هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۲۸ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۶

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب....اینپست رو فرستاده بودم تا توی "درخواست مرگخواریت" نقد بشه..آیا این توهم،خودش یه غر نداره؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آستوریا


اول در مورد تموم کردن سوژه ها توضیح بدم. چون شما اولین نفر نیستین که این کار رو انجام می دین. تازگیا چند بار با این سوال مواجه شدم که می تونیم فلان سوژه رو تموم کنیم؟

سوژه ای که قابل تموم کردنه، شرایط خاصی داره.

اولا همیشه اینو یادتون باشه که تموم کردن سوژه اصولا کار ناظره!

از نظر قانون سایت اشکالی نداره که اعضا سوژه ها رو تموم کنن...ولی با رعایت شرایط. کلا بهتره قبل از انجام این کار با ناظر انجمن مشورت کنین.

سوژه های در جریان رو نباید تموم کرد. مگه این که نظر ناظر هم این باشه که کار سوژه تمومه. چون هدف، هرگز تموم کردن سوژه نیست. تموم کردن سوژه فایده ای نداره. باید بشینیم و فکر کنیم و سوژه جدید پیدا کنیم. برای همین، تا وقتی که سوژه قبلی جای کار داشته باشه ادامه می دیم.
سوژه در جریان رو تموم نکنین. ممکنه شما خوشتون نیومده باشه، ولی مطمئنا عده ای بهش علاقمند شدن که در جریانه و داره ادامه داده می شه.

سوژه ای که خلاصه شده رو تموم نکنین. مخصوصا اگه این خلاصه رو ناظر انجام داده باشه و مخصوصا تر اگه این خلاصه کردن به تازگی انجام شده باشه. چون وقتی ناظر خلاصه می کنه، سوژه رو جمع و جور می کنه. اصلاح می کنه و نظرش اینه که این سوژه می تونه ادامه داده بشه. اگه فکر می کرد وقت تموم شدنش رسیده، به جای خلاصه کردن، خودش تمومش می کرد.

سوژه هایی که مدت زیادی از آخرین پستشون گذشته رو می شه تموم کرد. حتی این جا هم نظر من اینه که اول با ناظر مشورت کنین(که احتمالا استقبال می کنه).
و البته که ناظرا استثنا هستن. ناظر هر جایی که احساس کرد سوژه بهتره تموم بشه و ادامه دادنش، مفید یا جالب نیست، می تونه تموم کنه.

این از این.


بررسی پست شماره 325 مرگخواران دریایی، آستوریا گینگرس:



نقل قول:
چندي بعد، قصر ريدل ها
بعضی موقعیت ها وجود داره که این "چندی بعد" خیلی می تونه کمک کننده باشه. جایی که اشتباه غیر قابل اصلاحی صورت گرفته...یا گرهی زده شده که به سادگی نمی شه بازش کرد. یا سوژه فرعی پتانسیلش رو از دست داده و دیگه زیاد نمی شه روش کار کرد. در این حالت ها می شه با یه پرش زمانی مشکلات غیر قابل حل رو رد کرد.
ولی این جا جاش نبود. پست قبلی در یک صحنه واضح و نسبتا هیجان انگیز تموم شده و باید از همون جا ادامه داده می شد.


نقل قول:
-خب...ما به سلامت باشيم كه بالاخره از شر رودولف خلاصتون كرديم...تا عمر دارين، جاودانگى ما رو شكر بگين كه تا مارو دارين، چيزى كم ندارين و...و...اين صداى چيه ؟
بعضی شکلک ها به بعضی شخصیت ها نمیان! این شکلک هم برای لرد مناسب نیست. مگه این که موقعیت خیلی خاص باشه. در حالت عادی لرد این جوری متعجب نمی شه. از شکلک عصبانی یا حتی خونسرد می شد استفاده کرد. اینا طنز این شخصیت رو هم بهتر نشون می دادن.
"ما به سلامت باشیم" اصطلاح خوبی بود!


نقل قول:
بلاتريكس كمى سرخ و سفيد شد.
-ام...راستش چيزه...من پازل چينيم زياد خوب نيس.. بعد دماغ آماندا...خب...يه كم...يعنى يه شيش هفت سانت بالاتر از جاى اصليشه...!
شخصیت هاتون کمی ایراد دارن. مثلا این بلاتریکس...کمی...لوسه!
بلاتریکس کتاب این جوری نیست.
بلاتریکس سایت اصلا این جوری نیست.
هر دو رو باید بشناسین. چون شخصیت های سایت می تونن تا حدودی با کتاب متفاوت باشن و اصل در ایفای نقش، شخصیت های سایت هستن(تا وقتی که تفاوت اساسی با کتاب نداشته باشن).
نه شکلک و نه دیالوگ مناسب بلاتریکس نیست. یا دیالوگ باید عوض می شد یا شخصیت مورد استفاده.


ناگهان از ناكجا آباد ، يك عدد عينك آفتابى، زااااارت افتاد رو صورت لرد سياه و چون دماغى وجود نداشت كه عينك رو نگه داره، عينك شوت شد كف زمين.
-خب...دماغ كه تخصص اصلى ماست...! بيارينش اينجا!
این صحنه ایراد نداره. حالا شما مرگخوار نیستین. ولی حتی اگه از طرف یه مرگخوار نوشته می شد هم اشکالی نداشت. چون تمسخر مستقیم و اشتباهی وجود نداره. دیالوگ حق به جانبش هم تعادل ایجاد کرده.


نقل قول:
-خب...اينم از اين...به ادامه جلسمون ميپردازيم...! بلاتريكس! برو همه ساحره هامون رو جمع كن و اين خبر ميمون و مبارك رو بهشون بگو و... وا... چتونه ؟!
"وا...چتونه" هم اصلا دیالوگ مناسبی برای لرد سیاه نیست. طرز حرف زدن شخصیت ها و حالت های چهره شون(شکلک ها) جزئی از شخصیتشونه.


نقل قول:
لرد به سمتي كه همه به اين شكل خيره شده بودند، برگشت و...:
-لرد سياه به سلامت باد...! تاخيرم رو ببخشيد، كوسهه يه كم مقاومت ميكرد، ولي بالاخره موفق شدم غرقش كنم و برسم خدمتتون!
پایان خوب بود. بدون در نظر گرفتن این که سوژه نباید تموم می شد. دیالوگ رودولف خوب بود.


اشکال اصلی شما الان شخصیت ها هستن. که خیلی هم مهمن. شخصیت های کتاب رو می شناسین. تعدادی از شخصیت های سایت رو می شناسین. جدید ها رو هم بشناسین. موقع نوشتن خیلی به دردتون می خورن. شخصیت های جدید جالب و سوژه سازی داریم.
شخصیت های سایت رو بیشتر از شخصیت های کتاب در نظر بگیرین. چون اعضا در شکل دادن ایفای نقششون تا حد زیادی آزاد هستن. سوژه هاشونو خودشون خلق می کنن. این سوژه ها رو باید بشناسیم.


در مورد سوژه ها دقت کنین. اولا در این مورد که سوژه کجا قرار داره و می تونه به کجا بره.
و دوما این که سوژه اصلی کدومه و فرعی کدوم.
پست پایانی باید روی سوژه اصلی تمرکز داشته باشه. ولی کل پست شما درباره دماغ آماندا(که یه سوژه جزئی و فرعی بود) هست. فقط یک خط آخرش در مورد سوژه اصلیه.


چارچوب اصلی داستان شما خوبه. شکل توضیح دادنتون خوب بود.


موفق باشید!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
يا لرد !

ميدونم معمولا كسى روز اول كه عضو شده درخواست نقد نميده(!) ولي خب هميشه دلم ميخواست متفاوت باشم

يه نقدى فرق كله ى اين ميكوبيد، لطفا ؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آماندا

چه مزاحمتی...این کار ماست! بسیار هم خوشحال می شیم.


بررسی پست شماره 752 دژ مرگ، آماندا:


مهم ترین اشکالی که شما قبلا داشتین اشکال سوژه بود.

این جا سوژه پست قبلی رو خوب گرفتین و خوب ادامه دادین. بهش وفادار موندین. این خیلی خوب بود.
یه نکته دیگه هست که موقع ادامه دادن سوژه ها باید بهش توجه کنیم.
این که سوژه اصلی چیه؟ و این موضوعی که دارم دربارش می نویسم سوژه اصلیه یا فرعی یا حتی فرعی تر؟
سوژه اصلی همیشه باید در راس داستان باقی بمونه. سوژه های فرعی داده می شن و معمولا ما بیشتر با همین سوژه های فرعی سروکار داریم که طی مدت مشخصی باید جمع بشن! سوژه فرعی کشش زیادی نداره. اگه بیش از حد طول بکشه، انرژی سوژه اصلی رو می گیره. خسته کننده اش می کنه.
گاهی سوژه های فرعی تر داده می شه.
مثلا این جا سوژه اصلی اینه که روح رو وارد بدن مرگخوارا کنن و با توجه به شخصیت مرگخوار، شکنجه مناسبی براش پیدا کنن.
سوژه فرعی اینه که این کار رو می خوان با یه جارو برقی انجام بدن و جارو خرابه.
سوژه فرعی تر اینه که شما لینی رو فرستادین که جاروبرقی بخره.
این سوژه فرعی تر باید نقش خیلی خیلی کمرنگی داشته باشه. خیلی سریع جمع بشه و مسیر داستان برگرده به سوژه فرعی(جاروبرقی).
برای همین، وقتی سوژه خیلی فرعی می دیم بهتره خودمون جمعش کنیم. که نفر بعدی نیاد ادامش بده و بیش از حد طولانی بشه. یا گره سختی توش ایجاد نکنیم. یعنی اگه شما لینی رو می فرستین که جارو برقی بخره، تو پست خودتون هم برش گردونین.
ضمنا تا جایی که ممکنه تو سوژه های خیلی فرعی، زمان و مکان رو عوض نکنین که برگردوندنش سخت نشه.


نقل قول:
ملت مرگخواران مغز هایشان را روشن کردن و به دنبال ایده ی مناسب گشتن؛ در بین ان ها یک حشره ی باهوش حضور داشت که ایده ی خوبی برای این وضعیت داشت.

- شما این روح سرگرم کنید منم میرم از مغازه ی نزدیک خونه ی ریدل یه جاروبرقی جدید بخرم.
بین توضیحی که درباره یک شخصیت می دین و دیالوگ همون شخصیت فاصله نذارین.


نقل قول:
لینی قبل از اینکه کسی متوجه بشه به از آن جا خارج شد. مرگخوار ها تا متوجه ی نبود لینی شدند به روح که داشت با موهای نقره ای دلفی بازی میکرد و دلفی اصلا از این کار خوشش نمی امد نگاه کردند.
اولا علامت!
بدون علامت لحن پستتون درست منتقل نمی شه و در نتیجه تاثیر درست رو نمی ذاره:
لینی قبل از اینکه کسی متوجه بشه از آن جا خارج شد. مرگخوار ها تا متوجه نبود لینی شدند، به روح که داشت با موهای نقره ای دلفی بازی میکرد و دلفی اصلا از این کار خوشش نمی امد، نگاه کردند.

دوما لحن!

"متوجه بشه" محاوره ایه...و "از آن جا خارج شد" نوشتاری...همش باید یکدست باشه. یا محاوره ای(گفتاری) بنویسین و یا نوشتاری. هر طور که راحتین.

سوما صحنه!

این که روح فرار کرده و داره دلفی رو اذیت می کنه صحنه خوبیه. روی سوژه تمرکز نکنین. روی همین جزئیات و صحنه ها و شخصیت ها تمرکز کنین. همین صحنه رو کامل تر و مفصل تر توضیح بدین.


نقل قول:
اما مرگخوار ها نظری نداشتند که روح هم میتواند حرف بزند یا نه؟ یا اینکه لینی کی برمیگرده است؟ یا لینی با بدن کوچیکش چطوری میخواهد یک جارو برقی را تا دژ مرگ بیارد؟ همه ی این سوال ها باعث شد مرگخوار ها به حالت در بیان.
از طرفی لینی هم این سوال آخر از خود پرسید و او هم به حالت در آمد.
با طرح شدن این سوال هایی که گاهی آخر پست ها نوشته می شن و یه جور تعیین تکلیف برای نفر بعدی محسوب می شن، زیاد موافق نیستم...ولی قسمتی که درباره لینی نوشتین، این قسمت رو هم جالب کرده. برای همین ایراد محسوب نمی شه. از شکلک هم وسط توضیحات، خوب استفاده کردین.


نقل قول:
- باید برگردم و یکی از مرگخوار ها بردارم!

لینی سریعا به سمت دژ مرگ راه افتاد.
این جا، جاییه که سوژه خیلی فرعی خیلی بیشتر از ظرفیتش کش میاد. بهتره هر چه سریع تر این مشکلات حل بشن و قدمی در راه سوژه اصلی برداشته بشه.


شخصیت های شما احتیاج به جسارت دارن. کمی ساده هستن. نترسین! کمی آزادشون بذارین. این که رودولف به شکل ساده بره کنار یه ساحره بشینه و اسمش رو بپرسه، خاص نیست...جدید نیست. شما باید همین کار رو به شکل جدیدی انجام بدین. باید از شخصیت ها در موقعیت های مختلف استفاده های جدید بکنین.
اشاره به سنگین بودن جارو برقی و این که لینی نمی تونست حملش کنه خیلی خوب بود. گرچه لینی جادوگره و احتمالا می تونه حملش کنه. ولی همین سوژه خوبی رو که خودتون دادین، با تصمیم لینی برای برگشتن و کمک گرفتن، از بین بردین.
می ذاشتین لینی می رفت...با هر سختی و زحمتی که بود جارو رو تا خانه ریدل میاورد. و همه اینا رو هم خودتون می نوشتین.


شناختن سوژه ها و تشخیص مسیرشون و پیش بینی آینده، کاریه که کم کم و با کسب تجربه انجام می گیره. همونطور که اشکالات سوژه ای شما تا حدودی برطرف شدن، اینا هم تقویت می شن. پرورش پیدا می کنن. و خیلی زود با خوندن هر سوژه ای خیلی راحت تشخیص می دین که بهترین تصمیم براش چیه.


روی شخصیت ها کار کنین. خلاقیتتونو پرورش بدین. شخصیت های داستانتون رو کمی آزاد تر و شجاع تر خلق کنین!


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
درود ارباب.
ارباب طبق معمول با درخواست نقد مزاحمتون شدم.
ارباب اگه زحمتی نیست میشه لطف کنید و اینو نقد کنید؟
بدرود ارباب.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام پالی

تو دیگه چرا بغض؟

می بخشیم!...بغض نکن ولی. شبیه رودولف می شی.


بررسی پست شماره 430 باشگاه دوئل، پالی چپمن:



اول اشاره کنم که امتیازهای دوئل(چه ببرین و چه ببازین) نشون دهنده بالا یا پایین بودن سطح شما نیست. گذشته از این که هر عضو خوبی هم گاهی ممکنه ضعیف بنویسه، پست های دوئل طبق معیارای متفاوتی سنجیده می شن.


نقل قول:
کم کم حوصله پالی داشت سر می رفت. او اصلا نمی فهمید که چرا باید در اولین روز ورودش به خانه ریدل ها این همه حرف بشنود.
پست تکی رو هم می شه با مقدمه چینی شروع کرد، و هم بطور ناگهانی!
این ناگهانیش نباید ساده باشه. باید جمله یا دیالوگی باشه که خواننده رو جذب کنه. کنجکاو کنه...علاقمند کنه. باید به شکلی باشه که بتونه یه شروع محسوب بشه. شروع شما ناگهانی بود...ولی ناقص بود! انگار ادامه یه پست دیگه اس.قبلش یا باید یه دیالوگ وجود می داشت(مثلا همون حرفایی که داشت حوصله پالی رو سر می برد) و یا احساس پالی رو کمی از عقب تر توضیح می دادین! که خواننده هم بتونه درکش کنه.


نقل قول:
کم کم حوصله پالی داشت سر می رفت. او اصلا نمی فهمید که چرا باید در اولین روز ورودش به خانه ریدل ها این همه حرف بشنود. نگاهی به بقیه تازه وارد ها انداخت. همه آنها با دقت به حرف های لرد ولدمورت گوش می دادند. او حتی سر کلاس هایش به حرف پروفسور ها گوش نمی کرد و در آغاز هر سال تحصیلی هنگام سخنرانی دامبلدور همیشه خواب بود و فقط با تکان های شدید دوستانش که می خواستند اعلام کنند پر حرفی های دامبلدور تمام شده و وقت غذاست، بیدار می شد. پالی آهی کشید و فکر کرد:
- تا کی می خواد ادامه پیدا کنه؟مردم از گشنگی!
- پالی ما مجبورت نکر دیم که مرگخوار بشی.
قسمت مربوط به هاگوارتزش جالب بود.

در جمله "پالی آهی کشید" نباید اسم پالی رو میاوردین. توضیحات شما درباره پالی بود و لزومی نداشت دوباره اسمش برده بشه.

اشکال اصلی این قسمت، راحتی بیش از حد پالی، به عنوان یه مرگخوار تازه وارد در مقابل لرده. حتی قسمت حوصله سر رفتنش هم زیاد بود!
شخصی که تازه مرگخوار شده و احتمالا اولین باره که داره لرد رو می بینه، ممکنه ذوق زده باشه، ممکنه بترسه، ممکنه احترام بذاره. ولی نمی تونه اینقدر بی خیال و بی حوصله باشه.
دیالوگی که پالی تو ذهنش می گه نباید شکلک داشته باشه. تو ذهنش داد نمی زنه احتمالا!
ذهن خوانی لرد خوب بود...ولی دیالوگ اونم ضعیف بود. لرد نمی تونه اینقدر مهربون و بخشنده باشه.


نقل قول:
پالی تازه یادش آمده بود که لرد ولدمورت قادر به خواندن ذهن افراد است؛ بنابراین تلاش کرد که به چیزی فکر نکند اما نمی توانست چون دائم این فکر در سرش می افتاد که کی وقت غذا فرا می رسد.
این جاش خوب بود...سعی کرده فکر نکنه ولی نتونسته.
این توضیح رو برای این پست نمی دم. چون این جا یه سوژه مشخص داشتین که باید دربارش می نوشتین. ولی در یک سوژه عادی ادامه دار همچین ایده هایی رو باید بگیرین. همین که لرد داره سخنرانی می کنه و پالی به دلیل گرسنگی نمی تونه به غذا فکر نکنه. در تاپیک های عادی شما بهتره سوژه اصلی رو ول کنین و کلا درباره همین موضوع بنویسین. درباره افکار پالی...عکس العمل لرد و این که همه رو به شکل غذاهای مختلف می بینه.


گاهی صحنه ها رو زیادی توضیح می دی. خسته کننده می شه. مثلا به جای: "پالی وارد اتاق شد و روی صندلی نشست" می گی: "پالی به طرف در رفت. دستگیره را گرفت. در را باز کرد. وارد اتاق شد. صندلی را دید. به طرف صندلی رفت و بعد از مرتب کردن ردایش روی آن نشست".
این توضیحات اضافی رو در حالت خاصی می شه داد. مثلا در حالتی که سوژه اصلی ما پالی باشه و حس و حالش! ولی این جا اونجوری نیست. صحنه های بی اهمیت رو زیادی توضیح نده. مثلا این که اتاق ها طبق سلیقه اینا بودن و رنگشون چی بود، در این سوژه بی اهمیته.


نقل قول:
او حتی متوجه نشد که دارد راه را اشتباه می رود. وقتی به خودش آمد، دید که رو به روی در اتاق ممنوعه ایستاذه است.
روشی که پالی رو به منطقه ممنوعه رسوندین خوب بود. این که ذهنش درگیر این قضیه شده و ناخودآگاه به اون منطقه رفته.


نقل قول:
بعد از وارسی کردن قفل سنجاق را داغلش فرو کرد و چرخاند.

نقل قول:
پالی به لیسا مشکوک بود ولی باز هم به در نگاه کرد .

نقل قول:
برگشت لیسا تورپین را دید که نیشش تا بناگوش باز بود

نقل قول:
پالی با سر حرف لیسا را تایید کرد در را هل داد و داخل شد.

گاهی وسط جمله هم علامت لازم داره. وگرنه لحن جمله درست نمی رسه!


اشتباهات املایی و تایپی زیادی دارین...که با یک بار خوندن مجدد پست، می تونستن وجود نداشته باشن! حیف نیست اینا نوشته مونو خراب کنن؟


نقل قول:
پالی برگشت تا ببیند چه خبر شده. سنگ بسیار بزرگی که تا سقف سالن می رسید و با سرعت به طرف آن ها می آمد. پالی و لیسا سرعتشان را بیشتر کر دند. اما سنگ به آنها نزدیک و نزدیک تر می شد.
صحنه جالب بود، ولی باید درست توضیح داده می شد. این صحنه عجیبه. شما باید پا به پای شخصیت هاتون پیش برین:

پالی برگشت تا ببیند چه خبر شده.

صحنه ای که پشت سرش می دید باورکردنی نبود...
سنگ بسیار بزرگی که ارتفاعش تا سقف سالن می رسید، داشت با سرعت به طرف آن ها می دوید!
پالی و لیسا وحشت زده، سرعتشان را بیشتر کردند. اما سنگ هم سرعتش را بیشتر کرد و کم کم داشت به آنها نزدیک و نزدیک تر می شد.


کمی فاصله...کمی توضیح بیشتر...و صحنه ای که درست تر توصیف می شه. برای سنگ به جای "می آمد" از فعل "می دوید" استفاده کردم که به نظرم صحنه رو خنده دار تر می کنه.


نقل قول:
این سوال خیلی سخت بود. مثلا روزی که خانه چپمن ها در آتش سوخت و خراب شد، زندگی پالی نیز خراب شد و زندگی لیسا وقتی خراب شد عامل مرگ برادرش شد. اما این موضوع درباره پالی و لیسا نبود، درباره لرد تاریکی بود. پس پالی با اعتماد به نفس نوشت:
- سی و یک اکتبر سال هشتاد و یک.
این جاش هم توضیح بیشتری می خواست. پالی خیلی سریع به اون نتیجه رسید. کم کم باید جلو می رفت. فکر می کرد. درباره اون تاریخ هم باید توضیح می دادین. مطمئنا خیلیا متوجه نمی شن تاریخ، مربوط به کدوم اتفاقیه. خودمم مجبور شدم برم بگردم پیدا کنم.


نقل قول:
اتاق بسیار کوچکی بود. آن اتاق مانند دیگر اتاق های خانه ریدل بود. تنها تفاوتش این بود که خیلی کوچک بود. در این اتاق کوچک چیزی جز جعبه کوچک وجود نداشت پالی جعبه را در دست گرفت. جعبه سبز رنگ بود در دهانه آن دکمه ای وجود داشت که شکل نیش مار بود. جعبه با فشار کوچکی باز شد.
روی قسمت اشتباهی تمرکز می کنین. شکل ظاهر اتاق و جعبه باید توصیف بشه...ولی کوتاه...چیزی که این جا مهمه، احساس پالیه. وقتی جعبه رو تو دستش می گیره. می ترسه؟ هیجان زده اس؟ پشیمونه از این که اومده؟ خوشحاله؟
این احساسات رو باید بنویسین.


ایده موز و این که نصفش کردن و خوردن، خیلی بامزه بود.


نقل قول:
اما آنها این را نمی دانستند که این موز، موز جاودانگی است و لرد ولدمورت آن را برای روز مبادا گذاشته بود و مطمئئنا این را هم نمی دانستند که این موز خوردنی نیست.ا
یکی از چیزایی که تو پست های دوئل دنبالش می گردیم غافلگیر شدنه!
شما این جا می تونستین خواننده رو غافلگیر کنین. ولی نباید به محض خورده شدن موز، توضیح می دادین که جریانش چیه. اینا بهتر بود موز رو می خوردن...و بقیه اتفاقا میفتاد و در پایان پست(جایی که لرد میاد) توضیح می دادین که موزه چی بوده. الان برای توضیح، خیلی زود بود.


نقل قول:
آن سایه لیسا نبود. قد لیسا آن قدر بلند نبود. سایه نزدیک و نزدیک تر شد و چشمان پالی گرد و گرد تر شدند. ناگهان سایه جای خود را به صاحبش داد. صاحب آن سایه کسی نبود جز لرد ولدمورت که با عصبانیت داشت به جعبه خالی نگاه می کرد. در آن لحظه پالی نمی توانست غیر از این چیزی بگوید.
- ارباب! ببخشینم!
پایان پست تکی مهمه. پایان شما خیلی خوب بود.


پست شما ایده خوبی داشت...ولی توضیحات اضافی خواننده رو قبل از رسیدن به اون ایده خوب، خسته می کنه.
جمله های بدون علامت، خواننده رو کلافه می کنه.
دیالوگ ها ایرادات جزئی دارن که به سادگی برطرف می شه.

روی هم رفته اصلا بد نبود. قسمت های خوبی داشت. نقد قبلی شما رو که تو انجمن مرگخوارا بود، خوندم. بیشتر اشکالات همونایی بودن که اونجا هم گفته بودم. برطرف نشدن. برای این که بعد از اون فعالیت خاصی نداشتی. برای برطرف شدن اشکالات و شناختن نقاط ضعف و قوت خودت، باید بیشتر بنویسی. کمی از چت باکس جدا شو و روی فعالیتت تمرکز کن. کم کم بهتر و بهتر می شی. اشکال اصلی شما اینه که چیزی رو که تو ذهنته درست نمی نویسی...و این اشکال، با نوشتن بیشتر و کسب تجربه برطرف می شه.


موفق باشی! عید شما هم مبارک.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶

Polly-Chapman


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
از من دور شو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
سلام ارباب!

عیدتون مبارک. می بخشین می شه اینو نقد کنید؟


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۲۱ سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 427 باشگاه دوئل، رودولف لسترنج:


نقل قول:
ارباب..این دوئل که کمترین میانگین نمره در میان تمام دوئل هام رو گرفته رو بررسی میکنید که چرا؟
خب خوبه...خوشحال می شم گهگاهی ضعیف تر بنویسین. چون حداقل اون موقع می دونین که وقتی می گم خوبه، واقعا خوبه.
نه... این یکی واقعا خوب نبود. خیلی متوسط بود. از سطح شما هم پایین تر بود.


اول درباره سوژه.

شما دو موجود جادویی تو پستتون دارین. هر موجودی که بخوایین می تونین خلق و توصیف کنین. اولیش پریه!
با دیدن اسم رودولف، اولین گزینه ای که به ذهن هر کسی می رسه همینه.
و دومی زامبیه...که بازم چیز خارق العاده ای نیست. عادیه.
پس در قسمت سوژه اصلا غافلگیر نشدیم. مجبوریم روی داستان تمرکز کنیم.


نقل قول:
بسم الرد!

با سلام خدمت شما دانشمرد گرامی،نیوت اسکمندر عزیز...
و اما بعد...ببینم؟شما که جونور مونور زیاد دم پرته، تو دس و بالت پری زیبارو و با کمالات که شگفت انگیز باشه داری؟
اگه نداری هم جور کن و بفرس...واسه استفاده های مقتضی میخوامش...در ضمن،بین خودمون هم باید بمونه...هزینه اش هم بذار پای حق السکوتی که بابت اون داستانا که با عمه تینا لسترنج داشتی و اینا!

دوستدار خواهر اون رفیقت که تو امریکا دیدیش،رودولف لسترنج
شروع کردن با نامه، فکر خوبی بود. خواننده رو یکراست پرتاب می کنین وسط سوژه و به طور غیر مستقیم داستان رو براش تعریف می کنین. محتوای نامه هم رودولفانه و خوب بود. این مهمه! خیلیا ممکن بود نامه رو عادی بنویسن. ولی مهم همینه که وقتی داریم شخصیتی رو ایفا می کنیم خودمونو بذاریم جاش. نامه ای که رودولف می نویسه مسلما یه همچین نامه ای می شه.

عکس العمل و قسمت مربوط به نیوت هم خیلی خوب و کافی بود.


نقل قول:
_آه...یکی بود،یکی نبود...یه چشم چرونی بود که یه روز...بهت میگفت علاقه خاص بهت داره...آخ علاقه خاص بهت داره هنوز...مغزم یه دیونه شده...واست هیزِ هنوز..از مغز دیوونه نترس...آخ که علاقه خاص بهت داره هنوز...وای که علاقه خاص بهت داره هنور...شب که میشه به علاقه خاص تو...غر غر میشم...غرغروی تمام علاقه خاص مند ها میشم...آماشلاااااااا!
هووووم...سوء استفاده از خوانندگان مورد علاقه داوران؟!


نقل قول:
_یه بسته دارین...بفرمایین...اینجا رو هم امضا کنید...نه...نه!چیکار میکنی؟چرا با قمه زدی برگه رو پاره کردی؟گفتم امضا...ای بابا...ولش کن...نمیخواد...بیا این بسته رو بگیر،کلی کار دارم باید برم هاگوارتز از اینجا...در ضمن،یه لطفی کن دیگه نخون،صدات خیلی وحشتناکه!

قبل از اینکه سرِ مامور پست توسط قمه از بدنش جدا شود،پستچی با تمام توان شروع به رکاب زدن کرد و رودولف را به همراه یک بسته که بر روی آن نامه ای وجود داشت،تنها گذاشت!
به نظر من این قسمت احتیاج به کمی ریزه کاری داشت!

اول که پستچی رو با دوچرخه معمولی و یونیفرم دیدم، منتظر صحنه ها و دیالوگ های خاص تری بودم! چون پستچی ظاهرا جادوگر نیست. ولی هم بسته و هم اسم هاگوارتز براش خیلی عادیه. بهتر بود یا جادوگر توصیفش می کردین و با جارویی چیزی میومد، و یا ماگل بود و یه کمی اظهار تعجب می کرد. از محتویات یا حجم بسته که تکون می خوره یا سرو صدا می کنه. از آدرس هاگوارتز...


نقل قول:
با سلام خدمت پورفسور گرامی...
موجود شگفت انگیزی که درخواست کرده بودین رو به زحمت تونستم به دست بیارم...امیدوارم که خوب ازش استفاده کنید!

اخطار:مواظب باشید گازتون نگیره،وگرنه خودتون هم آلوده میشین!

دوستدار شما...نیوت اسکمندر!
به اسم پروفسور لازم نبود اشاره بشه...هیجان ماجرا رو از بین برده. نه از این جهت که خواننده ندونه بسته مال کیه. از طرف رودولف! که خواننده منتظر باشه که رودولف کی متوجه جریان می شه؟
همون جایی که به کل قضیه شک می کرد می تونست دوباره روی بسته رو بخونه و بفهمه.


نقل قول:
_واعو واعو واعععع![img width=27.5]https://pokecharms.com/data/attachment-files/2016/11/404481_IMG_1031.png[/img]
خب چشم ما روشن...بر نگشتی یه بار دیگه یه نگاهی به این پست بندازی؟ یا دیدی و اهمیتی ندادی؟!
هر دو گزینه عجیبه!
چند تایی اشتباه تایپی هم داشتین.


نقل قول:
_ام...چرا زبونت اینطوره؟چرا اینقد کم کمالاتی؟چرا شبیه اسکلتی؟چرا الان که داشتی حرف میزدی،یه چشت از حدقه افتاد بیرون؟پری پری که میگفتن تویی؟
این جاش قشنگ بود. اینم جزو قسمت هایی بود که به جای توضیح، از دیالوگ استفاده شده. ولی چون همراه دیالوگ می تونیم به ناامیدی و سرخوردگی رودولف هم پی ببریم، خوب بود.


جالب ترین قسمت پست شما به نظر من قسمتی بود که زامبی راه میفته و چپ و راست ملتو گاز می گیره. یعنی دقیقا قسمت هایی که سریع و سرسری رد کردین! خیلی ناقص و ناکافی نوشته شدن.

نقل قول:
بعد از چند ثانیه،بارفیو با حالت عجیبی از روی زمین برخواست و پس از اینکه چند ثانیه ای دور خود چرخید،از محوطه خانه ریدل خارج و هر شخصی را که در دهکده لیتل هینگتون میدید، گاز میگرفت!
به نظر میرسید کم کم اوضاع از کنترل رودولف داشت خارج میشد!
مثلا برای این جمله آخر کمی زود بود. صحنه ها رو کمی مفصل تر و طولانی تر باید توضیح می دادین و خواننده هم کم کم قانع می شد که کنترل اوضاع داره خارج می شه. برای بعضی از نتیجه گیریا باید مقدمه چینی کافی انجام بگیره که خواننده اون نتیجه رو قبول کنه.



نقل قول:
_ای بابا...این که پری نیست...تازه بارفیو رو هم گاز گرفت...بارفیو هم داره همه رو گاز میگیره که...صبر کن ببینم...تو نامه نوشته شد بود پورفسور گرامی؟پستچی هم میخواست بره هاگوارتز؟یعنی امکانش هست که بسته رو جا به جا داده باشه پستچی؟الان اون پری من تو هاگوارتزه؟

دیالوگ های رودولف و شکلک هاش خیلی خوبن. خیلی خوب احساسش رو نشون می دن.


نقل قول:
_ببخشید لینی...میدونی که من آزارم به هیچ ساحره ای نمیرسه،ولی چاره ی دیگه ای ندارم...زامبی؟لینی رو گاز بگیر!

نقل قول:
_ای بابا...راستش رو بخوای زیاد متاسف نیستم از این کاری که میخوام بکنم هکتور،ولی خب ببخشید...زامبی؟گاز!
این دو تا دیالوگ عالی بودن. مخصوصا لحن هاشون. که اولی با تردید و عذاب وجدان بیان می شه و دومی با اعتماد به نفس!


مرگخوارهای زامبی شده صحنه های جالبی می تونستن بوجود بیارن. می شد یکی دو تاشونو به طور خلاصه شرح داد. مثلا لینی زامبی به نظر من خیلی بامزه می شد. همچین صحنه هایی می تونست پست رو کمی بالا بکشه.


نقل قول:
رودولف بلاخره به تنها جای امن خانه ریدل رسید...اتاق لرد ولدمورت! همین که وارد اتاق لرد شد و در را بست،نگاهش به چشمان پرسشگری برخورد کرد!
_ارباب؟میدونم نمیبخشید...ولی این دفعه واقعا ببخشید...میبخشین؟
_رودولف...در حالی که تنها دامبلدور دنبال یک زامبی فرستاده بود تا ارتش سیاهی رو نابود کنه ولی حالا تو ارتش سیاهی رو نابود کرده باشی میبخشیمت!
_پس بخشیدینم ارباب!
پایان خیلی خوب بود...ولی جمله بندی بسیار بد و ضعیف دیالوگ لرد ولدمورت، خرابش کرده. یعنی مقصر ماییم! درست حرف نزدیم. این جوری بهتره:
_رودولف...تنها در حالی که(یا در صورتی که)دامبلدور دنبال یک زامبی فرستاده باشه تا ارتش سیاهی رو نابود کنه، ولی حالا زامبیه دست تو افتاده باشه و تو ارتش سیاهی رو نابود کرده باشی، میبخشیمت!


پست شما قسمت های خوبی داشت که سانسور شده بود! خواننده خودش باید تصور می کرد. خواننده هم حوصله تصور کردن نداره! سوژه زامبی با وجود این که خودش عادی بود ولی ایده خوبی داشت. این که زامبیه راه بیفته تو خانه ریدل و همه رو گاز بگیره. ولی ایده باید کامل پیاده می شد. خیلی کم و تیتر وار اجرا شد و برای همین هیچ تاثیری روی خواننده نذاشت.
اشتباهات تایپی و جمله بندی و لینک بسیار زیبای شما هم به این آشفتگی کمی کمک کرد و نتیجه خیلی عالی از کار در نیومد.

خیلی بد نبود. ولی خیلی خوبم نبود!


.........................

ایرما


نقل قول:
سلام.
در صورت امکان درخواست نقد این پست را دارم. پیشاپیش متشکرم.
خب بهتره پیشاپیش تشکر نکنین. چون قصد ندارم همچین کاری رو انجام بدم. حافظه من سه ماه یه بار ریفرش نمی شه!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۵

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
سلام.
در صورت امکان درخواست نقد این پست را دارم.
پیشاپیش متشکرم.


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۰ دوشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب!
سالی که نکوست از بهارش پیداست...همچنین شایعه اس که اگه اولین روز سال یک کاری کنی،در طول سال هم هی همین کار رو انجام میدی!
پس سال جدید رو با نقد شروع کرده تا آغازی خوب باشه برای سال نو!

ارباب..این دوئل که کمترین میانگین نمره در میان تمام دوئل هام رو گرفته رو بررسی میکنید که چرا؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.