غول بالاخره تصمیمشو میگیره و با یک حرکت سریع روی شونهی لرد میجَهه.
- این موجود داره چیکار میکنه؟ هرچه سریعتر از روی شونهی ما برو پایین غول!
غول که وزیر و معاون وزیر و ارباب حالیش نبود و هر جوری دلش میخواست حرف میزد، روی شونهی لرد میایسته و همونطور که حرف میزنه، با چکشی که از غیب ظاهر کرده بود روی سر لرد میکوبه.
- انقدر حرف نزن بذار ببینم دارم چیکار میکنم. چقدر کلهی کچلت ناهمواره!
صورتِ لرد از عصبانیت رنگِ لبو شده بود و سعی میکرد به هر شکلِ ممکن غول رو از روی شونهش پایین بندازه. هر چند موفق نمیشد.
- نه خیر! مثکه اینطوری جواب نمیده!
در همین حین غول با دستِ دیگهش، چکشِ دیگهای ظاهر میکنه و دو چکشه روی سرِ لرد میکوبه.
- کلهی منم کچله خب. ولی دلیل نمیشه انقدر پستی و بلندی داشته باشه که!
با شدت گرفتنِ ضرباتِ چکش، لرد تحملش رو از دست میده و سرش رو به دیوار میکوبه.
- یکی.. این.. غول رو.. از ما.. جدا.. کنه...
اما غول همچنان به کارش ادامه میداد.
- انقدر تکون نخور دیگه. الان مهمونا میرسن. هنوز کلی از کارام مونده.
که ناگهان با یکی از ضربههای وارده، غول با کله توی دیوار میره و کتلت میشه.
لرد دستی به پیشونی و سرش میکشه و با اقتدار مقابل مرگخوارا میایسته.
- پیروزی از آنِ ماست.
در همین حین بازدمِ نفسِ داغی رو روی گردنش حس میکنه.
- طبقِ مصوبهی شمارهی شونصدِ بندِ چهار...