هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام و درود ارباب.

بالاخره به طور کامل برگشته، کاملا هم تجدید روحیه کردم. و البته یک زحمتی هم براتون دارم.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام زنوف!

بله...بسیار خوب می باشیم.


بررسی پست شماره 121 جانورنماها، زنوفیلیوس لاوگود:


نقل قول:
ارباب باعرض پوزش من نوشتن کلا یادم رفته و از این حرفا...
فکر نمی کنم یادتون رفته باشه...ولی اگه بره هم مهم نیست. همون جوری که رفته بر می گرده. راه سریع تر برگشتنش هم نوشته...هر چی بیشتر بنویسین، نوشتن براتون راحت تر می شه.


نقل قول:
بانز شاید اولین بارش بود که دلش می خواست دیده نشود. آرام داشت از بین جمعیت فرار می کرد که یکی از آن ها صدایش کرد.
شروعتون خیلی خوب بود. در ادامه پست قبلی و با توجه به شخصیتی که دارین دربارش می نویسین. فقط یه اشکال کوچولو داشت. نوشتین "بانز دلش می خواست دیده نشود"...
خود بانز دیده نمی شه. دلیل دیده شدنش لباساشه. این جمله رو بهتر بود به شکل دیگه ای می نوشتین. مثلا" بانز دلش می خواست هیچ لباسی نپوشیده بود!
یا حتی جالب تر از این...بانز برای اولین بار خوشحال می شد که دیده نمی شه. به آرومی سعی می کرد از بین جمعیت فرار کنه...در حالیکه فراموش کرده بود ردا پوشیده و در واقع دیده می شده.


نقل قول:
سانتور خنده ای پر سرو صدا کرد آرام به سمت بانز رفت.
- خب جواب بقیه سوالاتم رو ندادی.
یکی از مهم ترین نکته هایی که باید بهش توجه کنین اینه که سوژه های داستان رو کشف، و ازشون استفاده کنین.
اینجا شما با یه موجود جدید مواجه شدین...سانتور! این یه سوژه اس...یه فرصته.نباید از دست بدینش.برای استفاده از این فرصت، این سانتور باید شخصیت خاصی داشته باشه. ویژگی خاصی داشته باشه...
لازم نیست توضیحات طولانی بدین...با همون یکی دو دیالوگ هم می شه شخصیت خاصی براش تعریف کرد. مثلا در یکی دو دیالوگتون از "چه مسخره" استفاده کردین...همین دو کلمه اگه بطور مداوم تکرار می شد می تونست جزئی از شخصیت سانتوره باشه.


نقل قول:
- مرلین جونورتو یه جا دیگه حواله کنه. بیا برو...
این ضرب المثل جادویی شده خوب بود. جادویی کردن اصطلاحات حرکت خوبیه. به شرطی که زیاده روی نشه. مثلا کافیه در هر پست یک بار این کار انجام بگیره که مزه شو حفظ کنه.


گفتگوی بانز و سانتورها می تونست کشمکش و پستی و بلندی بیشتری داشته باشه. احساسات بانز جالب بودن. این احساسات می تونستن بیشتر توضیح داده بشن. احساس سانتورها نسبت به بانز هم همین طور. چون در این داستان هر دو طرف ماجرا هم موجودات جالبی هستن.


نقل قول:
بانز پاسخ سوال را نمی دانست. راهش را کج کرد و راهی اعماق جنگل شد و صفحه سانتور ها را کند و در گوشه ای از جنگل پرت کرد. صدای سانتور ها از پشتش می آمد که می گفت :
- بریم دیگه.
سوژه رو خوب پیش بردین...قسمت مربوط به سانتورها رو نوشتین و الان نفر بعدی آزاده که بره سراغ یه جونور دیگه. این "آزادی" تشویقش می کنه که داستان رو ادامه بده.


پست خوبی بود اتفاقا. سوژه خوبی داشت. گیج کننده و مبهم نبود. دیالوگ ها و توضیحاتش واضح و روشن بودن. طنز فوق العاده ای نداشت. ولی بد هم نبود.
کسی که تازه شروع کرده یا کسی که احساس می کنه نوشتن یادش رفته باید همین جوری شروع کنه. ساده و روشن. این شروع خیلی خوبیه. در قدم بعدی می تونین روی قسمت های طنز کار کنین. کم کم طنز داستان رو بیشتر کنین. منظورم از بیشتر، مقدار طنز نیست. عمقشه...کیفیتشه. لازم نیست همه جای داستان رو خنده دار کنین. برای شروع، طنز یک قسمتش رو پررنگ تر کنین. مثلا این جا به نظر من شخصیت سانتور می تونست طنز قوی تری داشته باشه. یکی دو تیکه خوب طنز برای کل پست کافیه.


خوب بود.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵

زنوفیلیوس لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۶ سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۲۰ دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
سلام ارباب...
می دونم که خوب و خوش و خرم هستید.
ارباب باعرض پوزش من نوشتن کلا یادم رفته و از این حرفا...
می شه اینو نقد کنید.


زیادی خوب بودن خوب نیست،
زیادی که خوب باشی دیده نمی‌شوی،
می‌شوی مثل شیشه‌ای تمیز،
کسی شیشهٔ تمیز را نمی‌بیند،
منظرهٔ بیرون را می‌بیند.!





تصویر کوچک شده




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 564 خانه ریدل، رودولف لسترنج:


نقل قول:
کسی غیر از کریچر نمیدانست که آن جامی که لرد از آن خورده بود،همان جامی بود که معجون عشق هکتور در آن ریخته شده بود...به همین خاطر مرگخواران همگی با بهت به لرد خیره شدند...چه اتفاقی برای لردشان افتاده بود؟
سوژه در پست قبل کمی پراکنده توضیح داده شده...برای همین این جمع بندی کوتاه در شروع پست شما خیلی لازم و مفید بود. گاهی این که ما سوژه رو بفهمیم کافی نیست. باید به فکر خواننده های کم حوصله هم باشیم و اگه برامون مهمه که سوژه ادامه داده بشه، حتما از این جمع بندیا و خلاصه ها و شفاف سازی ها انجام بدیم.


نقل قول:
_یارانمان!
_چی شده ارباب؟
_ما یکجوری شدیم!
_چجوری ارباب؟
چند دیالوگ خیلی کوتاه و ساده...ولی کاملا جالب و بامزه!
بعضیا برای طنز نوشتن دنبال صحنه ها و دیالوگ های سنگین و پیچیده می گردن. در حالی که واقعا لازم نیست. طنز انواع مختلفی داره. یکیش همینه...برای نوشتنش هم لازمه شخصیت ها رو خیلی خوب شناخته باشیم که بتونیم با یه دیالوگ یکی دو کلمه ای و یه شکلک تکراری یک گفتگوی قوی رو خلق کنیم. شناخت شخصیت های سایت برای این شکل نوشتن خیلی مهمه. چون شخصیت های کتاب خیلی بسته تر و محدود تر هستن.


نقل قول:
_لرد چرا یکهو اینطور شد؟
_کریچر خواست که یک چیزی گفت!
_کریچر بهتر نیس سکوت اختیار کنه و اون جام رو برسونه دست همون کسی که باید برسونه؟
_کریچر خواست در مورد همون جام یک چیزی بگه!
_میخوای بگی جامی توش معجون عشق ما هس مشکل داره کریچر؟
_کریچر خواست گفت که جامی حاوی معجون رو لرد خورد!

ناگهان تمام مرگخواران خشکشان زد!
_کریچر چیکار کردی؟
_اصلا کریچر از اولم خائن بود...با دادن معجون هکتور به ارباب قصد ترور ارباب رو داره!
_میخوای بگی معجون من مشکلی داره؟
_میشه یه لحظه بیخیال بشی هکتور؟فعلا یکی کریچر رو بکشه بعدم همه جمع بشن اتاق جلسات اضطراری ببینیم داستان چیه!
این قسمت مربوط به اعتراف کریچر به نظر من لازم نبود اینقدر کش داده بشه...اگه کوتاه تر نوشته می شد جذاب تر می شد.
در این قسمت فقط یه جمله به نظر من خیلی خوب نوشته شده بود. اونم "یکی کریچر رو بکشه" بود...که در اوج بی خیالی و بی توجهی به کریچر نوشته شده.
بقیه اش می تونست یا خیلی خلاصه تر نوشته بشه و یا کمی متفاوت تر! ساده تر از اونی بود که خواننده رو کاملا جذب کنه.


نقل قول:
_اوم..البته احتمالش هست...ولی خب میدونیم لرد به هیچ صورت عاشق نمیشه،اما چون این یه معجون عشق عادی نیست و دسپخت هکتوره،ممکنه که یکهو زد و لرد عاشق شده باشه!
این دیالوگ خیلی خوب بود...یه پیچیدگی طنزآمیزی ایجاد کرده که با توجه به شخصیت های لرد و هکتور خیلی دوست داشتنیه.


نقل قول:
_یعنی میخوایین بگین معجونای من مشکل داره؟
به نظر من این دیالوگ برای تکرار شدن، زیادی تکراری شده...کل پتانسیلش رو قبلا مصرف کرده.
این دیالوگ می تونه تکرار بشه. ولی باید شکلش کمی عوض بشه. مثلا هر بار یک کلمه اش:
_الان معنی این حرفتون اینه که معجونای من مشکل داره؟
_شما که نمی خوایین بگین معجونای من مشکل داره؟
_الان احساس کردم یکی داره فکر می کنه معجونای من مشکل داره!:what
:

اینجوری از اون حالت تکراری(که تکرار طنز آمیز نیست) در میاد.


نقل قول:
_اواداکادورا!
_مرسی بلا...هرچند همه میدونیم که هکتور نمیمیره و همین الاناس که دوباره سر و کله اش پیدا بشه و بفهمیم که قبلا به خاطر معجون مرگی که خورده نسخه های دیگه ای هم داره...
کشتن هکتور به نظر من اشکالی نداشت. همونطور که در سوژه های قبلی هم کشته شد و دیدیم که اتفاق خاصی نیفتاد. حتی موضوع جالب تر هم شد. از کشتن نباید بترسیم. البته وقتی که موقعیت مناسب باشه و این کار برای سوژه مفید باشه. توضیحات بعدش جالب نبود...ولی شاید لازم بود! چون ممکنه تازه واردا فکر کنن کسی که مرده دیگه مرده و نباید برگرده به سوژه. کم کم باید این موضوع جا بیفته که از خلاقیتمون بیشتر استفاده کنیم. همه چیز لازم نیست ساده و درست و منطقی پیش بره. مخصوصا وقتی پای طنز در میونه!


نقل قول:
مرگخورارن که ترسیده بودند،بر ترسشان اضافه شد...چه چیزی انتظار آنها را میکشید؟
شما مسیر روشنی جلوی نفر بعدی گذاشتین. لرد می تونه عاشق بشه...می تونه اتفاق دیگه ای براش بیفته.
درباره این سوژه از من پرسیده بودن...جواب داده بودم که تازه نیست. قبلا چندین بار داده شده. ولی جزو سوژه هاییه که هر بار می تونه مسیر جدیدی رو طی کنه و تکراری نباشه. برای همین اشکالی نداره که دوباره داده بشه. شما هم همین راه رو ادامه دادین. نفر بعدی می تونه هر مسیری رو که دوست داره انتخاب کنه. چیزی که باید بهش توجه کنن اینه که کمی محدوده خودشونو گسترش بدن...قید و بند ها رو بذارن کنار. فرض کنیم لرد قراره عاشق بشه...این که لرد عاشق بلاتریکس بشه جالب نیست. ساده اس. پیش پا افتاده اس. باید دنبال یه سوژه جدید باشیم. هیچ اشکالی نداره که لرد عاشق یه گلدون یا قوری بشه! اصرار کنه که باهاش ازدواج کنه و روز عروسی مرگخوارا بزنن عروسو بشکنن و ...
یا مثلا عاشق تصویر توی تابلوی خواهر و مادر و عمه و یا یکی از اجداد یکی از مرگخوارا بشه.
چیزی که می خوام بگم اینه که اعضا از انتخاب های مسیر های جدید نباید بترسن. طنز نویسی احتیاج به شجاعت داره.


سوژه رو خوب پیش بردین.


برو رودولف! برو!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۲
از دپارتمان جانور شناسی یو سی برکلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
نقل قول:

لرد ولدمورت نوشته:
بررسی پست های کجا؟

خانه ریدل!

شهر بازی کجاست؟

لندن!

دور شو نیوت...برو بگرد پیدا کن که درخواست نقد اینو کجا می تونی بدی!
حالا که تا این جا اومدی قوانین نقد رو هم بخون که دست خالی نرفته باشی!


ارباب منو ببخشید. کل سایت سیاهه آدم فکر میکنه خونه ریدله، اربابا برای آرام شدن شما ما به خومون کروشیو میزنم.
آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ آخ



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۵ یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هک


نقل قول:
ارباب ما دچار بیماری "سطح این پستم از بقیه پست هام کمتره" شدیم.

ارباب چرا هر پستی که میخوام بزنم خیلی وقت میگیره؟ ارباب رو پست هام حساس شدم.
اینوخارج از سایت به ما گفته بودی...ولی خوب شد که این جا هم گفتی. چون می دونم که این حساسیت بین خیلی از اعضا وجود داره.

الان اگه بگم حساسیتتونو کم کنین فایده ای نداره! چون نمی کنین.
ولی یه چیزی مشخصه.
یا باهاش می جنگین و شکستش می دین...و یا حساسیته شما رو شکست می ده و فعالیتتونو روز به روز کم تر می کنه و اعصابتونو خرد می کنه و مانع لذت بردن از ایفای نقش می شه.

اهمیت ندین! بی خیال باشین. بنویسین و بفرستین...و برنگردین دوباره بخونین.
قرار نیست همه پستامون خوب باشن. نمی شه...ممکن نیست. مگه این که ماهی یه پست بزنین. اونم که فایده ای نداره. حتی اگه عالی باشه. فعالیت وقتی به درد می خوره که مستمر باشه.
یه مورد دیگه اینه که تصویر اشتباهی از خودتون تو ذهن دارین.
یکی میاد می گه همه پستای من از سطح خودم پایین ترن!
مگه می شه؟
خب حتما داری درباره سطح خودت اشتباه می کنی. وقتی همه پستات در اون سطح هستن، معنیش اینه که سطح تو اونه! شاید یه موقعی بالاتر از سطح خودت نوشتی!
ملت انتظار دارن روز به روز بهتر بنویسن.
اینم نمی شه.
تا یه جایی پیشرفت می کنی...ولی این که هر روز بهتر از دیروز بنویسی و این پیشرفت تا ابد ادامه پیدا کنه غیر ممکنه.
راه حلشون هم اینه که شخصیت عوض می کنن.
این پیشرفت نیست. این از صفر شروع کردنه. انگار مسیر رو تا آخر رفتی...بر می گردی از اول می ری...و خوشحالی که هنوز راهی برای رفتن داری.
اگه هدفت تجربه کردن باشه و بخوای دوباره از مسیر لذت ببری و شخصیت جدید رو تجربه کنی، این کار منطقیه. ولی برای بهتر نوشتن نه! فکر نمی کنم تغییر شخصیت تاثیر خاصی روی سطح نویسندگی بذاره. روی شناخته شدن ممکنه بذاره. که دلیل اونم شرایط سایت وسوژه هاییه که معمولا بصورت اتفاقی ایجاد می شن.

خلاصه این که نذارین این حساسیت ایجاد بشه و پیشرفت کنه. وگرنه نمی ذاره بنویسین. من پستامو طی ده دقیقه می نویسم. اگه بخوام همچین حساسیتایی داشته باشم و نگران اسم و سطحم باشم باید ماهی یه پست بزنم...که با توجه به مسئولیت هام این خودخواهیه! بقیه هم مسئولیت دارن. هر عضوی به نسبت موقعیت خودش مسئولیت داره.
برای خودتون محدودیت بذارین. مثلا بگین من این پست رو طی 30 دقیقه می نویسم و می فرستم.
بنویسین و ارسال کنین و فراموشش کنین...و این کار رو دوباره و سه باره تکرار کنین.
با اطمینان می گم...هر چی بیشتر بنویسین مسلط تر می شین. راحت تر سوژه پیدا می کنین. سریع تر جمله های مناسب رو انتخاب می کنین. برای همین کمیت فعالیتتون هم خیلی مهمه.


بررسی پست شماره 306 قصر خانواده مالفوی، هکتور دگورث گرنجر:


نقل قول:
هکتور اولین کسی بود که راه حلی برای خودش پیدا کرده بود. در کمتر از یک دقیقه پس از اعلام مشکل هکتور پاتیل تاشوی جیبی اش را در اورده بود، زیرش را روشن کرده بود و داشت از روی دستوری در دفترچه یادداشت میخواند.
خب...تو برای پست زدن وارد این تاپیک نشدی...سوژه رو خوندی و احساس کردی هکتور می تونه این جا وارد داستان بشه.
که این یعنی یک شروع درست! این یعنی جایی که ما ایده ای برای ادامه دادن داریم. همیشه همین کار رو انجام بده.
پاراگراف شروعت خیلی ساده بود...ولی همونقدر هم صمیمی و دلنشین بود. شخصیت هکتور همین جوریه. همون سادگی...همون اعتماد به نفس و همون طنز. و انتظاری که برای خواننده ایجاد می شه که این بار چه خرابکاری ای ممکنه بار بیاره!


نقل قول:
- معجون افزایش جاذبه زمین... نه این مفید نیست. معجون افزایش سیاهی، معجون تنظیم میزان ویبره، معجون ساخت ردبول، خودشه.
این معجونا به نظر من می تونستن عجیب و غریب تر باشن. اسامی مسخره...اون قدر مسخره که ذهن خواننده رو برای چند ثانیه درگیر این موضوع کنه که این معجونا به چه دردی می خورن!
به جای اسم رد بول هم می شد یه اسم هکتوری اختراع کرد.


نقل قول:
بلاخره متوجه شد دقایق زیادی است زیر پاتیلش را روشن کرده و پاتیل بی نوا تقریبا داشت ذوب میشد و اگر بال داشت مطمئنا پرواز میکرد و از دست هکتور میگریخت. اما در حال حاضر پاتیل مذکور بال نداشت
این قسمت خیلی خوب نبود...خوبِ خالی بود. می تونست بهتر باشه.
به نظر من دلیل اصلیش این بود که اشاره کردی پاتیل اگه بال داشت پرواز می کرد. و سوژه اصلی ما همین پرواز کردنه...یه جورایی انگار اون موضوع رو ساده جلوه داده. مثلا اگه می گفتی می دوید و فرار می کرد بهتر می شد.


نقل قول:
هکتور در حالی که معجونش را با یک دسته بیل هم میزد دور پاتیل بالا و پایین میپرید و میچرخید.
- این پاتیه؟ کی میگه کجه؟ لینی چرا، با ما لجه؟
این قسمتش هکتوری بود! خوب بود. به این حرکات سرخپوست وار و مضحک هکتور عادت کردیم. می تونی بیشتر و متنوع تر و عجیب و غریب ترش کنی. در مورد پاتیلش هم همن حالت وجود داره. مثلا وقتی داغ شده بود واقعا می تونست بذاره فرار کنه...و هک هم دنبالش!


نقل قول:
هکتور چنان غرق در آواز خواندن بود که متوجه لینی که بال بال زنان بالای سرش رسیده بود نشد.
-چون داری اشتباه میزنی هک. ✋
خب این شکلک لینیه...زیاد ازش استفاده می کنه. من و تو اینو می دونیم. بقیه هم می تونن بدونن. چون تو سایت هم ازش استفاده می کنه. اشکالی نداره که سوژه های خارج از سایت رو وارد سایت کنیم. ولی باید برای جا انداختنش تلاش کنیم. نمی شه سوژه رو بیاریم و انتظار داشته باشیم همه قبولش کنن. این سوژه داره جا میفته. برای همین اشکالی نداشت.


لینی کمی بی دلیل اومد و رفت...می تونستی نقشش رو بیشتر کنی. از اون جایی که هکتور و لینی کلا کمی با هم درگیرن، جر و بحثشون می تونست بیشتر طول بکش و شدید تر باشه.


در پایان پست خواننده رو همراه لینی فرستادی به طرف رز...و در طرف دیگه ای، هکتور داره به هم زدنش ادامه می ده.
خواننده می تونه انتخاب کنه...ولی از اون جایی که هر دوی این سوژه ها خوب هستن، به نظر من بهتر بود خودت انتخاب می کردی. یه قسمت رو پررنگ تر می کردی که خواننده همون جا بمونه.


طنز پستت در حالت عادی و نسبت به سطح متوسط سایت خوب بود...ولی برای هکتور کم بود. چون هکتور شخصیت خنده داریه. طنز خیلی خوبی داره. یه کمی با احتیاط نوشتی...با ترس...
شخصیت هکتور احتیاج به شجاعت داره. با همون اعتماد به نفسی که هکتور معجون درست می کنه بنویس. خوشبختانه قبلا بار ها این کار رو انجام دادی و می دونیم که می تونی.

خوب بود. سطحش اصلا پایین نبود. حساسیتت بی دلیله.

قرار نیست همه پست هات مثل پست های مسابقه آزکابانت بشه. همونطور که همه پست های کسایی که فعالیت مستمر دارن، همیشه در سطح عالی نیست. نمی تونه باشه.

تو هکتورو داری...و خوب اداره می کنیش. هنوز فراموش نکردیم که برای گرم کردن پاتیل دورش می دوئیدی و "ها" می کردی!
پس خوب بنویس...مثل همین پست...گهگاهی هم عالی بنویس. مثل اون پست ها. می بینی که عالی ها هم فراموش نمی شن.


برو پی کارت حالا.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۵۴:۰۹ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
ارباب پست زدم!

ارباب ما دچار بیماری "سطح این پستم از بقیه پست هام کمتره" شدیم.

ارباب چرا هر پستی که میخوام بزنم خیلی وقت میگیره؟ ارباب رو پست هام حساس شدم.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست های کجا؟

خانه ریدل!

شهر بازی کجاست؟

لندن!

دور شو نیوت...برو بگرد پیدا کن که درخواست نقد اینو کجا می تونی بدی!
حالا که تا این جا اومدی قوانین نقد رو هم بخون که دست خالی نرفته باشی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۲
از دپارتمان جانور شناسی یو سی برکلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
سلام ارباب

میشه اینو نقد بفرمایید؟








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.