هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶

پاملا آلتون old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۱ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۴۷ شنبه ۸ مهر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
پس رفت سراغ نقشه ی دوم، او فکری کرد و بعد از چند دیقه به این نتیجه رسید که باید تو چشم مرگخوارا تار پرتاب کنه ولی واقعا اخه این کار چه چی سودی داره؟
پس دوباره فکر کرد وبازم فکر کرد طوری که از مخش دود بلند شد و بعد با خوش حالی داد زد:
-فهمیدم باید تو چشاشون تار پرتاب کنم بعد چوب های بیسبال رو به سمت بیرون هدایت کنم و به جای دور دستی بفرستمشون.یوهاهاها.

-این چنده؟
-گفتم گه این گرون تر از همس.
-اون چنده؟
-اون کمی گرون تر از قبلی است.

در همین حین که اونا در حالا بحث بودن یهو همه جا برای اونا تاریک شد چون اراگوگ تو چشاشون تار زده بود و نمیتونستن جایی رو ببین.


نت های موسیقی مثل یک دنیایی برایم هستند که با تک تک کلامشان، به من میفهمانند که من چه عینک باحالی دارم!
فقط اربااابب!


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
بعله، مرگخوارا اومدن و شروع کردن به شل کردن سر کیسه هاشون ولی اراگوگ فکری کرد و با خودش گفت:
-اگه اینا همشون یه چوب بیسبال بخرن و بزنن تو سر من بدبخت، اون وقت من میخوام چی کار کنم؟

او با خودش کلی فکر کرد، بازم فکر کرد، دوباره فکر کرد، و بالاخره به نتیجه ای رسید(نکنه فکر کردین میخوام بازم بگم دوباره.)او تار زد تا به چوب های بیسبال برسه تا اونا رو برداره.
هنگامی که او سعی بر زدن تار و پایین اومدن رو داشت، مرگخوارا داشتن پولاشونو رو هم میذاشتن تا خرید کنن.
-گفتی این چنده؟
-گفتم که این از همشون گرون تره.
-خوب بگو دقیق چنده.
-گفتم که یکم بیشتر دقت کن، اگه یه بار دیگه این سوالو بپرسی با این میزنم تو سرت.

در این هنگام اونا در حال بحث بودن، اراگوگ اروم اروم اومد پایین تا چوب های بیسبال رو برداره ولی اون چطوری میخواست اونا رو برداره اخه خیلی کوچیک بود پس دوباره فکر کرد.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۳۸ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
- اون یکی چوب بیسباله چقدره؟
- اون ویژه‌س. یه نوار قرمز روشه دیه. یه نمور باس بیشر سر کیسه رو شل کنید.
- اون یکی چی؟
- اونم که گفتن نداره. اون حتی دوتا نوار قرمز داره رو دستش.

مرگخواران به هم نگاه کردند. انگار آلکتو میخواست به هرعذر و بهانه‌ای قیمت چوب های بیسالش رو زیاد کنه.

- وینکی جن وزیر. وینکی جن خریدار از ملت. وینکی جن خریدننده خوب؟

وینکی به یکی از چوب های بیسبالی که یه اسکلت روش بود اشاره کرد.

- دس گذاشی رو بهترین جنسم. برا خودم و برادرمم از اونا بردم. رد کنید بیاد.
- ماسکی رد میکنه میاد.

درواقع شاید اگر میشد نگاه وینکی رو دید، میشد متوجه نگاه تهدید آمیز شد؛ اما نمیشد نگاه وینکی رو دید چون تماما در کلاه وزارت فرو رفته بود و و تنها دوتا پاش دیده میشد. با این وجود، آرسینوس دست ریگولوس رو از جیبش بیرون کرد و پولی که معلوم نبود از جیب وزارت بیرون میاد یا خودش رو، تحویل آلکتو داد.

- خریدار بعدی کیه؟ داداچا من برا همیشه که وقت ندارم.

مرگخواران فکر کردند. اما تنها نتیجه‌ای که اونا بهش رسیدند این بود که شاید چوب بیسبال تنها راهی باشه که دارند.

- تخفیف نمیدی برا این؟
- معجون تخفیف دهنده ندم؟
- نه! همین یه احتمالم داریم برای بیرون انداختن اون عنکبوته. لازم نکرده بیای روش معجون بپاشی، معلوم نیست چی بشه.

هکتور:

- به خاطر این دوسی که رعشه داره هم که شده، یه درصد بتون تخفیف میدم.

مرگخواران با شنیدن اسم تخفیف و بی توجه به این که چقدره، شروع به شل کردن سر کیسه‌هاشون کردن.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۶ ۵:۳۰:۳۸

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
خلاصه:

آراگوگ تو خانه ریدل ها لنگر انداخته و مرگخوارا سعی می کنن از شرش خلاص بشن. الکتو کرو وارد می شه و بهشون پیشنهاد می ده که برای حل مشکل، چوب بیسبال بخرن!

...................

مرگخواران پول داشتند...زیاد هم داشتند. ولی تیپ و قیافه این تازه وارد زیاد اطمینان بخش نبود.

-تو شبیه کلاهبرداری!

مرگخواران قرار نبود این نکته را اینقدر ها مستقیم به آلکتو گوشزد کنند. ولی آرسینوس بویی از ادب و نزاکت نبرده بود.

-من ادب دارم! ولی صادقانه و شجاعانه خواستم حقیقت رو بگم!

به هر حال به آلکتو بر نخورده بود.
-هر جور راحتین. ولی این راه حل تضمینیه. من تا نیم ساعت دیگه می ذارم می رم. شما می مونین و پاهای درازش!

درست در همین لحظه صدایی بسیار ناهنجار در فضای خانه ریدل ها طنین افکند!
-اگه یه روز بری سفر...دور شی ز تارم بی خبر... اسیر پیکسی ها می شم...دوباره باز نیش می زنم...

مرگخواران با تعجب به دنبال منبع صدا گشتند...تا این که در اتاق عنکبوت زده، آن را یافتند.

-آراگوگ...داری چیکار می کنی؟

عنکبوت که آوازش نیمه تمام مانده بود نگاه خشمگینی به لینی انداخت.
-الان دارم نگاه خشمگین به تو می ندازم. ولی قبل از این که مصدع اوقاتم بشی، داشتم تار می زدم! بله...با تاری که خودم شخصا تنیدم...گیتار و سه تار هم می تنم...عنکبوتی هستم هنرمند و هنرپرور!

در حالی که آراگوگ سرگرم تعریف از خودش بود، مرگخواران دور آلکتو جمع شدند که درباره قیمت و تخفیف های احتمالی چوب بیسبال از او سوال کنند!



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
- اشتباه نزنید داداچا!

همه به سمت گوینده برگشتند. دختر ناشناسی به دیوار تکیه داده بود، آدامس بادکنکی اش را می جوید و چوب بیسبالش را در دستش می چرخاند.

- ای بابا! تو دیگه از کجا اومدی؟ چرا ملت مثل مور و ملخ می ریزن تو خونه ریدل؟

دختر به مرگخواران نزدیک شد و آدامس بادکنکی اش را زیر گوشش گذاشت و مرگخواران چندششان شد.

- ما آلکتو همشیره کوچیکه آمیکوس هسیم! اومدیم اینجا به شما کمک کنیم و شاید یه تخفیف هایی هم گرفتیم.
- ما کمک نخوایم باید کیو ببینیم؟

آلکتو به چوب بیسبالش اشاره کرد.
- بااجزه تون باید چوب بیسبال مارو ببینید!

مرگخوار مذکور آب دهان خود را با آرامی قورت داد. آرسینوس ریلکس تر از همیشه و با تریپ معاون وزیری گفت:
- گفتی می خوای کمکمون کنی؟
- آره داداچ! دیدیم می خواید یه عنکبوت رو بیرون کنید گفتیم بیایم یاری کنیم. به نظر ما نباید از حشره دور کن استفاده کنیم. چوب بیسبال روش تضمینی!
- وینکی فکر کرد مسلسل تضمینی تر بود، وینکی جن مفکور!
- وینکی خانم اشتباه کرد! وقتی ما می گیم یعنی چوب بیسبال تضمینی تره.

آستوریا درحالی که داشت ناخنش را در بازوی لیسا فرو می کرد چون، لیسا به او گفته بود با او قهر است، گفت:
- با چوب بیسبال دقیقا چی کار می خوایم بکنیم؟
- شما هر کدوم پول یه چوب بیسالو بدید، ما روش دفع عنکبوت رو بهتون می گیم. الان وقته خساست نیس! بالاخره یه رو باس سر کیسه تونو شل کنید!

مرگخواران نگاهی به یکدیگر انداختند. گویی چاره دیگری نداشتند.


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱ ۱۹:۲۶:۰۸

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
-معجون عنكبوت دور كن بدم؟

كراب چشم غره ى مليحى به هكتور رفت.
-هروقت خواستيم بياد بچسبه بهمون و ديگه جدا نشه، از تو كمك ميگيريم.

هكتور، آماده براى دفاع از حيثيت معجون هايش بود كه آرسينوس مداخله كرد.
-نه نه! معجون هاى هكتور خيلى هم خوبن...فقط الان ما وقت نداريم كه منتظر درست شدن معجون بمونيم.
-معجون آماده دارم! لازم نيست منتظر بمونيد.

و شيشه معجون زرد رنگى را از جيب ردايش بيرون آورد.

-نه! خب...يعنى ما حتى الان فرصت معجون پراكنى هم...
-من تو سى ثانيه، كل خونه رو معجون ميپراكنم.

آرسينوس، مستاصل به نظر ميرسيد!
-خب...بازم سي ثانيه...

شترق!

وينكى با ماهيتابه، فرق سر هكتور كوبيده بود!

-خب...مرسى وينكى! اينم حل شد. حالا...كسى ميدونه اسپرى عنكبوت دور كن رو كجا ميفروشن؟



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۹:۰۲ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
استوریا:
-خوب حالا که تونستیم اون خانوم فیگ رو بیرون کنیم حالا باید فکری واسه اون عنکبوته بکنیم.
لینی گفت:
-من از اون موقع که اون عنکبوت بدجنس اومده حتی روی خوش زندگی رو نتونستم ببینم!
ارسینوس گفت:
-خوب چرا از اسپره ی عنکبوت دور کن استفاده نمیکنیم؟
-فکر بدی نیست ولی اینجا منم که نظر میدم و بقیه باید اجازه بگیرن در غیر این صورت...این ناخونارو میبینی...اینا رو میکنم تو شکمت!
ارسینوس:
-خوب حالا که همه ساکت شدید بریم سر اصل مطلب، همتون برین یه عنکبوت دور کن بخرینو بیاین...
استوریا داشت حرف میزد که یکی از مرگخوارا پرید وسط حرفش و گفت:
-ولی...
-چطور جرات میکنی وسط حرف من بپری؟

استوریا ها به اون مرگخواره بیچاره فرصت حرف زدن نداد و ناخوناش رو کرد تو شکمش و مُرد!
-کس دیگه ای حرفی واسه گفتن نداره که؟
همه ی مرگخوارا:
-نه...نه...شما بفرمایید.
-خوبه، حالا زود همتون برین و عنکبوت دور کن بخرین.
-اجازه؟
-بگو ارسی جونم.
-اصلا مگه اسپره ای به نام عنکبوت دور کن داریم؟
-من تاحالا نگفته بودم که از این حرفا نزنیم؟
-نه نگفته بودی.
-خوب حالا بدونین که از این حرفا نزنین، زود برین بخرین.
ارسینوس:


ویرایش شده توسط دافنه مالدون در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۳۱ ۹:۱۰:۰۴

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۳۱ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶

خانوم فیگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۳۰ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹
از این گردش گردون، نصیبم غم و درده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 38
آفلاین
- ما کی هستیم؟

- مرگخوار!

- طلسم مورد علاقمون چیه؟

- مرگ!

- سزای کسی که برامون مزاحمت ایجاد می‌کنه چیه؟

- مرگ!

بلاتریکس که حوصله دیالوگ‌های طولانی را نداشت و در حالت عادی نیز در چهره‌اش آزردگی از یک بوی نامطبوع به چشم می‌خورد، جلسه را در دست گرفت و با تهییج مرگخواران، سریعا به نتیجه مطلوب خود رسید.

- بیخود!

نگاه‌ها به سمت گوینده‌ی ناشناس این جمله برگشت.

- شما؟

- من خانم فیگ، هم اتاقی جدید آرسی جونم! تو می‌تونی منو بلا صدا کنی شیطونکم!

- بفرمایید بیرون خانم! اون مال یه سوژه‌ی دیگه بود!

- اونش دیگه مشکل خودتونه! من دلم جوونه، هنوزم که هنوزه عاشق ارزشی بازیم ... امکان نداره خودمو نچپونم تو سوژه!

مرگخوارها که دغدغه‌ای مهم‌تری از حضور ناخوانده‌ی یک پیرزن فشفشه در خانه‌ی ریدل داشتند، تصمیم به نادیده گرفتن او گرفتند.لینی که از لحظه ورود آراگوگ به آن‌جا یک نفس راحت هم نکشیده بود با صدایی لرزان و صورتی عرق کرده گفت:

- خوب زود باشین دیگه! یکی بره بکشتش.

- یه دفعه بهتون گفتم بیخود! نگاه به قلب مهربونم نکنیدا ... من به عنوان عضو کمپین حمایت از حقوق عنکبوت‌های غول پیکر اجازه نمی‌دم دست رو اون طفلکی بلند کنید. اگر هم ای کارو بکنید، کمپین ما به وزارتخونه شکایت می‌کنه و تک تکتون رو می‌ندازن آزکابان. به فکر خودتون باشید عشقا! حیف شما جوونای رعنا نیست؟

نگاه‌ها این بار به سمت وینکی برگشت تا با تکذیب او، خرخره‌ی پیرزن جویده شود.

- با کمال تاسّف، وینکی جن تصدیق کننده.

- خوب نکشینش ... حداقل بندازینش بیرون!

- بازم بیخود! وژدانتون چی می‌شه؟ عرف؟ عمّه؟ کمپین نه به بیرون کردن حشرات از خانه‌ها؟

مرگخوارها پیش از آن که تحقیق کنند و از عدم وجود کمپینی جهت حمایت از پیرزن‌های ورّاج مطمئن شوند، خانم فیگ را از طریق هواکش به خارج از خانه ریدل انتقال دادند تا چاره‌ای دیگر جز قتل و اخراج آراگوگ پیدا کنند.



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۴۸ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
دستشویی خانه ریدل
تمام مرگخوار ها خودشون به زور توی دستشویی خانه ریدل جا کرده بودند و نصفشون با دستشون دماغشون گرفته بودن.
آرسینوس که به شدت معلوم بود از وضعیت ناراضی هستش، پرسید:
- آستوریا این همه جا حالا چرا مسترا آخه؟
- چون اینجا تنها جاییه که مطمئنم بخاطر بوی گندش، اون عنکبوته نمیاد.

- میشه زودتر جلسه شروع کنیم؟ من دارم خفه میشم.

آستوریا یک عکس از آراگوگ نشون داد و شروع کرد به توضیح دادن:
- همونطور که میدونید به تازگی یه عنکبوت وارد خونه ریدل شده که موجب دردسر های زیادی از جمله جنگ جهانی سوم سر میز خونه ریدل شده!

آستوریا شروع کرد به قدم زدن وسط دستشویی و درحالی که بعضی از مرگخوار ها مشغول یادداشت برداری از حرفاش بودن ادامه داد:
- همچنین جون مرگخوار بیچاره لینی هم تهدید کرده!

در همین لحظه در دستشویی باز شد و لینی درحالی که با مهارت تمام گریم شده بود تا مظلوم و بیچاره به نظر برسه وارد شد:
-

یکی از مرگخوار ها با تردید دستش را بالا برد. آستوریا متوجه مرگخوار شد و پرسید:
- بله؟
- میشه از اینجا برم؟ دیگه نمیتونم تحمل کنم.

آستوریا ناخن هایش را در شکم مرگخوار بیچاره فرو کرد و مقدار زیادی از اجزای داخلی آن را بیرون آورد؛ سپس بدن بی جان مرگخوار را روی زمین انداخت.
مرگخوار ها:
-

آستوریا رو به مرگخوار ها پرسید:
- اعتراض دیگه ای نیست؟

مرگخوار ها، همگی سرشان را به نشانه منفی تکان دادند.

- خب پس ادامه میدم.



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
بعله میز غذا تبدیل به میدان جنگ شده بود.
-چرا سوپ منو خوردی؟
-من سوپ تو رو نخوردم،اصلا ببینم شاید تو لیوان اب منو نوشیدی؟
-ساکت!میخوام بدونم کی سوپ منو خورده؟

استوریا تازه به سر میز اومده بود و همین که دید همه دارن باهم دعوا میکنن قیافش پوکر شد و با اون ناخون های بلندش روی دیوار کشید.
صدای خیلی بدی داد و همه از اون صدای خیلی بد و خش دار، دست از دعوا کشیدن گوشاشون رو گرفتن وقتی که صدا رو شنیدن و بعدش استوریا گفت:
-اینجا چه خبره؟
-رودولف سوپ منو خورده.
-نخیرشم، ارسی سوپه منو خورده.
-هکتور لیوان شهد منو خورده، من میخواستم اونو بخورم.
-دروغ میگه اصن لینی اومد لیوان اب منو خورد.
-اصن رودولف پای منم لگد کرد و همچنین داشت زیر میز رو نگاه میکرده.
-اصن این چه ربطی داشت.
-فقط خواستم یه حرفی بزنم.
-ساکت، اصن میشه یه لحظه سکوت کنین، ایا ما قبلن این اتفاق واسمون پیش اومده بود؟
ارسینوس گفت:
-منظورت از این حرف چیه؟
-از وقتی که اون عنکبوت اومده این اتفاقا داره میوفته.
-ولی قبلن هم بدتر از این اتفاقات برامون پیش اومده بود.
-نخریشم نیومده بود، اگر حرفم رو قبول نکنی...این ناخونا رو میبینی، اینا رو میکنم تو چشت.

ارسینوس که از ناخونای استوریا میترسید ساکت شد.
استوریا گفت:
-باید یه جلسه بذاریم.


ویرایش شده توسط دافنه مالدون در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۹ ۲۱:۱۵:۰۹
ویرایش شده توسط دافنه مالدون در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۹ ۲۱:۱۵:۴۷
ویرایش شده توسط دافنه مالدون در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۹ ۲۱:۱۸:۵۹

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.