پادما دوان دوان خودشو به پروتی رسوند و در حین نفس نفس زدن گفت:
_ش...شنیدی چی شده؟
_نه چی شده؟
_واقعا نشنیدی؟
_چیو؟
_پروتی بی شوخی نشنیدی چی شده؟
_پادما چیو باید میشنیدم؟خب چی شده؟
_نه من مطمئنم منو مسخره کردی مگه میشه نشنیده باشی چی شده؟
_پادما برو اونور اونقدر درس خوندی زده به سرت...
پروتی تنه ای به خواهرش زد و خواست از کنارش رد بشه که پادما دستشو گرفت و متوقفش کرد،پروتی نگاه خشمگینی نثار خواهرش کرد و بی حوصله گفت:
_پادما ول کن اصلا نمیخوام بدونم چی شده؟
_پروتی!تو اصلا تو این مدرسه زندگی میکنی؟
پروتی دستشو کشید و گفت:
_دیوانه شدی بیا ببرمت درمانگاه...
_نه،نه صبر کن مرلینی نشنیدی؟
پروتی:
_باشه میگم ببین...
کتی بل که دنبال نقطه اش میگشت جفت پا وسط حرف پادما پرید و گفت:
_نقطه ی منو ندیدید؟
پروتی بی حوصله گفت:
_نه کتی جان نقطه اتو ندیدم.
کتی به پادما نگاه کرد که پادما هم سری به معنی مخالفت نشون داد؛کتی که هنوز نا امید نشده بود گفت:
_حالا تو جیبتو ببین شاید تو جیبت باشه...
_کتی نقطه ی تو چرا باید تو جیب من باشه؟
_نمی دونم.راستی شنیدی آمبریج از اسنیپ خواستگاری کرده؟
_چیکار کرده؟
اما دیگه کتی نبود که جواب پروتی رو بده؛کتی به دنبال نقطه اش رفته بود... پروتی به پادما نگاه کرد و گفت:
_اینو میخواستی بگی؟
_آره.
_راسته؟
_آره.
_اسنیپ چی گفته؟
_نه.
_آخه از چی اسنیپ خوشش اومده؟
_میگه جذابه.
_اسنیپ؟
_آره.
_مرگ مرلین منو سر کار گذاشتید؟
_نه.
_خواستگاری واقعی؟
_آره.
_جلو دانش آموزا؟
_نه.
_جلو استادا؟
_آره.
_اسنیپ همون لحظه گفته نه؟
_آره.
_حتما دست گلم برده؟
_آره.
_صورتی؟
_آره.
_رز؟
_آره.
_به تعداد سالهای زندگی اسنیپ؟
_آره.
_اه حالم بهم خورد.
_آره
_ای مرگ آره....