-وینکی جن وزیر بود! زیر بار حرف زور نرفت! غول باید کلاه وزیر رو سریع پس داد.
غول اما خیلی ریلکس تر از این حرف ها به نظر میرسید، کمی خودش را روی شانه های وینکی تکان داد تا جایش راحت تر شود. سپس کلاه را از قسمت کش زیر گلو به دست گرفت و مثل یو یو شروع به بازی کردن با کلاه وزارت کرد.
-اینا رو ول کن به جاش بیا این قانون حمایتو تصویب کن که یه جوری آبمون بره تو یه جوب.
-وینکی جن قانونمند بود! ساعت کاری وینکی تموم شد. دیگه قانونی تصویب نشد.
-اگه تصویب کنی کلاهتو میدما!
وینکی وسوسه شد. انگار جن وزیر طاقت دوری از کلاهش را نداشت! با دودلی و تردید به غول نگاه کرد.
-غول بد از جن خوبِ غول الحمایت تصویبنده چی خواست؟
غول سعی کرد تا حدی که برای یک غول چراغ جادو ممکن است چهره متفکری به خود بگیرد.
-یه عهدنامه مینویسیم! با چهار تا بَند. قبول؟
-وینکی بیشتر از سه نتونست شمرد. پس وینکی قلم پر رو به غول داد تا غول عهدنامه رو نوشت.
غول شروع به نوشتن کرد... نوشت و نوشت و نوشت! از هر دری نوشت. بر علیه تمام اقداماتی که ممکن بود علیهش انجام شود قانون تصویب کرد! خب غول فقط چهار بند داشت...اما کسی راجب اندازه هر بند حرفی نزده بود!
وینکی پای عهدنامه مهر وزارت زد و آن را با کلاه وزارتش مبادله کرد.
ساعت کاری خیلی وقت پیش تمام شده بود پس صدای
پاقی آمد و وینکی دوباره به خانه ریدل ها آپارات کرد. درست در همان لحظه صدای آه و ناله های نا آشنایی در خانه ریدل ها پیچید.
-آی...سرم...سرم گیج میره. حالت تهوع دارم. آب قند بیارین. یکی فشارمو چک کنه.
باقی مرگخواران که در نبود غول فرصت را غنمیت شمرده بودند و مشغول استراحت بودند با قیافه های گیج و خواب آلود خود را به محل صدا رساندند.
-چیه؟ چی شده؟
-اه! این یاروئه باز!
غول قیافه حق به جانبی به خود گرفت و گفت:
-طبق ماده سوم حمایت از حقوق غول های چراغ جادو،تبصره دویست و هفتاد و سه غر زدن به یک غول چراغ جادو ممنوعه و بین یک تا سه ماه آزکابان داره.
سپس طومار بلندی را باز کرد و به یک خط روی آن اشاره کرد و ادامه داد:
-طبق این تبصره هم الان باید یه آب قند بیارین روشای حمل و نقلتون به معدم نمیسازه. اذیت میشم.
مرگخواران ابتدا به غول سپس به طومار و بعد به مهر وزارتی که پایین طومار بود نگاه کردند...
در آخر هم نگاه های خطرناکی به وینکی انداختند.