود نداشت، ضربه زد.
ریگولوس که به سختی میکوشید شبیه جیمز پاتر شده باشد، گفت:
- کیه کیه در میزنه؟

لرد به سختی تلاش کرد جلوی نعره زدنش را بگیرد و ریگولوس را تکه تکه نکند، پس گفت:
- اهمم... اربا... یعنی مامور آب هستیم. لطفا در رو باز کنید.
- مامانم گفته در رو کسی باز نکنم آخه!
-



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
مرگخوار شماره با مشاهده تصویری که پشت سرش در آینه ظاهر شده بود نجوا کرد:
- مادر؟

قبل از اینکه مورگانا فرصت کند دیالوگش را بر زبان اورد پرده ناغافل فرو افتاد!مورگانا به رغم اینکه علت این کار را نمیدانست از فرصت بهره جست. چنان با سرعت دستش را از روی شانه مرگخوار برداشت که گویی دستش را از روی حرارت آتش پس میکشد.
-بله؟مادر؟چطور جرئت میکنی؟مگه خودت ناموس نداری؟مگه خواهر مادر نداری؟بزنم همینجا فکتو بیارم پایین جوریکه...

مورگانا با صدای سرفه کارگردان متوجه موقعیت شد و با سرعت در صدد اصلاح اشتباهش برامد.
- بله...یعنی....ببینم اصلا تو محل زندگی منو دیدی؟هان؟

مرگخوار بخت برگشته و شوکه از ابراز اینهمه احساس، با سرعت نگاهی به پروفایل مورگانا انداخت.
نقل قول:
از من دور شو جادوگر!

-ولی آخه...اون همه ش یه دیالوگ بود بانو!
- من کاری ندارم چی بوده چی نبوده.محل زندگی منو دیدی؟پس گورتو گم کن و از من دور شو منم ننه کسی نیستم!پس برو پی کارت...کیش کیش!

مرگخواری که در پست قبلی "شماره یک" نام گذاری شده بود هرچه بی صداتر از کادر خارج شد.مورگانا قدمی به جلو برداشت تا نگاهش را در آینه به خود بدوزد.درحالیکه با نارضایتی موهای سرخ شده اش را از نظر می گذراند زمزمه کرد.
- هوف...قرمز!اصلا بهم نمیاد!من یه بانوی اسلیترینی هستم.نمادم هم که گل رزه سیاهه.به نام خودم اونوقت قرمز؟اصلا چرا نقش اون خون لجنی نفرت انگیزو من باید بازی میکردم؟اصلا چرا یه دفعه پرده رو بدون اطلاع انداختن؟حتما به خاطر رنگ قرمز مزخرفیه که به موهام زدن!خدا کنه خود لردم فهمیده باشه اصلا قشنگ نیست.اقلا ارغوانی میشد با ابهت تر بود!

-الان داشتی تو ذهنت به این فکر میکردی که لرد چقدر بی سلیقه ست و استعدادهای ذاتی تو رو ندیده گرفته؟

مورگانا بدون اینکه نگاه ناخوشنودش را از آینه بردارد گفت:
- دقیقا داشتم به همین فکر میکردم.اقلا یه نقشی که با ایفام هماهنگ تر بود بهم میداد. بلاتریکسی...نارسیسایی...حتی ایلین با اون همه چلمنیش از این دختره خون لجنی لیلی پاتر بهتر بود.لرد کلا هرگز نخواست یه بارم به احساسات من توجه کنه.من چقدر بدبختم!هیچکس منو نمیبینه! وایسا ببینم تو یه جادوگری یا ساحره؟ از صدات که معلومه جادوگری...کی به توی پست و حقیر اجازه داد به ذهن من سرک بکش...سرورم این ذهن همینطوری دست نخورده همه ش متعلق به شماست!

لرد:نیازی به ذهن تو نداریم مورگانا و اگر حساسیتمون نسبت به کروشیو زدن برطرف شده بود حتما یه دونه شو نثارت میکردیم. با این همه امروز روز جشنه و مایل نیستیم خاطر شریفمون مکدر شه.پرده رو هم خواستیم بندازن تا شخصا در اینجا حضور به هم رسونده و شخصا به اطلاع برسونیم تغییری داریم.سکانس بعدی رو قرار شد به قدوم مبارکمون متبرک کنیم و در نقش مقدس خودمون ظاهر شیم تا شمارو به قتل برسونیم!پسر کله زخمیت هم روی صحنه منتظرته!فقط در مورد ابعادش نتونستیم کاری کنیم.یکمی برای یک سال بزرگه و کمی پرموتر با اینهمه سایرین به خوبی تونستن قنداق پیچش کنن.و نکته دیگه اینکه...پس این اسنیپ کله چرب کدوم گوری موند؟

اسنیپ به آهستگی وارد کادر شد.
- بله سرورم؟در خدمت گزاری حاضرم.

لبخند محوی لبهای نازک لرد را کش داد.
- خوبه...تو بعد از اینکه من مورگانارو کشتم ظاهر میشی.بغلش میکنی و با احساس تمام زار می زنی بالای سر جنازه ش.مفهومه؟

اسنیپ و مورگانا:

اسنیپ صدایش را صاف کرد.
- عذر میخوام سرورم ولی من که نقشم چیز دیگه ای بود.یعنی قرار نبود تو نقش خودم ظاهر شم و تا جاییکه یادم میاد من تو کتاب هیچوقت نرفتم بالا سر جنازه لیلی پاتر!

لرد با وقار جواب داد:
- الان با ایده ی ما مخالفت کردی سیو؟تصمیم همایونی ما بر این قرار گرفت از ایده ی اون کارگردان مشنگی یاسی؟یاس؟یبس؟نمیدونیم اسمش پست بود به خاطر مبارکمون نمونده تقلید کنیم.همون ایده ای که در سکانس خاطراتت بازیگرت جنازه ی لیلی رو بغل کرده بود. در نتیجه شما همین الان در صحنه و در نقش خودت همراه بانو مورگانا حاضر میشی. در ضمن اشکات باید واقعی باشه اسنیپ.من نمیدونم تو با این دختره مشنگ بی اصل و نسب به هم زدی و دیگه بهش فکر میکنی یا نمیکنی.این سکانسو مثل ادم بازی کن تا اون روی تسترالمون بالا نیاد!مفهومه؟


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۳ ۱۸:۴۷:۳۲
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۳ ۱۸:۵۸:۵۶
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۳ ۱۹:۰۹:۵۲
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۴ ۱۲:۴۶:۱۲


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
این بار پرده دیرتر از دفعه های قبل بالا رفت. شاید همه تماشاچی ها برای فهمیدن علت این تاخیر کنجکاو شده بودند اما فقط بعضی ها فهمیدند که علتش، بحث های درون اتاق گریم است.

- کی این سناریو رو نوشته! آخه چرا من باید مادرش باشم؟ دور شو ریگولوس! خودم می تونم این اسپری رو بردارم. د می گم دور شو دست کج! کی پیشنهاد داد تو جیمز پاتر باشی؟ معرفیش کن تا...
- ارباب!

مورگانا ترجیح داد باقی تهدیدش را به زبان نیاورد. فقط برگ های گل رز قرمز را روی سرش فشرد تا موهایش قرمز شوند. و خب بر خلاف تصورات، واقعا قرمز شده بودند. بلاخره مادر گل و گیاه بودن باید یک جایی به درد بخورد خب! وقتی بلاخره گریم ها تمام شد مورگانا و ریگولوس پشت پرده ایستادند تا هر وقت لازم شد وارد صحنه شوند.



چند قدم آنطرف تر: روی سن!

مرگخوار شماره یک، که معلوم نبود چرا با نوعی غرور، به همه چیز و همه کس نگاه می کرد، روی چیزی که قرار بود تخت باشد نشست و یک بسته کادو پیچ را برداشت.
- اوههه من برای اولین بار کادوی کریسمس گرفتم. اوهو اوهو. من چقد بدبختم

مرگخوار شماره دو که شباهت نیمه کاره ای به رونالد ویزلی داشت به او نگاه کرد.
- تو کادوی کریسمس گرفتی. تو نور چشمی دامبلدوری. تو دوست جذابی مث من داری بعد بدبختی؟

مرگخوار شماره یک نجوا کرد
- کی داره این نقش رو بازی می کنه؟ رودولف؟

مرگخوار شماره دو جوابی نداد چون همه حواسش را داده بود به شمد گل در چمنی که قرار بود شنل نامرئی کننده باشد.
- اووووه کله زخمی تسترال شانس! این شنل نامرئی شونده... نه چیز نامرئی کننده اس.

چیزی در چشمهای مرگخوار شماره یک بازیگر هری پاتر برق زد. انگار نقشه های سیاهی برای آن شنل داشته باشد.
پرده برای لحظاتی بسته شده و مجددا باز شد. این بار بازیگر شماره یک جلوی یک آیینه قدی ایستاده بود. مورگانا دستش را روی شانه او گذاشت و بازیگر در تلاش بود تا حتی شده یک قطره اشک، از دیدگان سیاهش بچکاند. فقط نگارنده اینجا دچار ابهام شده است. آیا دیدگانش نباید بز می بودند؟ مرگخوار شماره یک نجوا کرد
- مادر؟


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۳ ۱۹:۰۲:۳۲

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴

فیلیوس فلیت ویکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
از پیش اربابم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
پرده پایین آمد و ملت با سر و صدای زیادی مشغول صحبت با یکدیگر شدند. نمایش ها بسیار زیبا اجرا شده بودند.
-وای رودولف رو دیدی؟
-اسنیپ دود نمیکرد!
-دیالوگ های پاتر عالی بودن! کلاسم به شما نمیخوره!

پرده دوباره بالا رفت. ملت ساکت شدند و با اشتیاق به صحنه چشم دوختند. مرگخوار شماره یک، که کسی جز سلستینا نبود، یک قدم به جلو آمد و در مقابل مرلین که ریش هایش را پف کرده بودند و یک پاپیون به ریش هایش زده بودند ایستاد.
-اوه پروفسور، هری پاتر، یکی یدونه، عزیز دردونه، چراغ خونه، شانس خونه..

ناگهان دود هایی از پشت صحنه به بیرون آمد!
-

سلستینا منظور سیوروس را فهمید و دیالوگش را به خاطر آورد.
-آهان داشتم میگفتم... اووووه پروفسور، دراکو میگه هری پاتر...
-
-بله، بله! میگه که هری پاتر امشب با خودش یه اژدها میبره برج! چی دستور میدین؟
-هری پسری که زنده ماند! اول بذارید اژدها رو هر جایی که میخواد ببره بعدش دستگیرش کنید تا بدیم دست هاگرید، آخه میگه جسد یه اسب تک شاخ رو پیدا کرده! میخوام هری اسب رو ببینه، چون خیلی خوشگله!

سلستینا با حالت تهوع سرش را به نشانه تایید تکان داد و خواست به سمت بیرون برود.

-ازشون 50 امتیاز کم کن! آخر سال ده برابرشو بهشون میدم، ولی به دراکو که نمیدم... فقط گریفندور باید ببره چون هری توشه.

اینبار سلستینا به شدت سرش را تکان داد و دوباره خواست بیرون برود. ولی مرلین دست بردار نبود!
-میدونستی چقدر چشماش شبیه پدرشه؟

اینبار پایین آمدن پرده به سلستینا کمک کرد و نمایش با صدای سوت تماشاچیان به پایان رسید. ملت مشتاق دیدن نمایش بعدی بودند.


ویرایش شده توسط فیلیوس فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۲۷ ۲۱:۱۴:۱۲

Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.