هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
-مصوبه های وزارت قطعا شامل حال ما نمیشن.

غول به لرد نگاهی کرد، اما لرد به غول نگاه نکرد. به خاطر همین غول دچار شکست عاطفی شد و شروع کرد به گریه کردن.
هر قطره ی اشکی که از گونه ی غول می چکید، به سان تشت آبی بود که بر سر لرد ریخته می شد.

غول یادش افتاد که به این حرف لرد اعتراضی نکرده. پس قبل از این که سیلی از اشک هاش در خانه ی ریدل جاری بشه، به گریه کردن خاتمه میده. بعد دستمالی از جیبش در میاره و در حالی که مشغول برق اندختن کله ی کچل لرده، میپرسه:
-اونوقت... دقیقا... چرا؟

لرد که می خواست لرد بودنش رو هرچه بیشتر به رخ غول بکشه و در گوش و دهن و چشم و دماغش فرو کنه، با لردانه ترین حالتی که میتونست گفت:
-برای اینکه ما لردیم.

غول که تازه داشت دو گالیونیش می افتاد چه شانسی نصیبش شده، پرسید:
-یعنی هرچی بگی اینا انجام میدن؟


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
غول بالاخره تصمیمشو می‌گیره و با یک حرکت سریع روی شونه‌ی لرد می‌جَهه.

- این موجود داره چیکار می‌کنه؟ هرچه سریعتر از روی شونه‌ی ما برو پایین غول!

غول که وزیر و معاون وزیر و ارباب حالیش نبود و هر جوری دلش می‌خواست حرف می‌زد، روی شونه‌ی لرد می‌ایسته و همونطور که حرف می‌زنه، با چکشی که از غیب ظاهر کرده بود روی سر لرد می‌کوبه.
- انقدر حرف نزن بذار ببینم دارم چیکار می‌کنم. چقدر کله‌ی کچلت ناهمواره!

صورتِ لرد از عصبانیت رنگِ لبو شده بود و سعی می‌کرد به هر شکلِ ممکن غول رو از روی شونه‌ش پایین بندازه. هر چند موفق نمی‌شد.

- نه خیر! مثکه اینطوری جواب نمیده!

در همین حین غول با دستِ دیگه‌ش، چکشِ دیگه‌ای ظاهر می‌کنه و دو چکشه روی سرِ لرد می‌کوبه.
- کله‌ی منم کچله خب. ولی دلیل نمیشه انقدر پستی و بلندی داشته باشه که!

با شدت گرفتنِ ضرباتِ چکش، لرد تحملش رو از دست میده و سرش رو به دیوار می‌کوبه.
- یکی.. این.. غول رو.. از ما.. جدا.. کنه...

اما غول همچنان به کارش ادامه می‌داد.
- انقدر تکون نخور دیگه. الان مهمونا می‌رسن. هنوز کلی از کارام مونده.

که ناگهان با یکی از ضربه‌های وارده، غول با کله توی دیوار میره و کتلت میشه.
لرد دستی به پیشونی و سرش می‌کشه و با اقتدار مقابل مرگخوارا می‌ایسته.
- پیروزی از آنِ ماست.

در همین حین بازدمِ نفسِ داغی رو روی گردنش حس می‌کنه.

- طبقِ مصوبه‌ی شماره‌ی شونصدِ بندِ چهار...


ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۱ ۱۵:۱۳:۲۷
ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۱ ۱۵:۱۴:۲۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
آستوریا یه نگاه به لرد می‌ندازه که با چهره‌ای درهم منتظر پاسخ بود و یه نگاه به غول که با پیروزی لبخند می‌زد. آستوریا ناخونی نبود که با این ناخون‌گیرا شکسته بشه، پس جلو میاد تا از شکستش پیروزی‌ای بکشه بیرون. اما قبل از اینکه جوابی بده حشره‌‌ای زیبارو از ناکجاآباد ظاهر می‌شه.

- شکنجه‌ی روحیش می‌داد ارباب.

در نظر آستوریا لینی اصلا هم حشره‌ی زیبارویی نبود، اما چون به کمکش شتافته بود، به طرز عجیبی در اون لحظه لینی در نظرش بسیار هم قشنگ به نظر می‌رسید...

- ولی شکست خورد ارباب. غوله بیشتر جون گرفت.

لینی اصلا هم قشنگ نبود. آستوریا حرفشو پس می‌گیره. اما اگه لینی با ناخوناش مورد حمله قرار می‌گرفت، قطعا زیبا می‌شد!

- به جای توجه به زیبا یا زشت بودن پیکسی ما، توضیح بده چرا یه غول باید روی سرت جا خوش کنـ... هی! اون الان برای ما زبون در آورد؟

غول، لرد و مرگخوار و آدمیزاد و غیر آدمیزاد سرش نمی‌شد. مهموناش بزودی می‌رسیدن و سرگرم شدن آستوریا با اطراف، مقدمات برپایی یه مهمونی خوبو به خطر می‌انداخت.
- بله. با خودت بودم. سرِ محلِ برگزاریِ مهمونی منو شلوغ نکن! کارش دارم.

غول همزمان با گفتن "محلِ برگزاریِ مهمونی" از دو طرف اشاره‌ای به کله‌ی آستوریا می‌کنه و دست به سینه منتظر رفتن لرد می‌مونه.

- این... این به ما دستور داد؟ آستوریا، شما از کی محل برگزاری مهمونی شدی؟

در این گیر و دار که لینی و آستوریا در تلاش برای آروم کردن لرد و بی‌اهمیت جلوه دادن سخنان غول پررو بودن، غول در فکری عمیق فرو رفته بود. مهمانانش بر روی چمنزاری که همون موی آستوریا بود بیشتر لذت می‌بردن، یا روی میزی صاف و صیقلی یعنی کله‌ی لرد؟

انتخاب سختی پیش روی غول قرار داشت!




پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱:۲۲ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۳:۵۰:۰۶ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
-مگه ما توی این خونه آب و غذا نداریم که این کریه المنظر رفت سرما خورد؟

آستوریا اصلا مرگخوار با مروتی نبود. اصلا هیچ مرگخواری با مروت نبود! ولی این یکی کمی بیشتر از بقیه بی رحم و قصی القلب بود. و همین باعث شده بود که سعی کند به ناقضانه ترین روش های ممکن حقوق غول ها، غول را فراری بدهد. پس لبخند شیطانی ای زد و گفت:
-آخی حساسیت داری نه؟ مال این اسپری بود؟
-آره میشه دیگه...عچووو... نزنی؟
-البته که میشه! ولی من که دلم نمیاد تو اینجوری عطسه بزنی... بیا اینجا یه ماسک بدم بهت.

غول ضریب هوشی پایینی داشت، حتی پایین تر از یک نصفه تسترال! پس چرخی زد و جلو آمد تا ماسک را از آستوریا بگیرد. اما آستوریا در کسری از ثانیه ناخن هایش را توی لب و دهن غول فرو برده بود و قصد دوختن آن ها را داشت، با سرعت هر چه تمام تر لب های غول را به هم دوخت اما پیش از این که لبخندی از روی رضایت به شاهکارش بزند تمام نخ ها ول شد و روی زمین افتاد!

-واااای... وااااای... یعنی میخواستی اینجوری منو ساکت کنی؟

نقشه های آستوریا نقش بر آب شده بودند، غول موجودیت جسمی نداشت که با این چیز ها کارش ساخته شود! آستوریا فکر میکرد اوضاع دیگر بدتر و خجالت آور تر از این نمیتواند باشد. اما با دیدن لرد سیاه که از پشت بدن آبی و شفاف غول دیده میشد، تغییر عقیده داد... قطعا حالا اوضاع خیلی تسترال در تسترال تر از قبل شده بود. و بدتر از همه این که آستوریا نمیدانست لرد سیاه چقدر از ماجرا را دیده!

-منتظریم آستوریا! توضیح بده!



تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۰:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
بله! آستوریا هیچ وقت نمیذاشت هیچکس، حتی مرگخوارا، از کارهایی که انجام میدادن لذت ببرن... غول غیر مرگخوار چراغ شکسته ی مزاحمی که روی شونه اش جا خوش کرده بود که دیگه جای خود داشت!
اما از طرفی، آستوریا قصد نداشت خودش رو خیلی هم خسته کنه. پس تصمیم گرفت همون کارهای روزمره ای رو که انجام می داد، انجام بده.

اول از همه، به سراغ کمدش رفت و یه شیشه سوسک کش روی خودش خالی کرد، که باعث شد غول عطسه های وحشتناکی بزنه... عطسه هایی که دست به دست ویبره های هکتور می داد و باعث می شد خونه ی ریدل با شدت بیشتری بلرزه!

غول، مسلما غول بود و همچین چیزی رو اصلا تحمل نمی کرد.
-هی! استفاده از هرگونه سم و غول کش مخالف ماده ی شونصد و نود و سوم بند...

اما با دیدن سوهانی که مشغول تیز کردن ناخن های آستوریا بود، از زدن ادامه ی حرفش پشیمون میشه و با همون حال زارش، تصمیم میگیره یه دور دیگه همه جا رو، که شامل شونه ها و موهای آستوریا می شد، تمیز کنه.

یقینا شدت عجیب لرزش های خونه ی ریدل ها، از چشمان تیزبین لرد دور نمیموند.

-چرا لرزش های اینجا چند برابر شده؟
-چیزی نیست ارباب، هکتور سرما خورده.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
هکتور بدون معطلی پای غولو رها می‌کنه و غول که در حال دست و پا زدن تو هوا بود، به صورت ناگهانی خودشو رها شده تو دستای باد می‌بینه و با کل وجودش تو صورت آستوریا فرود میاد. غول همچون جدا شدن کتلت از ماهی‌تابه، از صورت آستوریا کنده می‌شه. اما قبل از سقوط کنترلشو بدست میاره و بدو بدو خودشو به شونه‌های آستوریا می‌رسونه و وراجیشو از سر می‌گیره.
- مهمون دارم، باید آماده شم. دوش بگیرم و تر و تمیز به استقبالشون برم. اینجارم باید جارو کنم.

غول جهشی می‌کنه و با گره زدن یک دسته موهای آستوریا به کمرش، جای خودشو رو سر آستوریا محکم می‌کنه. آستوریا که گیج شده بود، کنجکاویش به خشمش غلبه می‌کنه.
- درست شنیدم؟ مهمونی؟
- البته! با دوستای بازنشسته‌م!

ذکر کردن بازنشسته بودن رفقای غول کافی بود تا آستوریا تا ته خطو بره. یک مشت موجود وراج، پررو و غرغرو قرار بود رو کولش سوار شن. آستوریا که آواداکداورا می‌زدی نمی‌مرد، با عصبانیت رو به هکتور که همچنان جلوش ویبره می‌زد فریاد می‌زنه:
- زودباشین اون چراغو درست کنین.
- معجون درست کردن چراغ جادو بدم؟

قبل از این که ناخن‌های آستوریا تهدیدکنان رشد کنن و هکتورو مورد تهدید قرار بدن، هکتور یه ریشتر ویبره داشت، دو رشتر دیگه هم قرض می‌گیره و ویبره‌زنان در پی چاره‌ای ازونجا دور می‌شه.

غول بعد از آب و جارو کردن شانه‌ها و موهای آستوریا، بشکنی می‌زنه و دوشی بالای سر آستوریا ظاهر می‌کنه. بعدش آوازخون مشغول دوش گرفتن می‌شه!

البته که آستوریا هم قصد نداشت با خیال آسوده بشینه و بذاره غول از مهمونیش لذت ببره!




پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
ديوانه ساز، علاوه بر مردد بودن، حسى شبيه به ترس را نيز در اعماق وجودش حس ميكرد. اما او يك ديوانه ساز بود...ترس برايش بي معنا بود. پس قدمى لغزيد و جلو رفت و...

بوم!

ديوانه ساز در اثر اصابت معجون، پودر شد و به هوا رفت!

-درست كار كرد...معجونم درست كار كرد!

اين بزرگترين دستاورد هكتور در زمينه معجون سازى بود و اين بزرگترين دستاورد، لياقت بزرگترين لرزش را داشت...پس لرزيد...با خوشحالى لرزيد!
لرزش بسيار قوى بود. باربيكيو از رو سر هكتور به كنارى پرتاب شد. سوسيس ها در چشم هاى غول فرو رفت و غول، از پشت هكتور ليز خورد و... هكتور با نگه داشتن پاهاى او، مانع از ليز خوردنش شد.

-من رو از دست اين نجات بديــــد!

آستوريا قدمى به هكتور نزديك شد.
-اگه نجاتت بدم، بر ميگردى تو چراغت؟
-نوچ! چراغ ندارم كه. شكست!

حق با غول بود.

-باشه. پس ميشينى يه گوشه تا چراغت درست بشه؟

غول، كمى فكر كرد.
-نوچ...ميام ميشينم رو شونه تو، تا چراغ تعمير شه.

هك، به نظر علاقه مند به رها كردن غول مي آمد!


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۰ ۱۸:۴۵:۵۱
ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۰ ۲۰:۰۱:۰۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.