هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۳ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 11
آفلاین
نام کامل جیمز سیریوس پاتر
نژاد دورگه
خانواده
پدر: هری پاتر مادر: جینی ویزلی
برادر: آلبوس سوروس خواهر: لی لی لونا
معرفی شخصیت:
پسر بزرگ هری پاتر و جینی ویزلی - موهای قرمز - چشمان آبی - شیطنت های بی اندازه - علاقه به آلبوس آزاری - رنگ قرمز

اینهاست که شخصیت جیمز پاتر را شکل میدهند.

پاترونوس گربه
چوبدستی چوب درخت راس و مغز پر ققنوس
سن در حال حاضر 16


علاقمند به زدن عینک دودی و اذیت کردن آلبوس پاتر و دوست عزیز تدی لوپین.


این شخصیت گرفته شده و به کسی واگذار نمی‌شه. بنابراین لطفا یه شخصیت دیگه انتخاب و معرفی کنین. کمی هم بیشتر راجع به شخصیت انتخابیتون توضیح بدین.
تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۴ ۲۰:۳۳:۴۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
نام: آملیا فیتلوورت

لقب: آسترو - فیتیله - بی حوصله - ضدحال

گروه: هافلپاف

جنسیت: ساحره

نژاد: دورگه

خانواده: پدر و برادر بزرگتر گریفندوری و مادر هافلپافی و یک خواهر و برادر دوقلو که به مدرسه نمیروند.

عضویت در: محفل ققنوس

چوبدستی: چوب درخت یاس کبود، مغز موی تک شاخ، 12.5 اینچ

پاترونوس: دب اکبر:| اسب ماده دیگه!

ویژگی های ظاهری:
موهای قهوه ای بلند با رگه های سفید-خاکستری، چشمان قهوه ای تیره، صورت نسبتا باریک

ویژگی های اخلاقی:
کمی تندخو، بی حوصله، علاقمند به کمک کردن، عاشق کتاب، ابراز احساسات بلد نیست، درسخوان، عاشق مشنگ ها

اطلاعات بیشتر:
دختری که مدتهاست به خاطر عقاید ضد مشنگی خونواده پدرش و ضد جادوگری خانواده مادرش، با پدر و مادر و سیبلینگهاش ازشون دور شده. معجون خودش و برادر بزرگش با هم تو یه پاتیل نمیره!

عاشق مشنگ هاست و به دلایلی مثل مخالفت کل خونواده ش با شغل مورد علاقش، ستاره شناسی، کمی گوشه گیر شده.

از دوستای رز زلر، جینی ویزلی و داریوس بارو هستش

اکثر وقتا بی حوصله ست و همش از زیر کار در میره اما اگه کاری بهش بسپرن باید بی نقص انجامش بده وگرنه آملیا نیستش!



جایگزین شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۴ ۱۱:۵۹:۳۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶

داریوس باروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۱ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۷ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از مکانی نامشخص
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
نام:داریوس بارو
شهرت:شاهزاده قدرت
گروه:اسلیترین
نژاد:اصیل زاده
سپر مدافع:گربه
ویژگی های فردی:
پسری با موهای خرمایی تیره,چشمانی قهوه ای و تیره,قد بلند و خونسرد.مفتخر به حضور در اسلیترین

توضیحات:
در خانواده ای اصیل و اشرافی دنیای جادوگری به دنیا اومدم.خانواده من سالها پیش ساکن ایران شده بودند و به همین خاطر اسم من رو داریوس گذاشتند که انگلیسی داریوش هست.نزدیک به سن 11 سالگی که رسیدم خانواده ام تصمیم گرفتن تا من رو به مدرسه جادوگری ایلورمورنی بفرستند و من هم مخالفتی نداشتم تا اینکه خواب شخصی را دیدم که شبیه سالازار اسلیترین بود و در خوابش من را "فرزندم"خطاب میکرد دیدم.مطالعات خودم رو در مورد هاگوارتز بالا بردم و به اسلیترین علاقمند شدم.من قبلا شناختم از هاگوارتز توسط اخباری بود که در مورد هری پاتر و لرد سیاه چاپ میشد و اطلاعاتی از تاریخچه مدرسه قبل از دیدن خواب سالازار اسلیترین نداشتم.
بالاخره یازده سالم شد و وارد هاگواتز شدم و کلاه گروهبندی بخاطر علاقمندی من به اسلیترین من رو وارد اسلیترین کرد.در اسلیترین پسر جنجالی هری,آلبوس سوروس و پسر مهربون دراکو مالفوی اسگورپیوس هم هستن و من از دیدنشون و دوستی باهاشون خوشحالم.یکی از دخترای مدرسه هم که خیلی باهاش دوستم آملیا هست که البته بخاطر علاقه ای که به مشنگا داره توسط دوستام سرزنش میشم.ولی من به هدف خودم و علاقمندی های خودم توجه دارم و شک ندارم موفق میشم.
بخاطر قدرت طلبی و مغرور بودنم به شاهزاده قدرت معروفم.بعضی ها با تمسخر و بعضی ها جدی من رو با این اسم صدا میزنند


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۴ ۱۰:۱۹:۵۱


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶

سیریوس بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۳ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۹:۵۶ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
نام:سيريوس بلك
نژاد:اصيل زاده
ويژگي هاي ظاهري:
خوش قيافه، رنگ موي قهوه اي ،چشمان خاكستري،خوشش قد و بالا و....

توضيحات:


من سيريوس بلك پسر بزرگ خانواده اشرافي اي بودم كه شديدا به خون اصيلشان افتخار مي كردند و مخالف سر سخت ماگل ها بودند.
زماني كه وارد هاگوارتز شدم با توجه به طرز تفكر متفاوتم نسبت به ساير اعضاي خانواده، به جاي اسليترين به گريفيندورپيوستم و در آنجا دوستان خوبي به نام(جيمز پپاتر-ريموس لوپين و پيتر پتي گرو )پيدا كردم.
تقريبا ١٦سالم بود كه ارتباطم رو براي هميشه با خانواده ي خودشيفته ي خودم قطع كردم و به همين سبب نامم از شجره نامه ي خانوادگي بلك، حذف شد. البته حذف كه چه عرض كنم ، در واقع سوزانده شد.

سالهاي هاگ سالهاي عجيبي بود. ريموس گرگينه بود و ما سه نفر در شبهاي تبديلش او را همراهي مي كرديم و جانونما مي شديم كه البته هيچكس جز ما و تعداد اندكي مثل دامبلدور كس ديگري اين رو نمي دانست.

بعد از هاگوارتز كه اوج سالهاي خوشي زندگيمان بود، به محفل ققنوس راه يافتيم و آنجا بود كه روزعاي سخت اغاز ش
جيمز بلا ليا ليلي ازدواج كرد و صاحب فرزندي شدند كه پدرخواندگي او بر عهده ي من بود.

ليلي و جيمز مدتي بعد از تولد هري كشته شدند و از آنجايي كه من را به اتهام خيانت و قتل به آزكابان فرستاده بودند، هري را به خاله اش سپردند.

١٢سال تمام گذشت و من هرلحظه بيشتر طاقتم طاق مي شد. سرانجام دست به فرار زدم و به هري و محفلي ها ثابت كردم كه بي گناهم. هرچند كه بخاطر نبود مدركي محكمه پسند مجبور بودم دوباره مخفي بشم كه البته اين مخفي بودن از هر آزكاباني بدتر بود.

شباهت بي اندازه ي هري به جيمز باعث مي شد كه كم كم جاي خالي جيمز برايم پر شود. اما كشته شدنم توسط بلاتريكس لسترنج همه چيز را تغيير داد.

درسته كه بلاتريكس لسترنج جسمم را كشت اما روحم همواره خود را در قلب هري اسير كرد.



تایید شد.
شناسه قبلی هم بسته شد.


ویرایش شده توسط sirish.96 در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۱ ۲۰:۱۱:۵۱
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۱ ۲۳:۲۵:۵۰

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶

سیریوس بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۳ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۹:۵۶ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
نام:سيريوس بلك
گروه:گريفيندور
سن:١٧
ويژگي هاي ظاهري:
رنگ موي قهوه اي و چشمان خاكستري و ...
زاد:اصيل زاده

توضيحات:
بهرغم اينكه تمام اعضاي خانواده
ام ر گروه اسليترين به سر مي بردند اما من از همان ابتدا متفاوت بوده و پا به گريفيندور گذاشتم. بعد ها نيز زماني كه تمام اعضاي خانواده ام در زير سايه ي لرد سياه بودن را قبول كردند اما من بر خلاف ميل خانواده ام به محفل پيوستم و اين ماجرا ها سبب شد كه از خانواده رانده شده و حتي مادرم نيز تصوير من را در شجره نامه ي خانوادگيمان بسوزاند.
در اين دورلن بود كه من به خانواده ي پاتر پناه اوردم. خانواده اي كه به رغم اينكه من جزوي از انها نبودم اما من راهيچگاه از خدود جدا نكرده بودند.
سالها بعد جيمز پاتر يكي از دو دوست صميمي من مسئوليت پسرش را بر به من سپرت. من او همچون دوست مي دانسام و جيمز را اشكارا در او مشاهده مي كردم....


معرفی شخصیت خیلی کوتاه تر از اونیه که تایید شه... لطف کن و معرفی بنویس... مرسی.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۱ ۰:۳۵:۴۸
ویرایش شده توسط sirish.96 در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۱ ۵:۵۴:۱۰

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۵۲ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶

داریوس باروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۱ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۷ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از مکانی نامشخص
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
نام:امیرحسین
نام خانوادگی:رجبی
شهرت:شاهزاده قدرت
گروه:اسلیترین
سپر مدافع:گربه
من برای احیای قدرت اسلیترین و نشان دادن نقش مهم اسلیترین به این میدان آمدم.کی گفته که یا باید عضو محفل ققنوس بود یا مرگخوار؟
تاریخ جدیدی رقم میزنیم



برای ورود به ایفای نقش باید مراحل زیر را طی کنید:

1. خواندن قوانین ورود به ایفای نقش.
2. شرکت در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی. (مرتبط با یکی از تصاویر کارگاه)
3. مطالعه‌ی بیوگرافی گروه‌های چهارگانه هاگوارتز و مراجعه به تاپیک گروهبندی.
4. انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱:۰۹:۵۹



رویای خودت رو به واقعیت تبدیل کن!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲:۱۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
برای بار نمیدونم چندم لطفا جایگزین کن (یا کنید، دقیق نمیدونم)

اسم: آماندا
فامیلی: (مگه داریم اسم فامیل بازی میکنیم؟ داداش بیخیال شو )
سن: 13
اگه بگی خیلی کوچیکم، خیلی شیک و مجلسی میکشمت!
تاریخ تولد: 24 اسفند (14 مارس )
گروه: ریونکلاو
اعضای خانواده: فامیلیم هم نگفتم چه برسه به این!
ویژگی های ظاهری: قد نسبتا بلند - موهای بلند خرمایی - چشم های قهوه ای تیره - پوست سفید (البته بیشتر اوقات برای تغییر قیافه به شکل چیزی که توی آواتارم مشاهده میکنید دیده میشم )
ویژگی های اخلاقی: شوخ - کنجکاو - حسود - احساساتی - تو دروغ گفتن هم مهارت ندارم
جبهه: مرگخوار
زندگینامه و توضیحات:
از زمانی که یادم میاد دلم میخواست که توسط لرد سیاه کشته بشم (افتخار بزرگ تر از این؟) وقتی یازده سالم بود به هاگوارتز رفتم و همون موقع کلاه گروهبندی منو گذاشت توی ریونکلاو (که البته با این عقل ناقصی که دارم برام سواله که چرا؟ ) البته اولش به این خاطر ناراحت بودم ولی بعدا تازه به خودم افتخار هم کردم! همیشه عاشق کوییدیچ بودم. بعد از اینکه هاگوارتز تموم کردم و به مرگخوار ها پیوستم و از اون موقع همونطور که تو هاگوارتز سعی میردم یه ریونی خوب باشم الانم سعی میکنم یه مرگخوار خوب باشم. به دلایلی که مهم نیست، بیشتر از این اطلاعات نمیدم.

انجام شد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۹ ۹:۲۹:۳۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶

جیمز پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ جمعه ۱۱ تیر ۱۴۰۰
از تـــــه قلبت بنویس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
اسمم جیمز پاتره.
بچه محل ها هم جیمز صدام می کنن و این یعنی که تلاشم واسه این که بهم بگن شاخدار ناکام موند.

در سن یازده سالگی با هزار و یک امید که چیزی بشم به هاگوارتز فرستاده شدم و در یک پکیج به همراه سیریوس و ریموس و پیتر، در گریفیندور جای گرفتم.

بچه خوبی بودم، درسمم خوب بود، هاگوارتز رو تموم و کردم و زن گرفتم و اینا که...
جنگ شد!

آره، جونم براتون بگه که ولدی رفت و ... ولدی که می گم منظورم ولدمورت هستش. آدم خوب و موّجهی. فقط اگه اومد خونتون بگید نیستید! چراغ ها رو هم خاموش کنید که خیال کنه رفتید بیرون. آخه می دونید چیه... مسلما می دونید چیه.

در کل همین شد که ما رو رخت رزم تنمون کردن و فرستادن بریم خاک وطن رو از چنگال ها بکشیم بیرون که خودم افتادم تو چنگال و ... قِسِر در رفتم!

از اونجا البته نمی دونم چی شد که به دوره شیرین و پر شیطنت نوجوونی دیپورت شده و تا همین لحظه هم دائما در حال ریپلی کردن همین بخش از زندگی هستم. راستی بذارید یک مقداری بیشتر هم از خودم بگم. قدم متوسطه اما بلند تر از سسم. سس کیه؟ کلاغ پر سیاه و پرچرب هاگ... زد حال متحرک! سیوروس اسنیپ. که البته عددی نیست و اصلا اهمیتی نداره که بخواد توی معرفی من باشه. بـــــلـــــه.

داشتم براتون تعریف می کردم که، چه طوری قیافه ما. خب... پسرم رو که می شناسید. چشماش رو فندقی کنید، می شم من!
اگرم تا حالا چشتون به جمالش نیافتاده که مسلما از روی کم سعادتی بود، یه تابی به اون مردمک های چشماتون بدید و یک مقداری بالاتر سمت راست خودم رو ببینید.

حرف های زیادی برای گفتن هست، از چیزهایی که دوستشون دارم گرفته، مثل این که عادت دارم وقتی هنوز فرنی ام رو قورت ندادم، بالاش آب کدو حلوایی بخورم و میکس میکس بدمش پایین، یا این که کیف می کنم از این که ببرم. از آدم هایی که دلم می خواد دور و برم باشن و دور و برشون باشم. پانمدی و مهتابی و دم دراز، اممم... یه نفرم هست که آدم بدی نیستش خب، یعنی یه جورایی هم می شه گفتش که خوبه. ایوانز، اسمش رو شنیدید؟ و همینطور یک نفر دیگه،
آرسی!
آرسی ماسکی! این یکی اسمش رو خودم اختراع کردم و خودم وقتی که دلم براش تنگ شد، توی دلم باهاش صداش کردم. موجود عجیبی که همه می دونن، پشت اون ماسک حلبی اش... صورتی پر از جوش داره! اهم... اهم. شوخی بودش به وصله جوراب مرلین! اصن کی تا حالا اونور ماسکش رو دیده که من دومیش باشم؟ خودتون! خودتون دیدید؟
و یوعن!
روباه دم دراز نارنجی مبتلا به رماتیسم مغری و معتاد به زرشک که بالاخره یه روز وقتی داشت داخل جوب، شنا می کرد، یه کوسه می خوردش ولی زرنگی می کنه و خودش رو جای بچه کوسه جا می زنه و از زیست نخونده بودن بی نوا سوء استفاده می کنه و تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی می کنه. بماند که کوسه ها تا آخر عمرش نمی فهمه که طفل معصومش چه مرض بی درمونی داره که نارنجی به دنیا اومده.
و ویولت!
این یکی حال می کنه، حالم رو بگیره. بماند که نقداش همه خفنن و اینا و کلی چیز ازشون یاد می گیرم، ولی همیشه لبخند از ته ته ته دلش رو موقع پیدا کردن عیب و ایراد حس می کنم. چه می دونم، شاید یه روز وقتی که لب پنجره نشسته بود هلش دادم پایین و بعد سوت زنان صحنه رو ترک کردم و شایدم وقتی بالای درخت بود، الکی به هوای افتادن میوه درخت رو تکون دادم که بیفتتش! منتهی اگه قبلش اژدها مژدها ها بلا ملایی سرش نیوورده باشن و باز هم اگه... اصن اینا رو ولش! آه های من بعد نقدایی که ازش می خونم از اون موهای دم اسبی خواهند گرفتش!
و یکی که خیلی خیلی مهمتره و... چه می دونم، شاید دوباره بودنم به خاطر اون باشه...
عموم!
عمو کوینی که... هیمشه عمومه.
اونی که طعم ترش زرشک رو به من نشون داد و من رو سوار بر امواج دیوانگی و جنون به امین آباد برد، تا رقصی کنم فراتر از اندیشه گوته و نیچه و سقراط و والاتر از توانایی های باباکرم. او به من رماتیسم مغزی را آموخت که در آن بال گشودم و بر پهنه افق دامبلی دیدم. چون به او رسیدم، برایم ریشی تکان داد و من را خواند. نزدیکش رفتم. ابرویی بالا انداخت. ابرویی بالاانداختم، بوق زد، فحشش دادم و رفتم توی افق تر، جایی که ناظر فجایع بسیار بودم، من در آن جا اسنیپی دیدم،
که روغن ها را دوست نداشت.
من چراغی دیدم،
که به دنبال خیابان می رفت.
تسترالی که سر و پای نداشت.
و همه بی خردان کرم صداش می کردن.
من کبابی دیدم که ببعی می خوردش.
و هزاران شکلک!
همه چکش به دست!
واااااای چه قدری خوبند.
چه قدر دوستشان داشتم من.
توی انشای خودم خواهم گفت،
که همر بر سر روی همه کس باید کوفت!
کوفت را باید خورد.
با کمی فلفل و نعنا و نمک خوشمزه است!
من خودم خوردم از آن ده ها بار!
بار اما وللش.
خودمان را عشق است.
من و سیر،
ریم و پیت.
پیت اما نامرد، بفروخیت مرا بر ولدی.
پسرم خوبش کرد!
تا که او باشد و لویم ندهد.
خسته از تایپیدن.
این من و من اینم.
چشم خود بر دستی، ناظری یا هرکس،
که کند تاییدم.



انجام شد!


ویرایش شده توسط جیمز پاترold در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۱۸:۵۳:۰۲
ویرایش شده توسط جیمز پاترold در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۱۸:۵۷:۴۳
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۲۰:۵۱:۲۹

دوباره اومدم، اگه این بار هم نباشی...
دوباره می رم.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
نام:دافنه
نام خانوادگی:مالدون
گروه:گریفیندور
سپر مدافع:آهو
حیوان جانورنما:آهو
مشخصات چوب دستی:از چوب درخت تمشک،مغزش موی دم تک شاخ است،11 اینچ ،انعطاف پذیر
بوگارت:جسد بهترین دوستانش☹️
جارو:آذرخش
رتبه ی خون:دورگه پدر ،اصیل زاده است و مادر ماگل زاده
یک خواهر ساحره دارد به اسم دیانا .
درس های مورد علاقه:دفاع در برابر جادوی سیاه و ریاضیات جادویی
مشخصات ظاهری:کنار ابروی سمت راست او یک رنگین کمان دیده میشود به همراه یک ستاره ی ابی ،رنگ موهای قهوه ای روشن است و موهایش کوتاه است،یه قسمتی از موهام بر اثر اتفاقی وحشتناک به صورت رنگ سفید درآمده است،رنگ پوستش سفید،رنگ چشمانم آبی روشن است که در مواقعی که کسی اوراعصبانی کنه به رنگ بنفش پررنگ درمیایدچشم هایش هم درشت هستند.قدش هم 172 سانتی متر است.
خصوصیات اخلاقی:مهربان ،شجاع ،باهوش،خجالتی ، شوخ طبع و خیلی کنجکاو و عاشق ازمایش کردن
اسم مادر: ایوانا ایمبالی ینس و اسم پدر:ادواردو مالدون است
زندگی نامه:
در روز 29 جولای در کوچه ای به نام براوایل در خانه ی پلاک شماره ی 31 بدنیا امد.
وقتی به سن 11 سالگی رسید در دستشویی دختران در مدرسه یک آزمایشی انجام داد و در واقع داشت دستگاهی را میساخت که رویا های انسان(خواباشون)رو به صورت فیلم نشون بده او یک کلاه ساخت که رو سر انسان ها میرود و خواباشون رو به صورت فیلم نشان میدهد،او یک روز این دستگاه را رو خودش امتحان کرد همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه اتصالی رخ دا و باعث شد که قسمتی از موهایش سفید شود و همچنین تا چند روز نمیتوانست درست راه برود چون به عصب ها آسیب رسیده بو.(یک مرگخوار دستکاری کرده بود )
اون عینکی است و عینک خیلی عجیبی هم دارد مثلا هر وقت دنبال چیزی میگردد و به اطراف نگاه میکند اگر نوری صورتی رنگ ببیند کمی به هدفش نزدیک شده است ارگ هم نوری آبی رنگ ببیند یعنی از هدفش مثلا دور شده یا اگر شخصی مهربون باشه کنار اون شخص نوز های ابی رنگ میبیند .
او اولین کسی بود که درخت های فلمارو را کشف کرد این درختان مثل افتاب پرس تغییر رنگ میدهند این درختان میتوانند حرکت کنند.
او رنگ های ایکابال رو هم کشف کرد که سمی هستند و باعث میشودکسی که فقط واسه یه دقیقه بو کردنشون 1 روز بیهوش شود.
او به درساش هم خیلی اهمیت میدهد ولی در یه درسی همیشه گند میزند و آن درس نجوم است خیلی راحت میتوند درک کند ولی نمتوانند تو ورقه ی امتحان اون چیزایی که درک میکند را بنویسد.
موسیقی هم بلد است و معمولا در خلوت خود پیانو میزند.گفته باشم در رقص خیلی افتضاح است😞😐
او همیشه هر جا میره دردسر درست میکنه (از بس که فضوله)
دوستاش لقبش رو گزاشتند پونگ سان(یه همچین چیزی فکر کنم میشه) یعنی کسی که شکارش را ول نمیکند و تا به هدفش نرسد دست بردار نیست.
دافنه با خواهرش دیانا فقط یه ثانیه باهم اختلاف سنی دارند و همین شده که دافنه همیشه حرص دیانا رو در میاره چو نازش بزرگ تره همون یه ثانیه باعث شده که از او بزرگ تر باشه😎😎
اینو بگم که او محفلی و هرگز یک مرگخوار نخواهد شد و جایی که رو ی دست مرگخواران علامت ولده مورد است برای در همان جا یک گل ابی وجود دارد.
ببخشید اگر طولانی شد .(لطفا اگر مدتی نبودم این شخصیت رو جایگزین نکنید اگرم جایگزین شد لطفا ایده هایی که من نوشتم رو بر ندارید خودتون بنویسید چون من خیلی فکر کردم تا این ایده ها به ذهنم رسید)



تایید شد.


ویرایش شده توسط helly_potter در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۱۸:۴۲:۲۷
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۲۰:۵۳:۰۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶

آلیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۸ چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
اسم:
آلیس
گروه:
هافلپاف:
ویژگی های ظاهری:
قد نسبتا بلند پوست سفید موی لخت قهوه ای روشن چشمای قهوه ای . بیشتر وقت ها هم تاپ با شلوار می پوشد. ناخن های همیشه لاک قرمز دارد.
ویژگی های اخلاقی:
مهربان هست و به همین خاطر به هافلپاف آمده. با همه حتی اسلیترینی ها به راحتی دوست می شود. کمی بی فکره و بیشتر از روی احساس تصمیم می گیرد.
اصیل نیست. مادر ماگل زاده هست و با پدرش قبلا گریفندور بودند . چند وقت، پیش خانواده ای مادریش که از کشور دیگری هستند، زندگی می کردند و به تازگی به انگلستان کشور مهاجرت کردند.
دلیل مهاجرت شان رازی هست که خود آلیس هم نمی داند. قبلا چون مدرسه ی جادوگری نبوده توی کشورش، از یک جادوگر محلی جادو را یادگرفته ولی به تصمیم خانواده اش از سال اول هاگوارتز شروع کرده. شخواهر و برادرانش در همان کشور اموزش جادوگری رو از جادوگرهای مختلفی دیده اند و هر کدوم الان دنبال زندگی خودشونند.
پدر و مادرش خویش فرماند. یعنی توی خونه یه کارگاه دارند. بسیار به پیشینه خانوادگیشون که تولید ترشی و انواع محصولات خانگی علاقه دارند و عاشق گیاهان جادوییند.

با تشکر از کمک های رز زلر



تایید شد.


ویرایش شده توسط Dastyarejadoogar در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۱۳:۳۴:۲۹
ویرایش شده توسط Dastyarejadoogar در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۱۳:۴۰:۲۱
ویرایش شده توسط Dastyarejadoogar در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۱۳:۴۳:۵۶
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۸ ۱۵:۵۶:۰۴

اومدم تو ایفای نقش







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.