هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ یکشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۵
#31

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
بیرون کازینو

لشکری از گاومیش های خشن و پُر کُرک و پشم باروفیو پشت در های کازینو بودند. هر گاومیش یه گاومیش چرون هم روی خودش داشت که سیبیل های تا بنا گوش در رفته و شلوار های محلی ـشون نشون می داد که قطعاً از دهات باروفیو و اینا اومده بودند.

باروفیو که روی جلوترین گاومیش نشسته بود دوباره با صدای بلند گفت:
- شما هیچ راهی غیر از تسلیم ره ندارین. من شیره خوردم! از شیر های همین گاومیشی که الان لای پاهامه! همه ی ما شیر ره خوردیم. ما نصفتون می کنیم! ما گاز انبری شما ره می ترکونیم. اما اگه همین الان بیاین بیرون و سرکردگان ـتون ره تحویل بدین، شما ره می بخشیم!

هاگرید که روی یکی از گاومیش های کنار باروفیو به صورت بر عکس نشسته بود و در حقیقت پشت ـش به تخته و در کازینو و دوربین و همه ی دم و تشکیلات بود گفت:
- باروفیو! اینا ویزلی ـن اون تو! نمیفمن سرکرده چیه. حتی بعید بدونم بدونن سرکردگان جمع سر کرده ـس. میخوای یه کم زیر سمج تر حرف بزنی؟

باروفیو نگاهی به دور و برش انداخت و زیر لبی گفت:
- ببین کاره ما ره! این اوشکول باید دیگه ما رو نصیحت کنه!

درون کازینو

ویزلی های بی شمار هی به همدیگه نگاه می کردند و هی دوباره به هم نگاه می کردند. هی کلمه ی سرکردگان رو تکرار می کردند، دوباره هی به هم نگاه می کردند. تا این که خسته شدند و سعی کردند دنبال معنی برای این واژه بگردن!

درست زمانی که ویزلی ها با صدای بلند در حال تشریح سر، کرده و گان بودند، به طور خیلی خودجوشی گلرت، دانگ، لوئیس و ریگولوس و رودولف دور هم جمع شده بودند و در حال پچ پچ های شدیدی بودند!

دانگ با نگرانی گفت:
- لامصبا چیجوری اینجوری کردن باهامون؟! به موت قسم فروختنمون!

گلرت گفت:
- می دونم دانگ! ولی آروم باش! درستش می کنیم!

رودولف قمه ش رو کشید و گفت:
- تیکه تیکه شون می کنیم! فقط اونو به من نیشان بده!

ریگولوس در حالی که دستش توی جیب لوئیس بود، یه دست دیگه رو احساس کرد و فهمید که دست دانگ رو گرفته و اوضاع هم خیلی خراب عاشقانه س! پس سریع دستش رو کشید و گفت:

- الان باروفیو تشنه س! ما باید یه قربانی بهش بدیم!

لوئیس که تا حالا ثابت بود گفت
- درسته! ولی کی؟!

- من می دونم کی!

گلرت این جمله رو گفت و از جاش بلند شد! گلوش رو صاف کرد، ریش بلندش رو مرتب کرد و رو به جمعیتی که دیگه ساکت شده بودند شروع به صحبت کرد:
- هم رزمان من! ما اینجا دور هم جمع شده بودیم که بر علیه وزیر فاسد و فاسق قیام کنیم! اما دوستان من! یه نفر در بین ما هست که وزیر دنبالش می گرده و اگه بهش اونو ندیم خودمونو ازمون می گیره! در نتیجه معرفی می کنم! این شما و این هم لوئیس سرکردگان ویزلی!

در همین سر و صداها همه ی ویزلی ها جلو اومدند و لوئیس رو برداشتند و جلوی باروفیو انداختند و اونم لوئیس رو زیر بغلش زد و رفت!

حالا گلرت مونده بود و یه جماعت ویزلی که همه گوش به فرمان ـش بودند!



پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵
#30

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
لوئیس به سرعت جلوی معترضین راگرفت و گفت:
- نخیر! ما قرار بود کاری کنیم که باروفیو بیاد اینجا و بتونیم با یک کودتای سرعتی بترکونیمش! بعد منم برم دولت ابر سرعتی رو راه بندازم و باروفیو رو با اردنگی بندازم بیرون!

ملت معترض که به شدت از کلامت «اردنگی» و «بترکونیمش» خوششان آمده بود و می خواستند که این بلاها رو به سر وزیر بیچاره بیاورند، اعتراض خودشان را در اعتراض به سردسته های معترضان کنار گذاشتند و روی صندلی های کازینو نشستند. سپس لوئیس شروع به قدم زدن دویدن دور کازینو و سخنرانی کرد:
- خب کودتاییون عزیز. از اونجایی که من سابقه خیلی بلند بالایی در بازی های استراتژیک مثل کلش آف کلنز و کلش رویال و غیره و غیره دارم... خیلی خوب میتونم استراتژی کودتا تنظیم کنم.

کودتاییون حرف لوئیس را قطع نکرده و به ادامه حرف های حکیمانه لوئیس گوش سپردند:
- خب کودتاییون عزیز. شما حکم سرباز رو دارید. حکم مشت آهنی ما که قراره بکوبونیمش تو صورت وزیر!

لوئیس به پشت چرخید و به رودولف که داشت از قمه هایش به عنوان خلال دندان استفاده میکرد اشاره کرد.
- رودولف لسترنج قمه کش! با وجود سبیل های خفن ایشون و خالکوبی هایی که در سرتا پای بدنشون هم رویت میشه خیلی به ژنرال ها میخورن. پس ایشون میشه فرمانده معترضین و نیروهای کودتایی.

رودولف که از کلمات قلمبه سلنبه لوئیس چیزی نفهمیده بود فقط در جواب کسانی که دست میزدند خندید و دست تکان داد. لوئیس این بار به ماندانگاس اشاره کرد و ادامه داد:
- و ماندانگاس فلچر که طبق تحقیقات من یکی از زامبی های خفن سریال والکینگ دِد هم بوده حتی! پس ایشون رو به عنوان سخنگو کودتاییون اعلام میکنم. باشد که وزیر را تا پای مرگ بترساند!

ماندانگاس به صندلی اش تکیه داد و سرش را به نشانه تایید تکان داد. لوئیس به سمت دیگر سالن برگشت و به ریگولوس اشاره کرد. سپس گفت:
- و اما ریگولوس سیخ کباب! ما ایشون رو به مقامِ... ام... یه لحظه لطفاً... آها! ایشون میتونن جاسوس ما باشن و ما اینطوری که مثلاً ایشون با باروفیو هست به جبهه اون نفوذ کنه... ولی درواقع ایشون با ماست.

ریگولوس خودش را کپی برابر اصل شکلک جنتلمن کرد و تفی انداخت. لوئیس به آرامی رویش را به سمت کودتاییون برگرداند و گفت:
- و اما خود من هم خودم رو به عنوان وزیر بعدی و پایه گذار دولت ابر سرعتی اعلام میکنم!

زمزمه های تحسین شنیده شد و بعضی ها هم دست زدند. انگار کسی با وزیر شدن لوئیس مشکلی نداشت. در همین لحظه صدایی از پشت در کازینو شنیده شد:
- وزیر ره باروفیو صحبته میکنه! کودتای شما ره باید سرکوب کرده!

لوئیس خنده ای کرد و خطاب به کودتاییون گفت:
- خب کودتاییون عزیز. انگار وقت این اومده که دولت شیری رو سرنگون کنیم!


ویرایش شده توسط لوئیس ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۷ ۱۹:۰۴:۳۳
ویرایش شده توسط لوئیس ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۷ ۱۹:۰۶:۳۱



پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
#29

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۵۰:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
وضعیت طوری شده بود که خیلی وضعیت بدی شده بود! یعنی کلا بغرنج بود. ملت حاضر در کازینو، همچنان دست به چانه برده و تفکر می‌کردند و تفکر می‌کردند و به نتیجه‌ای نمی‌رسیدند. ولی باز هم تفکر می‌کردند و چون به نتیجه‌ای نمی‌رسیدند، دست توی دماغشان نموده و مشغول پاکسازی مجاری تنفسی خود می‌شدند.

ملت غصه می‌خوردند. چرا این ملت اینقدر بی کفایت بودند؟ چرا نمی‌توانستند درست و حسابی اعتراض کنند؟ چرا نمی‌توانستند دولت تعیین کنند؟ چرا هیچکس عقلش را به کار نمی‌بست؟

و در یک لحظه، همه دست ها از دماغ ها بیرون آمد...
چراغ ها چشمک زدند...
گیگیلی ها بر دست ها ماند...
زمین بر آسمان رفت و آسمان بر زمین آمد...
گیگیلی ها به یکدیگر نگریستند...
و عمو فیتیله ای ها ظاهر شدند...
و خواندند...

-چرا پنجره بازه؟ چرا کتری رو گازه؟ چرا گل توی باغه؟ چرا خان دایی چاقه؟

ملت، عمیقا متاثر شدند و سر بر بالین گذاشته، گریه کردند. آری... آن‌ها گریه کردند برای وضعیت خودشان. چرا کار به اینجا کشیده شده بود؟ چرا همان اول دل به کار نبستند و پیشنهادات ماندانگاس و گلرتِ پیر را قبول نکردند؟

و ناگهان در میان بهت و حیرت همگان، صدای امیدی به گوش رسید...

بوپ! بوپ! بوپ! بوپ! بوپ!


مردم، با تعجب به ریخت و قیافه لوییس ویزلی نگاه می‌کردند که هر لحظه عجیب تر می‌شد. ابتدا دهانی در یکی از سوراخ های بینی او ظاهر شد. سپس دو گوش، دو چشم و دو دست در آن یکی سوراخ بینی‌اش قرار گرفت. مقداری روده از گوش هایش آویزان شد و یک معده در دهانش قرار گرفت. در آخر هم، چیزی که به وضوح، پیکر توخالی یک جن خانگی به همراه مسلسلش بود، در شکم او جای گرفت.

-بچه‌دار شدم یعنی؟

و ناگهان، به عزم مرلینی، دهانِ موجود در بینیِ لوییس به حرف آمد و گفت:
-ملت نترسید! وینکی بود! وینکی جنِ ناقص الآپاراتِ خووب؟

و جمعیت دریافت که امعا و احشای آویزان از لوییس، در حقیقت بقایای بدن یک جن بودند که آپاراتش شکست خورده و بدنش قطعه قطعه شده بود.

-وینکی، اومد که به ملت یک نکته رو یادآوری کرد. وینکی تونست یادآوری کرد تا جنِ میودآور خووب شد؟
-میودآور؟
-وینکی خواست به ملت گوشزد کرد که جمجمه شده قمقمه! درضمن اون یارو وسط بلبله! وینکی حالا که اینا رو گوشزد کرد، وظیفه‌ـش رو به پایان رسوند. وینکی جن خووب؟

و جن، به همان صورتی که آمده بود، غیب شد و جمعیتی را در بهت و حیرت فرو گذاشت. مدتی طول کشید تا مردم، به ژرفای سخنان او پی بردند و معنی حقیقی سخنان عمیقش را دریافتند.

-چه جن دانایی!
-چه قدر پرمعنی!
-باورتون می‌شه؟
-منم اولاش باورم نمی‌شد.

ریگولوس که به دلیل ذهن درخشان و انعطاف پذیرش، ذره‌ای از حرف‌های جن را نفهمیده بود و دلیل تعجب اطرافیانش را درک نمی‌کرد، از حواس پرتی ملت استفاده کرد و چند نفر را توی جیبش انداخت و دزدید. بعد هم لب به سخن گشود و گفت:
-خیلی عمیق بود. حالا نقشه حمله به وزارت چی شد؟ از اون جایی که من یکی از مهره های اصلی این ماجرا هستم میگم. باید نظارت کنم بر افکار و ادراک شما.
-نگرفتی دیگه. جمجمه شده قمقمه! این یعنی ما باید به وزارت حمله کنیم و به جای شیر و پاکدستی، شیر و فساد رو در جامعه رواج بدیم. ما باید این دولت رو سرنگون کنیم. وگرنه هممون به سرنوشت حاجی تراورز دچار می‌شیم.

ریگولوس همچنان نفهمیده بود. اما کم کم سناریویی در ذهنش تشکیل می‌شد. سناریویی که شامل دو مهره اصلی بود: مفقودی تراورز و شیر فاسد!

آیا ریگولوس می‌تواند نقش مهمی را در سقوط دولت ایفا کند؟
آیا ریگولوس از شدت سنگین بودن سوژه، ضربه مغزی نمی‌شود؟
آیا ریگولوس ها سرانجام ریگولوس می‌شوند؟
آیا جمجمه ها قمقمه می‌شوند؟
آیا از شدتِ معنی و مفهوم این رول، کمرتان نشکست؟
همه پاسخ‌ها به زودی از شبکه سوم سیما.


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۶ ۲۱:۳۹:۵۷
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۶ ۲۱:۴۲:۲۱
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۶ ۲۱:۴۸:۳۱
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۶ ۲۱:۵۵:۲۶
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۶ ۲۱:۵۸:۰۰
دلیل ویرایش: وینکی ویرایش کرد بیشتر از علی دایی!


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵
#28

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
در آن لحظه عده بسیار زیادی از افراد موجود در کازینو متوجه موضوع عجیبی شدند. در نتیجه چهره های متفکرشان تغییر کرد. به عبارتی چشمان تنگ شده از شدت تمرکز، به آرامی گشاد شد. دهان های بسته شده به آرامی آنچنان باز شد که تا روی سطح زمین رسید. البته فک هایشان اندکی تلاش کرد از سطح زمین هم پایین تر برود، اما موفق به انجام این امر نشد.
حتی داوود کثیف که تازه از حمام عمومی سر کوچه برگشته بود و میزان چرک بدنش هم باعث تعطیل شدن حمام شده بود، فکش با دیدن صحنه مقابلش افتاد.

آن صحنه که اینهمه ملت دل و جگر برایش در آوردند و فک هایشان را به زمین انداختند، چهره متفکر ریگولوسی بود که تلاش میکرد لامپی را بالای سر خود روشن کند.
- اوه... همتون از دیدن جذابیت ذاتی من این شکلی شدید؟ نیازی نیست اصلا به این کارا. من متعلق به هیچکس نیستم.

چهره ملت همچنان:

ریگولوس چند ثانیه دیگر تلاش کرد لامپ بالای سرش را روشن کند، اما چون نتوانست، آن را به آرامی داخل جیبش جا ساز کرد و گفت:
- یه ایده خیلی خوبی داشتما. منتها یادم رفت. شما چطورید؟

ملت:

- من هنوزم میگم که باید بین همتون قمه رو پخش کنم تا...

جمله رودولف هنوز به انتها نرسیده بود که بلافاصله شخص داوود کثیف برداشت تمام بطری های کره و دلستر را پرت کرد به سمت رودولف. البته نباید فراموش کرد که داوود کثیف به حمام رفته بود و کلی برق افتاده بود و رنگش هم متالیک شده بود. به موجب همین میتوان دیگر او را به نام داوود تمیز شناخت!
به طور خلاصه، بطری ها به صورت اسلوموشن به طرف رودولف پرتاب شدند. دهان رودولف که در اواسط گفتن جمله اش بود هنوز کاملا باز بود. در نتیجه بطری ها که هدفی از دهان رودولف زیبا تر نداشتند، مستقیما رفتند لا به لای دندان مصنوعی های کرم خورده رودولف جای گرفتند.

- ما ایده ای یافتیم ای پیروان ما!

همگان گوش به فرمان گلرت گریندل والد شدند.

- نه چیزی نبود. فقط یک عدد مگس داشت روی مغزمان حرکت میکرد، مغزمان به خارش افتاد فکر کردیم ایده است. برگردید بر سر فکر کردنتان!

البته که جماعت داخل کازینو برگشتند بر سر فکر کردنشان و داوود هم چون بطری هایش گیر کرده بودند داخل حلق رودولف، رودولف را به همراه بطری ها گذاشت در قفسه پشت پیشخوان.



پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵
#27

گلرت گریندل‌والدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
از شعرِ تو در امان، نخواهم بودن.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
به نام او
درود


داوود کثیف، متصدی کازینو، کم کم داشت حوصله ش سر می رفت. داد و بیداد ها که در ابتدا برای گوش هایش مانند ماساژ تایلندی بود، حال تبدیل به چیزی دردناک تر شده بود. هر کسی از راه می رسید چیزی علم میکرد و داد و بیدادی راه می انداخت. او برادر وزیر بود و کازینو به او سپرده شده بود. با شروع داد و بیداد کردن ریگولوس، گوش های داوود دیگر تحمل نداشتند. گوش های داوود کثیف برای رسیدن به مقصود پلیدشان به او گفتند که دلشان می خواهد فقط صدای ویژ ویژی و بلندِ خود داوود در حفره هایشان بپیچد. داوود که فشار های زیادی را داشت تحمل می کرد و از طرفی خیلی هم کثیف بود و به نظرش نمیرسید که خطری جدی کازینو را تهدید کند، تصمیم گرفت صحنه را ترک کرده و به حمام رود.

ریگولوس:
- عکس های لو رفته از زیر ِ وزیر. کلیک کن تا حذف نشده! راضی نبودی لفت بده : Http://harkijoinnadekhare.kheili ... فوری! توجه دوستان هم کانالی حاضر در کازینو، یک سوپر گروه زدیم میخایم همه عضو بشن. ناموسا جنبه نداری نیا. جوین بده و با بقیه اربابیتیا منتظر آهنگ جدید ارباااب باش.

عده ی ای از کارگران روی لینک ریگولوس کلیک کردند و عده ای هم کسانی که کلیک کرده را مسخره می کردند. در این بین دانگ مشغول جیب بری ش بود و رودولف هم قمه ای به دست گرفته بود، نعره میزد و به جان مردم مظلوم کازینو افتاده بود.

که ناگهان در ورودی کازینو چهارتاق باز شد و پیرمرد خمیده ای عصا بر دست وارد شد. نور خورشید بر پیرمرد می تابید و حالتی معنوی به او می داد. پیرمرد با لحن خسته و کشداری فریاد زد :
- و در آن هنگام که گاومیش ها تاپاله ها می سازند و کازینو به بلاهت می گذرد، من وارد می شوم.

و پشت سر او اصغر کارگر ها با سینی های کیک و ساندیس و ممد کارگر ها چماق به دست وارد کازینو شدند و نظم را در کازینو برقرار کردند و بنر هایی از قبیل " گلرت آمده است که گریندل هم والد " ، " نه ریدل، نه دامبل، استبدادِ اراذل " به دیوار کازینو زدند.

اصغر کارگر ها :
ممد کارگر ها :

گلرت گریندل والد روی صندلی ای رو به جمعیت نشست. پشتش ملافه ی آبی رنگی قرار داشت.

- من کازینو تعیین می کنم، من قمار می کنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد ( تکبیر کارگرها ) این آقا را که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، محفل هم قبولش ندارد، فقط منو دارها از این پشتیبانی کرده اند. من قمار کردم. شما هم قمار کنید. بکُشید مارا! ما زنده تر می شویم ... بکِشید مارا! ما تنگ تر میشویم ... بزنید مارا! ما هم میزنیم شمارا. باشد که اینگونه باشد، لکن اگر آنگونه هم شد اینگونه آنگونه شده.

رودولف:
دانگ :
لوئیس:
ریگولوس:


در پناه او
بدرود



پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۵
#26

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
بله. همانطور که ویزلی ورژن سوزش و سازش فرمود، هر شخصیتی برای خودش خصوصیاتی دارد و مسلما دزدیدن خصوصیات دیگران کار بسیار زشتی ست، البته مگر اینکه کلا پی ریزی و زیربنای کاراکتر آدم دزد باشد که بحثش جداست.

همانطور که ماندانگاس با زبانی شیرین و فصیح مشغول توضیح دادنِ این واقعیت بود که "زمونِ ما کلیوم یدونه دزد داشتیم، چیه آدم دو دقه چششو میبنده میاد میبینه خرواری دزد زیاد شده" و لوئیس سرسختانه تلاش در تحریک کردنِ قشر کارگر داشت، صدای پر طنینی در سالن کازینو پژواک شد.
_من یه راه بهتر سراغ دارم.

درحالیکه قشر تحریک پذیر کارگر با اوقات تلخی بسیار متفرق میشدند و لوئیسِ هایپر اکتیو پشت به پشت هم توی در و دیوار عنگبین میشد، برای ثانیه ای کوتاه پیش از اینکه ناشناس صحبتش را ادامه دهد، سکوت فضای کازینو را در بر گرفت.

_همانا که فرزندان من، راه بهتر من این است که به تعدادِ شما قمه تهیه نموده...
_این یکم شبیه راهِ رودولف نیست؟!
_...پخش نماییم در میان دستانتان.
_این راه رودولفه.
_...سپس به توقفگاهِ ایشان عزیمت نموده تکه تکه شان نماییم.
_اینم خودِ رودولفه، از این دماغ مصنوعیای عمو فیتیله گذاشته.
_...و پیروز گردیم.
_

بله. رودولف اصرار داشت. رودولف بسیار اصرار داشت. رودولف بسیار ایمان داشت که نقشه اش می تواند جدای از کازینو بد ضربه ای به وزارت بزند. کسی اسم خشم رودولف لسترنج را نشنیده بود، اما اگر سرچ می کردید با خیلی چیز ها مواجه میشدید و سپس آن موقع باید یک دقیقه می نشستید و تامل می نمودید که با چه کسی روبرو شده اید و سپس شروع کنید به مسخره بازی. آقاهاهای رودوهوهوهولف.

قشر زحمتکش کارگر و کارکنان دلسوز کازینو، و دانگِ جذاب و دار و دسته اش بهمراهِ کودکِ هایپر اکتیو، با خواندنِ توصیفات بالا همگی همزمان خطور نمودن یک راه حل واحد را به ذهنشان احساس کردند، و این یعنی چهارصد پانصد ذهن همزمان که این اصلا چیز کمی نیست. یعنی ببینید خودش که رفت لامصب چه اثری بر جا گذاشته ها.

اینگونه شد که همگی پایه ی میز وار به یکدیگر خیره شدند و منتظر ماندند که یکی نقشه را بلند بگوید.
و البته دستشان از پایشان دراز تر شد چون ظاهرا کسی علاقمند نبود پیشقدم شود.

بهرحال، تنها چیزی که می تواند یک باروفیو با این || هیکل و یک معاونش با این | | هیکل را از پا در آورد، چیزی نیست جز جنگ اعصاب. تنها کاری که شاید می توانست نجاتشان بدهد، گشتن بدنبال عنتونین بود.
و امثالش.
و ریگولوس.


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۳ ۱۸:۴۱:۰۴

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۹:۱۰ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
#25

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
لوئیس خنده ای با فرمت تکبر کرد و گفت:
- اولین مرحله انقلاب کارگری تحریک کارگر ها برای انقلاب ـه.

- حالا چطوری تحریکشون کنیم؟

لوئیس و رودولف در جواب به سوال ماندانگاس دچار مشکل شدند. تا اینکه رودولف گفت:
- کاری نداره که! با تحقیر تحریکشون میکنیم!

لوئیس نچ نچی کرد.
- نخیرم! اگه ما اون هارو تحقیر کنیم با چماق خنجر میفتن دنبالمون خِر مارو میگیرن با باروفیو چه مربوط. دولت باروفیو تا حالا چه کاری کرده که میشه ازشون انتقاد کرد؟

ماندانگاس که انگار در کل این بحث منتظر بود کسی این جمله را بر زبان راند یک دفتر پانصد صفحه ای از پشتش درآورد و بر روی میز کوبید. رودولف به دفتر اشاره کرد و خطاب به لوئیس گفت:
- بفرما. انتقاد ها هم که جور شد. حالا از چیا انتقاد کردی؟ اینی که هیچ ساحره با کمالاتی توی کابینه نیست هم بنویس.

ماندانگاس سر تکان داد و از ناکجا آباد قلم پری درآورد و شروع به نوشتن کرد. سپس سرش را بالا آورد و با فرمت سردرگمی به رودولف نگاهی کرد.
- لینی وارنر مگه ساحره نیست؟ مگه با کمالات نیست؟!
- نه. مگه امضاش رو ندیدی؟ اون یه پیکسیه مرگخوار ـه ساحره با کمالات نیست. اگر هم با کمالات بود میشد پیکسی با کمالات نه ساحره با کمالات.
- آها. خب پس رودولف، توی بیا این دفترچه رو بگیر برو بالای میز شعار ها و حرف های انقلاب کارگری بزن!

رودولف دفتر را از ماندانگاس گرفت و بالای میز رفت. سپس نعره زد:
- ای کارگرانی که حقوقتان خورده شده! ای کارگرهایی که نونشون آجر شده! ای کارگرایی که تسترال فرض شده اید. همه بدبختی های شما تقصیر وزیر وقت، باروفیو ـه!

رودولف انتظار تشویق یا تایید مردم حاضر در کازینو را داشت اما هیچکس چیزی نگفت. رودولف ادامه داد:
- من این جا یه دفتر از انتقاد هایی که به باروفیو شده رو دارم. اینم یکیشون اینجا نوشته... پایمال کردن حقوق جیب زن ها، دستگیری دزد ها، جلوگیری از ترویج و آموزش جیب زنی و دزد بودن... دانگ اینا چیه نوشتی؟!

رودولف جمله دوم را در فریادی خطاببه ماندانگاس گفت. ماندانگاس خنده ای کرد و گفت:
- حالا تاثیرش رو ببین!

رودولف به محض برگشتن با جمعیت کارگران کازینو که داد و فریاد راه انداخته بودند مواجه شد. رودولف بار دیگر رویش را به سمت ماندانگاس برگرداند و پرسید:
- همه اینا قبلاً دزد بودن؟!
- بله که بودن. شاگرد های خودمم بودن حتی!

لوئیس گفت:
- من کازینو رو درست میکنم!

لوئیس با سرعتی باور نکردنی کازینو خاک گرفته و تر و تمیز را به یک دژ قماری تبدیل کرد. هرچه نباشد، هر شخصیتی برای خودش خصوصیت هایی دارد. خصوصیت لوئیس هم سرعتش بود! لوئیس سرش را به سمت ماندانگاس و رودولف چرخاند و گفت:
- حتماً باروفیو میاد که این انقلاب رو سرکوب کنه.

رودولف با فرمت خنده شیطانی جواب داد:
- و ما هم مقاومت میکنیم!




پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
#24

گلرت گریندل‌والدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
از شعرِ تو در امان، نخواهم بودن.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
به نام او
درود


لوئیس، رودی و بقیه هاج و واج داشتن دانگ رو نگاه می کردن. دانگ لم داده بود روی صندلی. موهاش چرب ِ چرب بودن و به پشت خوابیده شده بودن. کت شلوار مشکی پوشیده بود و داشت با پشت دست سیبیل هاشو نوازش می کرد. همو ن لحظه یه گربه هم اومد و پرید روی پاهاش. دانگ که مهربون بود اونم نوازش کرد. لوئیس که از مشاهده ی این صحنه احساساتش بر انگیخته شده بود یهو زد زیر گریه و گفت :

- دیگه نمی تونم ... دیگه طاقت ندارم من وزارت میخام

دانگ که ثانیه ای پیش لمیده بود یهو پرید و یقه ش رو گرفت و فریاد زد :

- تمومش کن! مث دخترا داری گریه میکنی ...

و بعد رهاش کرد و یقه ی پیراهنشو مرتب کرد.

- بگو ببینم برای خانواده ت وقت میذاری ؟

- معلومه ...

- خوبه . چون مردی که برای خونواده ش وقت نذاره مرد واقعی نیست


در همین لحظه


باروفیو داشت یه قل دو قل بازی میکرد و بیشتر از دو قل نمی تونست بره. که یهو پاترونوسی به شکل یه سوسک سیاه وارد اتاق کارش شد.

- جناب وزیر دو دانه لودر ...
- نه نه نه ! بازم تو ... از جون من چی میخای ...

و در عرض سه دهم ثانیه از اتاق خارج شد.

در همان لحظه

دانگ که موهاش هم مثه خودش شاخ شده بود با صدایی آروم گفت :
- ببینین دو تا راه کار داریم. اجتماعی. اقتصادی. یا جنبش مدنی راه میندازیم که رای ما رو در بیار، تراورز هم پس بیار یا این که انقلاب کارگری می کنیم و این کازینو رو میگیریم دستمون و قمار ... و دوستان ِ من! همیشه کازینو برنده س!


در پناه او
بدرود



[هعی]
... می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت جسمت را
اما همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خوهم داشت جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را ...

[/هعی]


پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
#23

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
شور و شوق خفنی بین ویزلی های حاضر در کازینو راه افتاد. هر کدوم با نگاه هایی پر از ذوق به همدیگه ابرو بالا می انداختن و دوباره شکم هاشونو صابون زدن که یکی از فک و فامیلشون بالاخره به یه منصبی می رسه و دیگه همه ی زیر دست ها و کارمند هاش رو ویزلی ها تشکیل میدن و دیگه کل الیوم از این گرسنگی و بدبختی و فلاکت خارج میشن!

لوئیس آب دهنش رو قورت داد و با خوشحالی ای که نمی تونست پنهونش کنه گفت:
- چی؟ چی؟ چه نقشه ای؟

رودولف همینطور که لبخند شیطانی ش رو ادامه میداد گفت:
- یه نقشه ای که بتونیم باروفیو و اون خیکی رو از وزارت بیاریم بیرون و خودمون بریم جاش بشینیم!

- خب خب! یعنی باید چیکار کرد؟

- یعنی باید یه کاری کنیم که دیگه اون دو تا نتونن وزیر و معاون وزیر باشن!

- ایول دقیقاً همینکارو باید کرد! ولی روند کار چیه؟

- روند کار این میشه که با استفاده از نقشه ی من نذاریم دیگه برن توی ساختمون وزارت!

- خب نقشه ت چیه دقیقاً؟

رودولف قمه ش رو از توی کمربندش در آورد و روی میز گذاشت. دستی روش کشید و لبخندی گل و گشاد و به غایت زاقارت زد و شروع به توضیح دادن کرد:
- ببین ویزلی جان! نقشه اینه که من از این قمه ها به اندازه ی کافی در اختیار شما میذارم و همه با همدیگه میریم باروفیو و هاگرید رو شقه شقه می کنیم و بعد خودمون میشیم وزیر!

لحظات بعد از این دُر فشانی رودولف، کازینو در سکوت مطلق فرو رفت. ویزلی ها همه با حالت دو نقطه خط به همدیگه دو به دو نگاه می کردن و با توجه به تعداد زیادشون این کار ساعت ها طول می کشید. داوود کثیف همینطور که داشت ظرف ها رو با یه دستمال کثیف پاک می کرد خشکش زده بود و به یه نقطه خیره شده بود. تابلوی مرحوم لودو سرش رو توی دست هاش گرفته بود و فقط و فقط افسوس می خورد.

اصلاً جو سنگینی سالن رو تحت تأثیر قرار داده بود تا با صدای یه پس گردنی آبدار سکوت شکست و دوباره همه به کار های خودشون مشغول شدن و ویزلی ها هم پخش و پلا شدن!

رودولف همینطور که گردنش رو می مالید با حالت اعتراضی گفت:
- چرا میزنی دانگ بی شعور؟! اندازه ی یه تسترال هم فرهنگ و ادب نداری!

لوئیس به جای ماندانگاس جواب داد:
- انصافاً با این ایده ی بکرت نرم ترین برخوردی که میشد باهات بشه الان این بود!

رودولف زیر لبی گفت:
- اصلاً به من چه؟ توی همون پست قبلی هم که گفت من بیشتر به نیروی انسانی شبیه م تا مغز متفکر یک براندازی!

دانگ کنار لوئیس و رودی نشست. پاهاش رو روی میز خاک گرفته که انگار قرن ها بود کسی برای رضای مرلین یه دستمال روش نکشیده بود گذاشت و پُک محکمی به سیگارش زد.

- من یه ایده دارم که خیلی راحت می تونین باهاش کار باروفیو رو بسازین. قبل از این که بفهمه از کجا خورده باید وزارت رو ببوسه بذاره کنار!

رودولف که از ورود یهویی دانگ شاکی بود داد زد:
- برو بینم تو اصلاً کجا بودی؟! دیگه توحید ظفرپور هم می دونه اینجوری وارد کردن شخصیت خود آدم توی سوژه چقدر خزه و ناظر برخورد می کنه!

دانگ با حالت خشنی بلند شد، سیگارش رو گوشه ای انداخت و در دیالوگی به صورت ترکیبی از جدایی و آژانس شیشه ای گفت:
- تو می دونی یه محفلی درخواست عضویت تو محفل بده، رد بشه یعنی چی؟! تو می دونی به خاطر فعالیت و سطح رول نویسی رد بشه یعنی چی؟ منو از چی می ترسونی؟ از ناظر؟ برو از دامبلدور بترس!

کل الیوم ملت کازینو:

لوئیس سعی کرد اوضاع رو جمع کنه و گفت:
- ام... حالا به خودت مسلط باش دانگ! میخوای بشین بگو نقشه ت چیه! هوم؟ :worry:

دانگ با حالت شاکی نشست، نوشیدنی کره ای رودولف رو خورد و قمه ش رو که در زمان عصبانیت ـش کف رفته بود جاساز کرد و شروع به تعریف کرد:
- ببینید. درست قبل از انتخابات من به نفع تراورز کشیدم کنار و با توجه به این که خودش هم خیلی خفن بود، رأی های زیادی داشت! اما درست قبل از انتخابات دیگه دیده نشد و فقط یه نامه ازش مونده بود که به نفع باروفیو کشیده بوده کنار! به نظرتون این جای کار نداره؟



پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
#22

باروفیو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۲ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
از محصولات لبنی میش استفاده کنید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 191
آفلاین
سوژه‌ی جدید


فضای کازینو به کلّی تغییر کرده بود و تنها نشانه‌ای که از گذشته داشت، تابلویی خاک خورده با روبانی سیاه از لودو بگمن یعنی مؤسّسش بود که در دور از دیدترین نقطه ممکن به دیوار آویزان شده بود. نوشیدنی‌های کره‌ای با درصد کره‌های مختلف جای خود را به انواع لبنیات و دلسترهای تلخ بدون کره داده بود. گارسون‌های پریزاد نیز همگی از دم اخراج شده و «داوود کثیف» (برادر وزیر) که تصدّی کازینوی مصادره شده را به دست گرفته بود شخصاً سفارش می‌گرفت. میزهای قمار هم همگی جمع‌آوری شده و تنها شرط‌بندی که در کازینو برگزار می‌شد، شرط‌بندی روی مسابقه‌ی گاومیش‌ها بود.

در گوشه‌ای تاریک از کازینو، فردی قوی هیکل نشسته بود و جرئه جرئه از قمقمه‌ی شخصی‌اش کره‌ی خالص می‌نوشید و زیر لب غرغر می‌کرد.

- خودم کردم ... هوووورت .... که لعنت ... هــیـــعک ... بر خودم باد ... عــــــــــع!

رودولف از تنگ شدن عرصه برای تماشای ساحره‌های ردای تنگ پوش به تنگ آمده بود. دولت روستایی فضای آسلامی و سنّتی را بر تمام جامعه‌ی جادویی حاکم کرده بود. در آن‌سوی میز، فرد دیگری نشسته بود که او نیز دل خوشی از دولت نداشت. اگرچه با دلایل متفاوت ...

- کردی که کردی! حالا می‌تونی جبرانش کنی. من و خاندانم همه از دم پشتتیم.

اصولاً یک نفر و خاندانش نمی‌توانند تهدیدی برای یک وزیر باشند ... مگر این که آن یک نفر «ویزلی» باشد.

- من مطمئنّم این داهاتی سیبیل مسئولای انتخااتو شیرپرچرب مالیده! وگرنه رأی ویزلیا به تنهایی برای برنده شدن من کافی بود!

- این که عقل و عرضه این کارارو نداره! منِ مغز تسترال خورده واسش رأی جمع کردم.

رودولف نگاهی به لوییس که در مقابلش نشسته بود و اقوام مو قرمزش که آن روز مشتری‌های کازینو را تشکیل داده بودند انداخت. به نظر می‌رسید از لحاظ نیروی انسانی تأمین است ... اگرچه خودش نیز بیشتر به نیروی انسانی شبیه بود تا مغز متفکّر یک براندازی! با چشمان تنگ شده به لوییس خیره شد و پس از سرکشیدن جرئه‌ای دیگر از بطری کره‌اش گفت:

- من یک نقشه دارم.


I'm sick of psychotic society somebody save me









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.