هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
سلام اراگوگ!
من دوباره اومدم.
میشه لطفا اینو نقد کنین، ممنون.

یه سوال من واقعا خیلی ابیم؟
اخه خودم رنگ ابی رو خیلی خیلی دوست دارم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
نقل قول:
آراگوگ!

ببخشید این پالی بود!
پالی!

اینم احتمالا لرد بود...ولی چیکار کردی! چرا خب؟ پالی خیلی خوب داشت پیش می رفت. چیزی رو که تازه داره خوب پیش می ره یهو ول می کنن و می رن سراغ یه چیز جدید؟
امیدوارم این یکی هم خوب بشه...ولی پالی کمی حیف بود!

بزرگ نیستم...عنکبوت کوچیکی هستم.


بررسی پست شماره 586 خانه ریدل، پالکتو چپرو!

نقل قول:
- اشتباه نزنید داداچا!

همه به سمت گوینده برگشتند. دختر ناشناسی به دیوار تکیه داده بود، آدامس بادکنکی اش را می جوید و چوب بیسبالش را در دستش می چرخاند.
الکتو دختر بود؟! اسمش شبیه پسره.
این اولین پستته با این شخصیت(یا حداقل اولین پستی که من می تونم بخونم). و با همین دیالوگ و توضیح کوتاه شخصیتشو خوب معرفی کردی.
لحن خاص الکتو یه انتخابه. درباره اون حرفی نمی زنم. امیدوارم نوشتنش برات سخت نباشه. دو گزینه بعدی درباره الکتو که جلب توجه می کنه، چوب بیس بال و آدامسشه!
از هر دو می شه استفاده کرد...ولی عجله نکن. چه تو چت باکس، چه پست هات، هر جا الکتو وارد شد لازم نیست به این عنصرها اشاره کنی. این جوری خیلی زود کهنه می شن. تکراری می شن. نکته مهم در استفاده از سوژه ها همینه که زیاد خرجشون نکنی! و جایی وارد ماجرا کنیش که خواننده انتظار نداره. نه این که بخونه و بگه باز الکتو و بازم چوب و آدامس!
یه نکته دیگه اینه که اینا رو از معمولی بودن در بیاری!
مثلا الکتو می تونه برای ناهار آدامس موزی بخوره و وقتی ازش بپرسن برای شام چی رو ترجیح می ده آدامس نعنایی اولین انتخابش باشه. یا ملت هر جا بشینن آدمس به کفش و لباسشون بچسبه. چوب بیس بال هم علاوه بر ایجاد خشونت(!) می تونه به خیلی دردا بخوره.
فقط کافیه مواظب باشی سوژه رو زود و بی خودی کهنه نکنی.


نقل قول:
- اشتباه نزنید داداچا!

همه به سمت گوینده برگشتند. دختر ناشناسی به دیوار تکیه داده بود، آدامس بادکنکی اش را می جوید و چوب بیسبالش را در دستش می چرخاند.

- ای بابا! تو دیگه از کجا اومدی؟ چرا ملت مثل مور و ملخ می ریزن تو خونه ریدل؟
من مخالف پرش ناگهانی به داخل سوژه نیستم. این که یهو شخصیت خودتونو یا هر شخصیتی رو وارد کنین. ولی یه سری چارچوب و اصول باید رعایت بشه. همونطور که مرگخوارا اعتراض کردن، الکتو خیلی ناگهانی و راحت وسط خانه ریدل ظاهر شده. خودمم آراگوگ رو راحت وارد همه جا می کنم. ولی اون عنکبوته. از در و دیوار می تونه بره تو. برای الکتو می شد بهانه دیگه ای پیدا کرد.
ورود های بیش از حد مسخره و شدیدا غیر منطقی هم می تونه جالب باشه.


نقل قول:
- ما کمک نخوایم باید کیو ببینیم؟

آلکتو به چوب بیسبالش اشاره کرد.
- بااجزه تون باید چوب بیسبال مارو ببینید!
خیلی خوب بود. چقدر هم خوش شانسی که شکلک مناسبی برای شخصیتت داری!


نقل قول:
- آره داداچ! دیدیم می خواید یه عنکبوت رو بیرون کنید گفتیم بیایم یاری کنیم. به نظر ما نباید از حشره دور کن استفاده کنیم. چوب بیسبال روش تضمینی!
همین جا جاش بود که بهانه رو پیدا کنی. خیلی ساده. مثلا داشتم رد می شدم، در باز بود، شنیدم که می خوایین این کارو بکنین و اومدم.
دلیل اصلیش هم اینه که این کار عادی نشه که هر شخصیتی یهو بپره وسط خانه ریدل یا محفل.


نقل قول:
آستوریا درحالی که داشت ناخنش را در بازوی لیسا فرو می کرد چون، لیسا به او گفته بود با او قهر است، گفت:
به دو تا سوژه دو شخصیت، خیلی مستقیم و پشت سر هم اشاره کردی. این کار اصولا باید بد باشه...ولی خیلی تاثیر بدی نذاشته. فکر می کنم دلیلش اینه که اشاره هات رو لای یه جمله دیگه پنهان کردی. جمله اصلی شما الان اینه که آستوریا گفت:... و اون دو تا اشاره رو لای همین جمله پیچیدی. برای همین بد نشده.


نقل قول:
آستوریا درحالی که داشت ناخنش را در بازوی لیسا فرو می کرد چون، لیسا به او گفته بود با او قهر است، گفت:
- با چوب بیسبال دقیقا چی کار می خوایم بکنیم؟
- شما هر کدوم پول یه چوب بیسالو بدید، ما روش دفع عنکبوت رو بهتون می گیم. الان وقته خساست نیس! بالاخره یه رو باس سر کیسه تونو شل کنید!

مرگخواران نگاهی به یکدیگر انداختند. گویی چاره دیگری نداشتند.
ایده چوب بیسبال خیلی خوب بود. خیلی مسخره و خنده داره که یه عده مرگخوار بخوان با چوب بیسبال بیفتن دنبال یه عنکبوت. و این یعنی ایده خوبیه. ولی یه چیزی این وسط هست که مهم تره. یه کاری انجام دادی که هیچوقت نباید انجام داده بشه:
نقل قول:
-خب...مرسى وينكى! اينم حل شد. حالا...كسى ميدونه اسپرى عنكبوت دور كن رو كجا ميفروشن؟
این جمله آخر پست قبله...و خیلی راحت ایده قبلی رو رد کردی. این کارو هرگز نباید انجام بدین. حتی اگه به نظرتون ایده خودتون بهتر باشه. معنی تاپیک ادامه دار همینه. همکاری! احترام به نوشته های قبلی.
در یک صورت می شه این کار رو انجام داد. اونم اینه که ایده خودتو بنویسی و تمومش کنی و در پایان دوباره برگردی به ایده پست قبلی. یعنی جریان چوب بیسبال تموم می شه و آخرش می پرسیدی خب اسپری عنکبوت دورکن رو از کجا می شه گیر آورد؟
اگه این مورد رو در نظر نگیریم سوژه رو خوب ادامه دادی. ایده خوبی دادی. شخصیت خودت رو هم خوب معرفی کردی. ورودش می تونست بهتر باشه ولی به هر حال شخصیتش خوب بود.


شکلکات خوب و به جا بودن.


پالی رو دوست داشتیم...ولی شاید الکتو رو هم بشه دوست داشت...ادامه بده.

....................

دافنه

تو نقد قبلی اسم شما رو دافته نوشتم. الان دیدم!

امضا و آواتار شما اونقدر آبیه که آدم(و حتی عنکبوت) می تونه قسم بخوره که با یه ریونکلاوی طرفه!


بررسی پست شماره 584 خانه ریدل، دافنه مالدون:



نقل قول:
استوریا:
-خوب حالا که تونستیم اون خانوم فیگ رو بیرون کنیم حالا باید فکری واسه اون عنکبوته بکنیم.
لینی گفت:
-من از اون موقع که اون عنکبوت بدجنس اومده حتی روی خوش زندگی رو نتونستم ببینم!
ارسینوس گفت:
-خوب چرا از اسپره ی عنکبوت دور کن استفاده نمیکنیم؟
پست قبلی جایی تموم شده که یه نفرو بیرون کردن و الان تقریبا قراره از صفر شروع کنن.

برای از صفر شروع کردن به چی احتیاج داریم؟

به صحنه!

من هیچوقت معتقد نبودم که توی پست ها حتما و اجبارا به فضاسازی(توصیف فضا و مکان) احتیاج داریم. یا مثلا فضاسازی و دیالوگ باید با هم متعادل باشن. همش بستگی به پستی که می خونیم داره. به سبک و روند ماجرا. الان تو این صحنه به نظر من لازم بود قبل از شروع دوباره بحث ها، کمی حالت شخصیت ها توصیف بشه. که چیکار می کنن و چه حالتی دارن. لازم هم نیست طولانی بشه. یکی دو خط. که مثلا آستوریا که خانم فیگ رو پرت کرده بود بیرون با خوشحالی دستاشو به هم می ماله و به طرف جمع بر می گرده...در همین حد. فقط برای این که خواننده رو آروم به فضا برگردونیم نه این که یهو پرتش کنیم وسط.


نقل قول:
استوریا:
-خوب حالا که تونستیم اون خانوم فیگ رو بیرون کنیم حالا باید فکری واسه اون عنکبوته بکنیم.
لینی گفت:
-من از اون موقع که اون عنکبوت بدجنس اومده حتی روی خوش زندگی رو نتونستم ببینم!
ارسینوس گفت:
-خوب چرا از اسپره ی عنکبوت دور کن استفاده نمیکنیم؟
دیالوگ و شکلک لینی جالب بود. این حالت بدبختی و بیچارگی اصولا جزو شخصیت لینی نیست. ولی چون حشره اس و ریزه، بهش میاد.
ایده اسپری مال شما بود پس...ایده خوبیه.


نقل قول:
-کس دیگه ای حرفی واسه گفتن نداره که؟
همه ی مرگخوارا: -نه...نه...شما بفرمایید.
-خوبه، حالا زود همتون برین و عنکبوت دور کن بخرین.
-اجازه؟
-بگو ارسی جونم.
-اصلا مگه اسپره ای به نام عنکبوت دور کن داریم؟
-من تاحالا نگفته بودم که از این حرفا نزنیم؟
-نه نگفته بودی.
-خوب حالا بدونین که از این حرفا نزنین، زود برین بخرین.
خیلی روی دیالوگ ها تکیه کردی... دیالوگ خوبه. سرگرم کننده اس. ولی وقتی از یه مقداری بیشتر می شه، خواننده توشون گم می شه! یه حالت تکرار ایجاد می کنه. این وسط برای استراحت خواننده و ایجاد تمرکزش، باید صحنه خلق کنیم.
الان اینا دارن با هم حرف می زنن. خیلی از این حرف ها می تونن تبدیل به صحنه بشن. شما ویژگی های شخصیت ها رو می شناسی. می دونی آستوریا چطوری حرف می زنه. می دونی آرسینوس کیه و لینی چیکار می کنه. ولی همه رو به شکل دیالوگ نوشتی. از همین ویژگی ها می تونی صحنه در بیاری. مثلا وقتی حرف از اسپری زده می شه لینی می تونه نگران بشه...هر چی باشه اسپری ممکنه روی اونم تاثیری بذاره. لینی می تونه یهو شروع کنه به مخالفت کردن با این ایده. می تونی نگرانیشو توصیف کنی.
به شخصیت ها و موقعیتی که توشن دقت کن. مطمئنم سوژه ها و صحنه های خوبی به ذهنت می رسه.


نقل قول:
استوریا ها به اون مرگخواره بیچاره فرصت حرف زدن نداد و ناخوناش رو کرد تو شکمش و مُرد!
این صحنه خوب بود. آستوریا همیشه تهدید می کنه. بد نیست که گاهی به تهدیدش عمل کنه. لازم نیست دلیل خاص و منطقی ای داشته باشه. طنز همینجوری ایجاد می شه. که خواننده رو غافلگیر کنی. مثلا هیچ اشکالی نداره که یکی تو خیابون به آستوریا سلام کنه و آستوریا با ناخوناش اعضای داخلی طرف رو بکشه بیرون!


سوژه رو خوب پیش بردی. یه پیشنهاد دادی که پیشنهاد خوبی هم بود. مرگخوارا می تونستن درگیر این ماجرا بشن که این وسیله رو از کجا تهیه کنن. شاید بعضیاشون سعی می کردن خودشون اینو بسازن. به نظر من شخصیت های داستان رو تا جایی که می شه نباید از هم جدا کرد. مثلا این جا گفتی که هر مرگخوار بره یه اسپری بخره! ادامه دهنده ها نمی تونن اینا رو جدا جدا بنویسن. معمولا درباره یکی دو نفر می نویسن و بعد داستان رو گم می کنن...کلا بهتره گروهی کار کنن. همشون دنبال یک اسپری باشن. بخوان بخرن...بدزدن یا درست کنن. اینجوری شخصیت ها و سوژه ها یه جا جمع هستن و قابل استفاده تر می شن.


کمی بیشتر درباره صحنه ها فکر کن. درباره موقعیت و شخصیت ها. دیالوگ هات خوبن. صحنه ها هم می تونن خوب باشن. جایی که لازمه درباره شخصیت ها توضیح بده. لازم نیست اینا روی سوژه و حرفای اصلی تمرکز کنن. می تونن تو پست شما فقط با هم گپ بزنن. لازم نیست داستان جلو بره. تو پست شما مثلا می تونست این اتفاق بیفته:
اول پست اینا برگردن سر جلسه و آرسینوس اشتباهی روی لینی بشینه! لینی هی سعی کنه خودشو نجات بده ولی نتونه. صداشم کسی نشنوه. چون صداش ضعیفه و همه غرق در بحث درباره عنکبوت و روش های دفع عنکبوت شدن.
اتفاق ساده و بی اهمیتیه...ولی همین سوژه های بی اهمیت معمولا جالب تر از اصل سوژه می شن. لابلاشون می شه به سوژه اصلی هم اشاره کرد. دنبال این سوژه ها و اتفاق های فرعی و بی اهمیت بگرد. سعی کن درباره شون بنویسی.


موفق باشید.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
سلام!
میشه لطفا بعد از نقد پست الکتو، اینم نقد کنید ارگوگ.

ممنون.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
آراگوگ!

ببخشید این پالی بود!

ما ا شما درخواست داریم اگ می شه اینو نقد فرمایید آراگوگ بزرگ!


اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
سلام آستوریا...خوبیم و خوشیم!


نقل قول:
بازم يه سوال ديگه...احساس ميكنم كلا پست جدى رو بهتر از طنز مينويسم. اينجوريه؟
خیلیا این تصور رو می کنن! دلیلش اینه که جدی نوشتن آسون تر از طنز نوشتنه. ولی این مقایسه بین جدی متوسط و طنز متوسطه. برای همینه که بیشتر کسایی که تازه وارد سایت می شن، اول جدی می نویسن. جدی نویسی رو تا یه حدی همه بلدن...ولی طنز رو بعدا یاد می گیرن. تمرین می کنن.
چون راحت تر می نویسن، فکر می کنن جدی نویسیشون بهتره.
ولی جدی نویسی خوب احتیاج به نگاه متفاوت داره. احتیاج به دایره لغات گسترده داره. احتیاج به احساس و توانایی قرار دادن خودمون در نقش ها و موقعیت های مختلف ، و درک احساسات شخصیت ها داره. توانایی توصیف تصویری که تو ذهن خودمون خلقش کردیم...
خیلی سخته که جدی بنویسی و بدونی کجا باید جلوی احساس رو بگیری. نذاری بیشتر از حدی که لازمه به نوشته هات نفوذ کنه.
ولی شما اشتباه نمی کنین. شما عناصر زیادی از جدی نویسی رو در اختیار دارین که نویسنده های عادی و متوسط ندارن. خوب یادم میاد که بارها با نوشته های جدی شما متعجب شدم.
خیلی خوب می نویسین...ولی این اصلا باعث نشه به اون سمت متمایل بشین. به نظر من هر دو سبک رو باید یاد بگیرین و به هر دو سبک بنویسین که هر دو تقویت بشه. یا حداقل ضعیف نشه. شما هم بنویسین. چون حس های متفاوت و قشنگی رو کشف می کنین و می نویسین. حیفه که اینا نوشته نشن. ولی طنز هم فراموش نشه. مخصوصا اگه احساس می کنین کمی ضعیفه. چون این یکی بیشتر قابل تقویته. می شه روش کار کرد.


نقل قول:
البته ميدونم كه هيچ توصيف خفنى نداره. يعنى تا حالا هم سعى نكردم يه چيز خيلى ادبى و خفن بنويسم. ولى حالا همينجوريش چى؟
اتفاقا من شدیدا از نوشته های خفن ادبی ایراد می گیرم. هر چیزی جایی داره. این جا سایت ادبیات نیست. سایت ایفای نقشه. موضوعش مشخصه، مخاطب ها مشخصن، هدف مشخصه. در نتیجه جدی نویسیش هم حد و مرزی داره. باید با سبک و حال و هوای سایت هم خوانی داشته باشه. باید بشه فهمیدش و بشه ادامش داد!
جدی نویسی ایفای نقشی با نوشته های ادبی فرق می کنه. گاهی هیچ احتیاجی به توصیف ها و واژه های خفن نداریم!


نقل قول:
بعد يه سوالم دارم كه به اين مربوط نميشه. سوژه ى ناخوناى آستوريا، بي مزه نشده؟
هنوز نه...ولی می تونه بشه. سوژه های ظاهری(مربوط به ظاهر شخصیت ها) اگه تقویت نشن، پتانسیل بی مزه و تکراری شدن دارن. راهش اینه که یا استفاده های متفاوتی از سوژه بشه و یا کم تر بهش اشاره بشه. یعنی تو هر پست آستوریا نره با ناخوناش چشم یکیو در بیاره.
این که چه کار متفاوتی می شه انجام داد...به نظر من کارای عادی و روزمره! باز کردن در قوطی...کوتاه کردن چمن ها به سبک ادوارد دست قیچی! کندن دیوار و زمین و هر کاری که ممکن باشه و حتی ممکن نباشه!


بررسی پست شماره 439 خاطرات مرگخواران، آستوریا گرینگرس:

این یکی از عجیب ترین نقدایی بود که انجام دادم...همش احساس می کردم این پست رو قبلا نقد کردم، ولی قبلا نقد نکردم!(چون شبیهش رو نقد کرده بودم)
چه کار جالبی کردین...هم به نوشته قبلی خودتون احترام گذاشتین و هم به نقدی که ازش شده.


وقتی یه نگاه کلی به ظاهر پست شما می ندازم، می تونم کل حس آستوریا در طول پست رو ببینم.
نوشته های تکه تکه...که انگار سعی کردن متمرکز بشن...بعد یهو بازم کنترلشونو از دست دادن و تکه تکه شدن...و باز یکی سعی کرده جمعشون کنه.

این دقیقا آستوریاس.

گیج و سردر گمه...خسته اس...ولی سعی می کنه محکم و مقاوم باشه. خودشو جمع می کنه...ولی باز پخش می شه...دوباره به خودش میاد و سعی می کنه جمع و جور بشه.
این که بتونین بدون خوندن پست این احساس رو به خواننده منتقل کنین، کار بزرگیه.


نقل قول:
باز هم جنگ!

با شوق ديوانه وار، دور محوطه ى حفاظت شده ميگشتم. از طلسم محافظتى پيچيده اى استفاده كرده بودند... اما خيلى ساده ميتوانستيم از پسش بر بياييم.
شروع مهیج و قشنگی بود...فقط در مورد جمله آخر احساس کردم می تونست متفاوت باشه.
یا روی آستوریای تنها تاکید می کرد:" می توانستم از پسش بر بیایم" و یا کمی طولانی تر می شد و جمع رو معرفی می کرد:" ما مرگخوارای باقیمونده(یا مرگخوار های حاضر در میدان جنگ، یا حتی مرگخوارها)، می تونستیم از پسش بر بیاییم"...


نقل قول:
هيجان زده بودم. نميتوانستم بشينم. ميخواستم هر چه زودتر وارد بشويم...يك فرصت بود... يك فرصت براى پس گرفتن اعتبارم... كه ثابت كنم همان مرگخوار چند سال پيش هستم.
این جا هم دقیقا همون حالت وجود داره. جمله و توصیف خیلی خوبه. با یه اشکال جزئی.
اشاره به "پس گرفتن اعتبار"!...این اشاره ذهن خواننده رو مشغول می کنه. که چی شده که آستوریا اعتبارشو از دست داده و الان به فکر پس گرفتنشه؟
به نظر من این اشاره لازم نبود. یا به یه توضیح احتیاج داشت(که البته من ترجیح می دادم کلا نباشه). همون "که ثابت کنم همون مرگخوار چند سال پیش هستم" کافی بود.


نقل قول:
رودولف از ميان ساحرگانى كه دورش جمع كرده بود، به سرعت عبور كرد و نزد اربابمان رفت.

جالب بود...وسط جنگ!
استفاده از ویژگی ها در موقعیت های متفاوت کار خوبیه. به همین سادگی هم هست. ساحره های دور رودولف صحنه ساده ایه که وسط جنگ از سادگی در میاد.


نقل قول:
-ارباب؟
-ردا، رودولف... ردا!

رودولف تعظيم كرد. نارضايتى از چهره اش ميباريد. اما اعتراض نكرد و رداى مرگخوارى اش را پوشيد.
خیلی خوب بود. عجله ای برای جلو رفتن نمی بینم. به جاش استفاده از هر موقعیت و هر شخصیتی رو می بینم که کار درست هم همینه. دقت و توجه به سوژه های پنهان شده در اطراف!


نقل قول:
آرسينوس پشت به سايرين، مشغول تعويض نقابش، با نقاب مرگخوارى بود.

هكتور و لينى، در نزديكى رز ايستاده بودند. ميتوانستم برق ملاقه ى هكتور را ببينم.

يك رداى معلق در هوا...اين يعنى حتى بانز هم ردايش را به تن كرده بود.

به جمعيت سياه پوش رو به رويم خيره شدم.
گويندالين، آماندا، كراب، وينكى، داى، آريانا، پالى، بلاتريكس را ميتوانستم تشخيص دهم.
جمعيت مرگخواران...
آرسینوس خوب بود. بانز خوب بود. ولی هکتور و لینی خوب نبودن...
چرا؟
چون آرسینوس و بانز خاص بودن...صحنه ای که درباره شون نوشتین جالب بود. ولی این دو تا عادی بودن. صحنه عادی، خاص بودن صحنه های خوب رو هم خراب می کنه. لینی و هکتور هم می تونستن مثل بقیه سریع و گذرا مورد اشاره قرار بگیرن.


نقل قول:
آماده بوديم. در چهره ى هيچكس حتى يك نقطه ى ترديد ديده نميشد.
نوشته های شما حس و حال خاصی داره. یه ایمان و اعتقاد بلاتریکس وار! به نظر من همینه که خاص و متفاوتش می کنه. من که این جمله ساده رو می خونم حس می کنم این چیزیه که آستوریا می خواد و از ته دل باورش داره. حتی اگه مرگخواری نقطه تردیدی داشته باشه، آستوریا نمی خواد ببیندش! تو ذهنش اونو حذف می کنه...
این حالت خیلی قشنگه...خیلی قویه!


نقل قول:
چشمانم كم كم به تاريكى عادت كرد.
ديدم...
هم قطار هايم كنارم بودند...
نميدانم كداميشان بيهوش است و كدام يك...مرده.

تا دقايقى ديگر معلوم ميشد...
باز هم روى تنفسم تمركز كردم. بايد اكسيژن ذخيره ميكرديم.

مهم نبود كه ما را دسته جمعى، زنده زنده خاك كرده بودند... تنها چيزى كه اهميت داشت، زنده ماندن بود.

بايد زنده ميمانديم.
لرد سياه برميگردند...
بايد زنده بمانيم... حتى اگر زنده به گور شده باشيم هم...لرد سياه پيدايمان ميكنند.
هيچ چيز اين را عوض نميكند... لرد سياه برميگردند، پيدايمان ميكنند و انتقام ميگيريم.

زنده ميمانيم...براى تنها اميد مشتركمان.

زنده ميمانيم...!
می رسیم به قسمت مورد علاقه من. یه پایان عالی و بی نظیر. جایی که آستوریا حتی زیر خاک هم ذره ای از ایمانش رو از دست نمی ده. خیلی خوب بود. این جا یه نقطه ای بود که خواننده باید متوجه می شد که اینا زیر خاک هستن:
نقل قول:
باز هم روى تنفسم تمركز كردم. بايد اكسيژن ذخيره ميكرديم.

مهم نبود كه ما را دسته جمعى، زنده زنده خاك كرده بودند... تنها چيزى كه اهميت داشت، زنده ماندن بود.
بین این دو جمله، به نظر من باید توضیح دیگه ای داده می شد. بالا ناقص مونده...و پایین یهویی نوشته شده. اینا باید به آرومی و با ملایمت به هم پیوند داده می شد. مثلا:
باز هم روى تنفسم تمركز كردم. نفس کشیدن در این حالت خیلی سخت بود. مخصوصا با توجه به این که من تنها کسی نبودم که احتیاج به هوا داشت...همگی باید زنده می ماندیم...بايد اكسيژن ذخيره ميكرديم. با وجود گرد و خاکی که حلق و ریه هایمان را پر کرده بود...
مهم نبود كه ما را دسته جمعى، زنده زنده خاك كرده بودند... تنها چيزى كه اهميت داشت، زنده ماندن بود.



الان چیز خاصی عوض نشد. فقط درباره شرایط کمی بیشتر توضیح دادم. بدون لو دادن موقعیت، خواننده رو برای ضربه نهایی آماده تر کردم. ولی به هر حال پایان بی نظیری بود.


خیلی خوب و کامل نوشتین...جمله های شما کوتاهه. توضیح طولانی و زیادی نمی بینم. ولی این مهم نیست. مهم اینه که موقع خوندن، آیا حس کردم که به توضیح بیشتری نیاز هست؟
نه!
پس پست کامله.

پست شما پر از احساسات مرگخوارانه بود. تاثیر گذار بود. بدون اغراق های غیر قابل باور و بدون توصیف های خسته کننده و بی دلیل.


خیلی بهتر از قبلی بود.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
سلام.
خوبين؟ خوشين؟

من يه درخواست نقد دارم بى زحمت.
قديميه يه كم. ولى چون پست جدى بود، منتظر بودم كه بتونم درخواست نقد بدم.

فقط...
ميدونم شبيه همون پست خاطراتمه كه نقدش كردين. ميخواستم با استفاده از نقد اون، يه پست شبيه همون، ولى بهتر بنويسم.

بعدم گفته بودين كه كوتاه و با عجله تموم ميكنم آخر پست هام رو. اينم با عجله تموم شده؟ يعنى جا داشت بازم؟
اولشم گفته بودين خواننده رو يهو پرت ميكنم تو داستان. اينم اونجوريه؟

بازم يه سوال ديگه...احساس ميكنم كلا پست جدى رو بهتر از طنز مينويسم. اينجوريه؟ البته ميدونم كه هيچ توصيف خفنى نداره. يعنى تا حالا هم سعى نكردم يه چيز خيلى ادبى و خفن بنويسم. ولى حالا همينجوريش چى؟

بعد يه سوالم دارم كه به اين مربوط نميشه. سوژه ى ناخوناى آستوريا، بي مزه نشده؟

همين ديگه. مرسى.

ويرايش: لينك يادم رفت.


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۳۱ ۲۱:۵۴:۴۴


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
نقل قول:
هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر دلم برای اینجا تنگ بشه!
آخی!



بررسی پست شماره 582 خانه ریدل ها، آماندا:


نقل قول:
دستشویی خانه ریدل
تمام مرگخوار ها خودشون به زور توی دستشویی خانه ریدل جا کرده بودند و نصفشون با دستشون دماغشون گرفته بودن.
فونت تیتر رو عوض کردی. ضخیم(bold) هم بکن و بعدش یکی دو خط فاصله بذار که کلا از بقیه متن جدا بشه. اینو قبلا هم گفته بودم ها! اینجوری که می نویسی قاطی بقیه متن می شه و همون اول پست خواننده رو کمی پس می زنه!
مکان خیلی خوبی برای جلسه انتخاب کردی. همیشه می گم فکر کنین! فکر کنین که چه کاری می شه برای سوژه انجام داد که جالب تر بشه. همین انتخاب یکی از اون کار هاست. این که مرگخوارا تو دستشویی جلسه بذارن، سوژه اس.


نقل قول:
- چون اینجا تنها جاییه که مطمئنم بخاطر بوی گندش، اون عنکبوته نمیاد.
توجیه بامزه ای بود.


بین توضیحاتت به جزئیات خیلی ساده و پیش پا افتاده ای اشاره کردی که کیفیت طنز پستت رو بالا بردن. این خیلی خوبه. برای خوب نوشتن، احتیاج به حرکات و ایده های خارق العاده نداریم. ایده های ساده اگه به جا استفاده بشن می تونن خیلی موثر باشن. مثلا راه رفتن آستوریا وسط دستشویی. یا این که یه عکس از آراگوگ نشون داد! اصلا لزومی نداشت عکس نشون بده. همه آراگوگ رو دیده بودن...ولی این کارش یه جدیت بامزه ای به جلسه و آستوریا داده.
یا این که مرگخوارا سرگرم یادداشت برداری از حرفای کم ارزش و مضحک آستوریا بودن.
این ریزه کاریا خیلی خوب بودن.


نقل قول:
در همین لحظه در دستشویی باز شد و لینی درحالی که با مهارت تمام گریم شده بود تا مظلوم و بیچاره به نظر برسه وارد شد:
-
صحنه عالی بود. با شخصیت لینی هم بسیار هماهنگ بود! این که لینی از اول حضور نداشت و انگار پشت در منتظر بود تا در لحظه مناسب وارد بشه، عالی بود.


شخصیت آستوریا رو خیلی خوب نشون دادی:
نقل قول:
آستوریا ناخن هایش را در شکم مرگخوار بیچاره فرو کرد و مقدار زیادی از اجزای داخلی آن را بیرون آورد؛ سپس بدن بی جان مرگخوار را روی زمین انداخت.
و چیزی که بهترش کرده، شکلک لبخند ترسناکیه که می زنه. خب درسته...آستوریایی که می شناسیم همینه و خیلی مهمه که شما روی شخصیت ها تسلط داشته باشی. شناختن شخصیت ها بهتون سوژه می ده. نوشتن رو براتون راحت می کنه.


سوژه رو اصلا جلو نبردی...مرگخوارا تصمیم گرفتن تشکیل جلسه بدن...که دادن. و شما فقط یه ایده مکانی خوب برای جلسه به داستان اضافه کردی که خیلی می تونه مفید و قابل استفاده باشه.
این که آستوریا بدون این که کسی ازش درخواست کنه، یا کسی قبولش کنه، ریاست رو به عهده گرفت، انتخاب خیلی خوب و مناسبی بود.


شما قبلا سریع از روی "فرصت ها" رد می شدی. اینجا کوچک ترین فرصت ها رو گرفتی و ازش استفاده کردی و علاوه بر این خودت هم فرصتی خلق کردی. کارت خیلی خوب بود.


مسیرت درسته. همینطور ادامه بده. سوژه ها رو بگیر. از فرصت ها استفاده کن. این چیزیه که می تونی تقویتش کنی. کم کم خیلی برات راحت می شه. فکر کردن به این که تو این موقعیت چه کار جالبی می شه انجام داد یا برای این سوژه چه کار مفیدی می تونم انجام بدم.


گفته بودم نوشته هاتو از سادگی در بیار...که به خوبی این کار رو انجام دادی. یه اتفاق ساده رو هر کسی می تونه بنویسه. برای متفاوت بودن از "هرکسی" باید کمی متفاوت فکر کنیم.
گفته بودم از شخصیت ها استفاده مناسب کن...که این جا از شخصیت آستوریا و لینی به بهترین شکل استفاده کردی.


آماندا...در نبود من چه کردی؟....پیشرفت؟!


کوتاه، جالب، و خوب بود.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۲ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر دلم برای اینجا تنگ بشه!
اینو نقد میکنید؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
سلام

خب بیشتر از این منتظر نمی ذارم پس!


بررسی پست شماره 335 قصر خانواده مالفوی، دافته مالدون:


نقل قول:
آستوريا لبخندى زد و اسكورپيوس رو از خودش جدا كرد.
-آره...خواستگارى...ولى نه خواستگارى رز! همون چند سال پيش كه با رز نامزد كردى، واسه هفت جد خاندانمون بسه! خواستگارى يكى ديگه داريم ميريم!
-كى؟!
-شب ميبينى!
این کار رو خیلیا انجام می دن. تقریبا یک پاراگراف از پستتونو صرف تکرار نوشته های پست قبلی کردین. نویسنده(شما) متوجه اشکال این کار نمی شه. ولی خواننده چون پست ها رو پشت سر هم می خونه، متوجه می شه. خوندن جمله های تکراری خسته اش می کنه. حوصله شو سر می بره. برای همین، نوشته های پست قبل رو تکرار نکنین.
شروع پستتون مهمه. اونجا خواننده یه جورایی درباره شما قضاوت می کنه. که این نویسنده خلاقه؟ طنزنویسه؟توصیفات خوبی داره؟ متفاوته؟
برای همین، همیشه بهتره حداقل یه عنصر جذب کننده برای شروع پستمون پیدا کنیم. لازم نیست خیلی قوی و متفاوت باشه. کافیه خواننده رو همراه ما نگه داره!


نقل قول:
اسکورپیوس به سمت اتاقش رفت تا لباسش را اماده کند برای خواستگاری و بعد به حموم بره در همین لحظات که داشت لباسش رو اماده میکرد با خودش میگفت:
در مورد رول ها دو بخش متفاوت وجود داره. چیزی که ما می نویسیم، و چیزی که خواننده می خونه!
نویسنده معمولا فکر می کنه هر دوی اینا یه چیز هستن. ولی نیستن. شما ممکنه تصویر و ایده خیلی خوبی تو ذهنت داشته باشی...ولی موقع نوشتن نتونی درست پیاده کنیش و یا به دلیل کمبود های جزئی مثل علامت گذاری و لحن نوشته، خواننده منظورتو درست نگیره. لحنت رو درست نخونه. و در نتیجه اون تصویر قشنگی که تو ذهنت داشتی درست پیاده نشه.
علامتگذاری حرفه ای لازم نیست...در حد ابتدایی کافیه. مثلا این جا بعد از "به حموم بره"، جمله تموم شده. اونجا باید نقطه بذارین؛ وگرنه لحنتون درست در نمیاد. یا لحن نوشته:"به حموم بره" محاوره ای و گفتاریه و "لباسش را آماده کند" نوشتاری. همش باید یکدست باشه. یا این وری یا اون وری! می تونی دیالوگ ها رو گفتاری و عامیانه بنویسی و توضیحاتت رو نوشتاری. ولی با توجه به سبکت، من توصیه می کنم همه رو گفتاری و راحت بنویسی.


نقل قول:
او با خوشحالی لباسی رو که برای خواستگاری میخواست بپوشه رو روی تختش گذاشت ک به سمت حموم رفت و در حموم با صدای زیبایش،شعر میخوند!
شعری که اسکورپیوس در حموم میخوند:
حمومی آی حمومی وای که من چقده خوشحالم!
وقتی فقط یک نفر تو صحنه حضور داره، لازم نیست اسمشو تکرار کنیم یا از "او" استفاده کنیم. این جا فقط اسکورپیوس هست. برای همین فاعل لازم نداریم. می تونیم مستقیم بنویسیم که: با خوشحالی لباسی رو که...
در قسمت بعدش هم توضیح اضافی وجود داره:" شعری که اسکورپیوس در حموم میخوند:"...اینم اضافی بود. الان این قسمت با حذف اضافه هاش می تونست اینجوری نوشته بشه:
با خوشحالی لباسی رو که برای خواستگاری میخواست بپوشه رو روی تختش گذاشت. به سمت حموم رفت و تو حموم با صدای زیبایش، شروع به خوندن شعر کرد!
-حمومی آی حمومی وای که من چقده خوشحالم!


اینجوری خلاصه تر و بهتر شد.


نقل قول:
او از حموم امد بیرون،رفت تا موهاش رو خشک کند ،مثل این ارایشگر های ماهر به موهاش مدل داد بعد رفت تا لباسش رو که روی تخت بود رو بپوشه،او اول شلوار سیاهش بعد پیرهن سفیدش،بعد هم کت سیاهش رو پوشید در اخر سر یک کروات سیاه هم بست تا خوش تیپ تر به نظر بیاید!
یکی از مهم ترین نکته ها موقع نوشتن، ایجاد تفاوته.
این تفاوت لازم نیست هر لحظه و در هر خط خودشو نشون بده. یعنی قرار نیست کل نوشته ما خاص و متفاوت باشه.ولی بین رولمون، فرصت هایی پیش میاد که این تفاوت رو نشون بدیم. کار سختی نیست. کافیه یه ذره بیشتر روی صحنه فکر کنیم. که این صحنه چطوری می تونه کمی جالب تر بشه.
الان من بخوام صحنه مدرسه رفتن دراکو رو بنویسم. خیلی ساده شروع کنم توضیح بدم که صبح از خواب بیدار شد. صبحانه خورد. لباس پوشید. از خونه خارج شد و رفت مدرسه.
این خیلی ساده اس. اینو هر کسی می تونه بنویسه. چیزی که هر کسی بتونه بنویسه، خسته کننده می شه. من باید یه تفاوتی ایجاد کنم که خواننده جذب بشه. این تفاوت می تونه یه نکته خیلی کوچیک باشه. مثل این که دراکو بره ببینه صبحانه حاضر نیست و سعی کنه خودش یه چیزی درست کنه و چون بلد نیست همه چی رو به هم بریزه. یا لباسای مدرسه شو پیدا نکنه و چون امتحان داره، مجبور بشه با لباس نامناسبی بره!
این جا اسکورپیوس شما بامزه اس...با توجه به جمله " تا خوش تیپ تر به نظر بیاید"...شخصیت جالبی داره. ولی این ویژگیش می تونست کمی پررنگ تر نوشته بشه. مثلا روی خوش تیپ بودنش زیادی تاکید و اصرار کنه و حتی کارای مسخره انجام بده! شورش رو در بیاره. مثلا یه گل بزنه به سرش و احساس کنه دیگه در اوج خوش تیپی قرار داره!
روی صحنه ها بیشتر فکر کنین...که چیکار می شه کرد!


نقل قول:
دراکو که یه شاخ شدات دم دراورده بود و گفت:
این اشتباه تایپیه دیگه؟!
اینا باعث می شه خواننده متوقف بشه...از داستان جدا بشه. نوشته رو همیشه دوباره بخونین و اشتباه های احتمالی رو برطرف کنین.


نقل قول:
دراکو هم دقیقا مثل اسکورپیوس شده بود
این ایده خیلی خوب بود. این که لباساشون دقیقا مثل هم باشه. ولی خیلی کوتاه و گذرا نوشتیش. می تونستی مفصل تر بنویسی که جالب بودنش بیشتر دیده بشه.
مثلا اسکورپیوس تو اتاق هی لباس عوض کنه. بگه این خوبه...نه...اون یکی بهتره...اینو با اون ست کنم...
بعد از یه ساعت که لباسش رو انتخاب می کنه، از اتاق بیاد بیرون و ببینه که باباش هم دقیقا همون لباس رو پوشیده!


این کار شما خیلی خوب بود که کل پستت رو به لباس پوشیدن و آماده شدن خانواده اسکورپیوس اختصاص دادی. نخواستی سوژه رو سریع و بی دلیل پیش ببری. همیشه باید از سوژه های دم دستمون استفاده کنیم.


نقل قول:
جسیکا به سمت در میرود تا ان رو باز کند و وقتی دررو باز کرد....
بهتره پست رو با جمله های ناقص تموم نکنیم. چون نفر بعدی مجبور می شه جمله ما رو کامل کنه و شاید واقعا ایده خوبی برای این کار نداشته باشه و مجبور بشه یه جمله اجباری بنویسه.


پستت در مورد لحن و علامتگذاری و اشتباهات تایپی، خیلی بد نیست، ولی می تونه خیلی بهتر و روون تر باشه.
قسمت اصلی که باید روش کار کنی سادگی شخصیت ها و صحنه هاست. باید کمی متفاوت فکر کنی! فکر و ایده اصلی به ذهنت می رسه، ولی ازش رد می شی. باید روشون توقف کنی. باید کشفشون کنی.
شخصیت ها رو بشناس. مثلا آستوریای پستت خیلی شبیه آستوریایی که می شناسیم نبود. شناخت شخصیت ها کارتو خیلی راحت تر می کنه. بهت سوژه می ده. اون موقع اس که خیلی راحت می تونی فکر کنی که آستوریا که اخلاقش فلان جوره، تو این صحنه چه کاری می تونه انجام بده.


سوژه رو خیلی خوب و کم پیش بردی. جای خوبی تمومش کردی.


موفق باشی.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
سلام!
میشه لطفا اینو نقد کنید خیلی وقته منتظرم،ممنون میشم.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.