هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گروهک توريستى تروريستى
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۵

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
منت گلرت را پیر و کچل، که ریش هایش بیشتر از دامبل و بینی اش کوچک تر از لرد.
هر زری که میزند ممد گ ت ت است و چون نمی زند مفرح ماست.
پس در هر حالت دو نعمت موجود و بر هر نعمتی انفجاری واجب.

از تیر و تفنگ که بر آید ***** کز عهده ی انفجارش به در آید


آن همه نقد خفنش همه را ترکانده و انفجارات قبلاً ـش همه جا شنیده. دهن یاران ـش را به کروشیویی ندرَد و آن ها را آواداکداورایی نزند!

ای یاران و رهروان راه توریستی تروریستی!
ای کسانی که ندای گلرت اکبر را شنیده اید و فریاد انفجار سر داده اید...
ای که گرداگرد ما جمع شده اید و قیمه ها را در ماست ها نمی ریزید...

همانطور که شما می دانید، بگذارید بقیه هم بدانند! اصلاً دشمنان بدانند، آحاد ملت باید تبعیت کنند! جوانان ما متعهد هستند، بعضی دیده شده حتی متأهل هم هستند. داریم همین کسانی که به صورت مکرر متأهل هستند!

ما برای عده ای دعوتنامه های تروریستی توریستی فرستاده ایم و آن ها را به این گروهک دعوت نموده ایم. به زودی آحاد ملت با انفجار های این جوانان آنقلابی آشنا خواهند شد.

به یاد دارم روزی را که مهظر جناب گلرت مشرف شدم و ایشان در حال گریه و زاری برای یار از دست رفته قدیمی خود، آلبوس دامبلدور بودند. ربکا جریکو را در آغوش گرفته بودند و روی شانه هایش گوله گوله اشک می ریختند! بنده به ایشان گفتم اوقاتی که شما با ربکا به سر می کنید و در حال گریه و زاری هستید، کسی برای مدیریت انفجاریون گ ت ت نیست. ایشان فرمودند چه کسی گفته که نیست؟ همین آقای فلچر!

مع هذا دعوت شدگان به ریسمان انفجاری ما چنگ بزنند و متفرق نشوند!




پاسخ به: گروهک توريستى تروريستى
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵

گلرت گریندل‌والدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
از شعرِ تو در امان، نخواهم بودن.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
به نام خدای پروانه ها ...
تصویر کوچک شده

نقل قول:
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است


ای کسانی که ایمان نیاوردید،
به آغاز فصل گرم،
به بزرگی ِ باغچه،
به باد، به سرو، به کاج، به درخت های سوزنی ...
به مراتع، علفزار ها و دشت های ناداشتنی دیش داش دنی ِ من
ایمان بیاورید،
که سنگ ها تشنه اند ...

به خدا قسم اگر دامبل را در دست چپم
و لرد را در دست راستم قرار دهید،
و تاجِ مِنو بر سرم قرار دهید،
و شام میرزاقاسمی به من بدهید،
خوشحال خواهم شد، لبخند خواهم زد.

سر مرا ببُرید، سر حقیقتم را نه .
تمام اکسیجن ها را ببَرید، هیدروجن ها را نه.
من از باروت می گویم،
من از نیتروگلیسیرین ها و نیرات آمونیوم ها و بی هشت چهار ها می گویم،
که cover me
دلم پر زد برای Roger, roger that
و affirmative هایت
که fire این دِ hole هم باشد اما یا علی پاتر !
من از فواره های وحشی ایفای، می گویم
که می ریزند ...
من از جادوی ماگل های جادوگر،
من از دم پایی حمام می گویم ...
the bomb has been planted ای برادر، ساقیا برخیز ...

در پناه ِ خدای کرم ها


-

به نام او
درود

احسنت! آفرین ... آفرین ... شما شاعرید و شعر هم می گویید.

در پناه او
بدرود


ویرایش شده توسط گلرت گریندل‌والد در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۱۶ ۱۳:۳۸:۴۴
ویرایش شده توسط گلرت گریندل‌والد در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۱۶ ۱۳:۵۲:۲۶

[هعی]
... می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت جسمت را
اما همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خوهم داشت جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را ...

[/هعی]


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱:۱۱ شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
گلرت با کمک لگد نه چندان دوستانه ی رفیق نیمه شفیق ـش، ماندانگاس، از خانه ی امن خارج شد و با کله توی کوچه ی هری چپ فرود اومد. از جا بلند شد و نشیمن گاه ـش رو خاروند. همچنان ویندوزش کامل بالا نیومده بود! تا چند لحظه قبل توی آغوش دامبلدور بود! چطور الان وسط کوچه ی هری چپ بود؟ اینا چین اینور و اونورش؟ یه بار توی تلویزیون مشنگی دیده بود این ماشین ها دماغ دراز سبز رنگ رو! حتی می دونست از دماغ هاشون گوی های آتشین پرتاب می کنن و خواهر و مادر همه رو با همدیگه پیوند میدن. حتی یه پرچم سیاه رنگ هم توی دستای اون آدما بود که وسط ش یه سری کلمات نوشته بود.

تازه یادش اومد که چه اتفاقاتی توی پست های قبلی افتاده و با نیم نگاهی به پست قبلی مشاهده کرد که توی زمانی که در خواب مشغول راز و نیاز بوده چه اتفاقاتی افتاده!
شاید هر کس جای گلرت بود علاوه بر فحش های رکیک و خانوادگی ای که به اموات دانگ می داد پشت موتور سی جی 125 ـش می پرید و آم آم بیب بیب کنان از محل دور میشد.
اما اون گلرت بود! گلرت یک بار ترسیده بود و در برابر آلبوس تسلیم شده بود! نباید دوباره این اشتباه رو می کرد! نباید پا پس می کشید! این بار تا دم مرگ هم که شده وایساده و وای خواهد ساد!

در همین حین که داشت با آهنگ تیتراژ Game Of Thrones و یا موسیقی متن Brave Heart (انتخاب با خواننده ی محترم!) این افکار حماسی توی ذهنش میومد و لبخندی از شجاعت روی لب هاش اومده بود، ناگهان اون گ ت ت ـیون مثل اسب رگبار رو به طرف گلرت بستن!

- هو المنحرف فی الجادوگران! الآلبوس الدامبلدور الراز النیاز! الرگبار المسلسل فی هو لوزه المعده!

با فرمان یکی از سرکردگان تروریست ها رگبار های بیشتری از گلوله به سمت گلرت شلیک شد! گریندل والد قصه ی ما هم که دیگه هیچ صدای Game Of Thrones یا Brave Heart ـی از توی دلش به گوشش نمیرسید و بیشتر آهنگ سلام آخر احسان خواجه امیری توی ذهنش میومد، به سرعت به سمت موتورش رفت و آم آم رو بر قرارترجیح داد!

همین که به موتورش رسید، یه هندل که زد، دو تا از نیرو های گ ت ت با لگد بین مهره ی 6-7 ستون فقراتش گذاشتن و تو سری، کت بسته به سمت پیر و رئیس خودشون بردنش!

رئیس گ ت ت ای ها که روی یک صندلی نشسته بود و ریشی به غایت طولانی داشت، کلت کمری ش رو توی دستش جا به جا کرد و گفت:
- أنت الگلرت الفاسد و الفاسق المارق! نحنُ یتمایلُ یقتلت!

گلرت دیگه واقعاً هیچ چیزی برای از دست دادن نداشت و شاید همین باعث شد که مجدداً اون آهنگ های حماسی توی ذهنش Play بشه و با سینه ی ستبر گفت:
- فیلیپ لام میم! ذلک الدفاع الراست فی البایرن مونیخ! گُلاً للآلمانی! أنا افضل من انت! بشیرٌ و نذیرا! الاتحاد با من و گرنه الدهنتان سرویسا! انتم المِثل الآرسنالَ چهارمها هر سالنا!

رئیس گروهک توریستی تروریستی (گ.ت.ت) با چشم هایی از حدقه بیرون زده به گلرت نگاه کرد! یعنی این فرد همون منجی گ.ت.ت بود که توی کتاب های تاریخی ـشون اومده بود؟ همونی که انفجار هایی عظیم از خودش بروز میداد و هیچ اتفاقی براش نمی افتاد؟ بی شک همون بود! و گرنه هیچ کس دیگه ای نمی تونست آیه ی فیلیپ لام میم رو به این زیبایی تفسیر کنه! گلرت گریندل والد کبیر، رئیس جدید گ.ت.ت بود!

درست زمانی که گلرت در حال تحویل گرفتن کُلت ریاست بود، دانگ هم خودش رو کنارش رسوند و با لبخند و دست روی شونه ی گلرت به دوربین ها لبخند میزد!

× پایان ×


پ.ن: منتظر بوق های بعدی ما باشید!



پاسخ به: گروهک توریستی تروریستی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵

گلرت گریندل‌والدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
از شعرِ تو در امان، نخواهم بودن.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
به نام او
درود



هاگزمید، کوچه ی هری چپ، دقایقی بعد :

تعدادی برادر ارزشی کوچه رو محاصره کرده بودن. یکی شون پرچم بزرگی رو داشت در هوا تکون میداد، پرچم سیاه رنگی که روش نوشته بود « لا ایفا الا گ ت ت ».

- یا شیخ همانا که ما مهمات آر پی جی را به اتمام رساندیم، حال چگونه دزدان پلید را نابود کنیم؟

فرمانده ی این گروهک خشن ارزشی، که به او شیخ می گفتند، آدم بدقواره ای بود که به روی ویلچر نشسته بود و نیمی از صورتش، در کنار نیمه ی دیگر صورتش قرار داشت.

- انتم الاحمقون! فانهم الآخرین لماذا انا هذه الحمقاء اختیارون؟ انا فست اند فیوریوس دِ سونث، پرتاب نارنجکون.

و از زیر دسته ی ویلچرش مشت مشت نارنجک برداشت و در حالی که ویلچرش با سرعت حرکت می کرد، نارنجک ها را به سمت همرزمانش پرتاب کرد. نیمی از یارانش در دم شهید شدند.

شیخ پس از چند دقیقه تفکر و تمدد اعصاب فریاد زد :
- یا ایها الاصغر کلاش اصغر انتَ لهُ اسپیکرٌ فی ولومِ الزیاد و الترجم بیاناتنا للدزد الرجیم.
- سمعاً و طاعتا.

و بلندگویی به جلوی دهنش گرفت.

- یا ایها الدزد و الاول و الثانی و الثالث و الخامس الرودریگز فی رئال المادرید، انتم القهرمان الشمبیونز لیگ فی یوم التالی ...
- ای کسانی که دزدی کرده اید، همانا بدانید و آگاه باشید که ما شمارا محاصره کرده ایم و از حال شما خبر داریم،

- و فی الیورو 2016 فی کشور الفرانسه انها هوالبرتغال به مقام قهرمانی و انها هو الاخر الشانس و الاقبالی.
- خدمت شما سلام عرض می کنیم و خسته نباشید می گوییم ... خدا قوت.

- ان المرلین و الساحراته یصلون علی البیریمیر لیگ لانها هوالمنچستر الیونایتد و زلاتانن و اخوی ها، المنچستر الشیتی و الکچل پاس پاس، یا ایها الآرسن الچهارم الونگر فی نورث لاندن فوتبال کلاب انتم قهوه ای بغایتن آخری.
- همانا که شما چیزهایی را از ما دزده اید و گفته اند که با سارقان با خشونت رفتار کن و با ناسارقان هم با خشونت کن رفتار. شما متهمید. شما مجرمید. شما دزدید. زیرا که هویت ما را دزدیده اید، وطن مارا دزده اید، رتبه ی ما در جدول را دزده اید، نتیجه ی کنکور ما را دزدیده اید، چیزی که دزدیده بودیم را دزدیده اید، عشق مارا دزدیده اید، بودن ِ ما را نبودن ما را ... شما هوارا دزدیده اید، گریه ام را نه ...

در همین حال ماندانگاس که از لب پنجره یواشکی صحنه رو دنبال می کرد، ناگهان داد زد :
- بابا یه نخ سیگار میخاسم بکشم آتیش نداشتم یه فندک بلند کردم این همه داستان برا...

ولی با خالی شدن یک قبضه ی کلاشینکف به پنجره، تصمیم گرفت دیگر حرفی نزد و فقط گوش کند.

- ان الفوتبال لنا اما فی ایتالیا لانها آلآس المیلان و البی بی الپیک و الشاه الگیشنیز فیها.
- لطفاً از مواد آرایشی با کیفیت استفاده کنید، حمام بروید و خود را بشویید.

- و انا الحاکم فی البازی الحکم و الحکم پیکً. و انتم یقیناً کت ً و شلوارن و شورتن.
- و ریش خود را قسمت گردن کوتاه کنید. لطفا پس از اصلاح از افترشیو های مناسب استفاده کنید ...

- قلبی لنا و لوالدیننا یا رحمان یا آلمان. انه القهرمان الجام الجهانی هفت تا لبرزیل!
- و از خانه خارج شوید، تا ما راحت تر سر شما را ببریم. با تشکر.


در درون خانه ی مثلن امن، ماندانگاس بعد از شنیدن صحبت های سرکرده ی گروهک، از پنجره فاصله گرفت و با مشت و لگد به جون گلرت که بیهوش کف زمین دراز کشیده بود، افتاد.

- پاشو! پاشو! د لامصب! پاشو !
- چی؟! کی ؟ آلبوس؟! دهع! بیست بار گفتم هارد نه! ایزی فقط! پیرم هارد نمیتونم!
- پاشو برو بیرون پیری جون! رفیقات دم خونه منتظرتن ...
- ها؟
- در پناه او
بدرود



ویرایش شده توسط گلرت گریندل‌والد در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۱۱ ۰:۲۷:۱۷

[هعی]
... می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت جسمت را
اما همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خوهم داشت جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را ...

[/هعی]


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ دوشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۵

گلرت گریندل‌والدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
از شعرِ تو در امان، نخواهم بودن.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
به نام او
درود

هاگزمید، انتهای راهرو دست راست، خونه ی امن ماندانگاس:

- دمت گرم داداچ خیلی ترکوندی. برات جبران می کنم.
- ها؟! ترکوندمت؟ انتحاری؟ یا فشاری؟ در ِ نوشابه رو من با در باز کن ِ خودم باز می کنم.

شاید گلرت گریندل‌والد به خاطر منافع مهم تر قیام کرده بود و آن را بالای نورمنگارد به خط بولد ِ بی نازنین 75 ( ) نوشته بود، اما ماندانگاس فلچر آن قدر زرنگ بود که حاضر نشود به خاطر منافع مهم تر قیام بکند. این متن در طبقه ی " طنز " قرار می گیرد، حتی اگر جدی هم بود شاید جای آن نبود که شخصیت ها را برایتان تحلیل کنم و بگویم که گلرت گریندل‌والد منافع مهم ترش در جایی بیرون از خودش قرار گرفته و حال گذر زمان و شکست ( تو هیچ وقت نمی توانی به چیزی که بیرون از تو است، وارد شوی ) عقل اورا از جاده ی اصلی خارج کرده؛ اما ماندانگاس فلچر منافع مهمترش را در درون خودش تعریف می کند. منافع مهم تر برای او چیزی برای رسیدن نیست، چیزی برای داشتن است. فی الواقع در مکتب های نو پست مکتب خونه ای و پسا بسا رسا عصا مصا نگاهی که به هویت ِ شخص در طلب منافع مهم تر می شود نگاهی مشعلانه است از همین رو ما به دنبال ابژه هایی خواهیم بود که قادر به مقدوریت مقدرانه ی تقدیر باشند و ...

- دینگ دینگ ... آقای‌ی‌ی دک‌تــــــــــر نوربالا لچفن به خارج از سوژه ...

ماندانگاس هاج و واج به پیرمرد خیره شد. قیافه ی عجیب آشنایی داشت. برقی شیطانی در چشم های ماندانگاس درخشید :
- پیری جون ردیفی؟ اسم و رسمت چیه؟ خونه ت کجاس؟
- تو سوال ِ اولی میگم هه هه! دیگه هر چی که بگی میگم هاها!

ماندانگاس که از جواب های بی سرو ته پیرمرد کلافه شده بود، ردای پیرمرد را از تن ش در آورد. پیرمرد هیچ ممانعتی نکرد.

- بذ ببینیم چیا داری حالا. سوئیچ موتور، گواهینامه، کارت موتور، عکس ِ مامان بزرگ، عکس دختر همسایه ...
- ولشون کن بیا بریم تو اتاق.
- یه لحظه وایسا، عکس هایی از پسر های همسایه، قرص عقل، قرص ِ کمرشکن، قرص کمرصاف کن، قرص فلان ... چقدر قرص داری پیری ... اِوا ... چرا بقیه لباس هاتو هم در آوردی ؟

گلرت از ابتدا قضیه را اشتباه فهمیده بود. از همان جایی که ماندانگاس جلوی موتورش پریده بود. چند ساعتی از وقتی که باید قرص هایش را می خورد، گذشته بود و حال کاملاً " غریزی " شده بود.

- آم بوم با! آ بوم با! بوم با! بوم با!

گلرت در حال رقص سرخپوستی دور ِ ماندانگاس بود که ... الشــــپلـــق الانفجاریه !
صدای انفجار عظیمی به گوش رسید و زمین با شدت لرزید. گلرت که ذوق کرده بود با شدت بیشتری به رقص و پایکوبی ش ادامه داد. ماندانگاس به رنگ گچ شده بود.

- ممد الانتحاری! انّ الخراب منزل الاشتباهی ... همانا منزل البغلی!
- برادرم اصغر کلاشینکف اصغر! انما هو الاول و الاخر القبضه ی آر پی جی.

در پناه او
بدرود


[هعی]
... می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت جسمت را
اما همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خوهم داشت جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را ...

[/هعی]


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۰:۲۰ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
سلام و عرض ادب
دوستان عزیز همونطور که مطلع هستید این گروه مجدداً شروع به کار کرد. اما تغییرات زیادی انجام شده توی روند تاپیک. با گذشت زمان خودتون متوجه این تغییرات خواهید شد. ضمناً نحوه ی عضویت در این گروه فقط از طریق دعوتنامه هست و عضویت برای همه آزاد نیست. فقط کسانی که از طریق پیام شخصی، دعوتنامه دریافت می کنن عضو گروه محسوب میشن.
لطفاً کسانی که عضو نیستند در این تاپیک پستی نزنن.

تصویر کوچک شده


نیو سوج!

دهکده ی هاگزمید مثل همیشه شلوغ و پر سر و صدا بود. صدای دانش آموزانی که اومده بودن یه کم توی سر و مغز همدیگه بزنن کل دهکده رو پُر کرده بود. سه دسته جارو و سه دسته پارو و سه لیوان شربت آلبالو و اون کپیده قشنگو از هجوم دانش آموزان دهه 80 ی هاگوارتز مصون نمونده بودن و هر گوشه کنار 4 تا دختر و پسر رو می دیدی که دارن باهم به شدت معاشرت می کنن.

این وسط صدای یه موتور سیکلت درب و داغون سی جی 125 کرمان موتور به گوش رسید که سوژه ی مورد نظر ما روش نشسته بود و با جدیدت تمام مشغول «آم آم، بیب بیب»کردن بود.
این مو ها و ریش و پشم های سفیدش باد می خورد و می ریخت توی سر و صورتش و فوق العاده جذاب و دختر کُش شده بود! حیف که سنش بالا رفته بود و به اختلاف سنی زیاد هم اعتقاد نداشت. وگرنه همونجا هف هشت ده پونزده بیست تا دختر بار میزد میبرد بهشون سیاهی یاد میداد!

گلرت گریندل والد غصه ی ما یکی یکی کوچه پس کوچه های هاگزمید رو با موتور مذکور می گشت و خودش هم نمی دونست چی میخواد! یه زمانی توی هر کوچه خیابونی که میرفت همه آنچنان ازش حساب می بردن که کل الیوم خیابون رو صدای سنگین سکوت در بر می گرفت! اما حالا هیچ کس به پشم آراگوگ هم حسابش نمی کرد!

اما خدا لعنت کنه اون آلبوس رو که اومده بود و با چند تا وعده وعید غیر اخلاقی خرش کرده بود و چوبدستی به اون عسلی رو هم ازش گرفته بود. نورمنگارد به چُخ رفته بود و خودشم مثل اسکل ها اونجا گیر افتاده بود.
بعد هم که اون ولدمورت کچل اومده و یه دور هم اون دهنش رو صاف کرده بود. اصلاً کلاً انگار این انگلیسیا کرم دارن!

اما حالا مدت ها بود که از یاد و خاطره ها رفته بود. حتی پیر ها و کسایی که اون زمان ها بودن هم دیگه نمی شناختنش. مرلینی که نگاه می کرد به خودش میدید خیلی دلش میخواد یکی بشناستش و یا ازش حساب ببره. حالا هوادار و یار پیشکش اما بالاخره یکی نباید خفن سیاهی ها رو بشناسه آخه؟!

توی همین فکرا بود که توی یکی از کوچه پس کوچه های هاگزمید، یهو یه چیزی توجه ش رو جلب کرد. شخصی با پالتوی بلند قهوه ای رنگ که هر جیب ـش به شکل عجیب غریبی قلمبه شده بود داشت به سمتش می دوید! آیا ممکن بود بالاخره یکی گلرت رو شناخته باشه؟! دقیقاً داشت به اون نگاه می کرد!

زد روی ترمز و کنار کوچه نگه داشت. وای یعنی ممکن بود یکی از هوادار هاش باشه؟ شاید یه گروه بودن و اینجا توی هاگزمید از دست دامبلدور قایم شده بودن! اصلاً شاید کل هاگزمید طرفدارای گلرت بود! یعنی ممکن بود دهکده ی هاگزمید خواستگاه دوباره ی گلرت گریندل والد کبیر باشه؟!

بالاخره ماندانگاس فلچر به گریندل والد کبیر رسید و در یک صحنه ی تاریخی تمام تفکرات ددمناشیانه ی گلرت رو به گاج برد و اونجا ثبت نام کرد!

- جون واشر سرسیلندرت، جون ریش و پشمت، جون عمه ی دامبلدور فقط گاز بده و برو. این بی ناموسا دنبالمن!

گلرت که همچنان در افکار خودش غوطه ور بود و انصافاً ناجوانمردانه از اون تفکرات خوش بیرون کشیده شده بود بی وقفه گازید! گازید و گازید و گازید تا بالاخره با راهنمایی های ماندانگاس وارد یکی از خانه های امن دانگ شدن!

ماندانگاس فلچر وقتی امنیت رو حس کرد گلرت رو بغل کرد و گفت:
- دمت گرم داداچ خیلی ترکوندی. برات جبران می کنم.



پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴

زنوفیلیوس لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۶ سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۲۰ دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
نام و نام خانوادگی:

زنو فلیوس لاگود

هدف شما از عضویت در این گروه چیست؟

علاقه به خرابکاری

اسلحه ی مورد علاقه ی شما چیست؟

کمربند

در چه کاری بیش از همه استعداد دارید؟

کمربند می شکشم اونم از نوع آهنی یه شوکر هم دارم که هنو ازش استفاده نمی کنم.

اگر بخواهید به میزان وفاداری خود به دوستانتان و گروه هایی که در آن به عضویت در آمده اید از یک تا ده یک عدد را اختصاص دهید چه عددی را انتخاب میکنید؟

6


زیادی خوب بودن خوب نیست،
زیادی که خوب باشی دیده نمی‌شوی،
می‌شوی مثل شیشه‌ای تمیز،
کسی شیشهٔ تمیز را نمی‌بیند،
منظرهٔ بیرون را می‌بیند.!





تصویر کوچک شده




پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱:۰۴ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
تصویر کوچک شده

میرزا پشمک‌الدین گل کلمیان

نقل قول:
آرمِتونو دوس دارم!

نمدونی چقد خرکیف شدم اینو گفتی که، یه شب تا صبح سرش بودم اولین کارم با فوتوشاپ بود اصلا بعد فوتوشاپ رو من تازه دارم یاد میگیرم. قشنگ همینجور که اوباش پیشرفت میکنه فوتوشاپ منم پیشرف میکنه، میتونی قشنگ تغییر رو احساس کنی

نقل قول:
تیزی دادا! تیزی!

چه تفاهمی.

تصویر کوچک شده

خوش اومدی

در عاخر باس بگم اوتو... نشان جدیدت رو که دوروس کردم یادم رف سایشو بزنم
این یکی دیه س.
تصویر کوچک شده

خوش اومدی

و در عاخر... دیگه بخدا این بار واقعا عاخره...
ملت اوباش!
همون جوری که اول پست دیدین، اون نشانی که استفاده میکردین اول ماموریت هاتون تغییر کرده، خوشگل تر شده یه نمور مبارکه

این عضو گیری پدر ریگولوس مادر ریگولوس همچنان ادامه داره خبر مرگش.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۴

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
اینجو عضویت نئاره؟ عضو نمی‌پذیره؟! هرچی نباشه قدیماش یه پا اوباش بوده حاجی‌تون!

نام و نام خانوادگی:
این چی سؤالیه که تو همه فُرما هس آخه! میرزا پشمک‌الدین گل کلمیان! خو او بغل نوشته دیه! ویولت بولدوزر!

هدف شما از عضویت در این گروه چیست؟
آرمِتونو دوس دارم!

اسلحه ی مورد علاقه ی شما چیست؟
تیزی دادا! تیزی!

در چه کاری بیش از همه استعداد دارید؟
حاجی‌تون زبونش درازه، تو کار اختراع مختراعه، نیگا به سوختگی آتیش اژدها رو صورتم نکنین، با جونورا خوب راه میام! کارم اصن حفاظت از موجودات جادویی جون ِ شوما! تیزی هم می‌کشم، فت و فراوون!

اگر بخواهید به میزان وفاداری خود به دوستانتان و گروه هایی که در آن به عضویت در آمده اید از یک تا ده یک عدد را اختصاص دهید چه عددی را انتخاب میکنید؟
کل یوم یه دنیا توفیر هس بین دیدن و شنیدن! برین از اونا بپرسین که شنیده‌آ رو دیدن!


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
ماه ها بعد...

سالها بعد...

مدتها پس از اینکه سردسته ی قبلی اوباش مرد و مجبور شدن یکی جدیدش رو استخدام کنن


اوتو!
خودت میدونی چه بلایی سر فوتوشاپ و دم و دسگاه و اینام افتاده بود و اینا
جهت جبران، و جهت تشکر از پیگیری زیادت حتی توی دوران مدرسه، اولین اوباشی خواهی بود که ترفیع گرفدی. مبارکت هم باشه... البته خیلی وقته دارم به این فکر میکنم که بهت ترفیع بدم و اینا... حالا فرصتش شد

تصویر کوچک شده


ملت... ماموریت بزودی!


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱ ۲۲:۲۳:۴۹

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.