نقل قول:
سلام ای آراگوگ نا حشره(!) بعد از مدتی مدید رول زدم! نقد آوردم! زحمتشو میکشی؟
سلام دلفی روشنگر!
خوشحالم که هستی.
زحمتی هم نیست. نقد کردن کار منه!
بررسی
پست شماره 270 آموزشگاه مرگخواری، دلفی:
نقل قول:
همه مشغول سنجیدن جوانب ماجرا بودند اما هکتور که کلا آدم نسنجیده ای بود، قبل از هر کسی اظهار نظر کرد.
-من وقتی معجونم میچسبه به پاتیلم از حشره کش واسه جدا کردنش استفاده میکنم. امتحانش کنین.
خیلی خوب بود. یه شخصیت تکراری(هکتور) و یه سوژه تکراری(دشمنی هکتور و لینی) و یک استفاده جدید و به جا. همین باعث می شه شخصیت ها و سوژه ها همیشه قابل استفاده باشن. هکتور خیلی ساده و خیلی جدی نقشه قتل لینی رو کشیده. همینه که خوبش می کنه.
منظورم از شخصیت و سوژه تکراری، سوژه و شخصیتی بود که زیاد استفاده شده. نه این که خسته کننده شده باشه. اینا سوژه های خوبی هستن، به این شرط که استفاده تکراری ازشون نشه.
نقل قول:
-هی! اینجوری نگاه نکنید راست میگه! اون حشره نیست این واضحه... این کم سوادی ها آزار دهندست. مایه شرمه! اگر یه کم وقتتونو توی خلوت تنهایی بگذرونین شاهد این موارد تاسف آمیز نخواهیم شد.
دیالوگ دلفی هم خیلی خوب بود. شکلک متاسفش هم همینطور. باز یه سوژه استفاده شده و یه توصیف خوب. این ایده ای که در پیش گرفتی خیلی خوبه. این که دلفی خلوت تنهاییشو به شکل یه شهر یا حتی جهان مستقلی تصور و توصیف کنه. این جوری شما یه دنیای جدید برای خلق کردن داری. می تونی هر چی دوست داری توش داشته باشی. یا هر چیزی که سوژه و دلفی احتیاج داشته باشه.
نقل قول:
این سخنرانی تاثر برانگیز را دلفی به نمایش گذاشته بود. اما انگار فقط خودش چنین فکری راجب این سخنرانی میکرد.
این توضیح اضافه بود. بعضی سوژه ها احتیاج به توضیح ندارن. خلوت تنهایی و دلفی سوژه های مشخصی هستن(البته نباید بذاری فراموش بشن)...برای همین دیالوگ کافیه. خواننده یا دلفی رو می شناسه و خودش می فهمه دیالوگ مال کیه و یا نمی شناسه و فرقی براش نمی کنه. اگه توضیح دادن مفید تر بود، می گفتم چه خواننده بدونه و چه ندونه، توضیح بده. ولی اینجا تاثیر دیالوگ خالی بهتره.
نقل قول:
لیسا گفت:
-باشه بسه دیگه! امتحانش مجانیه... من که میگم عنکبوته میمیره! اگه نمیره قهر میکنم.
این یکی سوژه ایه که شدیدا و قطعا تکراری شده. از این سوژه به دفعات خیلی ساده و مستقیم استفاده شد و پتانسیلش رو به همین دلیل از دست داد. برای همینه که همیشه به اعضا می گم مواظب باشین سوژه هاتونو بی جا و بیخودی خرج نکنین! الان اگه بخواییم از این سوژه قهرکردن استفاده کنیم، مجبوریم خیلی جالب و متفاوتش کنیم. در این حد کافی نیست.
نقل قول:
لینی با ناباوری گفت:
-شماها میخواین منو بکشین؟ به همین سادگی؟ جواب اربابو چی میدین؟ میگین پیکسی آبی ناز باهوشو بی نظیر و فوق العادتونو کشتیم؟
سپس نگاه تحقیر آمیزی به آراگوگ انداخت و ادامه داد:
-اونم به خاطر این!
این صحنه خوب بود. قسمت اولش عادی و معمولی بود...ولی پیوندش با قسمت دوم، نتیجه خوبی داشت.
نقل قول:
من عجله دارم بسته آموزشی خودکشی که سفارش دادم الان میرسه...
این سوژه هم خیلی بامزه اس. البته خود سوژه(خودکشی) عادیه. زیاد هم دیدم ازش استفاده می کنن. ولی خوشبختانه شما متفاوت می نویسی. برای همین برای شما خوب و مناسبه.
نقل قول:
هکتور اسپری کوچکی را از جیب ردایش بیرون آورد که طرح رویش عکسی از ریتا بود و یک ضربدر قرمز بزرگ آن را پوشانده بود.
خیلی خوب بود...اولش یه لحظه گیج شدم...که ریتا؟!
ولی فورا متوجه شدم و همین غافلگیری یک ثانیه ای حس خوبی ایجاد کرد.
شکلک وسط دیالوگ ممنوع نیست. ولی اصولا بهتره شکلک آخر دیالوگ زده بشه. مگه این که اولا وسط دیالوگ، حالت شخصیت عوض بشه و دوما ارزششو داشته باشه. چون اون شکلک وسط دیالوگ یه حالت از هم گسیختگی ایجاد می کنه. الان این جا به نظر من لازم نبود:
نقل قول:
-هی! اینجوری نگاه نکنید راست میگه! اون حشره نیست این واضحه... این کم سوادی ها آزار دهندست. مایه شرمه! اگر یه کم وقتتونو توی خلوت تنهایی بگذرونین شاهد این موارد تاسف آمیز نخواهیم شد.
این شکلک اگه آخر دیالوگ زده می شد هم، مفهوم و حالت جمله عوض نمی شد. برای همین بهتر بود می ذاشتیش برای آخر.
پست شما یه تعادل قشنگی داره. کل پست شاید سه تا نکته طنز آمیز خوب داشته باشه. ولی بین اینا با سوژه های ملایم تر به خوبی پر شده.
ایده های خوبی از شخصیت ها پیدا می کنی. جای خوشحالی داره که شخصیت دلفی هم هنوز برات سوژه داره. بی خیالش نشدی. سوژه هاش هم خیلی خوبن.
ایده خوبی برای داستان پیدا کردی و خودت هم این ایده رو به خوبی هدایت کردی. این کار خیلی مفیدیه. چون گاهی ایده ای می دیم و خیلی ناقص ولش می کنیم. نفر بعدی نمی دونه با ایده ناقص ما چیکار کنه و چطوری پیشش ببره. شما تا جایی که لازم بوده بردی جلو. از شخصیت ها خوب استفاده کردی. لحن ساده و دلنشینت هم به این موضوع کمک کرده.
...........
فیگ!نقل قول:
چه سری! چه شاخکی! عجب دست و پاهایی! تارت بشم آراگوگم میشی؟
شاخک؟!...
فقط می تونم ابراز تاسف کنم از این همه بی دانشی که گریبان نسل بشر را گرفته. با این حساب من هیچی شما نمی شم، شما هم هیچی من نشو. فاصله بگیر!
بررسی
پست شماره 112 خانه سالمندان، فیگ!
پست شما همچون روح لرد سیاه، تکه تکه شده...و اگه خلاصه رو هم حساب کنیم، تعداد تکه ها به هفت می رسه!
این تکه تکه بودن، می تونه درصد زیادی از خواننده ها رو فراری بده. چون تکه تکه بودن یعنی از این شاخه به اون شاخه پریدن. یعنی موضوع ها و مکان های جدید. که در این حالت حفظ تمرکز کمی سخت می شه و بیشتر خواننده ها تنبل تر از این حرف ها هستن.
ولی معنیش اینه که اینجوری ننویسیم؟
نه...بنویسیم. ولی بدونیم که خواننده هامون ممکنه کمتر بشه. که گاهی واقعا ارزششو داره که برای عده محدود تری بنویسیم، ولی همون چیزی رو بنویسیم که تو ذهنمونه.
نقل قول:
خلاصه: مرگخواران به دستور لرد نگهداری از سالمندانِ خانهی سالمندان را برعهده گرفتهاند.
خلاصه، خیلی خلاصه اس! زیادی خلاصه اس. کسی که اینو می خونه صد در صد باید برگرده پست های قبلی رو بخونه. و چیزی که شما گفتی رو خیلی راحت می تونه بفهمه.
نقل قول:
- پسرم؟
کراب دوست داشت به او یادآوری کند که پسرش نیست اما طولانیتر شدن مکالمه باعث میشد به این تمایل غلبه کرده و از این کار صرف نظر کند.
پسرش نیست؟ یا پسر نیست؟
چون گزینه دوم به نظر من جالب تر می شد. جمله دوم هم با اضافه کردن یک کلمه می تونست واضح تر و رساتر نوشته بشه:
اما احتمال طولانیتر شدن مکالمه، باعث میشد به این تمایل غلبه کرده و از این کار صرف نظر کند.نقل قول:
- من اخیرا حافظم ضعیف شده ... هرچی فکر میکنم یادم نمیاد؛ اول دسشویی داریم بعد میریم دسشویی یا اول میریم دسشویی بعد دسشویی داریم؟
این جاش خیلی خوب بود. ولی بقیه اش نه به اون اندازه...
نقل قول:
کراب با فکر دستشویی بردن پیرمرد نیز به تهوع میافتاد! زیر لب «ایشــــ»ـی گفت و سعی کرد به اعصابش مسلّط باشد.
- کاری نداره که پدر جان! خودتون برین! کارتونو بکنید و بعدم خودتونو بشورین. خوب بشورینا!
کراب بعد از گفتن این جمله به شک افتاد ... چند دقیقه احساس چندش شستن پیرمرد بهتر بود یا چندش دائمی از این بابت که نکند پیرمرد گربه شور کرده و کثیفی را به اتاقی که اکنون با او شریک بود انتقال دهد؟ پیرمرد اما در جریان شک او قرار نداشت و آهسته و پیوسته، هر چند دقیقه یک گام به سمت دستشویی برمیداشت.
این قسمت به نظر من لازم نبود. بهتر بود تو همون قسمت خوب تموم بشه که ضربه شو زده باشه. این قسمت کمی اثر ضربه رو کم کرده.
قسمت مربوط به مورفین متوسط مایل به خوب بود. عالی نبود. با توجه به شخصیت اصلیش(مورفین) به نظر من یا باید عالی می شد و یا حذف!
مثلا حرکات پیرمرده می تونست کمی دیوانه وار تر و پررنگ تر باشه. کارای عجیب غریب تری می کرد یا حرفای عجیب تری می زد. کمی ساده شده.
نقل قول:
خانم فیگ این را گفت و دفتر خاطراتش را با صدای «زارت» بست.
- آوچ! یواش تر ببند بابا چه خبرته!
لینی که اگر دیر جنبیده بود لای دفتر له میشد با عصبانیت این را گفت و مشغول بررسی بالهایش شد.
این قسمت عالی بود. شما نگاه خاص و متفاوتی داری!
این قسمت هم مثل قسمت اول شده. تا این جاش خیلی خوب بود و بقیه اش معمولی. بد نبود. معمولی بود. ولی اون معمولی کمی اثر قسمت خوب رو کمتر می کنه. اگه بشه جابجاشون کرد، این نکته منفی از بین می ره. مثلا اول عکسا رو می دیدن و فیگ حرفش رو می زد و بعد آلبوم رو به اون شکل می بست. بهتره ضربه، آخر زده بشه نه وسط.
قسمت دوم پیرمرد و کراب بازم عالی بود. و باز یه قسمت معمولی اضافه داشت که خوشبختانه کوتاه بود:
نقل قول:
کراب کودن تر از آن بود که در طول زندگیش با سوالات فلسفی از این دست سر و کله زده باشد. این سوال عمیق ترین سوالی بود که تا این لحظه با آن مواجه شده بود و او را شدیدا در فکر فرو برد. به طوری که تا سالیان سال پس از پایان این سوژه نیز مدام زیر لب با خود حرف میزد و هیچ واکنشی به محیط اطراف نداشت و تنها در پاسخ به هر حرفی این سوال را تکرار میکرد.
نقل قول:
چیزی نگذشت که خوشنودی مورفین به پایان رسید.
- دایی مورفین ... قربونت برم ... این دیکس کمر منو خیلی اذیت میکنه! یه لیوان از اون چاییات به ما میدی؟
- دایی جان! تصدقت بشم! اتفاقا منم چند ساله خواب راحت ندارم از درد پا.
- دایی ول کن اینارو ... از مش کریم شنیدم طبع چاییات سرده! میدونی من چند وقته از اجابت مزاج عاجزم؟
جمع کثیری از پیرمردها دور مورفین حلقه زده بودند و میخواستند پرستار آنها نیز بشود. مورفین فکر اینجایش را نکرده بود! او فقط میخواست پیر مرد تحت تکفّلش را سرگرم خاراندن کند تا سر خودش خلوت شود و به کارش برسد. حالا با این همه متقاضی، نه سرش خلوت بود و نه کاری برای خودش باقی میماند!
این قسمت خلاصه و خوب بود.
قسمت آخر(فیگ و لینی) هم خیلی خوب بود. دیالوگ های فیگ به اندازه و مناسب بودن. با وجود این که ویژگی و خاصیت اون قسمت همینه که کش دار و طولانی باشه، باید به اندازه ای نوشته بشه که این تاثیر رو فقط روی لینی داشته باشه، نه خواننده. همینطور هم شده. قبل از این که برای خواننده خسته کننده بشه تموم شده و تاثیر درست رو گذاشته.
میزان خلاقیت شما از ایده هایی که برای شخصیت ها پیدا کردی کاملا مشخصه. فقط اون قسمت های اضافه که فایده خاصی هم ندارن، باید شناسایی و حذف بشن که هم پست بیخودی طولانی نشه و هم کیفیتش بره بالا. قسمت های واقعا خوب، بین اینا گم نشن!
یه ویژگی خوب دیگه پستتون اینه که ایده های شما هنوز هم قابل استفاده هستن. طوری نوشتی که اگه کسی بخواد، می تونه بازم درباره همین شخصیت ها بنویسه. سه تا ایده دادی و آخرش رو باز گذاشتی که اگه خواستن بتونن بنویسن. این خیلی خوب بود.
حالا دور شو!