شما در حال مطالعهی معرفی شخصیتِ...
کوین،
یک
گریفیندوری،
فاقد هرگونه جاروی پرنده،
با قد چهل و سه و سه دهمِ سانتیمتر،
و چوبدستیِ سی و پنج سانتیمتری با مغزی نامشخص هستید!
×××××
پسر بچهای که
ویژگیهای اخلاقی و ظاهریش از این قراره؛
کوین یه پسربچهی ظاهراً پنج شیش سالهس، و چیزی که باعث میشه از کلمهی
«ظاهراً» استفاده کنیم اینه که همه همیشه اون رو همینطوری دیدن و کسی تا حالا نگفته که اون، قدیما کوچیکتر بوده و کسی هم بزرگ شدنش رو ندیده!
عاشق حلزونهاست و میشه گفت حلزونها رو به آدمها ترجیح میده، ولی خب، واقعیت اینه که روباهها رو هم به حلزونها و گلها رو به روباهها ترجیح میده! -در کل موجود رُجحاندهندهایه.
-
وقتی سوال میپُرسه -که تقریباً همیشه مشغول سوال پرسیدنه!- جوابش رو بدید، وگرنه دست از سرِتون ور نمیداره و اونقدر سوالش رو تکرار میکنه تا جواب بگیره. کچلـتون میکنه خلاصه.
جالبتر اینکه وقتی کسی ازش سوال بپرسه، هیچوقت مستقیم جواب نمیده.
گاهی اوقات زبونش نمیچرخه و به خاطر همین با یه لحن کودکانهای حرف میزنه، درست مثل تنها دیالوگش توی کتاب مبنی بر:
-حلزونمو تلکوندی!دست آخر، در مورد ویژگیهای ظاهریش میشه به لباس سبزی که همیشه تنشه اشاره کرد، و شالگردنی که عاشقانه دوستش داره، و طُرهی موهای طلاییش.
×××××
و در پایان، میشنویم
معرفی کوتاه و شرح مختصری از زندگینامهی کوین رو!
دربارهی اینکه کوین کیه، پدر و مادرش کین، واقعاً چندسالشه و خلاصه تاریخچهی زندگیش اطلاعی در دست نیست.
آدمای زیادی دیدنش و دربارهش چیزهای مختلفی گفتن. بعضیها دوستداشتنی توصیفش کردن و خیلیها هم عجیب و غریب و "رو مُخ"!
معمولاً یکدفعه جلوی ملت سبز میشه و دربارشون و راجع به کارهاشون ازشون سوال میپرسه. بیشتر مواقع دست آخر، شونه بالا میندازه، سری تکون میده و رد میشه.
ولی پیش هم اومده با بعضیها بیشتر همصحبت شده، وصمیمیتر. میگن حرفهای عجیبی میزنه. میگن جاهای عجیبی سر و کلهش پیدا میشه. بعضیها میگن به طرز وصفنشدنیای خُل وضعه و بعضیها میگن با وجود سن به ظاهر کَمِش، یه فیلسوف تمام عیاره.
نهایتاً اینکه دفعات آخری که دیده شده، با همون لباس سبز و شالگردنش بوده؛
منتها اینبار یه چوبدستی جادویی هم همراهش بوده که کمتر از ده سانت کوتاهتر از خودشه. و این که داشته با یه حلزون که توی جیبش حمل میکرده، حرف میزده!
تایید شد.
~ Le Petit Kevin ~
زنگ انشا يعني نوشتن بي قيدو بند! جايي كه تنها قانونش، اينه كه رول نوشتن ممنوعه، يعني حتي در بند قواعد دست و پاگير پاراگراف بندي و ديالوگ نوشتن و علائم نگارشي هم نباشيد. ذهنتون رو آزاد كنيد و فقط بنويسيد!
زنگ انشا يعني نوشتن بدون ترس! انشاها همشون خونده ميشن، ولي هيچكدوم نقد نميشن. حتي كارتا هم فقط براي تفريحن. بدون هيچگونه نگراني، فقط بنويسيد!
زنگ انشا يعني پيدا كردن طنز دروني! فارغ از هر بندي، تا هرجايي كه دلتون مي خواد ديوونه بازي كنيد و قابليت هاي روماتيسميتون رو كشف كنيد. طنزنويسي به موجي از ديوانگي نياز داره آخه! پس بذاريد طنز درونتون بجوشه و فقط بنويسيد!
زنگ انشا يعني منبع اعتماد به نفس براي تازه واردها! توي زنگ انشا همه ي نوشته ها يه جور خاصي برامون قشنگن و همشون رو با علاقه مي خونيم. تقسيم بنديِ انشاي خوب و بد نداريم. پس با جرئت و انرژي تمام، فقط بنويسيد!
زنگ انشا يعني پيدا كردن و حفظ سبك خاص خودتون! جايي كه باعث ميشه كم كم توي نوشته هاتون سبك سبز بشه. تقليدي در كار نيست، خودِ خودتون باشيد و فقط بنويسيد!
... زنگ انشا يعني طنز، تفريح، ديوونه بازي، خاطرات خوش، رهايي از قيد و بندهاي فكريِ نوشتن و پرورش دادن قشرِ نارنجي مغز در شارش بي وقفه ي جرياني از روماتيسم مغزي!
تقديم به استاد لارتن كرپسلي،
به خاطر اعتماد به نفس، حس خوب و نگرش خاصي كه توي مغزم جاساز كردي!
از طرف مودك تحقيق زاده؛ مبصر سابق و استاد فعلي زنگ انشا!