هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵
#13

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۷ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
لوسیوس، فاجِ سر درگم را به حال خود گذاشت و به سمت در وزارتخانه رفت. او هنوز دلش می خواست لرد سیاه باز گردد ولی باید به سمت روشنایی می رفت. به خاطر پسرشان هم که شده باید به سمت روشنایی می رفت. اگر حرف های بلاتریکس درست بود چه؟ اگر لرد سیاه باز می گشت! آن موقع با مشاهده ی این که آن ها به سمت روشنایی رفتند چه می گفت؟ ولی فعلاً که لرد سیاه رفته بود و باید به خاطر پسرشان هم که شده به سمت روشنایی می رفت. این حرف بلاتریکس مدام در ذهنش بود: من مطمئنم که لرد سیاه نرفته.
ولی او هیچ وقت از بلاتریکس دل خوشی نداشت و همچنین بلاتریکس از او. او هم سردرگم شده بود. نمی دانست باید چه کار کند. داشت به این چیز ها فکر می کرد که یکهو متوجه شد که او به سمت خانه حرکت نکرده و جایی آمده است که نباید می آمد.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ جمعه ۱۴ آبان ۱۳۹۵
#12

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
لوسیوس وارد سالن شلوغ وزارت خانه سحر و جادو شد. تمام جادوگران در تکاپو بودند.

ده سال از اتفاقی که تمام جهان جادوگری را متحول کرده بود می گذشت. با اینکه لوسیوس به بقیه می گفت متحول شده است ولی اینطور نبود او هنوز دوست داشت که لرد ولدمورت برگردد ولی برای اینکه مطمئن نبود لرد سیاه زنده است خودش را موافق دنیایی پاک و بدون لرد سیاه نشان می داد.

- خوش اومدی لوسیوس.

این صدای به ظاهر بشاش فاج بود.

- لوسیوس با حالت سرد و بی توجهی به او نگاه کرد.

- چیکار داری؟

- برای پسرم از مدرسه هاگوارتز نامه ای اومده.

- خب اینکه چیز تازه ای نیست. هر ساله از این نامه ها رو به هزاران بچه می فرستن.

- فرقش اینکه من دوست ندارم موگل ها وارد مدرسه بشن. البته من به عنوان فرماندار هیچ نفوذی ندارم.

- این قانونه که موگل ها می تونن تو مدرسه درس بخونن. البته ناگفته نمونه که دامبل دور یکی از طرفدارای سرسخته موندن اونها تو مدرسه ست.

- اگه فقط می شد دامبل دور رو از صحنه خار ج کنیم....

- چیزی گفتی لوسیوس؟

- نه....نه چیز خاصی نبود. فقط اینو یادت باشه فاج تو وزیره سحر و جادویی نه دامبل دور.

- خب خودمم اینو می دونم. ولی هم قانونه و هم.....

- بهتره سعی خودتو بکنی. خداحافظ

سپس قدمی برداشت و به سوی در رفت.


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۹۵
#11

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
لوسیوس و نارسیسیا سراسیمه وارد اتاق دراکو شدند و با صحنه ی عجیبی روبه رو شدند.

- می دونستی بچه ت خیلی زشته نارسیسیا؟ شبیه لوسیوسه.

- بلاتریکس!!! مارو ترسوندی

- یعنی من زشتم؟!

- خیلی وقته ندیدمت . آخرین جلسه ای که گذاشتیم کی بود؟

- نمی دونم. به هر حال بگو ببینم اینجا چیکار می کنی؟

- اومدم دیدن خواهرم و پسرش ایرادی داره؟

- تو هیچ وقت برای خوش و بش خونه ما نمیومدی بگو چه خبر شده؟

- باشه چون تویی می گم. شایعه ها رو شنیدی؟ می گن لرد سیاه رفته. ولی من باور نمی کنم . ینعی لرد سیاه انقدر ضعیفه که نمی تونه در برابر یه بچه فسقلی مقاومت کنه؟ مردم برای این که دل خودشونو خوش کنن این حرفارو می زنن.

- ولی من منبع موثقی دارم که می گه لرد سیاه رفته.

بلاتریکس چشم چرخاند تا شوهر خواهرش را ببیند . بعد به او نزدیک شد طوری که تقریبا دماغ هایشان بهم چسبیده بود.

- من هیچ وقت این محملات رو باور نمی کنم.

- می خوای بکن نمی خوای نکن من اجازه نمی دم که با یه حدس کوچولو خانواده م به خطر بیافتن . لرد سیاه رفته من و نارسیسیا حالا یه بچه داریم که باید ازش مراقبت کنیم من می خوام از گروه مرگ خوارها در بیام.

- بوی خیانت به مشامم می رسه!

- اسمشو هرچی می خوای بزار ولی من که می خوام طرف روشنایی برم و بگم که می خوام طرف اونا رو بگیرم حداقل تا وقتی که معلوم بشه واقعا لرد سیاه رفته.

- لرد سیاه نرفته من مطمئنم. هر کاری می خواین بکنید ولی بدونید که وقتی لرد سیاه برگشت سزای خیانت تون رو می بینید.

بلاتریکس خنده وحشیانه ای سر داد، غباری شد و از پنجره خانه بیرون رفت.


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵
#10

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
- سلام . من اومدم.

-سلام . چقدر زود.

-می خوای برگردم چند ساعت دیگه بیام.

-خب یه کم جدی باش منم یه چیزی بفهمم. حالا درست حسابی تعریف کن ببینم چی شده.

-دارک لرد رفته.

-چی ؟ رفته؟ چطوری؟

-میگن یه پسر کوچیک . به اسم اممم اسم فکر می کنم هری پاتر کشتدش.

-این امکان نداره.

-منم اولش تعجب کردم ولی فکر نمی کنم اون واقعا رفته باشه.

-حالا تکلیف تو و بقیه ی مرگخوارا چی میشه ؟

-تکلیف خواستی نداریم. به زندگی عادیمون ادامه میدیم. زمانی که دارک لرد هم بود من زندگی عادی ای داشتم. اون فقط منو به چشم یک منبع پول میدید.
منم اگر به خاطر دراکو نبود هرگز با اون عهد نمی بستم.

-می دونم عزیزم.

که ناگهان صدای گریه ی دراکو بلند شد.
هردو شون سریع به طرف اون دویدند.


اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...

بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...


شرارت ماسک های زیادی رو میزنه.
اما هیچ کدومش بدتر از تقوا نیست.


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ سه شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۵
#9

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
یک سال از وقتی که پسر لوسیوس و نارسیسیا بدنیا آمده بود می گذشت . هیچ چیز فرق نکرده بود. لوسیوس هنوز در کاخ بزرگش با همسر و فرزندش زندگی می کرد، هنوز فرماندار مدرسه هاگوارتز بود و هنوز سنگدل و مغرور بود. هیچ کس فکر نمی کرد که لوسیوس مالفوی مرگخوار شده باشد او همنطور که در فریاد کشیدن ، تکبر و مسخره کردن اصیل زادگان فقیر ( ویزلی ها) استاد بود در نقش بازی کردن هم استاد بود.
یک روز سه شنبه که لوسیوس مانند همیشه به وزارت سحر و جادو رفته بود متوجه شد وزارتخانه به طرز غیر طبیعی خلوت است. معمولا این وقت از هفته همه در وزارتخانه مشغول جنب و جوشند.
لوسیوس تصمیم گرفت به اتاق وزیر برود به اتاق که نزدیک می شود در می زند:

- کیه

- منم لوسیوس مالفوی

- خوش اومدی لوسیوس بیا تو

لوسیوس وارد اتاق می شود

- بیا بشین

لوسیوس می نشیند

- چای مروارید می خوری

- نه ممنون

- خب کاری داشتی؟

- می خواستم این امضا ها مبنی بر اعتراض به ورود موگل ها تو مدرسه رو بهتون بدم.

- لوسیوس من نمی فهم مشکل تو با این موضوع چیه؟

- بچه من هم قراره تو همون مدرسه درس بخونه من دوست دارم پسرم فضای کاملا اصیل درس بخونه.

- ببین لوسیوس ما نمی تونیم این کارو بکنیم . دامبلدور طرفدار سرسخت موگل هاست.

- چرا از دامبلدور می ترسی؟ اون فقط یه پیرمرد پیر خرفته همین.

- اون نفوذ زیادی داره. می دونی من فکر می کنم می خواد جای منو بگیره.

- به هرحال اگه این کارو نکنین علی رقم میل نارسیسیا دراکو رو می فرستم درامسترانگ.

- حالا این حرفا زوده پسر تو هنوز یک سالش بیشتر نیست. تازه امروز هم روز جشن و شادیه خوتو زیاد ناراحت نکن.

- جشن؟ چه جشنی؟

- اسمشو نبر رفته.

لوسیوس باتعجب به وزیر نگاه کرد.

- رفته؟یعنی چی رفته؟چجوری رفته؟

- پسر کوچیکی به نام هری پاتر کشتتش با اینکه پدر مادرشو از دست داد. لی لی و جیمز مردن.

- چه جوری؟

- نمی دونم ولی به هرحال رفته. جادوگرا همه تو لندن جشن گرفتن تو هم با خانواده برو.

- باشه پس فعلا خداحافظ.

- خداحافظ لوسیوس خوش باشی.

- ممنون.

لوسیوس از اتاق وزیر خارج شد تا به کاخ باشکوهش برود در تمام مدت با خودش فکر می کرد:

- هری پاتر!!! باید اسمشو به خاطرم بسپارم.





مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵
#8

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
پس بزار منم به زبون خودم ادامش می دم.


لوسیوس لحظات سختی رو داشت. همسر مهربونش نارسیسیا هم همین طور . خب چکار می تونست بکنه .

نگاهی گذرا به صورت پسر زیبا و معصومش کرد و رفت جلو.

- خب حالا باید چکار کنم؟

-دست چپت رو بیار جلو.

لوسیوس به آرامی با تردید دستش را به سمت لرد سیاه دراز کرد و منتظر عکس العمل لرد ماند. لرد دست اورا به محکمی فشار داد . زیر لب چیزی می خواند . نقش مار سیاهی از روی دست لرد زنده شد و به سمت دست لوسیوس رفت.

- این مار دیگه چیه تام؟

-تام نه. تام مارولو ریدل مرد.

-پس چی؟

- لرد ولدمورت.

و پس از گفتن این کلمات دود و غباری سیاه رنگ دور آن دو جمع شد و وارد بدن لوسیوس شد.

دوباره صدای پسرک نوزاد لوسیوس بلند شد. لرد به آرامی خطاب به لوسیوس همسرش گفت.

پسر زیبایی دارید. مشخص است که او زیبایی تو نارسیسیا و جذبه ی تو لوسیوس را داد.

ترکیبی از خون دو اصیل زاده ی مالفوی و بلک.

چه باشکوه

و بعد او به دود سیاهی تبدیل شد و از پنجره ی اتاق بیرون رفت.


اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...

بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...


شرارت ماسک های زیادی رو میزنه.
اما هیچ کدومش بدتر از تقوا نیست.


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵
#7

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
نقل قول:

لوسیوس مالفوی نوشته:
خب خوبه . نه بزار ببینم این عالیه که بعضیا دارن به فکر مالفوی ها هم میوفتن.

سوالی که دارم اینه که گاهی بابای دراکو هم میتونه تو این تاپیک جذاب چیزی بگه؟

معلومه پدر جان اصلا این تاپیک مال شما


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۰:۰۶ یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵
#6

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
خب خوبه . نه بزار ببینم این عالیه که بعضیا دارن به فکر مالفوی ها هم میوفتن.

سوالی که دارم اینه که گاهی بابای دراکو هم میتونه تو این تاپیک جذاب چیزی بگه؟


اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...

بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...


شرارت ماسک های زیادی رو میزنه.
اما هیچ کدومش بدتر از تقوا نیست.


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵
#5

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
لوسیوس مالفوی فرماندار مدرسه جادوگری هاگوارتز بود و با همسرش نارسیسیا در کاخ مالفوی ها واقع در ویلت شایر زندگی می کرد.لوسیوس دارای موهای بلند و طلایی بود و همسرش نارسیسیا دای موهایی مشکی با رگه های طلایی بود.
خانواده مالفوی ها یکی از نژاد هایی به شمار می روند که دارای پاک ترین خون از نظر اصالت هستند و همینطور یکی از قدرتمند ترین و ثروتمند ترین جادوگران محسوب می شوند. همسر لوسیوس نارسیسیا هم از خانواده بلک ها بود که آنها هم از اصیل ترین جادوگران هستند.
چند سالی بود که سیاهی تمام دنیای جادوگری را فرا گرفته بود افرادی که جزو افراد لرد ولدمورت بودند آسیب نمی دیدند ولی افرادی که از دستورات او سرپیچی می کردند سرانجام بدی در انتظارشان بود.
لوسیوس مالفوی خودش را درگیر این چیز ها نمی کرد او مردی مغرور و سنگ دل بود و مانند پدر و پدر بزرگش به اصالت پایبند بود و دوست داشت وارث قدرتمندی داشته باشد هرچند او ونارسیسیا چند سال بود که ازدواج کرده بودند ولی هنوز فرزندی نداشتند .
یک روز که لوسیوس از وزارتخانه برای دادن گزارش های مربوط به ((شورش جانوران جادویی)) بر می گشت مطلع شد که بلاخره آرزویش برآورده شده. او دارایی وارث شده بود ، وارثی که تمام مدت منتظرش بود.


8 ماه بعد........

7ژوئن سال 1980 بود. نارسیسیا و لوسیوس در اتاق خواب خود همراه نوزادشان که چند شب گذشته متولد شده بود خوابیده بودند. ناگهان صدایی بلند آمد. نارسیسیا و لوسیوس همراه با گریه نوزاد خود از خواب پریدند. نارسیسیا می خواست نوزاد را بغل کرد تا اورا آرام کند ناگهان فردی را دید که کنار تخت نوزاد ایستاده است.

- پچه قشنگیه لوسیوس. شبیه خودته.

- توکی هستی؟ تو خونه من چی کار داری؟

- یعنی تو منو نمی شناسی دوست قدیمی؟ من لرد ولدمورتم!!!!

- تام!!!

ناگهان لرد سیاه چوبدستی اش را از ردایش بیرون کشید سمت نوزاد گرفت.

- داری چی کار می کنی؟

- ببین لوسیوس شما مالفوی ها دارین زیاد قدرتمند می شین خیلی دوست دارم همینجا به قدرت مالفوی ها خاتمه بدم.

- نه لطفا این پسر تنها وارث منه لطفا نکشش ازت خواهش می کنم. هرکاری بخوای می کنم.

- هرکاری؟

- هرکاری.

- پس همینجا قسم بخور که تو و همسر و فرزندت تا عمر دارید باید به من وفا دار باشید تا پای جون وگرنه پسر خوشگلت از بین میره.

- قسم می خورم

- قسم می خورم.

- تنها قسم خوردن فایده نداره باید مرگخوار بشید.

لوسیوس و نارسیسیا به هم نگاه کردند و سر تکان دادند.


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۴ ۱۴:۱۰:۰۷

مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵
#4

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
نقل قول:

دراکو مالفوی نوشته:
نقل قول:

لوسیوس مالفوی نوشته:
این حرفارو نزن پسر.
ما هرکاری کردیم برا خودت بود.
.
.
حالا دور ازنقش بازی کردن و این حرفا من ینی لوسیوس 6 گوشه حواسم به تو بود و مادرت ینی نارسیسا تو هاف بلاد پرینس با سوروس پیمان نا گسستنی بست و اصلا به خاطر تو، تو قسمت 8 اون پاتر مسخره زنده موند. وقتی مادرت رفت بالا سر هری و ازش پرسید تو زنده ای یا نه، اگه مرده بودی نارسیسا به دارک لرد میگفت هری زندس و فه بها.
اونا همگی دراکو رو دوست داشتن.
تازه دوره ی دراکو و پسرش اسکورپیوس شروع شده.

پدر جان شما چطور منو نادیده نگرفتین؟ می دونم قصد شما خیر بوده ولی به علایق من توجه نکردین شما فقط می خواستین یه وارث قدرتمند داشته باشین.



درسته قدرتمند
ولی قدرت تو به درد خودت می خورد نه من پس این به نفع خودت بود. ولی متاسفم که این جوری شد. ما متوجه نبودیم که داریم چه با تو می کنیم.
ولی بدون از ته ته ته دلمون تو رو دوست داشتیم، داریم، و خواهیم داشت.

بهت افتخار می کنم. چون با این که من برات پدر خوبی نبودم، پدر خوبی برای اسکورپیوس شدی.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.