"تصفیه حساب"
برگهایی از کتاب "روباهها هَویجچه نیستن، بشکن ببین چه بیستَن!"
ویرایش 2015
***
دور تا دور رینگ دوئل، جای سوزن انداختن نبود.
لینی وارنر، با لباسِ سیاه و سفیدِ داوری، صداش رو صاف کرد.
- اهم اهم... مرسی ملت که بلیطها رو زودتر از چیزی که انتظار میرفت، تموم کردین و تشریف آوردین تا با همدیگه شاهد این دوئل لفظی باشیم. و امّا... در سمت راست، همونطور که میبینین، گریفیندوری اعظم، ماسکدار اکرم، کراواتپوشِ اقدس، وزیر سحر و جادو، آرسینوس جیگــِـــر...
- آرسینوس چیه؟
- جیگــَــره!
- جیگــــَــــره!
- جیگـــــــَــــــره!
- و در سمت چپ، یوآن آبرکرومبی...
- یوآن چیه؟
- سورااااااخه!
- یوآن خانم! اَبروکمون! چشم بادومی! دماغ گوجهای! چونه سیب زمینیای!
مسلماً نود و نُه درصد جوّ حاکم، به نفع آرسینوس بود. به هر حال، لینی ادامه داد:
- اینجا رینگ دوئله، ولی چوبدستیای در کار نیس. حتی مشت و لگد هم در کار نیس. توی قرارداد ثبت شده که هیچکدوم از دو دوئلگر حق ندارن حتی به همدیگه دست بزنن! طبق قرارداد، اگه یوآن آبرکرومبی با آرسینوس جیگر تماس فیزیکی برقرار کنه، فوراً به سلولهای انفرادی و ابدی جزایر بالاک تبعید میشه. ولی به هر حال، اگه آرسینوس جیگر سوء استفاده کنه، یوآن آبرکرومبی تماماً این حق رو داره که بصورت فیزیکی جواب بده. واضحه؟ سؤالی نیس؟ ... پس شروع میکنیم! ... جناب جیگر، چی باعث میشه که لقب "خدای وزارت" رو به خودتون نسبت بدین و معتقد باشین که توی این مملکت جادویی، جایی برای حیوانات و مخصوصاً روباهها وجود نداره؟
آرسینوس بعد از اینکه بصورت افتخاری مشتش رو به هوادارانش نشون داد، میکروفونش رو گرفت.
- اول از همه، لینی، میخوام ازت تشکر کنم و همچنین، میخوام از تموم تماشاگرای حاضر تشکر کنم که تشریف آوردن تا از نزدیک ببینن و یاد بگیرن و نکته برداری کنن که چطور در مواجهه با یه روباه گستاخ که هیچی از سیاست حالیش نمیشه، پوزهشو به خاک بمالونیم. و امّا در مورد سوالت، لینی، که پرسیدی: "چی باعث میشه که من "خدای وزارت" باشم؟".
مکثی کوتاه کرد و بعد، با ژست متفکرانهای ادامه داد:
- ببینین دوستان، این مملکت جادویی به یه قهرمان مقتدر و شیشدونگ نیاز داره و مقتدرانه میتونم بگم که مقتدرانه به این جایگاهِ مقتدر رسیدهم. آرسینوس جیگِری که میبینین، یه قهرمان مقتدر و بینقصه! من تموم کاندیداها رو با اختلاف نجومی پشت سر گذاشتم و این نشون دهندهی اقتدار منه. من همون وزیر آیدهال دنیای جادوییام که با سابقهای موفق، از خاندانی اعلا و با همراهی کابینهای مجرّب، مطمئنم که قادر خواهم بود که از مرز و حدودها بگذرم. من دلیلیام برای اینکه وزیران سابق، با دیدن من، بیشتر از قبل، حسرت مقام و جایگاهشون رو بخورن... و اینو میدونم که در طرف مقابلم، یه روباه با پیراهن یقهگرد و شلوارک جلوی من ایستاده و بهم گفته که اون قبلاً پنج بار، بصورت یک در میون، وزیرِ دولتِ روباهها بوده. چیزی که برای من، معنیش اینه: "اون چهار بار این جایگاه رو از دست داده!". من تنها وزیریام که وزارتش مصادف بوده با سال کبیسه و به همین دلیل، یک روز بیشتر از بقیه وزیر خواهم بود و البته، مطمئنم که وقتی آخرین روزِ دولتِ من فرا برسه، هیچکدوم از شماها، تأکید میکنم، هیچکدوم از شماها! دلتون نمیاد که شخص دیگهای به جای من روی صندلی وزارت بشینه و تا سالها حامی من خواهید بود. لینی، این دلیلیه که باعث میشه لایق لقبم باشم...
بعد، فیس تو فیس با یوآن، زمزمه کرد:
- خدای... وزارت!
یوآن:
لینی سری تکون داد و چرخید سمت یوآن.
- نوبت توئه آبرکرومبی. چی باعث میشه که در برابر وزیر منتخب جامعهی جادوگری که با کسب ۹۹/۹۹% آراء، به این مقام رسیده، قیام کنی؟
یوآن که تا اون موقع حرفی نزده بود، میکروفونش رو برداشت و در برابر موج منفی تماشاگرا، به آرسینوس خیره شد.
- خب... قبل از اینکه بخوام... یا اصن... بتونم جواب بدم به این سؤال... یه سؤال مهمی برام پیش اومده. ببین آرسی...
- بهتره منو جناب جیگِر صدا کنی، روباهِ دونپایه!
- آمممم... خب... جناب جیگــَــر...
-
- سؤال من اینه. یه وزیری که معتقده خدای وزارته، به خاندانی اعلا تعلق داره، وزارتش توی سال کبیسه افتاده، میخواد تاریخسازی کنه، کابینهش پر زرق و برقه، سابقهش حرف نداره... همچین وزیری چطور میتونه پاشو اینجا بذاره... اونم با یه لیموزینِ درب و داغون؟!
آرسینوس نگاهی به قسمت ورودی باشگاه دوئل انداخت. جایی که لیموزینش پارک شده بود و برق میزد.
- اون لیموزینِ یه میلیارد گالیونی چیزیش نیست. ارزش کلّ جامعهی روباهها، حتی در حد یه لاستیکش هم نیست!
- هی، جیگَر! زیادی شکر نریز روش. بذار ببینیم ماشینِ یه میلیارد گالیونیت کجاش میلنگه.
یوآن از بین طنابهای رینگ خارج شد و به سمت لیموزین رفت.
آرسینوس تهدید آمیزانه فریاد زد:
- به نفعته که بهش دست نزنی!
- نه باو! کی میخواد به این قراضه دس بزنه؟ ولی... یکی رو با خودم آوردم که به جای من، زحمتِ دس کشیدن روی ماشینت رو بکشه.
- هوی! وایسا! منظورت چیه؟
- منظورم اینه...
روباه یه چاقوی میوهخوری از جیبش در آورد و باهاش، لاستیکِ لیموزینِ آرسینوس رو پنچر کرد.
- هووووووووووی!آرسینوس خواست از رینگ بزنه بیرون تا کلّ هیکل یوآن رو پنچر کنه، امّا لینی جلوش رو گرفت.
- جناب وزیر، حق ندارین روش دست بلند کنین!
- برو کنار لینی! نمیبینی اون روباه لعنتی چه بلایی سر ماشینِ گرونقیمتم آورد؟!
- خب؟
- خب؟! لینی! یه خلافکار اینجاس! تو هم که مِنو داری! بندازش بالاک! همین حالا!
- طبق قرارداد، به شرطی که اون مستقیماً به شما دست بزنه!
- نههههووووووعاهااوههه! یوآن که لاستیکِ لیموزین رو هشتتیکه کرده بود، برگشت سمت آرسینوس و لینی که داشتن گیس همدیگه رو میکشیدن و دست و پاشون توی حلق همدیگه بود.
- شیکر میون دعواتون! جیگَر! لیموزینت رو بپا! حالا به سؤالم جواب بده! لاستیکت پنچره! تو چجور وزیری هستی که با لیموزین پنچر شده پاشو گذاشته اینجا؟!
- خودت پنچرش کردی، روباه مجرم! حدت رو بدون! لینی؟!
- هرگز، جناب وزیر! هرگز!
یوآن همونطور که LOL شده بود، حرفهاش رو از سر گرفت.
- جیگَر! تو که هنوز "کاملاً" ملتفت نشدی که ماشینت چه مرگشه!
- خود مریضت چه مرگته؟!
- پس بذار اصل مطلب رو عرض کنم...
روباه یه اسپری از جیبش در آورد و اون رو تکون داد. هرچی شدیدتر تکون میداد، موج منفی تماشاگرا هم شدیدتر میشد. بعد، روی لیموزین اسپری کرد: "Arsinus Sucks!"
بعد، برگشت سمت آرسینوس.
- من الآن یه ماشینِ پنچری رو میبینم که روش نوشته شده "Arsinus Sucks!" میگه که آرسینوس بوقه! آرسینوس بوقه؟! جیگَر، "آرسینوس" خودتی! تو با یه ماشین اومدی اینجا که روش نوشته شده "آرسینوس بوقه"! تو چجور وزیری هستی آخه؟!
- روباهِ... تو... تو... چه مرگته؟!
- خودت چه مرگته؟!
- لیموزینِ یه میلیارد گالیونیم رو داغون کردی!
- آره خب. درسته. میدونی...
همزمان با ورود مجدد یوآن به رینگ، شعار "آرسینوس ساکس!" از سوی تماشاگرا طنینانداز شد. روباه با قیافهای موذیانه میکروفونش رو به سمت تماشاگرا گرفت تا شعار مهیب "آرسینوس ساکس!"، مثل یه پتک، هیبت آرسینوس رو متلاشی کنه.
- میدونی جیگَر؟ جدا از قضیهی نابود شدن ماشینت، اگه جای تو بودم، نسبت به این حجم بیسابقه از "آرسینوس ساکس!"ها واکنش نشون میدادم.
- به نفعته که الآن کفشهامو ببوسی. وگرنه...
لینی دخالت کرد.
- جناب وزیر!
- نه لینی، بذار حرف بزنه. وگرنه چی، جیگَر؟ میخوای منو بزنی؟ چوبدستی بکشی؟ چوبدستی که نداری، یالا مشت بزن! کام آن! مشت بزن، بذار ملّت ببین چقد علیه روباهها ظالمی!
- لینی، سؤال بعدی لطفاً.
یوآن، آه کشان و آرسینوس، با خشمی کنترلشده برگشتن سر جای قبلیشون.
لینی رو به آرسینوس پرسید:
- سؤال بعدی. ریشه و میراث و مایهدار بودن تا چه حد به موفقیت یه وزیر کمک میکنه و اهمیت داره؟
- خیلی اهمیت داره! اصلاً خود اهمیته! لینی، ببین اون روباه جنایتکار روانی با لیموزینِ من چیکار کرد! برای همینه که امثال این روباه حقشونه که ارزش و مقامی توی جامعهی جادویی نداشته باشن!
یوآن خواست چیزی بگه، امّا آرسینوس اجازه نداد.
- تو چیزی رو مسخره میکنی که اصلاً از اون سر در نمیاری! تو حسودی! به ثروت من! میدونی چرا؟ چون تنها راه کثیفی که میتونی باهاش مثل من ثروتمند باشی، خلافکاریه! پس بذار یه چیزی رو هم بگم! توی دولتم میخوام یهکم علیه تو و همنوعانت خلافکار بشم! میخوام امید تموم روباهها رو ازشون بگیرم! میخوام نسل اونا رو از زمین محو کنم! و یوآن، پیشاپیش قول میدم، روزی فرا میرسه که به پام میفتی و روی کفشهای گرونقیمتم خم میشی و عاجزانه منو ستایش میکنی! میفهمی چی میگم؟ منو ستایش میکنی! منو!
بعد، نزدیک صورت یوآن فریاد زد:
- خدای وزارت رو!روباه، بزاق آرسینوس رو که روی صورتش افتاده بود، با سر آستین پیراهنش پاک کرد.
- فک کنم امروز یه روباه اوقات شیرینت رو بدجوری به گند کشیده. ولی... در مورد قضیهی ریشه و ثروت و اینا... خب تو توی یه کاه سفید به دنیا اومدی، من توی جنگل، پیش تارزان و دوستاش. اینجاش کاملاً به نفع توئه. فک کنم بدونم چی داره توی مغزت میگذره. میخوای بهم بگی که من در حد تو نیستم، من مث تو مایهدار نیستم، من ریشه ندارم، من...
- تو آدم بیکلاسی هستی!
- آره خب، من آدم بیکلاسی هستم. لباسام رو ببین. یه پیراهن نارنجی و یه شلوارک آبی. توئم که زرق و برق کت و شلوار و کراواتت داره منو دیوونه میکنه. مسلماً تو باکلاسی و منم بیکلاسم. ولی ببین، بعضیا هستن که باید لباس پوشیدنشون فرق داشته باشه با بقیه. و میدونی؟ من آدم صلحطلبیام. منظورم اینه که وزیر سابق روباهها میتونه رابطهی خوبی با وزیرِ فعلیِ جامعهی جادوگری داشته باشه، به شرطی که اونم کراوات بزنه، مگه نه؟
- دقیقاً! کراوات تو رو از بیکلاسی یه ذره میاره بیرون. امّا فعلاً حال دیدنت رو هم ندارم. مخصوصاً با اون گونی نارنجی که پوشیدی!
یوآن بشکنی زد.
- پس با کراوات باکلاس به نظر میام. بذار امتحان کنیم.
و یه قیچی از جیبش در آورد و به آرسینوس نزدیک شد. آرسینوس از شدت ترس، عقب عقب رفت و گوشهی رینگ گیر افتاد.
- هی! لینی! لینی! بهش بگو بهم دست نزنه! لینی! چرا گوش نمیکنی؟! هی! ... روباه! نسلت رو کلهم بیمه میکنم! میذارمت توی کابینهم! هرچقدر بخوای بهت پول میدم! ولی بهم دست نزن! روباه!
یوآن به آرسینوس دست نزد. امّا به کراواتش چرا!
کراواتِ قرمزش رو کشید و در میان بهت آرسینوس، لینی و تماشاگرا، از وسط قیچی کرد.
- پس با کراوات باکلاس به نظر میام.
کراواتِ نصفشده رو روی پیراهن یقهگردش گذاشت و "
" کُنان به آرسینوسِ پوکر شده زل زد.
- اوه نه! اونجوری بهم نگا نکن. وایسا ببینم! الآن که میبینم، به هیچ وجه باکلاس نشدم. بیشتر شبیه بچه مثبتا شدم. کراواتت هم ساکس!
و کراوات رو به سمت تماشاگرا انداخت. بعد، قیافهای متعجب به خودش گرفت و طوری که انگار تازه متوجه نصف شدن کراوات آرسینوس شده باشه، ادامه داد:
- اووووه! اینی که قیچی کردم مال تو بود. انصافاً حواسم نبود. آخه میدونی چیه؟ از بس مسحورِ ثروت و هیکل و اقتدارت شده بودم که رفتم تو خیال! دیوونه شده بودما! له له! نفهمیدم چیکار کردم و... عه! اونجا رو! ماشینت رو یکی پنچر کرده! حدس میزنی کار کی باشه؟
خب از چشات میخونم که داری میگی "کار خود خلافکارته!" ولی واقعاً چرا الآن دارم متوجه اینا میشم؟! باور کن الآن عقل برگشته توی کلهم ها! باور کن! جون تو!
و تمام این مدت، آرسینوس با ابروهایی گرهخورده به روباه خیره شده بود. یوآن ادامه داد:
- فک کنم الآن عصبانیای، نه؟ حدس میزنم میخوای یه کاری بکنی. مثلاً... مشت بزنی بهم؟ له و لوردهم کنی؟ درست نمیگم؟ خب ببین، منم اگه بزنمت، درجا شوت میشم بالاک. پس فک کنم اونی که قراره بزنه، تویی. درست نمیگم؟
آرسینوس همچنان با ابروهایی گرهخورده به روباه خیره شده بود. یوآن کلاه لبهدارش رو کج کرد، لُپِش رو جلو آورد و کاملاً به آرسینوس اجازه داد تا به صورتش مشت بزنه. آرسینوس با تحریک شعار "داغونش کن!" تماشاگرا، چندین بار مشتش رو بالا آورد، ولی با به یاد آوردن قوانین قرارداد، هر دفعه منصرف میشد.
- نه! نه! من همبازیِ بازیهای مسخرهت نمیشم! ولی بعداً که وقتش رسید، به روش خودم حسابتو میرسم!
بعد دوباره برگشتن سر جاهای قبلیشون. لینی این دفعه رو به یوآن گفت:
- سؤال بعدی. چی باعث میشه که...
یوآن بیتوجه به لینی، از خودش سؤال پرسید:
- یوآن؟ دوس داری بازم قیافهی پوکر آرسینوس رو ببینی؟
میکروفونش رو به سمت تماشاگرا گرفت و با موج عظیمی از جوابهای مثبت مواجه شد.
- پس این دفه این منم که سؤال میپرسم. نظرتون چیه که ثابت کنم که خدای وزارت، قهرمان قهرمانان، آقای باکلاس، آرسینوس جیگَر، چیزی نیس جز یه... چاخانگو؟!
- من سابقه نداشته که دروغ بگم. من...
- هی! این حرفا رو نزن. به روباهِ مملکت اعتماد کن. منم سابقه نداشته که الکی و بدون مدرک یه چیزی رو ثابت کنم و حالا... خانم وارنر... لطفاً با دقت نگا کنین و ببینین که من نمیخوام به آرسینوس دس بزنم...
- کافیه بهم دست بزنی...
- ولی میخوام به ماسکِ صد هزار گالُنیت دس بزنم.
و قبل از اینکه آرسینوس واکنشی نشون بده، روباه ماسکش رو در آورد. آرسینوس برای پس گرفتنش جلو اومد امّا نمیتونست بدون لمس کردن یوآن، ماسکش رو برگردونه.
یوآن ماسک رو روی صورت خودش گذاشت.
- واااااو! چه خفنه! به استایلم نمیخوره، ولی واقعاً معرکههاس ها! اصن از داخل این ماسک میتونم ببینم که چی توی دل همهتون داره میگذره. چیه این؟ ماسکِ چشمِ بصیرته؟
- اون یه ماسک صد هزار گالیونیه! پسش بده! وگرنه...
- اوکی! من شنیدم که گفتی این یه ماسک صد هزار گالُنیه.
- گالیون!
- نه دیگه، شنیدم گالُن. بذار ببینیم چند گالُن آب میشه توش ریخت.
همونطور که آرسینوس دست به دامن لینی شده بود، یوآن داشت پارچهای آب رو توی ماسک خالی میکرد و پارچها رو بطور مسحور کنندهای جلوی چشمای آرسینوس تکون میداد. بعد، وقتی ماسک پر از آب شد، اون رو جلوی آرسینوس گرفت.
- جیگَر! این ماسکِ صد هزار گالُنیت یه گالُن آب هم نتونست نگه داره و معنیش اینه که تو اندازهی نود و نُه هزار گالُن چاخان میگی. اوکی، کارم با ماسکت تموم شد. بگیر که اومد!
و ماسک پُرآب رو برگردوند تو صورت آرسینوس. همونطور که آب از سر و صورت وزیر پایین میریخت، تماشاگرا شعار "آرسینوس ساکس!" رو سر میدادن و یوآن هم دورِ رینگ چرخ میخورد.
- اووووووو! اوووووووووو! نووووووووو! سر و وضعت خیلی ناجور شده، جیگَر! هرکی نفهمه فک میکنه با لیموزینت تصادف کردی!
- الآن نفلهت میکنم!یوآن که باورش نمیشد آرسینوس بخواد فیزیکی برخورد کنه، متعجبانه پرسید:
- میخوای جلوی این همه آدم نفلهم کنی؟
- معلومه که میخوام جلوی...
- پس جلوی این همه آدم نفلهم کن! کام آن! همین الآن! همینجا! بیخیال قرارداد شو! تو فقط یه مُشت بزن تا منم بیخیال قرارداد بشم
و تو رو هم مث ماشینت پنچر کنم!جفتشون برای یه دقیقه به همدیگه زل زدن. این وسط، تماشاگرا جفتشون رو تحریک میکردن. امّا بعد از لحظاتی، وقتی که هیچ اتفاقی نیفتاد، لبخندی روی لب یوآن نشست.
- میبینم که بازم نزدی. هار هار هار! همونطور که فکرشو میکردم. الآنم که اینجا و جلوی من وایسادی و میگی که کارهام مسخرهس... ولی من فک میکنم که به هیچ وجه مسخره نیس. میدونی چرا؟
یه اسپری از جیبش در آورد و مشغول تکون دادنش شد.
- توی این مملکت، بعضیا هستن که کراوات میزنن و وعده میدن. ولی بعضیا هم هستن که شلوارک میپوشن و... عمل میکنن!
تکون دادنِ اسپریاش تموم شد.
- آیندهی دولت آرسینوس جیگر؟ بذار یه پیشنمایشی نشونت بدم از آینده که کف کنی.
و روی کُتِ آرسینوس، عبارت "آرسینوس بوقه!" رو اسپری کرد.
- فاکس لایف!
و بیتوجه به آرسینوس شوکه شده، رینگ رو ترک کرد و در برابر مخلوطی از امواج مثبت و منفی تماشاگرا، جلوی لیموزین ایستاد و محکم به جایی که نوشته شده بود "Arsinus Sucks!" لگد زد.
آرسینوس فوراً قاطی کرد و مشغول بههمریختن وسایل درون رینگ شد. میزها رو خُرد کرد، صندلیها رو انداخت بیرون، حتی لینی رو هم انداخت بیرون، بعد برگشت سمت تماشاگرا و مشغول رد و بدل کردن فحشهای رکیک با اونا شد.
از اونور هم یوآن با موزیک ورودیش از باشگاه دوئل بیرون رفت و شوی اون هفتهی اسمکداون به پایان رسید.
***
امتیازدهی
نشه.