به دنبال انعکاس شعارهای سیاسی زندانیان در راهرو، زندانبان ارشد که بی شباهت به ریگول نیست، از ناکجا ظاهر میشه جلوی دروازه بند و رگباری اخگر افسون «خفه شیوس مکسیما» میفرسته سمت سلول ها و مهر سکوت میشینه بر لب همگان.
ساعت ها میگذره، صبح میشه. بعد از دعای کمیل و صرف صبحانه و اخذ سکه عبادت و کوپون بوس از پیرغلامان «باروفیه» زندان، زندانیان سیاسی به سمت حمام زندان هدایت میشن دسته جمعی و به استثنای فنگ، نفری یه شامپو تخم و مرغی ایوان به انضمام یه نیمچه قاچ گلنار با رایحه گاومیش و لوگوی وزارت تحویل میگیرن و قبل ورود به تالار آب بازی، نفری یه تیکه از خشتک/دامن شون رو جر میدن به عنوان لیف!
زیر دوش...
بر خلاف فساد ذهنی خواننده و سوژه دهندگان بی ناموس که جادوگر و ساحره رو فرو کردند در یک بند مختلط، در این لوکیشن رول، زنونه مردونه برقراره و دو سوم صفحه شطرنجیه در کل جهت وفا به آرمان های ایفای سالم.
هر کی فاز خودشو داره. گریوز تو آینه به دقت نگاه میکنه یه وقت خالکوبی ترامپ نقش بسته روی سینه اش دچار چروک و چربی مازاد یا موی زائد نشده باشه مرلینی نکرده. سینوس وزیر اسبق هر ده ثانیه یکبار سوراخ ناحیه دهانی ماسکشو میگیره جلوی جریان آب و بلافاصله هفت هشت ده باری هد میزنه...
- ماسکتو وردار زنگ میزنه.
- با ماسک به دنیا اومدم با ماسک می میرم.
- واق واق (بزاقم کف نمیده. صابونو بنداز شیرفروش! پشمام گره خورده)
رودولف با اکراه یه نگاه به سگ زبون بسته میکنه و ته دلش به رحم میاد. بقایای صابون آغشته به کرک و پر خودشو پرت میکنه جلوی فنگ و روشو برمیگردونه. فنگ می بینه دستش کارایی نداره جهت لیف کشی، یاد آرمان های قزوین و حرکات انتحاری قدیم میوفته، در نتیجه طی حرکتی شهادت طلبانه ولیکن هوشمندانه، گلنارو لیس، سپس گاز میزنه و نهایتا قورت میده، نتیجتا کف میکنه.
کمی هم از اون ور پرده
حدود نود درصد لوکیشن رول با بخار شطرنجی شده به نحوی. فقط یه گوشه لینی رو داریم که بال بال میزنه میره زیردوش اما فشار آب زیاده و شوت میشه تو سوراخ چاه و سر از لوله موله ها و بند وزغیان فاضل به وکیل بندی بانو آمبریج در میاره.
---
دامپزشکی زندان...
- عاقا برو عقب. گفتم فقط یه نفر میتونه به همراه حیوان داخل بیاد. بقیه برگردن بند قبل اینکه دمنتورا رو خبر کنم. اینجا درمانگاه حیواناته.
- دکتر من بعضی وقتا حیوون میشم. میشه بیام تو؟
- وینکی هم جن خونگی بود. حیوون بود.
- برو باو. تا دیروز آدم میدونست خودشو.
- کسی لینی رو ندیده؟
- من فامیل فنگ ام. کلاس اولم باهاش بودم.
- لینی کجایی؟
- جمع کن. من توله اش رو حامله ام.
- برو کنار. لنگ دور کمرتو بگیر نیوفته عمو. من پدرشم اصن.
- چطوری پدرسگ؟
- کدوم تسترالی توی شامپوی من کرم مو بر ریخته بود؟
- لینی؟
- هووو! با کی بودی؟
- عاقا شوخی نکن زشته. اون چادر منو وردار بیار.
- بگیر که اومد. بوومم.
- شترق
- تق توق
در بحبوحه کل کل و نهایتا بزن بزن زندانیان سیاسی خیس، رودولف، فنگ بیهوش رو داخل خشتکش می پیچه و به دنبال دکتر وارد دامپزشکی میشه و در با صدای محکمی تو صورت بقیه بسته میشه...