تام دستی توی موهاش کشید و اون ها رو پریشون کرد و گفت:
- رودولف این کیه؟ ما تا به حال اینو ندیدیمش! چطور به خودش اجازه داده توی مدرسه ی ما باشه و ما نبینیمش؟
رودولف که خیلی خیلی زیاد جلوی خودش رو گرفتی بود که برای تام ریدل یه شیشکی تمیز نبنده نفس عمیقی کشید و گفت:
- والا حتماً این یکی از زیر دست پروفسور دیپت در رفته و گرنه که هیشکی بدون اجازه ی شما وارد این مدرسه نمیشه!
تام که مشخصاً متوجه معنی واقعی حرف رودولف نشده بود بادی به غبغب انداخت و گفت:
- آفرین رودولف! تازه داری میفهمی ما چه شخصیتی هستیم! ادامه بده! این ضعیفه کیه؟
رودولف در حالی که توی دلش با خودش می گفت «کدوم خل و چلی گفته این باهوشه؟! اون از امتحانش اینم از این! بنده خدا اصلاً شیرین میزنه انگار!
» نگاهش رو به ویولت دوخته بود و بااشتهای عجیبی این کار رو هم انجام می داد!
- والا ارباب من یه چند بار سر میز ریونکلاو دیدمش! ولی اینا باعث نمیشه توجه خاصی بهش پیدا نکرده باشم الان!
- خفه شو ملعون! یادت نره برای چی اینجایی ـم. سریع باید کلید اتاق رو از چنگ ـش در بیاریم و بریم کار رو تموم کنیم!
رودی که مشخصاً از تغییر مسیر ناگهانی بحث خوشحال نبود گفت:
- باشه پس بیخیال عشق! بچسب به وظیفه! الان میرم شقه ـش می کنم و کلید رو میارم!
تام یه پس گردنی به رودولف زد و گفت:
- خاک تو سرت! اینجا فقط بشین نگاه کن و یاد بگیر!
تام ریدل خوش تیپ و خوش قیافه آیینه ی دستی رو از جیبش در آورد و مو هاش رو مرتب کرد. شاید یادتون نیاد ولی اون زمانی که الان داره راجع بهش صحبت میشه فرق وسط با استفاده از خط کش و مقادیر زیادی کتیرا جزو خفن ترین آپشن های خوش تیپی محسوب می شد.
بعد از درست کردن مو هاش پیلی های پت و پهن ردا ـش رو از همدیگه باز تر کرد تا رداش گشاد تر و در نتیجه خودش خوش تیپ تر به نظر برسه. در آخر هم با استفاده از یک شونه ی دندونه درشت سبیل هاش رو مرتب کرد و در حالی که فکر می کرد خوش تیپ تر از اون در صحنه ی گیتی وجود نداره هِلِک هِلِک به سمت ویولت حرکت کرد.
- اهم اهم! خانم زیبا! ببخشید که چنین دوشیزه ی زیبایی رو از خواب نازشون بیدار کردم!
ویولت چشماش رو باز کرد و تا چشمش به موجود جلوی روش افتاد جیغ مختصری زد که هفت جد و آباد تام که عده ای مشنگ کثیف هم در بین ـشون بودن جلوی چشماش اومد!
- چته مرتیکه؟ چرا همچین آدمو از خواب بیدار می کنی؟! اصلاً من خواب نبودم! اصلاً تو اینجا چیکار می کنی؟ نکنه تو هم یه بخش دیگه از مجازات منی؟ ای مرلین نگذره از اون اسلاگ پیر سگ!
تام در حالی که سعی داشت شرایط رو کنترل کنه گفت:
- نه بانوی زیبا! من از طرف کسی نیومدم. آخی، بمیرم. پروفسور اسلاگهورن مجازاتت کرده؟ چرا مگه چیکار کردی؟ شیطونی کردی خوشگله؟
- بیبین بچه سوسول یه بار دیگه بوق خوری اضافه بکنی همین جا تبدیل به همون بوق ـت می کنما! افتاد؟! و بعله، پروف اسلاگ مجازاتم کرده! حالا فرمایش؟!
تام از یه طرف اوضاع رو چندان مساعد نمی دید و از یه طرف دیگه اینقدر برای رودولف طاقچه بالا گذاشته بود. در نتیجه تصمیم گرفت دل رو به دریا بزنه و یه کم به ویولت نزدیک شد و گفت:
- من خیلی وقته عاشقت شدم عزیزم. نظرت راجع به یه کم راز و نیاز چیه؟
اون طرف ماجرا رودولف که حوصله ش سر رفته بود چند دقیقه ای بود داشت قمه هاش رو تمیز می کرد و اون ها رو برق می انداخت. هر چی فکر می کرد دلیل برتری روش تام به روش خودش رو نمی فهمید و نمی دونست که چرا نباید برن ویولت رو شقه کنن و کلید رو بردارن و برن پی کار و زندگیشون.
چیزی که مشخص بود این بود که چند دقیقه ای می شد حوصله ش از نگاه کردن به فک زدن اون دو نفر سر رفته بود و سعی می کرد با هر چیزی که می شه خودش رو سرگرم کنه.
اما در همین هنگام بود که صدای تام که فریاد می زد به گوشش رسید:
- رودولف دَر رو! فقط بدو و هیچی نپرس!