لادیسلاو!ما شما رو که می بینیم سرگیجه می گیریم کلا!
وافره؟ مسرد؟ جناب مجنوبمان؟
بررسی
پست شماره 105 زمان برگردان مرگخواران، لادیسلاو زاموژسلی:
نقل قول:
لرد ولدمورت با دیدن آن وضعیت - که در خانه ریدل می شد آن را عادی نامید - سری تکان داد و به سمت در اتاقش حرکت کرد. امّا ناگهان نگاهش بر یک مبل سه نفره که شخصی در میان آن نشسته و کلاه درازش را در دست می چرخاند، متوقف شد.
شروع، در حالت عادی خوب بود...ولی برای پست شما نه! ساده، معمولی و کمی گمراه کننده بود. دلیلش رو در آخر می گم.
اشاره به کلاه دراز به نظر من ضرورتی نداشت. فایده ای هم نداشت. ممکنه برای خواننده تکراری هم شده باشه. بنابراین... فایده نداشت. ولی ممکنه ضرر داشته باشه.
نقل قول:
لرد با سوء ظن به اطراف و خود لادیسلاو نگاهی انداخت، اما هیچ چیزی آنجا نبود مگر حشره ای که وز وز کنان در اطراف سر لادیسلاو پرواز می کرد.
- ولیت دنگه؟
- خیر اربابا، اگر ولی ما دنگی که دینگ خطابش می نمودیم، می بود در آن صورت علاوه بر بخت برگشته ترین جاندار حهان، حشره ای نازیبا و مفلوک و دارای صوتی وزوزانه می بودم، حال آن که اینجانب بخت برگشته ترین جاندار جهان نمی باشیم.
لرد دنگ رو می شناسه. عقرب هم که پرواز نمی کنه.
این جا مشکل اینه که اگه خواننده هم دنگ رو بشناسه ذهنش درگیر این می شه! که اگه این عقربه چرا پرواز می کنه؟ شاید هم این جزو ویژگیاشه و من نمی دونم. و همین "من نمی دونم" باعث می شه کمی بره عقب! بگه شاید چیزای دیگه ای هم هست که نمی دونم.
دیالوگ های لادیسلاو مثل همیشه بسیار قوی هستن.
نقل قول:
نگاه لرد پس از آن سر خورد و بر روی کلاه متمرکز شد:
- پس یعنی کلاهت قراره ولیت باشه؟
- خیر اربابا، کلاه اینجانب که جان ندارد، ببینید.
و ضربه ای به کلاه زد.
- آآآآخخخخ!
- سخن گفت اربابا! سخن... در هر صورت ولی مان نمی باشد قدر شوکتا.
این قسمت فوق العاده بود.
همیشه می گم لازم نیست کل پست خوب باشه یا طنز خیلی خوبی داشته باشه. کافیه جایی که خواننده لازم داره، ضربه ای بهش وارد بشه! شما ضربه رو در بهترین زمان و به بهترین شکل می زنین.
دیالوگ قبلی لادیسلاو جالب و در عین حال طولانی بود...اون خواننده رو کمی آروم می کنه و همین باعث می شه صحنه بعد تاثیر خودشو بذاره.
نقل قول:
لرد مشتش را بالا آورد و سرش را به آن تکیه داد:
این صحنه رو متوجه نشدم...که لرد دقیقا چه حرکتی انجام داد. و این صحنه چی رو قرار بوده نشون بده؟ بی حوصلگی؟ استیصال؟ کلافه شدن؟
چون لرد سر پا بود. دستشم به جایی تکیه نداده بود.
نقل قول:
لرد حرفی نزد، سری تکان داد و به سمت اتاقش رفت.
همونطور که در نقد های قبلی شما هم گفتم، لرد حرفی نداره که جلوی لادیسلاو بزنه.
لادیسلاو اونقدر منطقی و حق به جانب، حرکات دیوانه وارش رو انجام می ده که همه قانع می شن که هر چی می گه درسته. لرد هم فقط به سر تکون دادن اکتفا می کنه و می ره.
در حالت عادی این قابل قبول نیست. لرد به این سادگی بی خیال نمی شه. ولی مقدمه چینی شما برای رسیدن به این نتیجه اونقدر خوب و درسته که هم لرد و هم خواننده قبول می کنن!
اول پست گفتم شروعتون برای پست شما خوب نبود.
شروع پست یه سرنخی از پست و سبک نویسنده به خواننده می ده. کسایی که لادیسلاو رو می شناسن و با سبکش آشنا هستن به کنار...ولی کسایی که اولین باره می خوان پست لادیسلاو رو بخونن با خوندن اون مقدمه، سر نخ درستی نمی گیرن.
اون قسمت هم احتیاج به یه ضربه هر چند کوچیک داشت. یه نکته غیر منطقی...یه نکته لادیسلاوی!
پست شما چیزی کم نداره. ولی به نظر من می تونست یه توضیحی هم داشته باشه. اصلا لازم نبود این توضیح واقعی و درست و عاقلانه باشه. ولی لادیسلاو می تونست درباره این که چرا خودش ولی خودش شده یه توضیح کوتاهی بده.
دیالوگ های لادیسلاو و کلاه لادیسلاو نقاط قوت پست شما بودن...که واقعا هم قوی بودن!
وافره و واصله نقد کردیم.
...................
بررسی
پست شماره 394 خاطرات مرگخواران، گویندالین مورگن:
نقل قول:
- واقعا چهار ساعت راه رفتی الین؟ چهار ساعت روی زمین؟ بدون جارو؟
- ببند دهنتو سیخو جون!
شک داشت جاروی براق روی دیوارصدایش را شنیده باشد. البته اگر جارو ها گوش داشته باشند! که خب به نظر می رسید این یکی داشته باشد. ولی با گوش یا بی گوش! الین خسته تر از آن بود که بخواهد حرف بزند.
اسامی مخفف رو باید در ایفای نقش جا انداخت.
جاش هم همین جاست. در ایفای نقش. ولی تا وقتی که جا نیفتاده باید به روش خاصی عمل کنین. بلافاصله بعد از آوردن اسم مخفف، اسم واقعی رو بنویسین و توضیحی بدین که تو ذهن خواننده جا بیفته که الین کیه!
این جا علاوه بر این که توضیح داده نشده، در قسمت توضیحات(که نباید از اسامی مخفف استفاده بشه) هم از "الین" استفاده شده.
درستش این بود:
- واقعا چهار ساعت راه رفتی الین؟ چهار ساعت روی زمین؟ بدون جارو؟
گویندالین کلافه و ناراحت به طرف جاروی سخنگو برگشت.
-دهنتو ببند!نقل قول:
فلش بک وقتی بکار می ره که قصد داشته باشیم دلیل چیزی رو توضیح بدیم. یا بگیم که چی شد که به این جا رسیدیم.
یه نکته مهم در این مورد وجود داره. باید کاری کنیم که خواننده بخواد این "دلیل" رو بفهمه. قبل از رفتن به فلش بک باید کنجکاوش کنیم.
نقل قول:
قرار گذاشتن کاری نبود که در تخصص الین باشد. در واقع اگر اختیار به دست خودش بود، ترجیح می داد این زمان را صرف تمرین کوییدیچ یا آشپزی یا هر کار دیگری بکند. هر کاری بجز قرار گذاشتن با هری یرز*! هری پرز! یا هر اسم لعنتی دیگری!
نویسنده بسیار عصبانیه! و بسیار مغرور!
بی حوصله و تحقیر آمیز توضیح می ده... اگه شخصیت شما اسم طرف رو به خاطر نیاره(اونم به این شکل که نشون می ده ارزشی براش قائل نیست) اشکالی نداره. البته در اون صورت هم شخصیتتون مغرور و نچسب جلوه می کنه که ترجیح خودتونه...ولی نویسنده اجازه نداره تا این حد ابراز احساسات کنه. این جا رو ببینین:
نقل قول:
در واقع آمده بود بپرسد باید چکار کند تا پسرک دم نداشته را بگذارد روی کولش و فرار را بر قرار ترجیح دهد، با آن اسمش!
این نویسنده اس که پشت سر هم داره مسخره می کنه نه گویندالین.
قسمت خوب پست شما قسمت مربوط به خریدش بود.
البته ما هنوز شخصیت پالی رو خوب نمی شناسیم. به نظر من بهتره صبر کنیم تا معرفیش کنه. جا بندازه. تا اون موقع، یا بهتره از شخصیت های ثابت تری استفاده کنیم یا شخصیت معرفی نشده رو کمی خنثی نشون بدیم. نه لوس...نه باهوش...نه زیبا...و نه هیچ چیز دیگه ای که شاید با شخصیتی که خود طرف در ذهن داره متفاوت باشه.
ظاهر پست شما خوب بود. و به همین دلیل خوندنش راحت بود.
نقل قول:
- سبز اصلا به طلایی نمیخوره!
- هی! این رنگ تیم منه ها!
- خب بد رنگه!
این جاش خوب بود. به نظر من سعی کنین به همین سادگی بنویسین.
سوژه پست خوب بود.شکل توضیح دادن شما هم خوب بود.
چیزی که همیشه توش اشکال داشتین و دارین شخصیت اصلیه. شخصیت خودتون. از بالا به دیگران نگاه می کنه. و این حس خیلی راحت به خواننده منتقل می شه و زده اش می کنه.
گویندالین با شخصی قرار داره که اصلا ازش خوشش نمیاد و حتی اسمش رو هم درست تلفظ نمی کنه. اجبارا می ره سراغ رودولف و اجبارا برای خرید با پالی همراه می شه و چپ و راست ازش ایراد می گیره و کلافه می شه.
قرار نیست همه شخصیت ها خوب باشن. همون طور که انسان های بد داریم، انسان های مغرور داریم، شخصیت های بد هم داریم. ولی رمز کار تو ایفای نقش اینه که در عین بد بودن دوست داشتنی باشی! مثل شخصیت رودولف که منفیه...مثل شخصیت لودو...
شخصیت رو کمی واقعی تر کنین...ساده تر...دوست داشتنی تر...کم ادعا تر! و به نویسنده هم بگین کمی بره عقب و اجازه بده شخصیت ها کار خودشونو بکنن.
در مورد جارو...
سوژه بدی نیست. ولی به نظر من احتیاج به کمی تغییر داره. این که جارو دائم بخواد حرف بزنه و گویندالین دائم سرش داد بزنه که "ساکت شو"، کمی اعصاب خرد کنه! جو پستتونو خراب می کنه. به نظر من شکل ارتباط اینا می تونه کمی آروم تر و دوستانه تر باشه.
جارو بر خلاف گویندالین می تونه کمی پرروتر باشه. می تونه برای خودش به این طرف و اون طرف پرواز کنه. وقتی می رن رستوران، قبل از صاحبش سفارش قهوه بده. مردمو بزنه. به جای پرواز تصمیم بگیره زمین رو جارو کنه.
این یکی بهتر از پست قبلی بود. ولی در حالت کلی، نسبت به نوشته های خود شما تغییر خاصی نکرده. نه بهتر شده نه بدتر.
موفق باشید.