هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۱۶ پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۳ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۷:۲۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
از ما به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
سلام

ممنون بابت نقدتون. خیلی کمکم کرد و سعی کردم که رعایت کنم مواردی که گفتین رو. اگه امکان داشته باشه این پست بنده رو هم نقد کنید، ممنون میشم.


Always


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ سه شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 398 خاطرات مرگخواران، سوروس اسنیپ:


در همون تاپیکی که پست زدین، پست های قبل از خودتون رو ببینین. با پست خودتون مقایسه کنین. منظورم ظاهرشه.
اولین تفاوتی که می بینین فاصله هاست.
پست شما هیچ فاصله و مکثی نداره.
وقتی یه موضوع تموم شد، علاوه بر رفتن به سر خط، یه خط فاصله بذارین...وقتی احتیاج به مکث داشتیم یه خط فاصله بذارین.منظورم مکث زمانیه. پشت سر هم ننویسین. به خواننده فرصت هضم کردن نوشته ها رو بدین. مثل:

تردید را کنار گذاشت و وارد اتاق شد.

همانطور که تصور می کرد اتاق خالی بود. ولی حسی به او می گفت که تنها نیست!

گوش هایش را تیز کرد...

صدایی به گوش نمی رسید.


این جوری نوشته تون منظم تر می شه.
در مورد دیالوگ ها بطور ساده بگم: بین توضیح مربوط به شخص و دیالوگ همون شخص فاصله نذارین. مثل:

بلاتریکس با عصبانیت به طرف رودولف رفت.
-اگه جرات داری یک بار دیگه حرفتو تکرار کن.



بین توضیح یک شخص و دیالوگ شخص دیگه فاصله بذارین. مثلا:

بلاتریکس با عصبانیت به طرف رودولف رفت.

-هی بلا...آروم باش. من که چیزی نگفتم.


(این جا توضیح مربوط به بلاتریکسه و دیالوگ مال رودولفه. باید بینشون فاصله باشه).


بین دیالوگ های پشت سر هم فاصله نذارین:

-من می خوام باهات بیام.
-گفتم نمی شه. خیلی خطرناکه.
-برام مهم نیست. من نمی ترسم.
-ولی من می ترسم...می ترسم اتفاقی برای تو بیفته.



در مورد پست های ادامه دار بهتره دیگران رو هم در نظر بگیریم و اگه دلیل خاصی نداره، خیلی طولانی ننویسیم. ولی در مورد پست های تکی( مثل پست شما) همچین محدودیتی وجود نداره. هر چقدر که لازمه بنویسین. نگران طولانی یا کوتاه شدنش نباشین.


نقل قول:
هنوز همانجا ایستاده بود .
شروع های ناگهانی ایراد نیستن. گاهی می تونن خیلی جذاب باشن. شروع شما ناقصه...انگار از وسط ماجرا شروع کردین.
قبلش بهتر بود کمی برای خواننده توضیح می دادین که کی کجا ایستاده بود؟
یا اگه می خواستین داستان مرموز بمونه کمی از عقب تر شروع می کردین...درباره هوا می نوشتین. درباره فضا. زیاد لازم نبود پیچیده یا کش دار بشه. مثلا این جوری:

فضای خانه به هم ریخته بود. باد سردی از شیشه شکسته پنجره به داخل می وزید و پس از پیچیدن در لابلای موهایش، زوزه کشان از همان راهی که وارد شده بود، بیرون می رفت.
مدتی از حادثه گذشته بود...ولی هنوز همان جا ایستاده بود.



نقل قول:
ذهنش قفل کرده بود و هیچ فکری اجازه رخنه در آن دیوار سخت و سنگی ای که دور افکارش کشیده شده بود را نداشت .
جمله هاتون قشنگن. این برای جدی نویسی اهمیت زیادی داره. زاویه دید خوبی هم دارین:
نقل قول:
تنها کاری که از دستش بر می آمد آن بود که با خیره شدن در چشمان متحرک پسرک ، از چشمان خیره و بی حرکت زن افتاده بر روی زمین دوری کند .
این صحنه و احساس سوروس رو خیلی ساده و خیلی خوب توصیف کردین.


همون طور که گفتم خیلی پشت سر هم نوشتین. پاراگراف اول رو مرتب می کنم که بیشتر متوجه منظورم بشین:

هنوز همانجا ایستاده بود!
ذهنش قفل کرده بود و هیچ فکری اجازه رخنه در آن دیوار سخت و سنگی ای که دور افکارش کشیده شده بود را نداشت .
نمی توانست حادثه ای که اتفاق افتاده بود را درک کند . مات و مبهوت به اطرافش نگاه می کرد .

با شروع گریه بچه ، یکه خورد!

فکر نمی کرد که کسی در این خانه هنوز زنده باشد .
نگاهش را به اطراف انداخت و منبع صدا را جست و جو کرد . پسرک کوچکی کنار جسد زنی بالغ نشسته بود و در حالی که موهای زن را در دستانش گرفته بود و می کشید ، گریه می کرد .

این فاصله ها و سر خط رفتنا به خواننده کمک می کنه لحن داستان رو درست بگیره.


سوژه خیلی خوبی رو برای نوشتن انتخاب کردین. قسمت زیبایی از داستان و شاید مهم ترین بخش زندگی سوروس.


نقل قول:
نمی دانست به چه دلیلی درحال انجام همچین کاری است .
در نوشته های جدی به هیچ عنوان از کلمات محاوره ای استفاده نکنین. "همچین" محاوره ایه. به جاش می شه از "چنین" استفاده کرد.


در پایان جمله هاتون، قبل از نقطه فاصله نذارین. بعدش بذارین.


نقل قول:
چند دقیقه ای را با بازی با آن پسر گذراند ، اما دیگر طاقت نداشت . بچه را زمین گذاشت و به سمت زن شتافت و او را در بغل خود گرفت . اشک از گوشه چشمانش جاری شده بود .
این قسمت از نظر احساسی کمی پیچیده بود. برای همین احتیاج به توضیح بیشتری داشت.
اون تغییر احساس و تموم شدن طاقت رو باید آروم تر و مفصل تر توضیح می دادین.


محتوای پستتون خوب بود. سوژه خوب بود. شما هم بجز اشکالات ظاهری خوب نوشته بودین. ایراد پست شما بیشتر ظاهری بود. کمی هم پست خلاصه شده بود. احتیاج به توصیف بیشتر داشت. ولی برای شروع خیلی خوب بود.

این شروع کاره. سوژه های ادامه دار رو هم بخونین و سعی کنین ادامه بدین. چون اون جا دیگه آزاد نیستیم.سوژه مشخصی وجود داره که باید بهش وفادار بمونیم.

در مورد طنز نویسی...نمی دونم قصد دارین طنز بنویسین یا نه. ولی من همیشه توصیه می کنم هر دو سبک رو یاد بگیرین که همیشه آماده و مسلح باشین. بیشتر سوژه های سایت طنز هستن. هیچ اشکال قانونی وجود نداره که شما وسط سوژه طنز، جدی بنویسین...ولی زیاد جالب نیست! برعکسش هم که اصلا قشنگ نیست. یعنی یکی بره وسط سوژه جدی طنز بنویسه.
برای همین سعی کنین هر دو روش رو یاد بگیرین. عجله ای هم نداریم. می تونین فعلا روی جدی نویسی کار کنین. ادامه دادن سوژه ها رو یاد بگیرین. با شخصیت ها بیشتر آشنا بشین. شخصیت های کتاب اصلا برای ایفای نقش کافی نیستن. شخصیت های سایت رو حتما باید بشناسین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۶ سه شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۵

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۳ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۷:۲۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
از ما به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
سلام

با عرض معذرت بابت مزاحمت های پی در پی . مثل اینکه اینجا باید درخواست نقد بدم . اگه امکانش باشه پست بنده رو نقد بکنید لرد عزیز .

لینک پست

با تشکر.


Always


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۳ جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 414 باشگاه دوئل، رودولف لسترنج:


معمولا تاکید می کنم سعی کنین از بیشتر از یک فلش بک برای یک رول استفاده نکنین. خواننده گیج می شه...که رفتیم گذشته؟ برگشتیم حال؟ چی شد؟
ولی این جا با وجود فلش بک های متعدد، خواننده گیج نمی شه. برای این که زمان حالش خیلی ساده اس. رودولف داره می ره.
فقط سر نخ های کوچیکی به خواننده داده می شه که بتونه بین اون گذشته(فلش بک) و این حال ربطی پیدا کنه. همین سادگی و ارتباط کافی باعث شده این سبک در این پست خیلی موفقیت آمیز باشه.


نقل قول:
شب هنگام بود...همه اهالی خانه ریدل در خواب عمیقی فرو رفته بودند..همه به جز یک نفر!
رودولف لسترنج،پاورچین پاورچین،در حالی که شیئی پیچیده شده در پارچه در دست داشت،به سمت دکه دربانیش قدم برمیداشت.
شروع ساده و کنجکاو کننده...شخصیت آشنا و جالب! همین کافیه که خواننده رو دنبال خودش بکشه.


نقل قول:
_
_رودولف بذار دو ثانیه از اول صبح بگذره،بعد مثل جغد بالا سر ما وایسا!
_غر دارم ارباب!
_اون رو که همیشه داری رودولف...حالا از دو میلیمتری صورت ما دور شو بذار ببینم ساعت چنده!
عالی بود. اون شکلک بدون حرف...خیلی خوب بود.
می بینین؟
لازم نیست برای شخصیتمون دنبال سوژه بگردیم...لازم نیست به زور براشون سوژه پیدا کنیم و بهشون قالب کنیم. باید صبر کنیم. سوژه ها خودشون پیدا می شن. الان یه شکلک برای رودولف تبدیل به سوژه شده. سوژه های بعدی هم همینجوری پیدا می شن.


دیالوگ های رودولف و لرد در قسمت اول خیلی خوب بودن. شما گاهی میان بر می زنی و به جای توضیح هم از دیالوگ استفاده می کنی...ولی این جا توضیح لازم نبود. همون دیالوگ های پشت سر هم مفهوم رو بهتر می رسوندن. یه خط توضیح کوتاهی که وسطش دادین هم کاملا به جا بود. ولی بعضی جاها توضیح لازم داشت. مثلا:
نقل قول:
_فیییییش....فییییییش!
_رودولف...اینها چیه جلوی نیجینی ما میذاری؟
بین این دو جمله توضیح لازم داشتیم! این غذایی که جلوی نجینی گذاشته شده و حالشو به هم زده رو باید برای خواننده توصیف می کردین. این جا خواننده کمی از صحنه عقب مونده. و یک نمونه از جاهایی که به جای توضیح از دیالوگ استفاده کردین:
نقل قول:
_اون تارهای موی توش هم مقویه رودولف؟



نقل قول:
به نظر میرسید که گوی پیشگویی متعلق به خودش بود،زیرا که رنگ گوی،به مانند رنگ زندگی رودولف بود.
خنده دار بود!...مخصوصا برای کسی که رودولف رو می شناسه و با اخلاق و رفتار و طرز فکرش آشناست.


نقل قول:
_رودولف گفتیم که اگه یک مو از سر نیجینی کم بشه من میدونم و تو!
_خب کم نشده که ارباب!
_کم نشده؟هیچ آب و غیر آبی تو بدن این بچه نمونده!:vay:
_ولی خب ریزش مو که پیدا نکرده!
دو تا دیالوگ اول خوب بود...دو تا دیالوگ دوم شوخی رو کش داده بود. توضیح اضافه داده بود.


نقل قول:
"شبی نمیگذرد،مگر اینکه غر بزند...ساحره ای امان نمیابد،مگر پس از چریده شدن توسط چشمانش...رول نمینوسید،مگر آن را از سه نقطه پر کند...آدمی خلاصی پیدا نمیکند،مگر آنکه به او گیر دهد...پیراهنی پیدا نمیشود که او بپوشد...جوی در دنیا نمی ماند که آن را نگیرد...موضوع مهمی نبود که بیخالی طی نکند...رذیلتی در هستی نباشد،مگر انکه کمی از آن در وجودش باشد."
مهم ترین قسمت پست، همین پیشگویی بود. پیشگویی شما خیلی خوب بود. همشون چیزایی هستن که می دونیم. ولی در عین سادگی، قشنگ نوشته شدن. و علاوه بر این در پایان پست هم توضیح خوبی براش دادین:
نقل قول:
اما گوی پیشگویی خراب نبود...بلکه حال،آینده ی گذشته بود...و رودولف آینده گذشته اش!



پست شما خیلی جمع و جور و ترو تمیز بود! به نظر من این مهم ترین امتیازش در مقابل رقیب بود. توضیح اضافه نداشت...داستان رو بیخودی کش نداده بود. و برای همین هم امتیاز کامل رو گرفت. بیست و هفت، امتیازیه که برای پست های بدون نقص در نظر گرفتیم. اگه دنبال این هستین که بدونین چرا بیست و هفت گرفته جوابش همینه. چون کامل و بدون نقص بود. اگه دنبال این هستین که بدونین چرا بیشتر از بیست و هفت نگرفته دلیلش اینه که برای بیشتر از امتیاز کامل، به چیزی بیشتر از خوب احتیاج داریم...یه سوژه فوق العاده...یه طنز غیر عادی...یه خلاقیت جالب! یه چیزی که متعجبمون کنه.

در نتیجه پست شما خوب بود. حتی خوب رو به بالا بود! یعنی اگه می گفتن کسی حق نداره 27 بده، من بهش 27.5 می دادم...نه 26.5.

برو نبینیمت!

....................

بررسی پست شماره 84 گلخانه ریدل، بلوینا بلک:


این سوژه داشت مسیر خیلی خوبی رو طی می کرد. ولی وسطا منحرف شد و به مسیری رفت که هر چند به خوبی مسیر قبل نبود، ولی اشتباه هم نبود. برای همین نمی شد جلوشو گرفت.
چیزی که باید مواظبش باشین اینه که گره های سوژه رو بی دلیل باز نکنین...که گره رو بی دلیل باز کنین و نه طوری کورش کنین که بعدا نشه بازش کرد. این گره ها باید تا جایی که کشش دارن ازشون استفاده بشه...بعد باز بشه و گره دیگه ای ایجاد بشه که سوژه پیش بره.


نقل قول:
-گرفتمش!

همه ی مرگخواران حاضر اندر گلخانه بی اختیار گردنشان را صد و شصت درجه به سوی منبع صدا چرخاندند .
الان شما با گرفتن سوجی گره رو باز کردین...ولی وقتش هم رسیده بود که این قسمت حل بشه و برن سراغ قسمت بعدی. سوژه پول و سی دی و سریال داشت زیادی کش پیدا می کرد.
اینو گفتم که اگه بطور اتفاقی این گره رو درست باز کردین، یادتون باشه همیشه نباید این کارو کرد.


فاصله ها خوب شدن. این جوری خیلی بهتر شده. خوندن پست راحت تر شده. خود پست هم مرتب تر به نظر می رسه. اشکال های کوچیکی هنوز وجود داره. مثلا:
نقل قول:
بلوینا روباه بیچاره را از دم سبز رنگش سر و ته در دست گرفته بود .
و بی اعتنا نسبت به داد و فریاد های سوجی رو به مرگخواران ادامه داد :

-داشت از سوراخ سنبه ها خانه ی ریدل میزد، بیرون...مشکوک به نظر میرسید .
ریگولوس جلو رفت و روباه را از دست دختر عمو...خاله ...عمه و یا حتی دختر داییش گرفت .
-ما خودمون از ملت میخوریم داش ... تو میخوای زیر ابی بری؟ رد کن بیاد پولمونو!


که درستش اینه:

بلوینا روباه بیچاره را از دم سبز رنگش سر و ته در دست گرفته بود .
و بی اعتنا نسبت به داد و فریاد های سوجی رو به مرگخواران ادامه داد :
-داشت از سوراخ سنبه ها خانه ی ریدل میزد، بیرون...مشکوک به نظر میرسید.

ریگولوس جلو رفت و روباه را از دست دختر عمو...خاله ...عمه و یا حتی دختر داییش گرفت .
-ما خودمون از ملت میخوریم داش ... تو میخوای زیر ابی بری؟ رد کن بیاد پولمونو!



سررسیدن بلوینا و گرفتن سوجی از دمش جالب بود. از سوژه تون خوب استفاده کردین. این صحنه هم جالب بود:
نقل قول:
-نگهش دار ریگول!

بلوینا چاقویی جیبی از زیر ردایش بیرون کشید و مستقیم به طرف دم سوجی هجوم برد.



نقل قول:
ریگولوس جلو رفت و روباه را از دست دختر عمو...خاله ...عمه و یا حتی دختر داییش گرفت .
این قسمت "دختر عمو خاله دایی" هم توضیح خوبی بود. چیزی که بهترش کرده تکراریه که انجام دادین:
نقل قول:
بلوینا لبخندی ساختگی تحویل سوجی داد،سی دی را گرفت و سپس رو به پسر عمو ...دایی...خاله و یا حتی عمه اش کرد.
شما کم کم دارین با پیچ و خم های نوشتن در ایفای نقش آشنا می شین.


نقل قول:
-یاران سیاه پوشِ بی مصرف ما،جای وسایل مشنگی توی خانه ی ماست؟
دیالوگ لرد خیلی خوب بود. عبارت اولش هم همینطور!


نقل قول:
-روستایی اتفاقی حرف "ماست" ره از جانب اربابش شنید،روستایی این ره تمام مدت میدونست که ارباب گاومیش ها و محصولاتشان ره دوست دارد!
این دیالوگ به نظر من اضافه بود. یه کمی بی ربط. و بی فایده.
البته دیالوگ لرد هم جای مناسبی برای تموم کردن پست نبود. چون خواننده باز ممکن بود منحرف بشه...داستان رو ببره به سمتی که لرد نمی خواد این سریال رو تماشا کنه...که اینم به معنی کش دادن این قسمت بود.
بعد از دیالوگ لرد می شد با یه دیالوگ دیگه راضیش کرد...یا با یه توضیح می گفتین که مثلا با دیدن ذوق و شوق مرگخوارا راضی شد بشینه سریال رو ببینه.


شخصیت های شما سر جاشون نشستن. بجز همین باروفیو که آخر پست بی دلیل پرید وسط، بقیه اومدن...نقششونو بازی کردن...و رفتن سر جاشون. کسی بی دلیل پررنگ نشده. روی ویژگی های هیچکدوم بی دلیل تاکید نشده. حتی قسمت مربوط به دزدی ریگولوس هم خوب و به جا بود.
شخصیت ها رو همینجوری نگه دارین...کنترلشون کنین. پستتون خیلی متعادل تر شده.
طنزتون خیلی ملایمه. برای الان خوبه...بعدا می تونه کم کم پررنگ تر بشه. این که بفهمیم شما در نوشتن چه جور طنزی استعداد دارین احتیاج به کمی زمان داره. دیالوگ ها می تونن متفاوت تر بشن. صحنه های طنز خوبی می تونین خلق کنین. مثلا صحنه شکار سوجی شروع خوبی بود.


خوب بود!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
از دُم سوجی پالتویی خواهم دوخت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
ارباب .

میشه این پست بنده هم سر راهتون نقد کنید؟ دستتون درد نکنه.


اصالت و قدرت برای لحظه اوج!
به یک باره خاموشی ما برای
دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۳ چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب...همونطور که خودتون درخواست داشتین()،جهت امر خیر نقد مزاحم شدم...این پست من رو به غلامی نقد کردن میپذیرید؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۲۹ چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لادیسلاو!

ما شما رو که می بینیم سرگیجه می گیریم کلا!
وافره؟ مسرد؟ جناب مجنوبمان؟


بررسی پست شماره 105 زمان برگردان مرگخواران، لادیسلاو زاموژسلی:


نقل قول:
لرد ولدمورت با دیدن آن وضعیت - که در خانه ریدل می شد آن را عادی نامید - سری تکان داد و به سمت در اتاقش حرکت کرد. امّا ناگهان نگاهش بر یک مبل سه نفره که شخصی در میان آن نشسته و کلاه درازش را در دست می چرخاند، متوقف شد.
شروع، در حالت عادی خوب بود...ولی برای پست شما نه! ساده، معمولی و کمی گمراه کننده بود. دلیلش رو در آخر می گم.
اشاره به کلاه دراز به نظر من ضرورتی نداشت. فایده ای هم نداشت. ممکنه برای خواننده تکراری هم شده باشه. بنابراین... فایده نداشت. ولی ممکنه ضرر داشته باشه.


نقل قول:
لرد با سوء ظن به اطراف و خود لادیسلاو نگاهی انداخت، اما هیچ چیزی آنجا نبود مگر حشره ای که وز وز کنان در اطراف سر لادیسلاو پرواز می کرد.

- ولی‌ت دنگه؟
- خیر اربابا، اگر ولی ما دنگی که دینگ خطابش می نمودیم، می بود در آن صورت علاوه بر بخت برگشته ترین جاندار حهان، حشره ای نازیبا و مفلوک و دارای صوتی وزوزانه می بودم، حال آن که اینجانب بخت برگشته ترین جاندار جهان نمی باشیم.
لرد دنگ رو می شناسه. عقرب هم که پرواز نمی کنه.
این جا مشکل اینه که اگه خواننده هم دنگ رو بشناسه ذهنش درگیر این می شه! که اگه این عقربه چرا پرواز می کنه؟ شاید هم این جزو ویژگیاشه و من نمی دونم. و همین "من نمی دونم" باعث می شه کمی بره عقب! بگه شاید چیزای دیگه ای هم هست که نمی دونم.


دیالوگ های لادیسلاو مثل همیشه بسیار قوی هستن.


نقل قول:
نگاه لرد پس از آن سر خورد و بر روی کلاه متمرکز شد:
- پس یعنی کلاهت قراره ولی‌ت باشه؟
- خیر اربابا، کلاه اینجانب که جان ندارد، ببینید.

و ضربه ای به کلاه زد.
- آآآآخخخخ!
- سخن گفت اربابا! سخن... در هر صورت ولی مان نمی باشد قدر شوکتا.
این قسمت فوق العاده بود.
همیشه می گم لازم نیست کل پست خوب باشه یا طنز خیلی خوبی داشته باشه. کافیه جایی که خواننده لازم داره، ضربه ای بهش وارد بشه! شما ضربه رو در بهترین زمان و به بهترین شکل می زنین.
دیالوگ قبلی لادیسلاو جالب و در عین حال طولانی بود...اون خواننده رو کمی آروم می کنه و همین باعث می شه صحنه بعد تاثیر خودشو بذاره.


نقل قول:
لرد مشتش را بالا آورد و سرش را به آن تکیه داد:

این صحنه رو متوجه نشدم...که لرد دقیقا چه حرکتی انجام داد. و این صحنه چی رو قرار بوده نشون بده؟ بی حوصلگی؟ استیصال؟ کلافه شدن؟
چون لرد سر پا بود. دستشم به جایی تکیه نداده بود.


نقل قول:
لرد حرفی نزد، سری تکان داد و به سمت اتاقش رفت.
همونطور که در نقد های قبلی شما هم گفتم، لرد حرفی نداره که جلوی لادیسلاو بزنه.
لادیسلاو اونقدر منطقی و حق به جانب، حرکات دیوانه وارش رو انجام می ده که همه قانع می شن که هر چی می گه درسته. لرد هم فقط به سر تکون دادن اکتفا می کنه و می ره.
در حالت عادی این قابل قبول نیست. لرد به این سادگی بی خیال نمی شه. ولی مقدمه چینی شما برای رسیدن به این نتیجه اونقدر خوب و درسته که هم لرد و هم خواننده قبول می کنن!


اول پست گفتم شروعتون برای پست شما خوب نبود.
شروع پست یه سرنخی از پست و سبک نویسنده به خواننده می ده. کسایی که لادیسلاو رو می شناسن و با سبکش آشنا هستن به کنار...ولی کسایی که اولین باره می خوان پست لادیسلاو رو بخونن با خوندن اون مقدمه، سر نخ درستی نمی گیرن.
اون قسمت هم احتیاج به یه ضربه هر چند کوچیک داشت. یه نکته غیر منطقی...یه نکته لادیسلاوی!


پست شما چیزی کم نداره. ولی به نظر من می تونست یه توضیحی هم داشته باشه. اصلا لازم نبود این توضیح واقعی و درست و عاقلانه باشه. ولی لادیسلاو می تونست درباره این که چرا خودش ولی خودش شده یه توضیح کوتاهی بده.


دیالوگ های لادیسلاو و کلاه لادیسلاو نقاط قوت پست شما بودن...که واقعا هم قوی بودن!


وافره و واصله نقد کردیم.

...................

بررسی پست شماره 394 خاطرات مرگخواران، گویندالین مورگن:

نقل قول:
- واقعا چهار ساعت راه رفتی الین؟ چهار ساعت روی زمین؟ بدون جارو؟
- ببند دهنتو سیخو جون!

شک داشت جاروی براق روی دیوارصدایش را شنیده باشد. البته اگر جارو ها گوش داشته باشند! که خب به نظر می رسید این یکی داشته باشد. ولی با گوش یا بی گوش! الین خسته تر از آن بود که بخواهد حرف بزند.
اسامی مخفف رو باید در ایفای نقش جا انداخت.
جاش هم همین جاست. در ایفای نقش. ولی تا وقتی که جا نیفتاده باید به روش خاصی عمل کنین. بلافاصله بعد از آوردن اسم مخفف، اسم واقعی رو بنویسین و توضیحی بدین که تو ذهن خواننده جا بیفته که الین کیه!
این جا علاوه بر این که توضیح داده نشده، در قسمت توضیحات(که نباید از اسامی مخفف استفاده بشه) هم از "الین" استفاده شده.
درستش این بود:
- واقعا چهار ساعت راه رفتی الین؟ چهار ساعت روی زمین؟ بدون جارو؟

گویندالین کلافه و ناراحت به طرف جاروی سخنگو برگشت.
-دهنتو ببند!



نقل قول:
فلش بک: چند ساعت قبل
فلش بک وقتی بکار می ره که قصد داشته باشیم دلیل چیزی رو توضیح بدیم. یا بگیم که چی شد که به این جا رسیدیم.
یه نکته مهم در این مورد وجود داره. باید کاری کنیم که خواننده بخواد این "دلیل" رو بفهمه. قبل از رفتن به فلش بک باید کنجکاوش کنیم.


نقل قول:
قرار گذاشتن کاری نبود که در تخصص الین باشد. در واقع اگر اختیار به دست خودش بود، ترجیح می داد این زمان را صرف تمرین کوییدیچ یا آشپزی یا هر کار دیگری بکند. هر کاری بجز قرار گذاشتن با هری یرز*! هری پرز! یا هر اسم لعنتی دیگری!
نویسنده بسیار عصبانیه! و بسیار مغرور!
بی حوصله و تحقیر آمیز توضیح می ده... اگه شخصیت شما اسم طرف رو به خاطر نیاره(اونم به این شکل که نشون می ده ارزشی براش قائل نیست) اشکالی نداره. البته در اون صورت هم شخصیتتون مغرور و نچسب جلوه می کنه که ترجیح خودتونه...ولی نویسنده اجازه نداره تا این حد ابراز احساسات کنه. این جا رو ببینین:
نقل قول:
در واقع آمده بود بپرسد باید چکار کند تا پسرک دم نداشته را بگذارد روی کولش و فرار را بر قرار ترجیح دهد، با آن اسمش!
این نویسنده اس که پشت سر هم داره مسخره می کنه نه گویندالین.


قسمت خوب پست شما قسمت مربوط به خریدش بود.
البته ما هنوز شخصیت پالی رو خوب نمی شناسیم. به نظر من بهتره صبر کنیم تا معرفیش کنه. جا بندازه. تا اون موقع، یا بهتره از شخصیت های ثابت تری استفاده کنیم یا شخصیت معرفی نشده رو کمی خنثی نشون بدیم. نه لوس...نه باهوش...نه زیبا...و نه هیچ چیز دیگه ای که شاید با شخصیتی که خود طرف در ذهن داره متفاوت باشه.


ظاهر پست شما خوب بود. و به همین دلیل خوندنش راحت بود.


نقل قول:
- سبز اصلا به طلایی نمیخوره!
- هی! این رنگ تیم منه ها!
- خب بد رنگه!
این جاش خوب بود. به نظر من سعی کنین به همین سادگی بنویسین.


سوژه پست خوب بود.شکل توضیح دادن شما هم خوب بود.
چیزی که همیشه توش اشکال داشتین و دارین شخصیت اصلیه. شخصیت خودتون. از بالا به دیگران نگاه می کنه. و این حس خیلی راحت به خواننده منتقل می شه و زده اش می کنه.
گویندالین با شخصی قرار داره که اصلا ازش خوشش نمیاد و حتی اسمش رو هم درست تلفظ نمی کنه. اجبارا می ره سراغ رودولف و اجبارا برای خرید با پالی همراه می شه و چپ و راست ازش ایراد می گیره و کلافه می شه.
قرار نیست همه شخصیت ها خوب باشن. همون طور که انسان های بد داریم، انسان های مغرور داریم، شخصیت های بد هم داریم. ولی رمز کار تو ایفای نقش اینه که در عین بد بودن دوست داشتنی باشی! مثل شخصیت رودولف که منفیه...مثل شخصیت لودو...
شخصیت رو کمی واقعی تر کنین...ساده تر...دوست داشتنی تر...کم ادعا تر! و به نویسنده هم بگین کمی بره عقب و اجازه بده شخصیت ها کار خودشونو بکنن.


در مورد جارو...
سوژه بدی نیست. ولی به نظر من احتیاج به کمی تغییر داره. این که جارو دائم بخواد حرف بزنه و گویندالین دائم سرش داد بزنه که "ساکت شو"، کمی اعصاب خرد کنه! جو پستتونو خراب می کنه. به نظر من شکل ارتباط اینا می تونه کمی آروم تر و دوستانه تر باشه.
جارو بر خلاف گویندالین می تونه کمی پرروتر باشه. می تونه برای خودش به این طرف و اون طرف پرواز کنه. وقتی می رن رستوران، قبل از صاحبش سفارش قهوه بده. مردمو بزنه. به جای پرواز تصمیم بگیره زمین رو جارو کنه.

این یکی بهتر از پست قبلی بود. ولی در حالت کلی، نسبت به نوشته های خود شما تغییر خاصی نکرده. نه بهتر شده نه بدتر.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۸ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 134
آفلاین
اربااااااب
میشه اینو نقد کنید؟
لطفاً! لطفاً! لطفاً!


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۲:۱۹
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین
آه، لردیا آمده ایم در این هوای بسیار مسّرد که این رول بر جنابتان عرضه داشته، از جنابتان طلب نماییم تا که نقدش بگردانید.

با تشکرات وافره و واصله بر جناب مجنوبتان،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ جمعه ۱۹ آذر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام دای!


بررسی پست شماره 103 زمان برگردان مرگخواران، دای لوولین:


نقل قول:
در حالی که آرسینوس سعی داشت جواب سوال لرد را بدهد، زنگ در دوباره به صدا درآمد. و مرگخواری نمایان شد، با لباس های خاکی و بدون ولی!
در این سوژه خیلی داره از این شاخه به اون شاخه پریده می شه. ولی اشکالی نداره. اصل سوژه پراکنده نشده. این سوژه های کوچیک جمع می شن...و با یه خلاصه می شه همشونو به خواننده یادآوری کرد. برای همین همه راحت درباره هر شخصیتی که دوست دارن بنویسن. چه شخصیت خودشون، چه شخصیت دیگران و چه سوژه هایی که از قبل معرفی شدن(اولیای بقیه).

توضیح این قسمت می تونست کمی کامل تر باشه. چون صحنه جالب بود.
در زده می شه. همه انتظار دارن پدر و مادر یکی از مرگخوارا اومده باشه. ولی وقتی درو باز می کنن با خود مرگخوار مواجه می شن که سرو وضعش نامرتبه.
حتی می تونستن در نگاه اول نشناسنش!


نقل قول:
لرد هر چه سعی کرد نتوانست اثری از پدر دای ببیند. البته لرد به شدت توانا بود و اصلا واژه ای به عنوان نتوانستن برایش تعریف نشده بود، اما به هرحال کسی را ندید!
توضیح خیلی خوب بود. خیلی سیاه بود. شما لردو مسخره کردین...ولی خواننده هیچ اثر مستقیمی از این "مسخره کردن" نمی بینه. چون نویسنده این قسمت رو محکم و با اعتماد به نفس نوشته و خواننده هم قانع می شه که نویسنده واقعا باور داره که لرد بشدت تواناست!


نقل قول:
- پدرت نسبتی با بانز داره و در لباس پوشیدن هم از رودولف الگو می گیره؟
این دیالوگ خیلی خوب بود. خیلی خلاصه، ولی همون قدر هوشمندانه و دقیق. این اشاره های ریز و سریع، قسمت هایی هستن که باید بگین و رد شین. کوچکترین توضیحی خرابشون می کنه.


نقل قول:
- نه ارباب، پدرم نشسته روم.
ایده شما عالی بود. خلاقانه...جالب...خنده دار! و در ادامه هم این حالت تقویت شده:
نقل قول:
دای سعی کرد تا قبل از شروع جلسه از پخش شدن پدرش در هوا جلو گیری کند. و همزمان برای لرد توضیح دهد.
- ارباب! من خون آشامم. پدرم وقتی مرد خیلی سال پیش بود. رفتم قبرشو کندم، تجزیه شده بود ارباب. نشست رو لباسم. هر چی خاک اون مرحومه بقای عمر شما.
جمله های ساده شما، ضربه رو خیلی خوب و درست وارد می کنن و برای همین تاثیر خودشونو روی خواننده می ذارن. یکی از دلایل تاثیر گذاریشون همینه که شما به اندازه توضیح می دین...نه اونقدر کم که خواننده متوجه نشه...و نه اونقدر زیاد که مزه شو بپرونه. حالت غمناک دای هم صحنه رو خنده دار تر کرده.


نقل قول:
- کریچر کثیفی و سیاهی رو پاک کرد! کریچر خاک ها رو از بین برد!
- نه! نه! جلو نیا! پدرمه! بهت میگم جلو نیا!
نقطه اوج پست شما همین جا بود. خیلی خوب بود. تنها اشکالش دیالوگ بعدیش بود:
نقل قول:
- ارباب! بلاتریکس ولی منو کشت. ارباب ببخشید... می بخشید؟!
پست رو به همون سرعتی که بالا بردین، دوباره کشیدین پایین!
این صحنه(کریچر) عالی بود...بهتر بود یا بقیه شو می نوشتین(در حد یکی دو خط توضیح)...یا همین جا تمومش می کردین که نفر بعد ادامه می داد.


اگه صحنه آخر کامل تر نوشته می شد خیلی بهتر می شد؛ ولی به هر حال پست شما و سوژه تون خیلی خوب بود. حتی این سوژه می تونه از بین نره. دای بقایای پدرشو جمع کنه و بیاره تو جلسه. بنشونه رو صندلی و با جدیت نظرشو بپرسه. بهش چای(یا خون!) تعارف کنه. یا تا اخر جلسه غر بزنه که پدرمو جارو کردن!


کوتاه، خنده دار، و خوب بود دای!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.