هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 448 کافه تفریحات سیاه، آماندا:


این سوژه سوژه حساسیه...چون سوژه ای داده شده که اصولا با حال و هوای شخصیت(دامبلدور) سازگاری نداره. تو این جور سوژه ها دو راه داریم...یا اونقدر آزاد و می شه گفت دیوانه وار بنویسیم که منطق کلا کنار بره، و یا کاملا مواظب شخصیت باشیم که چارچوبش حفظ بشه. حد وسط نداریم. شخصیت خراب می شه.


نقل قول:
اما دامبلدور در واقع میخواست از معجون اسنیپ جون سالم به در ببره!
چرا؟
این جا احتیاج به توضیح داشت...توضیح احساس دامبلدور. که در اون لحظه به چی فکر می کنه. چه حسی نسبت به اسنیپ و معجونش داره.


نقل قول:
اما چند ثانیه بعد اسنیپ برگشت و گفت:

- معجونم رو جا گذاشتم...پرفسور دامبلدور، حالا که بیدارید بیاید معجون من رو بچشید!
بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. پستتون پراکنده به نظر می رسه.
مثلا وقتی لرد کاری رو انجام می ده و بعدش قصد دارین دیالوگ لرد رو بنویسین نباید فاصله بذارین. اینجوری:
لرد سیاه از جا بلند شد و قدم زنان به طرف پنجره رفت.
-تو واقعا می خوای بری آماندا؟


ولی وقتی دیالوگ مال یه شخصیت دیگه باشه باید فاصله بذارین:

لرد سیاه از جا بلند شد و قدم نان به طرف پنجره رفت.

-ارباب...چیکار کنیم؟ به آماندا بگم بره؟

لرد به طرف لیسا برگشت. ظاهرا او هم نمی دانست چه کاری باید انجام بدهد.




نقل قول:
- معجونم رو جا گذاشتم...پرفسور دامبلدور، حالا که بیدارید بیاید معجون من رو بچشید!
حواستون به شخصیت ها باشه. این شخصیت ها هر کدوم یه انسان(موجود) جداگانه هستن. اخلاق و رفتار خاص خودشونو دارن. شما باید موقع نوشتن بینشون تفاوت قائل بشین. الان این شکلک با شخصیت اسنیپ سازگار نیست. شما چند بار دیدین اسنیپ با ملایمت حرف بزنه؟ یا بخنده؟
دیالوگ ها و رفتار ها رو بر اساس شخصیت ها شکل بدین. لرد ولدمورت باید لرد ولدمورت باشه...سوروس باید سوروس باشه. همونطور که تو سایت می بینین این شخصیت ها رو هممون تا حدودی عوض کردیم که سوژه ساز تر باشن. ولی اصل و اساس شخصیت باید حفظ بشه.


نقل قول:
معجون اسنیپ به شدت افتضاح بود!
این صحنه خوبی بود. خنده دار بود. برای همین بهتر بود اینقدر سریع ازش رد نمی شدین. درباره مزه معجون و احساس دامبلدور بیشتر می نوشتین.
فراموش نکنین...سوژه مهم نیست. سعی نکنین داستان رو پیش ببین. الان این جا اصلا مهم نیست که دامبلدور ترک می کنه یا نه و چطوری ترک می کنه. مهم همین صحنه های فرعیه...همین جزئیات. همین معجونی که اسنیپ به خورد دامبلدور داد و حالش رو به هم زد. درباره اینا بنویسین.


نقل قول:
- سوروس نامرد حتما میدونست که مزه ی معجون افتضاحه برای همین این سطل آورد...من به سوروس اعتماد کامل دارم!
این دیالوگ خیلی خوب بود. همین جوری باید به شخصیت ها توجه کنین!
می تونست قوی تر باشه. به این صورت که قسمت اولش رو بیشتر می نوشتین. یعنی کمی بیشتر درباره مشکوک بودن اسنیپ می نوشتین و یهو به شکلی بی منطق و بی دلیل جمله آخر"به اسنیپ اعتماد دارم" رو اضافه می کردین. چون در طول کتاب هم همینطور به نظر می رسید که دامبلدور کاملا بی دلیل به اسنیپ اعتماد کامل داره. گاهی باید اغراق کنین...طنز همینجوری متولد می شه!


نقل قول:
- فرزند روشنایی، هنوز نمیدونی ربطی نداره؟ راستی تو چرا ذهن منو خوندی؟
- میخواستم مطمئن بشم جمله ی بی ربط نمیگید که گفتید!
این دو دیالوگ خیلی خوب بودن. هم از نظر طنز و هم شخصیت پردازی.


نقل قول:
اسنیپ یک شیشه معجون خوش شانسی از جیبش بیرون آورد و جلوی صورت دامبلدور گرفت و دامبلدور خواست که معجون را بگید!

- نخیر، معجون درست عمل نکرده!
این جاش کمی مبهم و کمی اضافه بود. معجون خوش شانسی چی بود این وسط؟ به نظر من بهتر بود این قسمت حذف بشه.


نقل قول:
-پرفسور دامبلدور، خوشحالم که بیدارید؛ چندتا گیاه پیدا کردم که میتونه اعتیاد رو درمان کنه!

سپس از جیبش چند گیاه در آورد که مگس ها دورش پرواز میکردند و متاسفانه دامبلدور چاره ای جز امتحان کردن آن نداشت!
ایده خوبی دادین. به نظر من این قسمت هم می تونست اغراق آمیزتر باشه. یعنی اسپراوت منتظر رضایت دامبلدور نمونه و گیاهاشو همراه مگس ها بچپونه تو دهن دامبلدور.


سوژه رو خوب پیش بردین...طنزتون خوب بود. شخصیت دامبلدورتون خوب بود. اسنیپتون می تونه قوی تر بشه. می تونه اسنیپ تر بشه.
بعضی جاها کمی مبهم می نویسین. سعی کنین به خواننده توضیح کافی بدین. با صبر و حوصله!
مواظب اشتباهات تایپی هم باشین که خوندن پست رو سخت می کنن.
سوژه ها رو سریع پیش نبرین. همونطور که گفتم روی جزئیات تمرکز کنین. روی موقعیت و این که الان چه شخصیتی می تونه چه کاری انجام بده!


خوب بود.

..........................

بررسی پست شماره 447 کافه تفریحات سیاه، الیزابت امکاپا:


کوتاه نوشتین. این بد نیست. کلا بهتره تا وقتی دلیل خاصی برای طولانی نوشتن نداریم، کوتاه بنویسیم. پست های کوتاه راحت تر و بیشتر خونده می شن.


بزرگ ترین مشکل پست شما اینه که هیچ ویژگی خاصی نداره. خیلی ساده اس. کسی که پست شما رو می خونه باید دلیلی داشته باشه که به خوندن ادامه بده. باید خواننده رو به یه شکلی جذب کنین. دنبال خودتون بکشونین. یا با جمله های متفاوت و زیبا...یا طنز خوب...یا صحنه های جالب...یا هر نکته خلاقانه و جدید.

اولین کاری که باید انجام بدین کار روی شخصیت هاست. شخصیت ها رو بشناسین. اسنیپ با دامبلدور خیلی فرق می کنه...تو نوشته های شما هم باید فرق کنه. رفتارشون... حرف زدنشون...شکلک هاشون.
شخصت های کتاب رو می شناسین...شخصیت های سایت رو هم بشناسین. اینا خیلی کمکتون می کنن برای نوشتن. چون بیشتر از کتاب به شما سوژه می دن. راحت تر می تونین ازشون استفاده کنین.


سوژه ای رو ادامه بدین که ازش خوشتون اومده...سوژه ای که ایده ای براش دارین. لازم نیست ایده حتما برای ادامه دادن داستان باشه. می تونه یه موقعیت باشه. مثلا من یه سوژه رو می خونم...با خودم فکر می کنم اسنیپ این وسط می تونه فلان کار رو انجام بده...میام همونو می نویسم. این یه ایده اس.


نقل قول:
تا اینکه به یاد شب واحترامی که استادان به آن گزاشته بودند افتاد!
به جمله ها خیلی دقت کنین. شکل نوشتن جمله ها. "آن" دامبلدوره؟...باید می نوشتین او!
اشتباه های املایی هم همینطور. گذاشتن!


نقل قول:
اوهمراه خود یک جام پر از مایعی بنفش رنگ به دست داشت،که حتی خنگ ترین ها نیز می فهمیدند که مزه ی آن چه می تواند باشد.
جمله ها چه طنز باشن، و چه جدی، باید به بهترین و رساترین شکل ممکن نوته بشن. منظورشونو خوب و درست برسونن. این جا کلمه "خنگ" انتخاب خوبی برای این جمله نبود. اولا به نظر من باید بیشتر درباره معجون توضیح داده می شد..که چرا اینقدر نفرت انگیز بود! دوما به جای "خنگ" از کلمه دیگه ای مثل "کم هوش" استفاده می کردین.
انتخاب درست کلمات و جمله بندی خوب و درست، چیزیه که به مرور زمان یاد می گیرین. با خوندن پست های بقیه.


نقل قول:
-واقا ممنونم!نمی دونم که چطور می تونم محبت شماهارو جبران کنم؟خب فعلا یه کم دیگه استراحت می کنم وبعد هرکاری خواستید انجام میدم!

سپس دوباره در زیر پتو ناپدید شد...
اشکال بعدی پست شما اینه که هیچ اتفاقی در اون نیفتاده.
منظورم از نظر داستانی نیست. داستان لازم نیست پیش بره. ولی تو پست شما بجز داستان هم اتفاقی نیفتاده. نه طنز وجود داره و نه حرکت خاص دیگه ای. اسنیپ معجونی آورده...و دامبلدور به شکلی عجیب دوباره گرفته خوابیده.
این پست ایده خوبی داشت که اجرا نشده.
این که اسنیپ یه معجون بد رنگ و بد بو بیاره و به دامبلدور اصرار کنه که باید اونو بنوشه. دامبلدور هم از طرفی قول داده همکاری کنه و از طرفی واقعا نمی خواد لب به اون معجون نفرت انگیز بزنه. هی بهانه بیاره که از زیر خوردن معجون در بره!

این جوری جالب می شد. ولی شما به اندازه کافی داستان رو توضیح ندادین. برای همین خام مونده. این امیدوار کننده اس. چون ایده رو دارین. فقط کافیه پیاده کردنش رو یاد بگیرین.

پست های خوب رو بخونین. فکر می کنم نویسنده های خوب رو بشناسین. یکیشون ناظر گروه خودتون لینیه. این جوری کم کم با شکل پیش بردن سوژه ها، استفاده از شخصیت ها، طنز نوشتن و جدی نوشتن آشنا می شین.

اتفاق خوبی که در پست شما افتاده اینه که سعی نکردین تغییر خاص و خارق العاده ای ایجاد کنین. سوژه رو همونجوری که بود ادامه دادین و همونطور که گفتم، ایده خوبی هم براش داشتین که اگه پیاده می شد خیلی خوب می شد.


بخونین. بنویسین. اشکالاتتون زود برطرف می شه.






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵

الیزابت امکاپا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۶ یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶
از اربابم بترس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
لرد،ارباب گرامی بیزحمت پست447رو بنقدید
اینجــا


ویرایش شده توسط الیزابت امکاپا در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۱۲ ۲۱:۵۸:۰۸

زنده باد لردولدمورت

σŋℓყЯムvεŋ


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
ارباب، میشه این پست بیزحمت نقد کنید؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 451 زندگی به سبک سیاه، گویندالین مورگن:


درباره سوژه تون قبلا پرسیده بودین و بهتون گفته بودم که سوژه خوبیه. سوژه جدید دادن کار ظریف و دقیقیه. موقع دادن سوژه جدید کافیه به آینده فکر کنیم. که این سوژه می تونه پیش بره؟ چقدر می تونه پیش بره؟ چه احتمالاتی وجود داره؟ چی ممکنه خرابش کنه؟ و در همون پست اول تا جایی که ممکنه موانع احتمالی رو از بین ببریم.
بعضی سوژه ها جذابن...ولی خیلی زود گیر می کنن. مثلا سوژه هایی که شخصیت ها به هر دلیلی چند گروه بشن! این جور سوژه ها یه کنترل و نظارت دائمی لازم داره. با وجود این معمولا خیلی زود به جایی می رسه که خواننده ترجیح می ده وقتشو برای خوندن و فهمیدن ماجرا تلف نکنه.


نقل قول:
پـــــــــــــــــــــــاق

برای چند لحظه، تمام خانه ریدل در سکوت فرو رفت.
قمه در دست های رودولف لرزید.
ریگولوس سکه ای را که از جیب کراب کش رفته بود انداخت
گویندالین، با سر به دیوار روبرو خورده و پخش زمین شد.
و لرد ولدمورت چشم هایش را باز کرده و به سقف اتاقش خیره شد!
- تو این خونه نمیشه خوابید؟ حتی صبح های تعطیل؟
"پاق" صداییه که بطور معمول تو رول ها برای غیب و ظاهر شدن استفاده می شه. به نظر من بهتر بود صدا رو به شکل دیگه ای می نوشتین که اشتباه گرفته نشه. مخصوصا چون قراره صدای خاصی باشه. می شد بیشتر دربارش توضیح داد.
عکس العمل ها بد نبودن...ولی خیلی خوب هم نبودن. بهترینشون گویندالین بود که اونم کمی ناقص بود. بهتر بود می نوشتین در حین انجام چه کاری خورد به دیوار.
ولی بقیه...کمی باید متفاوت تر می شدن. سخت نیست. لازم نیست صحنه فوق العاده ای خلق کنین. کافیه کمی از سادگی در بیاد.
این اول پسته و معمولا اول پست عجله داریم هر چه سریع تر به قسمت های خوب و جالبش برسیم. ولی عجله نکنین. برای هر قسمت پست وقت بذارین که کل پست خاص بشه.
دیالوگ لرد خوب بود.


نقل قول:
سرش را بلند کرده و بعد اخم کرد. پتو را روی نیمه پایینی صورتش کشیده و غرولند کنان هیس هیس کرد:
- ما اینطوری تربیتت کردیم نجینی؟ از اتاق برو بیرون!
لرد به نظر من انتخاب خیلی مناسبی برای این قسمت نبود.
نه این که تضادی با شخصیتش داشته باشه و نشه این جوری نوشت. ولی بعضی موقعیت ها هستن که بهتره بعضی شخصیت ها رو واردش نکنیم.
لرد بهتره کلا زیادی وارد سوژه ها نشه. کنار صحنه باشه. لزومی نداره بیاد. حتی گاهی بودنش مزاحمه. شخصیتا رو محدود می کنه. با وجود این مشکل ایفای نقشی نداشت.


نقل قول:
هر کدام از مرگخواران، در گوشه ای از تالار ایستاده و یا حتی نشسته بودند. و هرکدام به نوعی, بینی و دهنشان را پوشانده بودند. لرد هم یکی از پوست های قدیمی نجینی را به صورتش بسته بود.
صحنه لرد خیلی نفرت انگیز، و البته خیلی بامزه بود!


نقل قول:
- یاران بوگندوی ما! یک دلیل و فقط یک دلیل قانع کننده بیارید که ما لااقل بفهمیم چرا بو میدین؟
بین شخص و دیالوگش فاصله نمی ذاریم! ای تازه وارد تازه کار!
دیالوگ لرد خیلی خوب بود.


نقل قول:
مرگخواران یکی پس از دیگری، ساکت شده و به اربابشان خیره شدند.
- گلدان های نجینی دارن توی پشت بام خشک میشن. ما می ریم به اون ها آب می دیم و شما این بو رو برطرف می کنید
این جا هم برعکس...فاعل جمله قبل مرگخوارا هستن. و دیالوگ مال لرده. برای همین باید فاصله گذاشته بشه.


شما وقت و جای زیادی رو برای نوشتن دیالوگ ها صرف کردین. ایده بسیار خوبی داشتین که به هیچ عنوان پیاده نشده!
نمی دونم عمدی بود یا غیر عمد. ولی اگه کسی که از ایده شما بی خبره این پست رو ادامه بده، احتمال خیلی کمی وجود داره که سوژه شما پیاده بشه...که اتفاقا سوژه بسیار خوبی هم بود. ولی با کمال تعجب تو پست شما هیچ اشاره واضحی به قسمت اصلی سوژه نشده. دیالوگ ها خیلی فوق العاده و خاص نبودن که نشه ازشون صرفنظر کرد. به نظر من دیالوگ ها باید حذف می شدن و به جاش توضیح بیشتری در مورد سوژه داده می شد.
پست شما خوبه. من اگه از سوژه اطلاع نداشتم می گفتم سوژه تون هم خوبه. چون به همین شکل هم جای کار داره. ولی سوژه ای که توضیح داده بودین خیلی جالب تر از این بود. برای همین احتمالا خودم الان ادامه می دم که توضیح کافی درباره سوژه داده باشیم.


نقل قول:
آخه اصل قضیه یه جوریه... ینی به نظرم نمیشد همه مث همیشه واکنش نشون بدن.
بله. متوجه منظورتون شدم. عکس العمل هایی که نوشتین درست بودن. مشکلی نداشتن.می تونن قوی تر و خنده دار تر و متفاوت تر باشن. ولی از اون لحاظ که مورد نظر شماست درست بودن.

شخصیت های پست هم هیچ مشکلی نداشتن. حتی لرد. این که گفتم لرد بهتره وارد موقعیت ها نشه، یه ترجیح کلی بود. که یعنی لرد خیلی وسط نباشه! خیلی حضورنداشته باشه. وگرنه مشکلی نداشت.


نکته مهم اینه که پست شما حس بدی به خواننده منتقل نمی کرد. مخصوصا درباره گویندالین...و با توجه به نوشته های قبلی شما این نکته مهمیه! درستش هم همینه.



خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۲۶ یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۸ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 134
آفلاین
ارباب جان؟
میشه نقد شه این؟
خیلی وسواس نشون دادم روش. می ترسم خراب شده باشه. یا جور نباشه با بقیه شخصیت ها! آخه اصل قضیه یه جوریه... ینی به نظرم نمیشد همه مث همیشه واکنش نشون بدن.
می ترسم خراب کرده باشم


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 321 مرگخواران دریایی، بلاتریکس لسترنج:


نقل قول:
بلاتریکس درحالیکه کنار لرد ایستاده بود همراه با بقیه به منظره روبرویش نگاه میکند:
این قسمت اشکال داره. ولی اشکال لحنش نیست(چون دربارش حرف زده بودیم)....اشکال، زمان فعل هاشه. "ایستاده بود" و "نگاه می کند" با هم هماهنگ نیستن. همونطور که لحن باید در طول پست ثابت باشه، زمان هم باید ثابت بمونه.


یکی از کارهای خوبی که شما انجام دادین اینه که سوژه خیلی مناسبی برای خودتون پیدا کردین. همیشه به اعضا می گم که سوژه ها رو بخونن. هر جا احساس کردن می تونن و ایده ای برای ادامه دادن دارن، شروع به نوشتن کنن. سوژه هایی که برای شخصیت ما مناسبه، معمولا ترغیب کننده ترین سوژه ها هستن. هر چند همیشه می تونیم بریم سراغ سوژه هایی که ارتباطی با شخصیتمون ندارن. ولی با این حال سوژه هایی که به نحوی برای شخصیتمون ایجاد فرصت می کنن، جالب ترن.
خشم و نفرت بلاتریکس خیلی مشخصه...و بامزه اس! همین باعث می شه خشونت پنهان در لابلای جمله ها برای خواننده آزاردهنده نباشه.



نقل قول:
بلاتریکس درحالیکه کنار لرد ایستاده بود همراه با بقیه به منظره روبرویش نگاه میکند:

-

- آروم باش بلا. ما برای رودولف برنامه‌ی ویژه‌ای داریم
این قسمتش خیلی خوب بود...و چیزی که بهترش می کنه اینه که شما احتیاجی به حرف زدن نداشتین. با یه شکلک خالی تونستین احساس بلاتریکس رو به ما و همچنین به لرد نشون بدین. لردتون هم به همون اندازه خوب بود. شکلک و عکس العملش.



نقل قول:
بلاتریکس به همهمه‌های بین مرگخواران نگاه کوتاهی انداخت و به آرامی گفت:

- ولی سرورم، اجازه بدین رودولف با بخششِ بیشتری غرق بشه ..
ظاهرا شما هم عادت به دو نقطه گذاشتن دارین...یه نقطه دیگه بذارین که درست بشه.
بهتره بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. پست رو پراکنده نشون می ده.
همینطور، بهتره بین دیالوگ های پشت سر هم هم فاصله نذارین. مگه این که قصد داشته باشین مکث و فاصله ای رو نشون بدین.


نقل قول:
- داشتم فکر میکردم اگر موافق باشید اون فرد ساحره‌ای به نام پالی باشه. تصور کنید! خون‌آلود روی سنگ‌های متصل به رودولف، و هر دو درحال غرق شدن در دریا. دورنمای جذابی نیست؟

- از الان دورنمای موردعلاقه‌ی ما هم هست!
هماهنگی بین لرد و بلا جالب بود. مخصوصا تسلط نامحسوسی که بلا نشون می داد. مثل کسایی که شخصی رو وادار به انجام کاری می کنن و طوری رفتار می کنن که خود شخص انجام دهنده هم فکر می کنه که این انتخاب خودش بوده.


نقل قول:
پالی چپمن بین مرگخوارها ایستاده و با خوشحالی به اونها نگاه میکنه:

- برای عروسی ِ من و آقای لسترنج جمع شدیم؟!
این که پالی در اون لحظه، اون جا و بین مرگخوارا حضور نداشت، نکته خیلی خوبی بود.
دیالوگ پالی به محض ظاهر شدن، عالی بود. از این سوژه می شه استفاده کرد. به شرطی که نویسنده ها بلد باشن استفاده کنن و شورش در نیاد!


قسمت هایی در پست شما وجود داشت که قابل حذف کردن بود. بدون این که کیفیت پست پایین بیاد. بر عکس...کمی کوتاه تر و بهتر هم می شد. مثلا دیالوگ های بعد از ظاهر شدن پالی که توسط بقیه گفته شد و بقیه اون قسمت تا بخش پایین آوردن خنجر!


نقل قول:
لردولدمورت با خونسردی طلسمی به سمت رودولف روانه کرد. رودولف و پالی و سنگهایی که به آنها متصل بودند به آسمان بلند شده، و سپس از حرکت ایستاده و به درون آبهای نیلگون دریا سقوط کردند..
ظاهرا رودولف و پالی مردن...ولی تو ایفای نقش بن بست نداریم! همیشه راهی برای ادامه دادن وجود داره. و این شخص ادامه دهنده اس که باید اینو بدونه و تصمیم بگیره که رودولف رو چطوری و به چه نحوی بر گردونه. این جاست که خلاقیت رو لازم داریم! این جاست که باید خودمونو کمی آزاد بذاریم. به خودمون اجازه زیاده روی و شکستن مرز ها رو بدیم. به نظر من پست شما موقعیت خوبی برای ادامه سوژه ایجاد کرده.


ظاهر پست می تونه کمی اصلاح بشه. شخصیت ها می تونن کمی غیر مستقیم تر رفتار کنن. یعنی به واضح ترین و ساده ترین شکلشون ظاهر نشن. این جا هم خیلی ساده نبودن. ولی لب مرز بودن!
سوژه خوب ادامه پیدا کرده...شخصیت بلا و لرد و پالی خیلی خوب بودن.


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۵ جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
سرورم.

لطفا این پست رو نقد می‌کنید؟



با نهایت احترام و شیفتگی.


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
هووووم...ساعت بود؟ تمرکزمون رو سوژه بود! ولی ساعت یا تقویم...مهم اینه که بمیری!

نقل قول:
من پوکرِ پوکرم. سرد و افسرده و گوشه‌گیر.
آخی! وجدان ما یه جایی در دوردست ها تیر می کشه!



بررسی پست شماره 424 باشگاه دوئل، یوآن ابروکرومبی!


پست شما مثل همه پست هاتون قسمت های خیلی خوبی داشت. قسمت هایی که از حد متوسط به وضوح بالاتره. بازم مثل پست های قبلی قسمت هایی داشت که این قسمت های بالا رو می کشیدن پایین! چیزی که تو پست شما نتیجه رو تعیین می کنه مقدار این پستی ها و بلندی هاست...که بالاخره کدومشون غالب می شه!


به نظر من یکی از نکته های مهم طنز نویسی اینه که حواسمون باشه کجا متوقف بشیم! کجا دست نگه داریم! کجا دیگه جلوتر نریم!
این چیزیه که باعث می شه نوشته هامون تاثیرشون رو بذارن. برای همینه که گاهی تو نقد ها می گم بعضی از قسمت های طنز رو باید جدی نوشت. نباید شکلک زد...نباید توضیح داد. باید خالص نوشت که تاثیر بذارن.
یکی از اشکالات شما اینه که قانع نمی شی! خوب می نویسی و می نویسی و هی می ری جلوتر...و بعضی وقتا مین باعث می شه قسمت های خوب نوشته خراب می شه(خراب کامل نه...ولی کمی ضعیف تر می شه).


نقل قول:
- مسافرین محترم! لطفاً آرامش‌تون رو حفظ کنین! تا شوماخر آبرکرومبی رو دارین، هیچ غمی ندارین!

بلندگو رو انداخت یه گوشه و با چنگ و دندون، فرمون رو چرخوند.
قطاری که یوآن آبرکرومبی و صدها مسافر رو حمل میکرد، به موقع تغییر مسیر داد و از تصادف با قطارِ روبه‌رو فقط یه خراشِ عمیق متحمل شد.
البته واگن آخر هم از جاش کنده شد که بلافاصله خودش رو چهارچرخ به بقیه‌ی واگن‌ها رسوند.
بدون مقدمه چینی اصل ماجرا رو برای خواننده(که اینطور فرض می کنیم که سوژه رو نمی دونه) توضیح دادین. ساده، کافی، لب مرز!
لب مرز یعنی اگه یه شوخی دیگه به این قسمت اضافه می شد خرابش می کرد. جمله آخر و اصطلاح "چهار چرخ" خیلی خوب بود.


نقل قول:
بعد، انگار که مخاطبش در و دیوار بود، فریاد کشید:
- سوختِ قطارمون داره تموم میشه! آهای زغال‌انداز! زغال بنداز!

بعد از صندلیش بلند شد و روبه‌روی صندلی وایساد.
- اطاعت قربان!

فوراً بیل رو برداشت و مشغول ریختن زغال‌سنگ‌ها توی کوره شد. چند ثانیه نگذشت که یهو چندتا جغد روی پنجره‌ی جلوییِ قطار نشستن و پنجره رو به مواد سبز رنگی آغشته کردن.

- نــــه!

یوآن همونطور که بیل رو توی دوتا دستش گرفته بود، با عجله به سمت جایگاه کنترل حمله کرد و با دوتا انگشتِ پای چپش، نخِ بوق رو کشید.
-‌ پـیــشته! پـیــشته! جا واسه این کاراتون کم آوردین؟! گُم شین ببینم! هـِـرررری!

با عربده‌ی بوق، جغدها هوهوکنان از پنجره فاصله گرفتن، دور همدیگه جمع شدن و پلاکارد بزرگی رو بالا گرفتن که روی اون نوشته شده بود: "اَبروکرومبی!"
بعد، بی‌توجه به فریاد خشمگینانه‌ی روباه، به سمت ناکجاآبادی پرواز کردن.
صحنه های بخش اول خوب بودن...فقط یوآن...می تونه کمی آروم تر باشه.
جدی نه...آروم!
بعضی از کمدین ها هستن که با تک تک حرکاتشون می خوان بیننده رو بخندونن...حتی وقتی حرف نمی زنن هم شکلک در میارن(مثل جیم کری!)! یوآن یه همچین حالتی پیدا کرده تو این پست. در حالت عادی این جوری نیست. و اون حالت عادیش بهتره. شخصیت یوآن حالتی داره که نباید "دلقک" بشه! نباید دائم بخندونه. یه جاهایی باید جدی بگیرنش.


نقل قول:
دیواره‌ی قطار، برآمدگیِ عجیبی برداشته بود. شیشه‌پاک‌کنی که با بی‌حوصلگی شیشه‌ی پنجره رو تمیز میکرد. کوره‌ای که غذاش رو با ولع خاصی می‌بلعید. بلندگو و بوقی که نگاه تند و تیزی به روباه مینداختن و با همدیگه پچ‌پچ میکردن.
و مهم‌تر از همه...
- هیشکی اینجا نیس.

بدون در نظر گرفتن رودولفی که همیشه بود حتی وقتی که نبود، یوآن هیچ مهماندار یا خدمتکاری روی توی این قطار ندیده بود.
همه‌ی زحمت‌ها به عهده‌ی اون بود.
این قسمت کلا اضافه بود به نظر من. چیزایی توضیح داده شده که بدون توضیح هم می شد فهمید. مخصوصا قسمت مربوط به رودولف هیچ نکته مثبتی برای پست نداشت. قسمت مربوط به بانز که تقریبا طولانی بود هم همینطور.
ایده خوب بود...ولی محتواش می تونست متفاوت تر باشه. یوآن کمی مسخره تر، بدجنسانه تر و روباهانه تر یه چیزی به بانز می نداخت! موذیانه تر!
عکس بانز خوب بود. کمی انرژی می داد به اون قسمت.


نقل قول:
- منو نگا کن. یه دور باید بزنم اینور و اونور، ببینم چی میتونم به ملت بفروشم. پول لازم دارم، میفهمی؟ پول! بچه‌ی خوبی باش. دست از پا خطا نکن. قطار رو خوب بِرون. جون شونصد نفر رو به خطر ننداز. باشه؟ باشه!

یه مشت رفافتی به فرمون زد
این حالت راحت و بی خیال رو خیلی از شخصیت های سایت دارن...در واقع سعی می کنن داشته باشن. ولی بهشون نمی چسبه! روی شخصیتشون نمی شینه! باهاشون یکی نمی شه. در مورد یوآن خوب جواب داده. فقط مواظبش باش که به همون شکلی که گفتم( عکس العمل های بیش از حد و اغراق شده) بی مزه نشه. این سبک یوآنه...بهش هم میاد.


نقل قول:
- پاتریشوا آ، بخسب! کاردلکیپ آ، جنابت نیز! جورامونت آ، شیرت را بنوش! پتیران آ، این سان معصومانه بر اینجانبم نظر نیافکن! عاصدیغ آ، خانزفا آ را اذیت ننمای وگرنه ضربه‌ای بر فرقِ سرت خواهیم کوفت آنچنان که آهنگران بر فولاد نکوبیدند!
این کار لادیسلاوه!
خودش دیالوگ هاشو خیلی خوب می نویسه. همشون با همین لحن...ولی غافلگیر کننده و جالب. بقیه مون کمی معمولی می نویسیم. برای همین بهتره جملاتش رو ساده و واضح بنویسیم. یعنی اگه لادیسلاو نیستیم، برای طنز پست، روی شخصیت لادیسلاو زیاد نمی تونیم حساب کنیم.

قسمت مربوط به لادیسلاو می تونست دیالوگ های کمتر و توضیحات بیشتری داشته باشه. صحنه هاش جالب تر از حرفاش بودن.


پست شما شکلک نداشت...و کمبود شکلک شدیدا احساس می شد. جمله های شما با احساسات مختلف و حتی پیچیده ای بیان شده بودن و بدون شکلک، درک درست لحن جمله ها کمی سخته. پست ناقص به نظر می رسه.


نقل قول:
هرکدوم از ساعت‌ها، زمان باقی‌مونده از عمر تک‌تک مرگخواران رو نشون میداد.
هکتور دگورث گرنجری که ۷۲ ساعت دیگه بدلیل کپی‌برداری از کتاب‌های آرسینوس جیگر، اعدام میشد و می‌مُرد.
وینسنت کرابی که ۴۸ ساعت دیگه، رژ لبش توی دماغش گیر میکرد، نفس کم می‌آورد و می‌مُرد.
و لرد ولدمورتی که ۲۴ ساعت دیگه، یکی از آواداکداوراهاش کمونه میکرد و به خودش میخورد و... می‌مُرد.
این ایده عالی بود...خیلی خوب بود... هر چند باز فکر می کنم قسمت مربوط به مرگ ها می تونست متفاوت باشه. این روش ها اولین راه هایی هستن که برای مرگ این شخصیت ها به ذهن خواننده می رسن. مال کراب رو نمی شد دقیقا پیش بینی کرد ولی اونم ساده بود. اینا سه جمله کوتاه هستن. ولی متفاوت بودن همیناس که پست رو از مرحله معمولی می بره بالاتر!
24 ساعت هم بخوره وسط فرق سر حیله گر مکارت!


ایده های شما خوبن. موادی که فروختین جالب بودن. ولی صحنه ها در حد انتظار خواننده نیست.
یوآن شما خوب بود...ولی می تونست موذی تر( و کمتر خنده دار تر) باشه! یعنی به جای تلاش برای طنز تلاش برای کشیدن نقشه ها و زدن حرف های فریب آمیز می تونست جالب تر باشه.


به طور خلاصه...خوب بود...ولی می تونست بهتر باشه. چون پتانسیل و زمینه رو داشت! ایده های خلاقانه رو که برای متفاوت محسوب شدن لازمه، داشت.


برو نبینیمت ها....24 ساعت!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۱۱:۲۴
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
ساعتت رو به تقویم تبدیل کردی. جرقه هم زد و بهم یادآوری کرد که چه آینده‌ای در پیش دارم.
خوشحالی که اختراعت بالاخره جواب داده؟
من پوکرِ پوکرم. سرد و افسرده و گوشه‌گیر.
اینو بگیر. نوار ضربان قلبمه. وضعیتم چطوره؟ بهم امیدی هس؟
اَبروکرومبی هم خودتـ... عــــا!
:پس افتادن و بیهوش شدن از شدت خونریزی:


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
آقای ابروکرومبی!


در حالت عادی نقد نمی کردیما...ولی فرصتی پیش اومد که روی کلمه ابروکرومبی تاکید کنیم.


نقل قول:
تدی و ویولت و هکتور بهم گفتن جوهر تموم کردن و فعلا نمیتونن منو نقد کنن.
بسیار ممنون. خیلی خوشحال شدیم! ما همیشه آرزو داشتیم گزینه اول که هیچ، دوم هم نه، حتی سوم هم نه...بلکه چهارم باشیم!


نقل قول:
اگه با نفرت هم باشه که چه بهتر!
نیازی به تاکید نبود. نفرته خودبخود میاد!
کلا کسایی که دنبال"کوبیده شدن!" در نقد هستن نباید بیان سراغ من...ایرادی ببینم می گم. ایراد موثر...ولی دنبال ایراد نمی گردم که ایول! ایراد! اینو می شه کوبید تو سر طرف. ایراد گرفتن داریم تا ایراد گرفتن!


نقل قول:
ولی بالاش ننویس: نقد پست شماره 421 باشگاه دوئل از یوآن ابروکرومبی!
قول می دم اینو ننویسم!


بررسی پست شماره 421 باشگاه دوئل، یوآن ابروکرومبی:


ایده شما خیلی خوب بود. جدید نیست. قبلا هم بارها درباره جادوگران نوشته شده...ولی همین جا می تونیم ببینیم که ایده، برای خوب بودن احتیاجی به جدید بودن نداره.
گاهی تو پیام شخصی از من می پرسن فلان سوژه رو می تونیم بدیم؟ قبلا داده نشده؟
منم معمولا جواب می دم که اشکالی نداره که قبلا داده شده باشه. سوژه هر دفعه می تونه به شکل جدیدی نوشته بشه. می تونه مسیر جدیدی رو طی کنه.
ایده جادوگران هم ایده خیلی خوبیه...ولی مهارت لازم داره. تسلط زیادی روی شخصیت ها لازم داره. خلاقیت و تیز بینی و نکته سنجی لازم داره. چون چیزایی رو که هر روز همه ما داریم می بینیم باید طوری تحویلمون بدین که تعجب کنیم! وگرنه تاثیر خوبی نمی ذاره.


نقل قول:
توی یه شبِ سردِ زمستونی، همه‌ی اهالی لندن، با پیژامه توی تخت‌خواب‌هاشون غَلت می‌خوردن و خواب‌های شیرین و قشنگ می‌دیدن.
هـمـه!
به جز یه نفر.
موجود نارنجی‌رنگی که به دلیل نداشتن خونواده، طرد از محفل ققنوس و اردنگی خوردن از طرف دربونِ خونه‌ی ریدل، ناچاراً کنار جوبِ یکی از خیابون‌ها، بین کیسه‌های زباله خوابیده بود.
و خب..
موهای سیخ‌شده‌ش نشون می‌داد که محتوای خوابش شیرین و قشنگ نبود.
شروع سریع و خوبی بود. قسمت اول درست همینقدر کشش داشت..یعنی دو خط! اگه بیشتر می نوشتین، شروع نشده خواننده رو ناامید می کردین! خیلی خوب به یوآن ربطش دادین...شکل نوشتنتون هم خوب بود.


نقل قول:
روبه‌روی یه دستگاه جادویی ایستاده بود. دستگاه درازی که بغلش، عبارت "جادوگران" نصفش کَنده شده و مدام جرقه میزد.
دو نوع توضیح داریم که قابل قبول هستن. توضیحاتی که منظور رو می رسونن...توضیحاتی که منظور رو خوب می رسونن. نوع دوم کمی کار شده تره. این توضیح از نوع اول بود. منظور رو می رسوند. اهمیت خیلی خاصی هم نداشت. ولی می تونست در حد خیلی کمی طولانی تر بشه، ولی مفهومشو بهتر برسونه. اینجوری کمی خلاصه شده.


نقل قول:
- لطفاً نام کاربری‌تان را وارد کنید.
- یوآن آبرکرومبی.
- در حال پردازش.. یوآن.. اَبروکرومبی.
- آبرکرومبی، لعنتی! آبرکرومبی!
- در حال پردازش مجدد.. یوآن.. آبرکرومبی.. لطفاً رمز عبورتان را وارد کنید.
- نیشِ لرد رو خواهم بست.
- در حال پردازش.. رمز عبور تأیید شد. از ورودتان متشکریم، یوآن آبرکرومبی.
این قسمت خیلی خوب بود! این جا رو اگه من می نوشتم دستگاه رو وادار می کردم ابروکرومبی رو قبول کنه!


نقل قول:
دستگاه بطور یهویی غیب شد و یه درِ چوبی جاش رو گرفت. یوآن دستگیره رو چرخوند و در رو باز کرد.
لحن شما ساده اس...این لحن دستتونو باز می ذاره که همه چیز رو همونطوری که به ذهنتون می رسه، با کمترین تغییر و اصلاح، بنویسین.


پستتون قسمت های اضافه داره. قسمت هایی که کیفیتش رو پایین میارن...خواننده رو می برین بالا...بالا...بالاتر...و یهویی پرتش می کنین پایین.
این باعث نمی شه کل پست بد بشه. ولی تاثیر کلی پست رو کمی منفی می کنه. این قسمت های ضعیف باید شناسایی و حذف بشن. مثلا:
نقل قول:
دستگاه بطور یهویی غیب شد و یه درِ چوبی جاش رو گرفت. یوآن دستگیره رو چرخوند و در رو باز کرد.

نقل قول:
اگه این صفحه رو ببندی، نصف عمرت بر فناست! یه پیشنهاد باورنکردنی! عکس‌های کمتر دیده شده از میتینگ سیزدهم، فقط با قیمت صد گالیون!


در رو بست و دوباره باز کرد.

نقل قول:
سر خطِ خبرها! جداییِ نویسنده‌ی معروف از ناظرِ نه‌چندان معروف!
این شوخی خیلی تکراری شده. خیلی عادی! جاش هم یه پست معمولیه. و این قسمت ها:
نقل قول:
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
جادوگرانی که هر جادوگری تو اون بدبختِ بدبخته

این بخش های آهنگین! صد در صد باید حذف می شدن. شاید یه روزی یه استثنایی ببینم...ولی در حال حاضر می تونم بگم هیچ آهنگ و شعر و ترانه ای روی خواننده همون تاثیری رو که روی نویسنده گذاشته بود نمی ذاره...تاثیرش اگه منفی نباشه مثبت نیست. برای همین به نظر من تو هیچ شرایطی ازشون استفاده نکنین(مگه به شکل یه دیالوگ کوتاه مثلا). حتی تغییر دادن و جادوگرانی کردنشون کمکی بهشون نکرده.


نقل قول:
سقف، کف و دیوارهای راهرو کاملاً نابود شده بودن.
اسناد و تاپبک‌های پخش‌وپلا شده..
دَرهای از لولا در اومده..
پاتیل‌های واژگون‌شده..
میز‌ها و صندلی‌های درب و داغون‌شده..
دو نقطه چیه؟! ترک کنین این عادتو!

این قسمت می تونست توضیح کامل تر و مفصل تری داشته باشه. این حالت "تیتروار" کمی براش کم بود. به نظر من صحنه باید آروم تر و مفصل تر توضیح داده می شد.


نقل قول:
حتی خبری از رودولف هم نبود. با اینکه بود. ولی خب، نبود.
این جمله خوب بود. یه نکته تکراری، ولی با یه بیان جدید.


نقل قول:
یوآن سر از راهروی خونه‌ی ریدل در آورد. جایی که دکمه‌های نقل‌قول و پاسخ از جا کَنده شده، تاپیک‌ها از وسط نصف شده و از رینگِ دوئل هم فقط طناب‌هاش باقی مونده بودن.

این توضیح خیلی قشنگ بود. دکمه ها و تاپیک ها و رینگ...


نقل قول:
ولی فوراً نیشش رو بست، وقتی که نرمیِ یه کراوات رو لای انگشتاش حس کرد.
- عـــــــــــــــــــــا!

نیزه‌وار به یه طرف شیرجه زد و با وحشت، به جایی که چند لحظه پیش ایستاده بود، نگاه کرد. کله‌ی خون‌آلود آرسینوس جیگر از کراواتی معلق بود که از پنکه‌ی سقفی آویزون بود.
صحنه خیلی خوب بود...و شکل توصیف شما هیجان و زیباییشو به درستی به خواننده منتقل می کرد.


نقل قول:
اما با لادیسلاوی مواجه شد که نیم‌تنه‌ی بالاییش غرق در خون، و دل و روده‌ش از کلاه درازش بیرون زده بود.
نفس یوآن بند اومد.
پاتریشوایی که توی کمد افتاده بود.
بدن یوآن سُست شد.
خانزفا و کاردلکیپی که از لوستر آویزون بودن و جورامونتی که روی تخت‌خواب افتاده بود.
ضربان قلب یوآن تُندتر و دمای شلوارش عوض شد.
و پتیران و عاصدیغی که مفقودالأثر شده بودن!

توصیف لادیسلاو با این صبر و حوصله، عالی بود! سوژه خیلی خوبی شکار کردین و تا آخرین قطره ازش استفاده کردین! خلاقانه بود! این خلاقیت رو می شه تو جمله های ساده ای مثل "دیگه بیشتر از این نمیرین" هم پیدا کرد.


برخلاف لادیسلاو، توصیف صحنه مرگ بعضی شخصیت ها زیادی ساده و معمولی بود:
نقل قول:
رُز رو پیدا کرد که مزه‌ی بمباران هیروشیما رو چشیده بود. لینی و دینگ رو دید که دست در دست همدیگه از دنیا چشم فرو بسته بودن. هکتوری که توی پاتیلش غرق شده بود. حتی لاکرتیای گربه‌سانی که هفت‌تا جسدِ کلون کنار خودش دراز کشیده بودن.
لینی و دینگ خوب بودن...ولی بقیه کمی ساده بودن. می شد اینا رو هم کمی متفاوت تر نشون داد. (هر چند هکتور معتقد بود غرق شدن هکتور در پاتیلش، غم انگیز ترین صحنه ایه که تا امروز خونده!).


نقل قول:
دَرِ یکی از تاپیک‌های محفل ققنوس رو باز کرد و بلافاصله، جیغ کشید.
جسدِ متحرکِ صدها ویزلی که داخل اتاق مچاله شده بودن، شبیه یه موج دریایی سرازیر شدن و یکصدا با هم، دکلمه‌ای رو خوندن:
- روباه نارنجی! به نَوای قلب کوچک‌مان گوش بده. بیا تا دعا کنیم، که همه‌ی ما ویزلی‌های زامبی، دست در دستِ هم دهیم، و قلک‌های خانه‌ی ریدل را کش برویم، تا ارواح‌مان را تعمیر ساخته و در آسمانِ صاف و آبی، پرواز کنیم.

یکی از ویزلی‌های جلویی اضافه کرد:
- هم‌اکنون! به یاری نارنجی‌تان نیازمندیم.

و بعد با همون حالت موجی، روی یوآنِ وحشت‌زده ریختن و روباه بین اونا غرق شد. بعد، شنا کُنان از بین اونا خارج شد و پیچید به سمت چپ. جایی که..
-‌ وات دِ فان!
این قسمت بدون دیالوگ خیلی بهتر می شد. صحنه خوب بود...شنا کردن یوآن هم همینطور. ولی دیالوگ ها کمی ضعیفش کردن.


صحنه مرگ رودولف و دو ورژنش خیلی خوب بود...ولی باز به نظر من بدون دیالوگ(نوشته) بهتر می شد.
صحنه مرگ دامبلدور خیلی خوب بود.
این وسط دیالوگ های خوبی هم وجود داشت. مثل ویولت...لرد...جیمز...

عکسی که لینکش گذاشته شده بود...به نظر من لزومی نداشت. فایده خاصی نداشت. مفهوم عمیقی نداشت. حتی می تونه خواننده رو گیج کنه که منظور چی بوده. مخصوصا چون واقعی بود و کمی با فضای داستان ناهماهنگ! خیلی بد و منفی نبود. ولی وقتی فایده ای نداشت بهتر بود وجود هم نمی داشت!


نقل قول:
و بعد، هجوم آورد و پرید روی پیکرِ بی‌جان و پاکِ(!) ولدمورت که برخلاف بقیه، هیچ زخم و جراحتی روی بدنش نداشت و بطور کاملاً تَر و تمیز مُرده بود.
- نــه! تو یکی دیگه نمیر! انصافـــاً تو یکی دیگه نمیــــر! هنوز خیلی از ایفای‌نقشت مونده که قراره توسط من تخریب بشه! نـــه!
این جاش هم خیلی خوب بود...ولی اصلا نفهمیدیم معنی علامت تعجبه چی بود!

دیالوگ های یوآن و لرد خیلی خوب بودن.

قسمت مربوط به بعد از خواب کمی سخت بود. اون جا جاییه که انرژی نویسنده تموم می شه. چون اوج داستان رو نوشته و می خواد هر چه سریع تر تمومش کنه. هیچ ارتباطی هم به این که همه رو یه جا می نویسه یا نه نداره. انرژی فیزیکی نیست. انرژی داستان تموم شده.
معمولا همین جاست که نویسنده ها سعی می کنن ماجرا رو سر هم بندی کنن و می زنن تهشو خراب می کنن.
شما این کارو نکردین. قسمتی که یوآن سراغ لرد و دامبلدور می ره به اندازه کافی خوب و قانع کننده هست. قسمت مربوط به ببر تنها عالیه...هر چند کسی که مثلا یک ماه دیگه این پست رو بخونه متوجه این بخش نمی شه. ولی ارزشش رو داشت که نوشته بشه.


پایان پست هم خیلی خوب بود. یاد ای تی افتادیم که با دوچرخه پرواز می کرد.


پست شما قسمت های خیلی خوب زیادی داشت. ولی قسمت های ضعیف تری هم داشت که تاثیر اون قسمت های خیلی خوب رو کمتر می کرد. اگه اینا حذف یا تقویت بشه، کل پست تبدیل به خیلی خوب می شه.
یوآن پستتون خیلی خوب بود. احساساتش رو خوب نشون داد. هم جنبه روباهیش رو حفظ کرد و هم قسمت خوب وجودش رو نشون داد. با قهرمان بازی در آوردن توی ذوق خواننده نزد. جایی که لازم بود عقب نشینی کرد. جایی که لازم بود ضعف نشون داد. جایی که لازم بود همدردی کرد. یه جاهایی هم خودخواه شد. این باعث شد تعادل و باور پذیری شخصیت حفظ بشه.


تموم شد...نفرت ما بر شما باد ابروکرومبی!










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.