آقای ابروکرومبی!در حالت عادی نقد نمی کردیما...ولی فرصتی پیش اومد که روی کلمه ابروکرومبی تاکید کنیم.
نقل قول:
تدی و ویولت و هکتور بهم گفتن جوهر تموم کردن و فعلا نمیتونن منو نقد کنن.
بسیار ممنون. خیلی خوشحال شدیم! ما همیشه آرزو داشتیم گزینه اول که هیچ، دوم هم نه، حتی سوم هم نه...بلکه چهارم باشیم!
نقل قول:
اگه با نفرت هم باشه که چه بهتر!
نیازی به تاکید نبود. نفرته خودبخود میاد!
کلا کسایی که دنبال"کوبیده شدن!" در نقد هستن نباید بیان سراغ من...ایرادی ببینم می گم. ایراد موثر...ولی دنبال ایراد نمی گردم که ایول! ایراد! اینو می شه کوبید تو سر طرف. ایراد گرفتن داریم تا ایراد گرفتن!
نقل قول:
ولی بالاش ننویس: نقد پست شماره 421 باشگاه دوئل از یوآن ابروکرومبی!
قول می دم اینو ننویسم!
بررسی
پست شماره 421 باشگاه دوئل، یوآن ابروکرومبی:
ایده شما خیلی خوب بود. جدید نیست. قبلا هم بارها درباره جادوگران نوشته شده...ولی همین جا می تونیم ببینیم که ایده، برای خوب بودن احتیاجی به جدید بودن نداره.
گاهی تو پیام شخصی از من می پرسن فلان سوژه رو می تونیم بدیم؟ قبلا داده نشده؟
منم معمولا جواب می دم که اشکالی نداره که قبلا داده شده باشه. سوژه هر دفعه می تونه به شکل جدیدی نوشته بشه. می تونه مسیر جدیدی رو طی کنه.
ایده جادوگران هم ایده خیلی خوبیه...ولی مهارت لازم داره. تسلط زیادی روی شخصیت ها لازم داره. خلاقیت و تیز بینی و نکته سنجی لازم داره. چون چیزایی رو که هر روز همه ما داریم می بینیم باید طوری تحویلمون بدین که تعجب کنیم! وگرنه تاثیر خوبی نمی ذاره.
نقل قول:
توی یه شبِ سردِ زمستونی، همهی اهالی لندن، با پیژامه توی تختخوابهاشون غَلت میخوردن و خوابهای شیرین و قشنگ میدیدن.
هـمـه!
به جز یه نفر.
موجود نارنجیرنگی که به دلیل نداشتن خونواده، طرد از محفل ققنوس و اردنگی خوردن از طرف دربونِ خونهی ریدل، ناچاراً کنار جوبِ یکی از خیابونها، بین کیسههای زباله خوابیده بود.
و خب..
موهای سیخشدهش نشون میداد که محتوای خوابش شیرین و قشنگ نبود.
شروع سریع و خوبی بود. قسمت اول درست همینقدر کشش داشت..یعنی دو خط! اگه بیشتر می نوشتین، شروع نشده خواننده رو ناامید می کردین! خیلی خوب به یوآن ربطش دادین...شکل نوشتنتون هم خوب بود.
نقل قول:
روبهروی یه دستگاه جادویی ایستاده بود. دستگاه درازی که بغلش، عبارت "جادوگران" نصفش کَنده شده و مدام جرقه میزد.
دو نوع توضیح داریم که قابل قبول هستن. توضیحاتی که منظور رو می رسونن...توضیحاتی که منظور رو خوب می رسونن. نوع دوم کمی کار شده تره. این توضیح از نوع اول بود. منظور رو می رسوند. اهمیت خیلی خاصی هم نداشت. ولی می تونست در حد خیلی کمی طولانی تر بشه، ولی مفهومشو بهتر برسونه. اینجوری کمی خلاصه شده.
نقل قول:
- لطفاً نام کاربریتان را وارد کنید.
- یوآن آبرکرومبی.
- در حال پردازش.. یوآن.. اَبروکرومبی.
- آبرکرومبی، لعنتی! آبرکرومبی!
- در حال پردازش مجدد.. یوآن.. آبرکرومبی.. لطفاً رمز عبورتان را وارد کنید.
- نیشِ لرد رو خواهم بست.
- در حال پردازش.. رمز عبور تأیید شد. از ورودتان متشکریم، یوآن آبرکرومبی.
این قسمت خیلی خوب بود! این جا رو اگه من می نوشتم دستگاه رو وادار می کردم ابروکرومبی رو قبول کنه!
نقل قول:
دستگاه بطور یهویی غیب شد و یه درِ چوبی جاش رو گرفت. یوآن دستگیره رو چرخوند و در رو باز کرد.
لحن شما ساده اس...این لحن دستتونو باز می ذاره که همه چیز رو همونطوری که به ذهنتون می رسه، با کمترین تغییر و اصلاح، بنویسین.
پستتون قسمت های اضافه داره. قسمت هایی که کیفیتش رو پایین میارن...خواننده رو می برین بالا...بالا...بالاتر...و یهویی پرتش می کنین پایین.
این باعث نمی شه کل پست بد بشه. ولی تاثیر کلی پست رو کمی منفی می کنه. این قسمت های ضعیف باید شناسایی و حذف بشن. مثلا:
نقل قول:
دستگاه بطور یهویی غیب شد و یه درِ چوبی جاش رو گرفت. یوآن دستگیره رو چرخوند و در رو باز کرد.
نقل قول:اگه این صفحه رو ببندی، نصف عمرت بر فناست! یه پیشنهاد باورنکردنی! عکسهای کمتر دیده شده از میتینگ سیزدهم، فقط با قیمت صد گالیون!
در رو بست و دوباره باز کرد.
نقل قول:سر خطِ خبرها! جداییِ نویسندهی معروف از ناظرِ نهچندان معروف!
این شوخی خیلی تکراری شده. خیلی عادی! جاش هم یه پست معمولیه. و این قسمت ها:
نقل قول:
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
جادوگرانی که هر جادوگری تو اون بدبختِ بدبخته
این بخش های آهنگین! صد در صد باید حذف می شدن. شاید یه روزی یه استثنایی ببینم...ولی در حال حاضر می تونم بگم هیچ آهنگ و شعر و ترانه ای روی خواننده همون تاثیری رو که روی نویسنده گذاشته بود نمی ذاره...تاثیرش اگه منفی نباشه مثبت نیست. برای همین به نظر من تو هیچ شرایطی ازشون استفاده نکنین(مگه به شکل یه دیالوگ کوتاه مثلا). حتی تغییر دادن و جادوگرانی کردنشون کمکی بهشون نکرده.
نقل قول:
سقف، کف و دیوارهای راهرو کاملاً نابود شده بودن.
اسناد و تاپبکهای پخشوپلا شده..
دَرهای از لولا در اومده..
پاتیلهای واژگونشده..
میزها و صندلیهای درب و داغونشده..
دو نقطه چیه؟! ترک کنین این عادتو!
این قسمت می تونست توضیح کامل تر و مفصل تری داشته باشه. این حالت "تیتروار" کمی براش کم بود. به نظر من صحنه باید آروم تر و مفصل تر توضیح داده می شد.
نقل قول:
حتی خبری از رودولف هم نبود. با اینکه بود. ولی خب، نبود.
این جمله خوب بود. یه نکته تکراری، ولی با یه بیان جدید.
نقل قول:
یوآن سر از راهروی خونهی ریدل در آورد. جایی که دکمههای نقلقول و پاسخ از جا کَنده شده، تاپیکها از وسط نصف شده و از رینگِ دوئل هم فقط طنابهاش باقی مونده بودن.
این توضیح خیلی قشنگ بود. دکمه ها و تاپیک ها و رینگ...
نقل قول:
ولی فوراً نیشش رو بست، وقتی که نرمیِ یه کراوات رو لای انگشتاش حس کرد.
- عـــــــــــــــــــــا!
نیزهوار به یه طرف شیرجه زد و با وحشت، به جایی که چند لحظه پیش ایستاده بود، نگاه کرد. کلهی خونآلود آرسینوس جیگر از کراواتی معلق بود که از پنکهی سقفی آویزون بود.
صحنه خیلی خوب بود...و شکل توصیف شما هیجان و زیباییشو به درستی به خواننده منتقل می کرد.
نقل قول:
اما با لادیسلاوی مواجه شد که نیمتنهی بالاییش غرق در خون، و دل و رودهش از کلاه درازش بیرون زده بود.
نفس یوآن بند اومد.
پاتریشوایی که توی کمد افتاده بود.
بدن یوآن سُست شد.
خانزفا و کاردلکیپی که از لوستر آویزون بودن و جورامونتی که روی تختخواب افتاده بود.
ضربان قلب یوآن تُندتر و دمای شلوارش عوض شد.
و پتیران و عاصدیغی که مفقودالأثر شده بودن!
توصیف لادیسلاو با این صبر و حوصله، عالی بود! سوژه خیلی خوبی شکار کردین و تا آخرین قطره ازش استفاده کردین! خلاقانه بود! این خلاقیت رو می شه تو جمله های ساده ای مثل "دیگه بیشتر از این نمیرین" هم پیدا کرد.
برخلاف لادیسلاو، توصیف صحنه مرگ بعضی شخصیت ها زیادی ساده و معمولی بود:
نقل قول:
رُز رو پیدا کرد که مزهی بمباران هیروشیما رو چشیده بود. لینی و دینگ رو دید که دست در دست همدیگه از دنیا چشم فرو بسته بودن. هکتوری که توی پاتیلش غرق شده بود. حتی لاکرتیای گربهسانی که هفتتا جسدِ کلون کنار خودش دراز کشیده بودن.
لینی و دینگ خوب بودن...ولی بقیه کمی ساده بودن. می شد اینا رو هم کمی متفاوت تر نشون داد. (هر چند هکتور معتقد بود غرق شدن هکتور در پاتیلش، غم انگیز ترین صحنه ایه که تا امروز خونده!).
نقل قول:
دَرِ یکی از تاپیکهای محفل ققنوس رو باز کرد و بلافاصله، جیغ کشید.
جسدِ متحرکِ صدها ویزلی که داخل اتاق مچاله شده بودن، شبیه یه موج دریایی سرازیر شدن و یکصدا با هم، دکلمهای رو خوندن:
- روباه نارنجی! به نَوای قلب کوچکمان گوش بده. بیا تا دعا کنیم، که همهی ما ویزلیهای زامبی، دست در دستِ هم دهیم، و قلکهای خانهی ریدل را کش برویم، تا ارواحمان را تعمیر ساخته و در آسمانِ صاف و آبی، پرواز کنیم.
یکی از ویزلیهای جلویی اضافه کرد:
- هماکنون! به یاری نارنجیتان نیازمندیم.
و بعد با همون حالت موجی، روی یوآنِ وحشتزده ریختن و روباه بین اونا غرق شد. بعد، شنا کُنان از بین اونا خارج شد و پیچید به سمت چپ. جایی که..
- وات دِ فان!
این قسمت بدون دیالوگ خیلی بهتر می شد. صحنه خوب بود...شنا کردن یوآن هم همینطور. ولی دیالوگ ها کمی ضعیفش کردن.
صحنه مرگ رودولف و دو ورژنش خیلی خوب بود...ولی باز به نظر من بدون دیالوگ(نوشته) بهتر می شد.
صحنه مرگ دامبلدور خیلی خوب بود.
این وسط دیالوگ های خوبی هم وجود داشت. مثل ویولت...لرد...جیمز...
عکسی که لینکش گذاشته شده بود...به نظر من لزومی نداشت. فایده خاصی نداشت. مفهوم عمیقی نداشت. حتی می تونه خواننده رو گیج کنه که منظور چی بوده. مخصوصا چون واقعی بود و کمی با فضای داستان ناهماهنگ! خیلی بد و منفی نبود. ولی وقتی فایده ای نداشت بهتر بود وجود هم نمی داشت!
نقل قول:
و بعد، هجوم آورد و پرید روی پیکرِ بیجان و پاکِ(!) ولدمورت که برخلاف بقیه، هیچ زخم و جراحتی روی بدنش نداشت و بطور کاملاً تَر و تمیز مُرده بود.
- نــه! تو یکی دیگه نمیر! انصافـــاً تو یکی دیگه نمیــــر! هنوز خیلی از ایفاینقشت مونده که قراره توسط من تخریب بشه! نـــه!
این جاش هم خیلی خوب بود...ولی اصلا نفهمیدیم معنی علامت تعجبه چی بود!
دیالوگ های یوآن و لرد خیلی خوب بودن.
قسمت مربوط به بعد از خواب کمی سخت بود. اون جا جاییه که انرژی نویسنده تموم می شه. چون اوج داستان رو نوشته و می خواد هر چه سریع تر تمومش کنه. هیچ ارتباطی هم به این که همه رو یه جا می نویسه یا نه نداره. انرژی فیزیکی نیست. انرژی داستان تموم شده.
معمولا همین جاست که نویسنده ها سعی می کنن ماجرا رو سر هم بندی کنن و می زنن تهشو خراب می کنن.
شما این کارو نکردین. قسمتی که یوآن سراغ لرد و دامبلدور می ره به اندازه کافی خوب و قانع کننده هست. قسمت مربوط به ببر تنها عالیه...هر چند کسی که مثلا یک ماه دیگه این پست رو بخونه متوجه این بخش نمی شه. ولی ارزشش رو داشت که نوشته بشه.
پایان پست هم خیلی خوب بود. یاد
ای تی افتادیم که با دوچرخه پرواز می کرد.
پست شما قسمت های خیلی خوب زیادی داشت. ولی قسمت های ضعیف تری هم داشت که تاثیر اون قسمت های خیلی خوب رو کمتر می کرد. اگه اینا حذف یا تقویت بشه، کل پست تبدیل به خیلی خوب می شه.
یوآن پستتون خیلی خوب بود. احساساتش رو خوب نشون داد. هم جنبه روباهیش رو حفظ کرد و هم قسمت خوب وجودش رو نشون داد. با قهرمان بازی در آوردن توی ذوق خواننده نزد. جایی که لازم بود عقب نشینی کرد. جایی که لازم بود ضعف نشون داد. جایی که لازم بود همدردی کرد. یه جاهایی هم خودخواه شد. این باعث شد تعادل و باور پذیری شخصیت حفظ بشه.
تموم شد...نفرت ما بر شما باد ابروکرومبی!