خلاصه: کلاه گروهبندی گم شده و اهالی قلعه ی هاگوارتز برای پیدا کردنش به تکاپو افتادن. میخوان برن اتاق مخصوص کلاه جادویی تا مدارک بیشتری پیدا کنن.
اما قبل از آن باید از ناظرین اجازه میگرفتند؛ پس به دفتر ناظرین قلعه هاگوارتز رفتند که ناظرین آن، با صدای بلند، درحال مشورت بودند.
- میگم ستاره ها میگن تاپیک جدید لازمه!
- میگم هنوز زوده! تازه ناظر شدیم که!
اسپراوت پوکروارانه، به دعوای دوناظر جدید قلعه هاگوارتز، آملیا و گیبن، نگاه میکرد.
- دیالوگی که توی پست قبلی گفتمو عوض میکنم... اصلا میدم یکی از همینا عوضش کنن! مرلین پدر سازنده پوکر رو که هیچ، خود سازنده پوکر رو هم بیامرزه!
نگاهی به اسنیپ انداخت که حالت عادی اش را حفظ کرده بود... و همچنان حفظ میکرد... و حفظ میکرد... و...
- یعنی دعوای این دوتا پوکری نمیاره؟
- چرا.
- پس چطور تو پوکر نشدی؟
- من الان پوکرتر از همیشه م!
اسپراوت که از نگاه کردن به دعوای دوناظر خسته شده بود، در را هل داده و داخل شد؛ همزمان با داخل شدن اسپراوت، دعوای آن دو، نه تنها کمتر و یا تمام نشد، بلکه شدیدتر هم شد.
- ببین این بیچاره ها آواره تاپیکا شدن! جایی رو ندارن که برن، اومدن دفتر مدیریت!
- نه بابا، اینا حتما کار دارن که اومدن!
اسنیپ که پشت در ایستاده بود، گلویش را صاف کرد؛ طبیعی بود که به احترام ریش نداشته اش، دعوا تمام شود.
- بله، آقای گیبن... اگه واقعا اسم خونوادگیتونه.
اومدیم مجوز رفتن به اتاق کلاه گروهبندیو بگیریم.
آملیا و گیبن نگاهی به هم انداختند، و برای اولین بار، با تفاهمی تکرار نشدنی، همزمان گفتند:
- برای چی؟!
اسنیپ و اسپراوت، با کف دست، خواستند با کف دست به پیشانی خود بزنند، که دیدند بسیار در فیلم ها و انیمیشن ها و همچنین سوژه ها استفاده شده، بر پیشانی یکدیگر زدند. [
]
- مگه سوژه رو دنبال نمیکنید؟
- نه.
- ناظرین نمونه!
خب، این هم یک استثنا بود که تفاهم پیدا کرده بودند؛ ولی خیلی طول نکشید.
- باید اول سوژه رو بخونیم! الکی که نمیشه!
- وقتی ستاره ها میگن، باید بدیم دیگه!
اخبار بیشتر را در پست بعد دنبال کنید.