هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۴۲ چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۴:۰۳
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
اسمش رو از حفظ میگم.
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسکی!
هماهنگ شده، به‌مدت ۱۲ روز.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نتیجه دوئل یوآن ابروکرومبی و تد ریموس لوپین:


امتیاز های داور اول:
یوآن ابروکرومبی: 27 امتیاز – تد ریموس لوپین: 26.5 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
یوآن ابروکرومبی: 27.5 امتیاز – تد ریموس لوپین: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
یوآن ابروکرومبی: 26.5 امتیاز – تد ریموس لوپین: 27 امتیاز

امتیازهای نهایی:
یوآن ابروکرومبی: 27 امتیاز – تد ریموس لوپین: 26.5 امتیاز


برنده دوئل: یوآن ابروکرومبی!



-بیخودی داری تلاش می کنی...من بردم و تو رو می فرستن به سیرک!

تدی با وقار همیشگی اش لبخندی زد. در حال تمرین با چوب دستی بود...ولی نه تمرین دوئل!
دو چوب دستی در دست داشت و سعی می کرد بدون از دست دادن تعادل، رشته ای اسپاگتی را از داخل بشقاب بردارد.
-کی همچین حرفی زده روباه؟ ضمنا روی دستور زبانت کار کن. تو نبردی...چون ما هنوز دوئل نکردیم. فوقش می تونی ادعا کنی که خواهی برد!

یوآن ابروکرومبی برچسب بزرگی را که کلمه "آبرکرومبی" روی آن نوشته شده بود روی سینه اش مرتب کرد.
-دِ خب اشتباهت همینجاست...من بردم! هکتور همین امروز صبح رفته پیش اون پیشگو خفنه...اونم پیشگویی کرده که من می برم. و می دونی که...تا حالا پیش نیومده که پیشگوییش اشتباه از آب در بیاد.

اسپاگتی از لای دو چوب دستی تدی لغزید و روی زمین افتاد. به چشمان یوآن خیره شد. انگار به دنبال نشانه ای از شوخی در آنها می گشت.ولی پیدا نکرد.
یکی از چوب دستی ها را به طرف یوآن گرفت.
-اگه جیمزو دیدی اینو بهش بده و از طرف من عذرخواهی کن که کمی چرب و سس مالی شده.

و با عجله محل را به مقصد نامعلومی ترک کرد.

پیشگوی مورد اشاره یوآن بسیار معروف بود. دو احتمال بیشتر وجود نداشت. یا یوآن مثل همیشه در حال دروغ بافی بود...و یا این بار واقعا قرار بود ببازد.
و برای فهمیدنش نمی توانست تا سه روز بعد صبر کند.
-هکتور مغز درست و حسابی نداره. نمی تونه همه افکار و خاطراتش رو توش نگه داره. مطمئنا قدح اندیشه ای داره. اگه برم آزمایشگاهش...شاید بتونم بفهمم قضیه چی بوده. نمی تونم اجازه بدم اون روباهه اعتماد به نفسمو تضعیف کنه.

و مقصد نامعلومش، به سرعت معلوم شد...


آزمایشگاه تشه!


در زد...

جوابی نشنید...

انتظار جوابی هم نداشت. برای احتیاط در زده بود. خوب می دانست که هکتور در اتاق دوئل سرگرم نظارت بر دوئل رودولف و کاربر مهمان است.

وارد آزمایشگاه شد. بوهای عجیب...رنگ های عجیب تر...صدای قل قل...و بخارهایی که در سمی نبودن آن ها بشدت تردید داشت.
موجودات مختلفی که در قفس های کوچکی نگهداری می شدند...
پاتیل طلایی رنگ هکتور...
و قدح اندیشه ای که در گوشه ای از آزمایشگاه می درخشید.

به قدح نزدیک شد. لبالب پر بود. از خاطرات ترو تازه هکتور!

دور و برش را پایید...نفسش را در سینه حبس کرد...و با سر به داخل قدح فرو رفت.


باشگاه دوئل:

-رودولف...دست از سرش بردار...تو باختی. برنده دوئل: کاربر مهمان!

رودولف که خلع سلاح شده و چوب دستی اش را از دست داده بود، یکی از قمه هایش را بیرون کشید.
-رودولف هرگز نمی بازه. من می تونم با اینا ادامه بدم!
-نمی شه رودولف. خلاف قوانینه. برو بیرون!

هکتور خسته از سرو کله زدن با رودولف، پرونده مربوط به این دوئل را هم بست و به سمت آزمایشگاهش حرکت کرد.

ازدحام جمعیت جلوی آزمایشگاه چیزی نبود که انتظارش را داشت.
-همگی این جا جمع شدین که از معجون جدیدم رونمایی کنم؟!

یوآن با عصبانیت جلو رفت.
-چه بلایی سر حریفم آوردی؟ من قرار بود ببرمش!

هکتور به مغزش مراجعه کرد. کاری که انجام دادنش، به آسانی گفتنش نبود. ولی بالاخره موفق شد.
-حریفت؟ تدی؟ چی شده مگه؟

یوآن دم فیروزه ای رنگی را بالا گرفت! چشمان بلوینا برقی زد. ولی خودش را کنترل کرد و جلو نرفت. یوآن دم را جلوی هکتور تکان داد.
-این مونده! از کل تدی فقط همین باقی مونده! کی پاسخگوئه الان؟ توی لعنتی چه جور خاطره ای داشتی که تدی با رفتن توی قدحت ذوب شده؟

هکتور نگاهی به دم انداخت...و نگاه دیگری به قدح اندیشه اش که با حالتی خشمگین در حال جوشیدن بود.
-اون که قدح اندیشه نبود. یعنی بودا...ولی توش اندیشه نبود! شیشه های معجونم همه پر شده بودن. منم که دیدم کلا فکر نمی کنم و قدحم بلا استفاده مونده، معجون جدیدمو ریختم اون تو. اون آخرین شاهکار من بود....کار کرد؟ تدی تبدیل به اژدهای هفت سر شد؟

یوآن با حالتی تاکید آمیز مجددا دم را جلوی چشمان هکتور تکان داد.

هکتور جمعیت را کنار زد و با تاسف گفت:
-نشد! می دونستم...وقتی نوشته بود صد دور در جهت حرکت عقربه های ساعت، منظورش ساعت زمان برگردان نبود! لینی حواسمو پرت کرد...

وارد آزمایشگاه شد. در را پشت سرش به هم کوبید و جمعیتی را با دمی فیروزه ای رنگ در دست تنها گذاشت.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
نتیجه دوئل لادیسلاو زاموژسلی و رودولف لسترنج:


امتیاز های داور اول:
لادیسلاو زاموژسلی:28.5 امتیاز – رودولف لسترنج: 28 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
لادیسلاو زاموژسلی: 28 امتیاز – رودولف لسترنج: 27 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
لادیسلاو زاموژسلی: 28 امتیاز – رودولف لسترنج: 27/5 امتیاز

امتیاز های نهایی:
لادیسلاو زاموژسلی: 28 امتیاز – رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز


برنده دوئل: لادیسلاو زاموژسلی!




-پاتو بکش کراب!
-شرمنده ارباب...خودمم به انتهاش وصلم. اگه پامو بکشم باید خودمم کشیده بشم و در سر میز حضور نداشته باشم.
-خب نداشته باش! کی گفته به حضورت احتیاج داریم؟ هک برای ما کافیه!
-ارباب شما به من استرس وارد میکنین. نمیتونم درست امتیاز بدم!

شترق!

صدای در بود...ولی نه صدای در زدن...یا نه صدای باز شدن در.
صدای شکستن در بود!

-روستایی خواسته دوئل کرده!

لرد سیاه و هکتور و وینسنت، از باروفیو انتظار فرهنگ نداشتند. نه این که روستاییان بی فرهنگ باشند. این باروفیو بود که کلا بویی از فرهنگ نبرده بود.
ولی نکته تعجب آمیز این جا بود که باروفیو چطور در را شکسته بود؟

-با گاومیش همه کارها آسان میشَوه.

داوران متوجه حضور گاومیشی خشمگین در پشت در شدند.

-باروفیو...بعدا پول تعمیر در رو ازت میگیریم. حالا حریفت رو انتخاب کن!

باروفیو ژست متفکری به خود گرفت.
-امممم...روستایی دست رو زن جماعت بلند کرد. خوب هم بلند کرد. ولی این بار روستایی مایله حریفی مرد و مردونه داشته باشه. برای همین از گروه اسلیترین...

-اسلیترینی نداریم!
-یعنی چه که نداریم؟ این همه عضوه!

لرد سیاه به دیوار اشاره کرد.
-گزینه های شما همینا هستن. باید یکی از اینا رو انتخاب کنین.

روی دیوار دو جادوگر نصب شده بود که هیچیک عضو اسلیترین نبود. لرد سیاه راست میگفت!

لادیسلاو و رودولف به فاصله کمی از هم، هر کدام با یک میخ روی دیوار آویزان شده و در حال وول خوردن بودند.

-ارباب، روستایی این گزینه ها ره نپسندید...اجناس جدیدتون کی میرسه همون موقع مزاحم بشم!

وینسنت چوب دستی اش را برداشت و در را تعمیر کرد. خسارت را هم یادداشت کرد که بعدا یادش نرود. در نتیجه در پشت سر باروفیو بسته شد.
-حالا که تا این جا اومدی و نظم و آرامشمون رو به هم زدی باید دوئل کنی. همین دو تا هستن...ارباب مجازاتشون کرده. اون یکی زیاد حرف میزد. این یکی ادیبانه حرف میزد. اینا تا سه ماه این جا آویزون میمونن. هر کی بخواد دوئل کنه باید یکیشونو انتخاب کنه. شرایط خاصی هم برای دوئل مد نظرت هست؟

باروفیو به یاد نفرت و کینه قدیمی اش از رودولف افتاد. خوشحال شد!
-بله...روستایی میتونه گاومیش هاشم به میدان دوئل بیاره؟

رودولف قصد مخالفت داشت. ولی نتوانست! چون لرد سیاه قبلا دهان هر دو را دوخته بود. آن هم نه با جادو...با نخ و سوزن واقعی! خیلی هم درد داشت.
-شرایطت رو قبول میکنیم باروفیو. بیا این گچ رو بگیر. هر کدومو میخوای انتخاب کنی روش یه ضربدر بکش که فعلا از لیست حذف بشه.

باروفیو گچ را گرفت و لبخند زنان به طرف رودولف رفت.

مطمئن بود که نبرد رودولف با گله ای گاومیش و تکه تکه شدنش در میان شاخ های آن ها صحنه های مهیجی ایجاد میکرد!



ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ یکشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
سوژه دوئل لادیسلاو زاموژسلی و رودولف لسترنج: خدمات اجتماعی!


توضیح: شما مرتکب جرمی شدین و محکوم به انجام خدمات اجتماعی می شین! درباره محکومیتتون و چگونگی اجراش بنویسین.
رفتگری...رنگ کردن دیوار ها...انجام تعمیرات...حمل و نقل...پاکسازی...مراقبت از شخص، اشخاص، یا جانوران...و هر نوع خدمت دیگه ای(حتی مسخره و غیر منطقی) قابل قبوله.

طی انجام خدمت می تونه ناظری بالای سرتون باشه و به کارتون نظارت کنه یا نکنه. انتخاب با خودتونه.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل هشت روز و دوازده ساعت(تا دوازده ظهر سه شنبه 28 دی) فرصت دارید.(شروع دوئل رو از دوازده شب حساب می کنیم.)


کله هایتان معجونی!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه دوئل یوآن ابروکرومبی و تد ریموس لوپین: جدال با آینده!


توضیح:

شما آینده تونو می بینین. و در این آینده اتفاقی افتاده که اصلا براتون خوشایند نیست. این اتفاق رو توضیح بدین...و این که آیا برای تغییرش کاری انجام می دین یا تصمیمی می گیرین یا نه.

نکته1: آینده رو به هر شکلی می تونین ببینین. تو خواب...تو گوی...تو آینه...یا به هر شکلی برین بهش. فرقی نمی کنه.
نکته 2: اتفاق بد لازم نیست حتما برای شما افتاده باشه. برای شما یا هر شخص یا اشخاص دیگه ای و یا برای دنیا می تونه افتاده باشه.
نکته 3: قسمت اصلی داستان توصیف اون آینده ناخوشاینده. اقدامات یا تصمیمی که برای تغییرش می گیرین یا نمی گیرین قسمت فرعی سوژه اس و می تونه بصورت کوتاه یا بلند نوشته بشه.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل دو هفته(تا دوازده شب یکشنبه 3 بهمن) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۲:۱۹
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین
با سلام و درود های کثیر.

غرض آن بود که از این سرای می گذشتیم و چون بدان رسیدیم دامنمان از دست برفت! امّا پیش از آن می دانستیم که دامن نداریم و درست نتوانستیم با از دست رفتن چیزی که نداشته ایم کنار بیاییم و این بار بر جنابمان گران آمد.

در این راستا نیز به شکلی ناخود آکاه رودی را دیدیم که گرگان از بابش در مشقت اند. اینجانب البته گرگ نبوده و من باب حضور این رود حس مشقت نمی نماییم، لکن خطاب در دادیمش که رود! ای رود روان! لکن رود سخن اینجانب ناشنیده گرفت و رفت و ما نیز خواستیم در آن زباله ریزیم که ناگاه مردی با کلاهی زرد از غیب ظاهر گشت و بر جنابمان گفت که شرم نموده و از آلوده نمودن طبیعت و آن رودک دست بشویم و راه خویش روم، لکن چون از نام و نشان وی پرسیدم، اینجانب را گفت که بابا برقی می باشد، بار دگر از او پرسیدم که برقکیان را با طبیعت چه کار که سر پایین انداخته ز روزگار قدّار شکایت نموده و تا خواستیم سخنی دیگر جاری سازیم، بی شرمانه غیبید و رفت و ما را به حال خویش نهاد.

لکن این جانب چون غم آن پدر کهربایی را غم خویش دانسته به دلیلی که در حقیقت بر خود خویشتن این جانب خویش نیز پوشیده است، طلب جدالی آبانه در دی با آن گرگینه رود پرمشقت را دارایم و ز بهر آن هشت روز و دوازده ساعت زمان طلب می نمایم.


با تشکر ز شخص شخیص و مشخص بزرگ لرد نوکس و داوران گرامی این سرای،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ جمعه ۱۷ دی ۱۳۹۵

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۴:۰۳
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
من نمیدونم دیگه..
هرجور خودتون دوس دارین!
با پ.خ، با چنگ و دندون، با طلسم فرمان، توی گونی بندازیش، هرجور دلتون میخواد!
ولی..
تد ریموس لوپین رو به مدت دو هفته بیارین اینجا!


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
نتیجه دوئل یوآن ابروکرومبی و پالی چپمن:

امتیاز های داور اول:
یوآن ابروکرومبی: 27 امتیاز – پالی چپمن: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
یوآن ابروکرومبی:26 امتیاز – پالی چپمن: 27 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
یوآن ابروکرومبی: 27امتیاز – پالی چپمن: 25 امتیاز

امتیازهای نهایی:
یوآن ابروکرومبی: 26.5 امتیاز – پالی چپمن: 26 امتیاز

برنده دوئل: یوآن ابروکرومبی!



- معجون میپزم همچین و همچون، بعدش میدمش بابانوئل جون.
- با من کار داشتی پسرم؟
- بابا!
- بابانوئل فرزندم.
- بابا شما که مرده بودید. چجوری اومدید اینجا؟
- نوئلم فرزندم، بابای تو نیستم. اسمم باباست فامیلیم نوئل. همون که تو کریسمس عشق و دوستی پخش می کنه.
- پشمک؟
- پشمک کیه فرزندم؟ میگم بابانوئلم.
- اونم عشق و دوستی با بغل پخش میکنه آخه! ریشاش هم همین مدلیه.

هکتور بعد از گفت این جمله انتهای ریش بابانوئل را گرفت و کشید و... بییییییینگو!

کش ریش بابانوئل که پشت گردنش بسته شده بود پاره شد و ریش و هکتور با هم به عقب پرت شدند. وقتی هکتور از جایش بلند شد درواقع ریشی بود که کله یک هکتور از وسطش بیرون زده بود. در کسری از ثانیه توده ریش شروع به لرزیدن کرد و موجی مکزیکی از بالا تا پایینش شکل گرفت.
از چهره بابانوئل که از حالت پدر به پسر تغییر چهره داده بود، میشد فهمید که به شدت شاکی است و می خواهد هر چه زودتر از دست هکتور خلاص شود.
- میخوای بگی چرا منو صدا کردی یا برم فرزندم؟

هکتور به شکلی عجیب و سریع خودش را جمع و جور کرد و چهره ای معصوم به خود گرفت و گفت:
- میدونی که من چقدر مظلومم بابا!
- آره مسلما، خیلی!
- میدونی که همیشه مورد ظلم بقیه واقع میشم و معجون های منو کسی نمیخوره بابا!

این بار نوبت بابانوئل بود تا خودش را جمع و جور کند. او با لحنی محتاط گفت:
- خب حالا من چی کار میتونم بکنم؟
- معجون های منو به عنوان کادو ببر پخش کن!

بابانوئل نفس راحتی کشید و با خیالی آسوده از اینکه مجبور نیست معجون های هکتور را خودش بنوشد، گفت:
- حتما فرزندم. شخص خاص رو هم در نظر داری؟
هکتور:

چند ساعت بعد- خانه ریدل

پالی با ذوق و شوق هدیه کریسمش را باز میکرد. او برای آن سال یک پرپشت کننده دم از بابانوئل خواسته بود. با بازکردن جعبه از ذوق چشمانش درخشید. یک شیشه روغن پرپشت کننده مو هدیه سال نویش بود. بدون معطلی در شیشه را باز کرد و مشغول خالی کردن کل شیشه معجون روی دمش شد.

همان موقع- محل زندگی یوآن

یوآن جعبه هدیه اش را باز کرد و با دیدن هدیه اش چهره اش به یک خط صاف تبدیل شد.
- معجون زیبا سازی پوست و مو؟

اما یوآن روباه بود و روباه ها همیشه راهی برای رسیدن به آنچه میخواستند پیدا میکردند بنابراین فورا معجون را برداشت و به بیرون از کلبه اش رفت کمی آنسو تر زاغی روی درختی نشسته بود و قالب پنیر بزرگی را به منقار داشت. یوآن بی معطلی به همان سمت رفت. نقشه خوبی کشیده بود.
- سلام کلاغ عزیز. چه سری چه دمی عجب پایی!
کلاغ قالب پنیر را زیر پایش گذاشت و گفت:
- اگه فکر کردی به این راحتیا میتونی گولم بزنی اشتباه کردی.
- کی خواست گولت بزنه. اومدم معامله کنم باهات. تو با این پر و بال زیبا و دم قشنگ حیف نیست پوستت چروک بشه؟ پر و بالت بریزه و کچل بشی؟ من یه معجون خوب دارم میتونم بدم بهت.
- به جاش چی میخوای؟
- معجونم گرون تر از ایناست. جنس اصل اصل. همین یه دونه هم ازش مونده ولی چون تویی همون پنیرتو بده اینو بگیر.

کلاغ که گویا تسترال شده بود پذیرفت معجون را با پنیر عوض کند.

چند ساعت بعد دو جنازه پیدا شد. یکی در خانه ریدل و دیگری در جنگل. جنازه ی پالی چپمن و یک کلاغ!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
نتیجه دوئل رودولف لسترنج و بلوینا بلک:

امتیاز های داور اول:
رودولف لسترنج:27.5 امتیاز – بلوینا بلک:24 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
رودولف لسترنج:27.5 امتیاز – بلوینا بلک:25 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
رودولف لسترنج:26.5 امتیاز – بلوینا بلک: 25.5 امتیاز

امتیاز های نهایی:
رودولف لسترنج:27 امتیاز – بلوینا بلک: 25 امتیاز

برنده دوئل: رودولف لسترنج!



رودولف انگشتر مارولو گانت رو با ترس توى دستش نگه داشته بود. با توجه به بلايى که انگشتر سر دامبلدور آورده بود، مى ترسيد يه بلايى هم سر خودش بياره و ديگه ساحره ها جذبش نشن. مى ترسيد از اين به بعد صداش کنن رودولف بى دست. رودلف دست سياه. نه مى تونست دست از انگشتر بکشه، نه مى تونست خوش تيپى ساحره جذب کنش رو به خطر بندازه.

توى اين افکار بود که بلوينا از اون اطراف رد شد. رودولف از فرصت استفاده کرد.
- به به چه خانم با کمالاتى!
- ايييش! با من حرف نزن قهرم باهات!
- هيچ ساحره اى با رودولف قهر نيست. حتى وقتى قهر هست! بعدا پشيمون مى شى ها. ببين بازوها رو.

رودولف فيگور گرفت و بلوينا زير چشمى يه نگاه انداخت. محو بازوها بود که ناگهان متوجه انگشتر توى دست هاى رودولف شد.
- وااااو! باور نمى شه! تو دارى از من خواستگارى مى کنى؟ بله! بله! بله!

رودولف مي خواست بگه: من از کسى خواستگارى نمى کنم حتى وقتى خواستگارى مى کنم.
اما بلوينا هم بله رو گفت هم سريع انگشتر رو گرفت و آويزون گردنش کرد.
- سر سفره ى عقد مى کنم دستم.
- بلوينا بهتره انگشتر رو فعلا از گردنت درآرى.

گردن بلوينا شروع به سياه شدن کرد.

- نه به نظرم خيلى بهم مياد.

گردن بلوينا کاملا سياه شد. حالا آروم آروم داشت خفه مى شد.
- نهههه! امکان نداره! درش نميارم!

بلوينا با حالت خفگى روى زمين افتاد. ديگه نمى تونست نفس بکشه.
- درش... نميارم...

رودولف انگشتر رو توى گردن بلوينا كه حالا مرده بود ول کرد و سريع از اونجا دور شد.
- بهش گفتم دربيار.


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۳ ۲۳:۳۲:۲۷

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
سوژه دوئل رودولف لسترنج و بلوینا بلک: انگشتر!


توضیح: انگشتر مارولوگانت رو میشناسین. دامبلدور این انگشترو دستش کرد و همین داشت باعث سیاه شدن دست، و مرگش میشد.
شما این انگشتر رو پیدا میکنین...یا به هر حال به طریقی به دست شما میرسه. ازش استفاده میکنین و همین کار باعث تغییری(یا تاثیری) در شما میشه.
لازم نیست شما رو بکشه...شما هر تغییری میتونین بکنین. این تغییر میتونه آنی باشه...یا کم کم...یا حتی اثرش در آینده ای دور مشخص بشه.
درباره این که انگشتر رو چطوری پیدا میکنین یا چطوری به دستتون میرسه هم میتونین بنویسین.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل دو روز(تا دوازده شب یکشنبه 12 دی) فرصت دارید!


زیبا بمیرید!



ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.