هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
ارباب، میشه اینو نقد کنید؟
ارباب، میشه منو بکشید؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
الاف، خوش اومدین.


بررسی پست شماره 17 سالن دوئل انفرادی، کنت الاف:


سوژه ساده ولی خیلی قشنگی انتخاب کردین. سوژه ای که دوست داشتنی، صمیمی و خنده داره. اتفاق خنده داری برای شخصیت داستان نمیفته...در واقع مشکل خیلی جدی ای پیش اومده. ولی همین جدیته که قراره خواننده رو بخندونه.
پست ضربه ای رو که لازمه می زنه...ولی خیلی آروم! ضربه ای که اصولا باید بکشه، زخمی می کنه. چون قدرتش کم شده. دلیلش اشکال در طرز بیان بعضی از قسمت هاست.
استعدادهای خاص شما سر جاشونن. این که چی رو بهتره چطوری بگیم، چیزیه که در اثر تجربه به دست میاد و در اثر دور شدن کمی کمرنگ می شه. خیلی زود می شه دوباره به دستش آورد.

الاف پستتون خیلی مستقل بود!

این بار نه خبری از ویولت بود و نه خواهر و برادرش. الافه و مشکلی که براش پیش اومده. مشکل جالبی هم هست.


نقل قول:
بعد ازظهر دل انگیزی بود. آفتاب در وسط آسمان می درخشید و حیاط خانه ی ریدل را روشن می کرد. مرگخواران ناهار ناچیزشان را خورده بودند و درون خانه مشغول استراحت بودند. از معدود وقت های استراحت!
یه جاهایی هست که کاری به کار جزئیات ندارم. ولی یه جاهایی هست که جزئیات کم ارزش، ذهن خواننده رو درگیر می کنن. حتی برای یک ثانیه. این جا کلمه "ناچیز" از اون قسمت هاست. چرا ناهار ناچیز؟ مرگخوارا اصولا جادوگرای مرفهی هستن. لزومی نداشت ناهارشون ناچیز باشه.


نقل قول:
-آهان! آفرین، حالای پای راستتو از روی جارو رد کن و بزار روی زمین... راسـت ! راســــت!

بعد ازظهر دل انگیزی بود. آفتاب در وسط آسمان می درخشید و حیاط خانه ی ریدل را روشن می کرد. مرگخواران ناهار ناچیزشان را خورده بودند و درون خانه مشغول استراحت بودند. از معدود وقت های استراحت!
تنها دو نفر در حیاط مشغول بودند. یکی قد بلند و لاغر و دیگری یک حشره ی کوچک که مشغول داد و فریاد بود.
- آخه چرا باید پرواز یاد بگیری؟ نمیشه بیخیالش بشی؟
- نخیر. خودت که میدونی چرا.
- بله بله! نمیخواد دوباره بگی.
این قسمت مقدمه خوبی برای داستان شما بود...ولی آسیب شدیدی به مهم ترین عنصر پستتون زده.
این که الاف پرواز بلد نیست محور این پست بود و می تونست یه حالت غافلگیر کننده خیلی قشنگی ایجاد کنه. ولی با توضیح این موضوع که الاف پرواز بلد نیست، این فرصت از دست رفته. داستان رو تو همین چند خط اول لو دادین.
یه فرصت دیگه برای حفظ جذابیت این موضوع وجود داشت. این که لرد حتی فکرشم نکنه که الاف پرواز بلد نیست. همچین احتمالی نده. و استرس خنده دار ناشی از این موضوع تا آخر پست همراه خواننده باشه. ولی این فرصت هم با این دیالوگ لرد از بین رفته:
نقل قول:
- الاف، ما تا به حال ندیدیم با جارو پرواز کنی. بلدی؟

این یعنی لرد چنین احتمالی می ده. حتی اینو قبول می کنه. براش عادیه.
این جا به نظر من باید طوری جلوه داده می شد که خواننده هم از این که نکنه لرد بفهمه الاف پرواز بلد نیست، وحشت می کرد.
برای حل مشکلاتی که تا اینجا گفتم می شد این کار رو انجام داد:
پست صحنه توی حیاط شروع می شد. ولی مستقیم اشاره نمی کردین که لینی داره چی رو به الاف یاد می ده. مثلا هی می گفت پای چپ...گفتم چپ...تو هنوز چپ و راستتو نمی شناسی؟
بعد فلش بک...و لرد به الاف ماموریت می داد و الاف سعی می کرد ماموریت رو به بهانه های مضحک و مسخره رد کنه. و موفق نمی شد و آخر قبولش می کرد.
لرد می تونست دیالوگ مربوط به پرواز رو بگه...ولی با تاکید روی این که چنین چیزی امکان نداره. مثلا می گفت:چرا داری بهانه میاری؟ یکی ندونه ممکنه فکر کنه مشکلی با پرواز با جارو داری!
بعد بر می گشتیم به صحنه حیاط و این بار مستقیم می گفتیم که لینی داره سعی می کنه پرواز رو به الاف یاد بده.
همونطور که می بینین سوژه خیلی خوبی انتخاب کردین. ولی به بهترین شکل نوشته نشده. گرچه همین حالتش هم به نظر من خوب محسوب می شه.


انتخاب لینی برای آموزش پرواز انتخاب خیلی خوبی بود.


از شکلک ها بصورت محدود و کم استفاده کردین. ولی همون ها هم کاملا به جا و درست بودن و وظیفه خودشونو به خوبی انجام می دادن. مثلا شکلک لینی وقتی که می گه:" چــــــرا من باید بهت درس بدم خب؟" این دیالوگ ساده رو خیلی بامزه کرده.


شعار همیشگی ما چیه؟...بذار درسته! نه بزار!


نقل قول:
الاف با خود فکر کرد. بالاخره وقتش رسید! پای راستش رو بلند و از روی جارو رد کرد و سپس روی زمین گذاشت.
- قبل از پرواز، آقای الاف بنظرتون با اون کلاه که تا چشمانتون اومده میتونین پرواز کنید؟
- بله بله! من مشکلی ندارم!
- خب، حالا بلند بشید.
پیکسی کوچک در زیر پوشش کلاه، ابرو های الاف را به بالا کشید تا الاف از سطح زمین فاصله بگیرد.
- به چپ بپیچید!
لینی ابرو چپ الاف را به شدت کشید.
- هوییی! آرومتر!
لینی در حالی که میخندید با خود گفت" همیشه یه راه دیگه هم هست!"
این صحنه هم دقیقا مشکل ترتیب بیان داره. با وجود این که خیلی خنده داره، ولی خودشو لو می ده. همین باعث می شه تاثیرش کمتر بشه.
اینجا باید یه چیزی رو فدای کیفیت این صحنه می کردین. توضیح این که لینی زیر کلاه داره چیکار می کنه خنده دار و جالب بود. ولی به نظر من این چیزی بود که باید فدای زدن ضربه نهایی می شد. می تونستین اصلا درباره لینی حرف نزنین.
مادام هوچ درباره کلاه حرف بزنه(که آیا با اون کلاه می تونین پرواز کنین و این حرفا). بعد دستور پرواز بده. الاف با حالتی نامتعادل پرواز کنه و هی جیغ و داد کنه که نکش! آروم تر...
بعد از تموم شدن امتحان، کلاهش رو برداره و به لینی بگه لازم نبود ابروهاشو با اون شدت بکشه!
این می شد ضربه نهایی!


این وسط یه نکته ذهن درگیر کن دیگه هم هست.
ماموریت لرد باعث شد الاف بره امتحان پرواز بده...ولی واقعا پرواز رو که یاد نگرفت. پس ماموریت چی می شه؟ چون ماموریت این نبود که بره امتحان پرواز قبول بشه. ماموریتی بود که احتیاج به پرواز با جارو داشت.
این مشکل رو می شد اینجوری حل کرد که الاف لینی رو مجبور می کنه همیشه همینجوری همراهیش کنه. یا به شکلی راضیش می کنه. بهش باج می ده.

به هر حال پنهان کردن لینی زیر کلاه ایده خیلی خوبی بود.

پست شما خوب بود. می تونست بهتر و تاثیر گذار تر و غافلگیر کننده تر باشه. چون ایده اصلی و موقعیت های مناسب و خوبی داشت.



موفق باشی الاف!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
سلام خدمت لرد بزرگ!

نقل قول:
ملت...درخواست نقد، فقط در تاپیک نقد. نه زیر پست!


سرورم عفو بفرمایید. نادانی و فراموشی بنده ی حقیر زیاد شده. در عوض مهارت رول نویسیمان کاهش یافته!
درخواست نقد داریم اگر مرحمت بفرمایید.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
دلفی


نقل قول:
من دیگه خجالت میکشم درخواست نقد بدم. ولی خب میدونم دلیلش فعالیت کم اخیرم بوده و همش توی وسواس اینم که عقب رفتم؟ در جا زدم؟ جلو رفتم؟
این چه حرفیه. خجالت برای چی!
خجالت نکشین. من مشکلی با نقد کردن ندارم. علاقه هم دارم. هر وقت حس کردین لازمه نقد بخوایین.
این که گاهی می گم پشت سر هم درخواست نقد نکنین برای اینه که یه عده عادت می کنن. بدون استثنا برای هر پستشون درخواست نقد می کنن. اصلا فرصت اصلاح وجود نداره.بی فایده اس. موقع خوندن هم حس می کنم که نوشته ها تغییری نکرده.
ولی شما اگه حس می کنین لازمه بخوایین!

دو تا نکته دارم که قبل از نقد بگم!

اول اینه که من نمی دونم دلفی چرا نشانک خطاب می شه. چون فکر می کردم شاید سوژه ای بوده و از نظرم پنهان مونده، از دو نفر پرسیدم. اونا هم نمی دونستن.
سوژه ای که معرفی نشده و استفاده می شه یا خواننده رو گیج می کنه و یا شما رو ناشناس و مبهم جلوه می ده. نشانک از کجا اومده؟ ترجمه چیزیه؟ داستانی داره؟ دلیلی داره؟


دوم اینه که پست رو با فلش بک شروع نکنین. شما باید یه مبدا زمانی به خواننده بدین. و بعد اگه قصد دارین از اون مبدا برین عقب تر، فلش بک بزنین.
پست وقتی شروع می شه زمانش حاله! نمی تونه از گذشته شروع بشه. اگه از گذشته شروع بشه، گذشته، حال محسوب می شه. و بقیه پست، آینده!
برای همین حتی اگه شده یک خط درباره زمان حال بنویسین و بعد فلش بک بزنین. اینو برای پست خاطرات مرگخوارانتون گفتم.


بررسی پست شماره 261 آموزشگاه مرگخواری، دلفی:


پستت طولانیه. اینو در نگاه اول و نخونده گفتم. چون من خواننده با دیدن طول این پست، ممکنه از خوندنش منصرف بشم! اینم نکته مهمیه. بعد از خوندنش می گم که با توجه به محتواش لازم بود اینقدر طولانی بشه یا نه.


نقل قول:
لرد سیاه به لیست نگاهی کرد.
-دِل؟ ما اینجا اعضای بدن هم عضو کردیم؟ انگار حسابتون از دستمون در رفته خودت رو نشون بده دِل..
خیلی خوب بود! از اسمت استفاده خوبی کردی. دیالوگ لرد هم جالب بود. ولی اشکالش بعد ایجاد می شه:
دِل به آرامی از میان جمعیت مرگخواران رد شد و در حالی که عصایش که به زمین میخورد چرق چرق صدا میداد با حال زار و نزاری جلوی لرد سیاه ایستاد.
این جا دو تا اشکال داره. اول نوشتاری! هیچ وقت تو بخش توضیحات، از اسامی مخفف استفاده نمی کنیم.
دوم از نظر سوژه! درسته که نصف دلفی نیست...ولی خواننده هنوز اینو نمی دونه! از خواننده جلو نزنین. این جا اسمش باید کامل نوشته می شد.


نقل قول:
-دلفی!؟... سر و وضعت چرا اینجوریه؟ نیمه ی اسمت کجاست؟ مگه نگفتیم ربع و نیمتونو جایی جا نذارید؟...
دقت و نکته سنجی و استفاده از سوژه ها و دیالوگ های سایت عالیه! برای همینه که همیشه به تازه واردا توصیه می کنم به سایت دقت کنن. به چت باکس دقت کنن. سوژه ها از همین جاها گیر میاد. کسی که بیاد سایت یه پست بزنه...بره یه ماه دیگه برگرده و بخواد پست بزنه، سوژه کافی نداره. مجبوره از کلیات استفاده کنه.


وضعیت ناقص و داغون دلفی و دیالوگ های رد و بدل شده با لرد خیلی خوب بودن.


نقل قول:
-وینکی برگشته.وینکی باید اربابو کشت. باید دستورو اجرا کرد.
وینکی پیش از آن که هر کسی بتواند کاری بکند مسلسل را سمت لرد سیاه گرفت و ماشه آن را کشید...
و لرد سیاه محو شد! کاملا... بدون هیچ اثری!
هنوز مرگخواران در حالت پیش گریه قرار داشتند که دیدند ارباب دوباره در جای خودش پیدا شد.
همه در حالت پیش شادی قرار گرفتند اما با شنیدن صدای ارباب حالت همه شان به پیش ترس و در ادامه آن ترس تبدیل شد.

-یکی از هوکراکسامونو حروم کردی جن! حالا فقط ده هز... فقط شیش تا برامون مونده! برو و توی محدوده هزار فرسنگی ما نپلک! نبینیمت جن!
صحنه خیلی خوب بود. غیب و ظاهر شدن لرد...و مخصوصا دیالوگ لرد. قسمت مربوط به تعداد هورکراکس ها خیلی خوب بود.
موقع توضیح دادن باید خنثی باشیم. جبهه گیری مستقیم نداشته باشیم. برای همین از کلمه "ارباب" نمی شه استفاده کرد. باید بگی لرد سیاه...یا حداقل "اربابشان"...که ارباب برگرده به مرگخوارا و به نویسنده ارتباطی نداشته باشه.


لحن های شخصیت ها خیلی خوبن. خیلی دقیقن.


نقل قول:
وینکی که نسبت به گونه انسانی از پردازنده کند تری بهره میبرد تازه از حالت پیش ترس به حالت ترس در آمد و در رفت ولی با خودش گفت:
خوندن جمله خیلی سخته...علامتاش کو؟

وینکی که نسبت به گونه انسانی، از پردازنده کند تری بهره میبرد، تازه از حالت پیش ترس به حالت ترس در آمد و در رفت، ولی با خودش گفت:


نقل قول:
-ارباب این طوری من "اِل"مو از دست میدم. این طوری فقط میشم "د" یه دال مسکون ارباب. یه دال مسکون یا کلا یه حرف مسکون خونده نمیشه ارباب، صدا نداره، من بی هویت میشم ارباب.
معمولا طرفدار تکرار شکلک ها نیستم. ولی این جا یه تاکیدی وجود داره. تاکید رو بغض آلود بودن جداگانه هر جمله! برای همین فکر می کنم سه تا شکلک اشتباه نبودن.


حالت روان پریش دلفی خیلی جالب بود. همینطور غمگین شدن و ترس از دال مسکون موندن. اون قسمت می تونست کمی جلوتر بره. این جور جاها فرصت دارین سناریوهای دیوانه وار تری بنویسین! درباره این که اگه دلفی دال بشه چه اتفاقی میفته. مثلا وسط جنگ چطوری صداش می کنن؟ د؟ حرف صدادار هم که نیست. نمی شنوه و کشته می شه. می شد همچین صحنه اغراق آمیز و مسخره ای رو در ادامه و به عنوان دلیل خلق کرد(توضیح داد).


نقل قول:
-خب... ما تصمیمونو گرفتیم دِل! از اونجایی که ما خلوت تنهاییتو نمیبینیم، پس وجود نداره! هر چیزی که ما نبینیم یعنی وجود نداره...

در این میان بانزِ وجود ندار با بهت سعی در هضم این جمله داشت.
عالی بود. هم دیالوگ و هم ربط دادنش به بانز. خیلی خوبه که شما وسط این دیالوگ یاد بانز و ویژگی خاصش میفتین و می تونین ازش به بهترین شکل در این موقعیت استفاده کنین.


سوژه دلفی متوسط بود. چیزی که خوبش کرده، دیالوگ ها بودن. توجیه ها و دلایل لرد و بحثی که می کردن. این خیلی خوبه که یک قسمت رو با استفاده از توانایی های دیگه مون تقویت کنیم. یعنی اگه سوژه مون خیلی خاص نیست بتونیم دیالوگ های خاصی بنویسیم. یا صحنه های خاصی خلق کنیم.


پست می تونست کمی کوتاه تر باشه. قسمت مربوط به دیدن خلوت تنهایی می تونست خلاصه تر و قوی تر باشه. یعنی قسمت های خوبش با هم ترکیب می شد. قسمت های اضافیش حذف می شد و در نتیجه کمی کوتاه تر، ولی قوی تر می شد.


به هر حال، با وجود طولانی بودن خسته کننده نبود. پسرفت هم نفرمودین!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۶

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
امروز ۰:۵۶:۳۹
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
ارباب...
من دیگه خجالت میکشم درخواست نقد بدم. ولی خب میدونم دلیلش فعالیت کم اخیرم بوده و همش توی وسواس اینم که عقب رفتم؟ در جا زدم؟ جلو رفتم؟
این پستو دیشب زدم خواستم درخواست نقدش رو بدم هی با خودم کلنجا رفتم که چی کار کنم.
در نهایت دلو به دریا زدم و امروز درخواست دادم.
از این که پسرفت کرده باشم نمیترسم از این میترسم که پسرفت کرده باشم و خودم متوجه نشم تا درستش کنم واسه همین این وسواس رو پیدا کردم.


تصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لیسا


نقل قول:
من خیلی برای نقد کردن استرس دارم! هم وقتی که میخوام نقد بشم هم وقتی میخوام نقد کنم!
نقد خواستن احتیاج به شجاعت داره...این که نظر یه نفر دیگه رو درباره نوشته مون بخواییم. کسی که درخواست نقد می کنه خودشو برای انتقاد آماده کرده. می دونه پستش ممکنه به نظر خودش خیلی خوب باشه. ممکنه براش خیلی زحمت کشیده باشه و نقد کننده کلی ایراد ازش بگیره...داشتن این شجاعت به نظر من خیلی قشنگه.

در مورد نقد کردن...

راستش به نظر من نقد کردن چیزی نیست که بشه از صفر یاد گرفت! یه استعداد ذاتی لازم داره که باید پرورش داده بشه. شما باید یه نقد کننده باشین! به مرور زمان می شه ماهر تر شد. ولی کسی که نقد کننده نیست نمی تونه یاد بگیره. ربط زیادی هم به این که چقدر خوب می نویسین نداره(البته مسلما باید بالاتر از سطح متوسط باشین. ولی لازم نیست عالی بنویسین). باید خواننده خوبی باشیم. قدرت تشخیص خوبی داشته باشیم. سبک های مختلف رو بشناسیم و مسلط باشیم. تا حدی به ادبیات فارسی وارد باشیم. تجربه ایفای نقش سایت خیلی مهمه. باید بتونیم پیش بینی کنیم! که فلان سوژه به چه روش هایی ممکنه پیش بره و هر روش به کجا ختم می شه. باید برای هر ایرادی که می گیریم راه حلی داشته باشیم. باید بتونیم پیشنهاد هایی بدیم که طرف رو به مسیر درست هدایت کنه.
یعنی اینجوری نیست که من پنج نفرو انتخاب کنم و بگم به اینا نقد کردن یاد می دم! این نمی شه. اول باید استعداد و توانایی نقد کردن رو در طرف ببینیم.
مثلا من به آستوریا توصیه کردم نقد کنه...چون به نظرم ویژگی های لازم برای یه نقد کننده رو داره. درست می بینه!
فرق عضو عادی و نقد کننده اینه که عضو عادی پست رو می خونه. خوشش میاد یا خوشش نمیاد. می دونه یه جای کار مشکل داره. ولی نمی تونه درست توضیح بده که اون مشکل چیه و راه حلش چیه.

گذشته از همه اینا...شما مگه نقد می کنی؟ ما ندیدیم!


بررسی پست شماره 259 آموزشگاه مرگخواری، لیسا تورپین:


نقل قول:
-لیسا تورپین!

لیسا خیلی آرام جلو رفت.
لیسا تنها یک شیشه ی جا مربای کوچک به دست داشت.
اینجا جایی بود که باید نفر بعد انتخاب می شد. که شد! ولی به ساده ترین شکل ممکن.
صحنه رو کمی گسترده تر بنویسین! "لیسا تورپین" رو کی گفت؟... لرد! ...با چه لحنی؟
لیسا در اون لحظه داشت چیکار می کرد و با شنیدن اسمش چه عکس العملی نشون داد؟ نگران شد؟ ترسید؟ خوشحال شد؟ یا حتی هیچ عکس العملی؟
اینا رو باید نوشت. وقتی یه هدف کوچیک دارین، از کوتاه ترین راه به طرفش نرین. از جالب ترین راه برین. گاهی همون کوتاه ترین راه، جالب ترینه. ولی گاهی هم نیست. گاهی باید کمی بیشتر توضیح داد که صحنه تو ذهن خواننده هم زنده بشه.

لیسای دوم نباید تکرار می شد. می تونستین دو جمله رو با هم ادغام کنین که این تکرار اتفاق نیفته:
لیسا در حالی که تنها یک شیشه ی جا مربای کوچک به دست داشت، خیلی آرام جلو رفت.

یا:
لیسا خیلی آرام جلو رفت... در حالی که تنها یک شیشه ی جا مربای کوچک به دست داشت!



نقل قول:
-این ها قهردون من هستن ارباب. با ارزشترین دارین دارایی من این ها هستن.
این خیلی قابل پیش بینی بود.
قابل پیش بینی بودن، خوب نیست!
راه حلش این نیست که باارزش ترین دارایی لیسا رو عوض کنیم. نه...همینا باید باشن. ولی قبل از این که اینقدر مستقیم بگیم که اینا "قهردون" هستن، باید کمی حواس خواننده رو پرت کنیم. که ذهنش مستقیم نره سمت این که "مطمئنا اینا قهردونن!"
مثلا قبلش توضیح می دادین که مرگخوارا لیسا رو اذیت می کنن. لیسا بغض می کنه...عصبانی می شه...ولی هر کاری می کنه نمی تونه قهر کنه.
لرد صداش می زنه و اونجا مشخص می شه که دلیل این که نمی تونست قهر کنه اینه که قهردوناشو در آورده.
این همون سوژه شماست...فقط کمی مقدمه چینی داره.


دیالوگ "به جاش قوطی نوشابه گذاشتم" خیلی خوب بود. ولی شکلکش اصلا خوب نبود! برای حفظ حیات مرگخواران، کلا بهتره زیاد با لرد صمیمی نشن.


نقل قول:
-ارباب باید رفت توی گونی. وینکی باید با ارزش ترین داراییشو نابود کرد تا جن با نابود کننده ی خوب شد.

همه ی مرگخواران با تعجب به وینکی که سرش پر از خون بود نگاه کردند.وینکی خیلی غیر منتظره وارد شده بود.
بهترین کاری که در پستتون انجام دادین همین بود! البته سوژه لیسا هم خیلی خوب بود. ولی این کار مفید بود. برای ادامه سوژه.
نمی دونم نقد قبلی منو خوندین یا نه. ولی به هر حال این کارتون خیلی به درد سوژه می خوره. سوژه وینکی باید ادامه پیدا کنه.


گذاشتن عکس قهردونا خوب بود. چون فکر نمی کنم می شد توضیح داد که اینا چه شکلی هستن...ولی فکر می کنم کشیدن یه نقاشی ساده و بچگانه می تونست جالب تر باشه! قهردون چیزی نیست که هر کسی داشته باشه. می شد هر شکل و رنگ عجیبی رو روش پیاده کرد.


یه مشکلی این وسط وجود داره...قهردونای لیسا نابود نشدن! زیاد مهم نیست. ولی بهتر بود تکلیفشون روشن می شد. نفر بعدی ممکن بود اصلا به اینا نپردازه و همینجوری رو هوا بمونن!


سوژه لیسا خوب بود. می شد باز ترش کرد. تاثیر گذارترش کرد...شما هنوز کمی "تیتروار" می نویسی.
با توجه به کوتاه بودن پست هاتون، فرصت و جای توضیح بیشتر رو هم دارین.
لحن های شخصیت هاتون خوب و درستن.
با آوردن وینکی یک کار مفید برای سوژه انجام دادین. مفید بودن خیلی مهمه!


موفق باشید!

.......................


آستوریا...اون صحنه ملاقه وینکی(که تو این پست نبود) چه صحنه خنده داری بود! توصیفش چقدر با مزه بود...که اول ملاقه دیده می شه که به آرومی بالا میاد...عالی بود.


بررسی پست شماره 260 آموزشگاه مرگخواری، آستوریا ی مرحوم:


نقل قول:
ملتِ ارزشمند ترين دارايي به دست، با دهن هاي باز به وينكي كه خيلي جدي، سعي در نابودي اربابشون داشت، خيره شدن.
شروع خیلی خوبی بود. به دو دلیل!
اولا برای این که سوژه مربوط به وینکی رو ادامه دادین. و این باعث می شه این سوژه جاشو محکم کنه و دیگه فراموش شدنش سخت باشه.
دومابه دلیل اشاره کوچیکی که به اصل سوژه کردین. این اشاره چیزی رو توضیح نمی ده. ولی ممکنه جلب توجه کنه. ممکنه خواننده ای رو که داره از این جا رد می شه جذب کنه. و این یعنی مفید بودن.


نقل قول:
وينكي نتونست راه كار بعديش رو ارائه بده. چراكه ليسا با ظرف محتوي قهر دوني هاش، فرق سر جن بيچاره كوبيد!
وينكي بي هوش روي زمين افتاد و ظرف قهردوني ها هم شكست، قهر دوني ها، با فرياد "قهر،قهر،قهر" خاكستر شدن.
این صحنه هم خنده دار بود. شما طنز خوبی دارین. طنز خوب می تونه خیلی از اشکالای جزئی رو بپوشونه.


نقل قول:
ارباب بايد اجازه داد وينكي داراييش رو نابود كرد و بعد دستورات ديگه داد! وينكي جن مُعَمِلِ خوب ؟
دیالوگ غیر منطقی و حق به جانب وینکی خیلی خوب بود. شخصیت وینکی رو خوب پیاده کردین.


نقل قول:
آستوريا با دست خالي، در حالى كه سعى ميكرد دست چپش رو قايم كنه، جلو رفت!
این جا قسمتیه که باید خواننده رو منتظر گذاشت. گاهی حتی باید حوصله شو سر برد. که صحنه بعدی بتونه تاثیر بیشتری بذاره. این صحنه می تونست کمی طولانی تر بشه. درباره احساسات آستوریا و حالتش می نوشتین. آروم و بدون عجله...در حد حوصله سربر!
یه مورد دیگه هم اشاره به دست چپه. اگه کلمه "چپ" رو این جا نمی نوشتین، آخر پستتون کمی غافلگیرانه تر می شد. این جالب ترش می کرد. بهتر بود سرنخ به خواننده نمی دادین که بتونه حدس بزنه. شکل فعلیش هم خوب بود.


نقل قول:
-دستت رو تكون بده... هوم واقعا چيزي نيست، اما حس ميكنيم چيزي رو پنهان ميكني آستوريا! خيلي خب! حالا كه چيزي نداري واسه نابود كردن، فردا شب خودت رو نابود ميكنيم! حالا برو تا نَفَر بعدي جلو بياد!
این دیالوگ خیلی خوب بود. مربوط به سایت بود. کسی که چت باکس رو نخونه یا کسی که مثلا دو ماه دیگه اینو بخونه متوجه قسمت سایتیش نمی شه. ولی با وجود این، دیالوگ معنیشو از دست نمی ده. برای همین کاری خوبی کردین که اتفاقا رو با هم ترکیب کردین.


نقل قول:
آستوريا كه نميدونست از اينكه ارزشمند ترين داراييش، روي ساعد دست چپش، جون سالم به در برده خوشحال باشه، يا بخاطر آخرين شب زندگيش گريه كنه، سر جاش برگشت و نفر بعد، جلو رفت.
این جا همون نقطه غافلگیری بود. این جا باید روی همون ساعد دست چپ تاکید می کردین. فقط همونو می نوشتین. این جوری تاثیرش خیلی بیشتر می شد. مثلا:

آستوریا كه نمی فهمید چرا کسی متوجه نشده که ارزشمند ترين داراييش، روي ساعد دست چپشه، سر جاش برگشت و نفر بعد، جلو رفت!


خیلی خوب بود...ایده خوب بود. سوژه خوب پیش رفته و خوب تموم شده. طنزش هم کاملا کافی بود. طنز شما با کیفیته. احتیاجی به بیشتر شدن نداره. مقدار کمش هم تاثیر خیلی خوبی روی کل پست می ذاره. برای همینه که همیشه می گم برای طنز نوشتن لازم نیست سعی کنیم در هر جمله خواننده رو بخندونیم.


ما بیامرزیمت آستوریا!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
ارباب.

سلام ارباب. خوبين ارباب؟ خوشين ارباب؟

ارباب ميگم حالا كه من رفتنيم، آخرين نقدمم ميشه بدين؟

ارباب ميشه منو نكشيد؟!
جان؟...برم عقب؟...خيلي عقب؟!...عقب تر حتي؟!...اربااااااااااب.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۷:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
ارباب نقدش میکنید؟
من خیلی برای نقد کردن استرس دارم! هم وقتی که میخوام نقد بشم هم وقتی میخوام نقد کنم!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 258 آموزشگاه مرگخواری، آماندا:



نقل قول:
لرد سیاه، رودولف را از روی خودش برداشت و با لگد از پنجره شوت کرد بیرون و به وینکی گفت:
- این دفعه به طور استثنا لازم نیست تو با ارزش ترین داراییت نابود کنی؛ حالا تا به سرنوشت رودولف محکومت نکردیم، خودت، خودت محکوم کن!

وینکی رفت جلوی پنجره و خودش پرت کرد پایین. بعد از چند ثانیه صدای وینکی به گوش رسید.
- وینکی خودشو به سرنوشت رودولف محکوم کرد... وینکی جن خوب حرف گوش کن؟
یکی از چیزایی که همیشه باید بهش توجه کنین اهمیت سوژه هاست. سوژه های فرعی که داخل سوژه اصلی داده می شن...سوژه های فرعی تر که داخل سوژه های فرعی داده می شن. ارزش و اهمیت و پتانسیل اینا یکسان نیست. باید فکر کنین که از هرکدوم چقدر می شه استفاده کرد.
الان این جا سوژه اصلی اینه که مرگخوارا باارزش ترین دارایی هاشونو فدای لرد کنن. این وسط وینکی گیر داده که باارزش ترین دارایی من لرده و باید نابودش کنم. در پست آستوریا(که قبل از پست شما زده شده) هم یه صحنه خیلی خوب و خنده دار در این مورد وجود داره.
این سوژه عالیه. سوژه ایه که تموم نمی شه. کهنه نمی شه. می تونه در کنار سوژه های دیگه وجود داشته باشه و ادامه پیدا کنه.
شوت کردن وینکی به بیرون از پنجره، یه حالت از سر باز کنی داره!
الان جالب نیست که مرگخوارا ماموریتشونو انجام بدن و وینکی چپ و راست از جاهای مختلف ظاهر بشه و مصرانه سعی کنه لرد رو بکشه؟
این یه فرصت عالیه...یه مرگخوار همیشه دلیل قانع کننده ای برای کشتن لرد نداره! وینکی هم به دلیل جن بودن کمی زبون نفهم محسوب می شه!
الان وینکی می تونه برگرده به داستان. ولی ممکنه هم برنگرده. چون شما خیلی جدی از داستان بیرونش کردین و ممکنه فراموش بشه. سوژه های خوب رو شناسایی کنین. از دستشون ندین. حتی اگه سوژه های دیگه ای تو ذهنتون دارین، این جور سوژه ها رو زنده نگه دارین. مثلا وینکی رو از پنجره پرت کنین بیرون و بگین با عجله به طرف پله ها رفت که دوباره بیاد بالا و سوژه خودتونو بنویسین. که نفر بعدی در صورت تمایل دوباره از وینکی استفاده کنه.


نقل قول:
- خب نفر بعدی، آماندا... آماندا چرا انقدر فامیلیت مسخرس؟
- چه کنم ارباب، فامیلیم خودم انتخاب نکردم.
- خب تو برامون چی آوردی؟
فامیلیش چیه؟ اشاره نکردین...خواننده هم نمی فهمه. برای همین این گفتگو براش بی معنی می شه. اینطور به نظر رسیده که شخصیت ها در گوشی حرف زدن و خندیدن و خواننده اصلا نفهمیده که موضوع چیه.
اگه منظورتون اینه که فامیلیش هم آماندا هست، درست نوشته نشده. در اون صورت باید نوشته می شد:

- خب نفر بعدی، آماندا... آماندا آماندا؟ چرا انقدر فامیلیت مسخرس؟

اگه منظورتون فامیلی دیگه ای بوده، باید بهش اشاره می کردین.


نقل قول:
آماندا در کیسه ای که با خودش آورده بود را باز کرد و خودش را درون آن انداخت!
خیلی خوب بود. شما ایده های خیلی خوبی پیدا می کنین. خلاقیت خوبی دارین. این خیلی مهمه. صحنه رو هم خیلی ساده و خوب نوشتین.


نقل قول:
- ما خودمون برای چنین کاری خسته نمیکنیم پس راهی نیست میتونی بری سر جات بشینی!
این جاش کمی سریع اتفاق افتاده. این گفتگو می تونست کمی طولانی تر بشه. به نظر من، منصرف شدن لرد باید کمی بیشتر طول می کشید. برای نتایج خاص، باید به اندازه کافی مقدمه چینی کرد. این کار باعث می شه خواننده راحت تر نتیجه رو قبول کنه.


نقل قول:
آماندا که معلوم بود نا امید شده و در دلش دعا میکرد نظر لرد سیاه عوض بشه رفت و سرجایش نشست و مشغول گریه شد! لرد سیاه به لیست نگاه کرد و دنبال اسم نفر بعدی گشت.
دعا می کرد نظر لرد سیاه عوض بشه یا عوض نشه؟
اگه دعا می کرد عوض بشه، یعنی آرزو می کرد لرد تصمیمش رو عوض کنه و آماندا رو بکشه...که زیاد منطقی نیست. البته در مورد شخصیتی مثل دلفی منطقیه. ولی در مورد آماندا نه.
اگه منظور این بود که آماندا آرزو داشت به دست لرد کشته بشه، بازم احتیاج به یه توضیح کوچولوی دیگه داشت که این خواست قلبی آماندا رو به خواننده منتقل کنه. خواننده همینجوری به این نتیجه نمی رسه. مثلا آماندا تو دیالوگش می گفت که از بچگی آرزو داشته مرگش توسط لرد اتفاق بیفته.

کمی بیشتر باید درباره آماندا بنویسین. مخصوصا وقتی که خودش وسط سوژه حضور داره و فرصتش رو دارین. خواننده تصویر ثابت و مشخصی از آماندا نداره. لازم نیست ویژگی خیلی خاص و متفاوتی داشته باشه. کافیه کمی بشناسیمش. آماندا شجاعه؟ باهوشه؟ وفاداره؟ از چیز خاصی خوشش (یا بدش) میاد؟ عادت داره به شکل خاصی حرف بزنه؟ مثبته؟ منفیه؟ رابطه اش با بقیه مرگخوارا چطوره؟


شکلک ها در حد قابل قبولی خوب هستن.
شکل نوشتن و پاراگراف بندیت خیلی خوبه.


پایان پست خیلی خوب بود. نفر بعد می تونه هر مرگخواری رو که دوست داره انتخاب کنه. اینم یعنی یه پایان ترغیب کننده.
هنوزم بعضی قسمت هایی که احتیاج به توضیح بیشتر دارن رو توضیح نمی دی. این تاثیر خیلی بد و مخربی روی پست نمی ذاره. ولی اگه اصلاح بشه، کیفیت پست بالا می ره.


تموم شد آماندا!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۲۳ ۲۰:۴۶:۴۷



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
ارباب میشه اینو نقد کنید؟








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.