هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
اما آرزوهای لرد سیاه برآورده نمی شد، فقط نفریناش بود که برآورده می شد! پس همچنان به لرزیدن ادامه داد، تا یخ زد و دیگه نلرزید.
با وجودی که فکش هم یخ زده بود و نمیتونست حرفی بزنه، اما ذهنش که یخ نزده بود! پس تو ذهنش گفت:
-تبدیلت میکنیم به یخمک و میدیمت مرگخوارا بخورن، ریتا.

معلوم نبود لرد دقیقا چطور میخواست این همه بلا رو سر ریتا بیاره، اما حداقل آب یخی بود که باعث خنک شدن دل نداشته اش می شد.

لرد همینطور که داشت فکر می کرد چقدر دیگه طول میکشه تا از این یخ زدگی نجات پیدا کنه، صدای قدم هایی در حال نزدیک شدن رو میشنوه. اما وقتی صدای صاحب صدا رو میشنوه، آرزو میکنه که ای کاش هیچوقت به اونجا نزدیک نشه.

-برم اون معجون لیمونادی که گذاشته بودم برای ارباب تگری بشه، بیارم. قطعا ارباب وقتی متوجه بشن نوشیدنی خنک براشون درست کردم، برمیگردن.

-دور شو هک، از ما دور شو. نزدیک ما نیا.

اما دیگه دیر شده بود!
هکتور در فریزر رو باز میکنه و خم میشه تا معجونشو از تو فریزر برداره.
-عه... کی این توپ رو گذاشته تو فریزر؟ ببرم با بچه ها کویی کوچیک بزنیم.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۲:۲۰ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
لایتینا که صدای آلارم فر را شنیده بود با شور و شعفی ناشی از اولین استفاده از اش از فر، در آن را باز کرد. اما طولی نکشید که شادی وصف نا پذیرش به نا امیدی تبدیل شد:
-اِ... پس کو؟ خمیرم کو؟ یعنی اشتباه کار کردم باهاش؟ اِ ایناهاش! اینجاست که! فقط چرا انقدر کوچیک شده؟

سپس دانه پاپ کورن توی دستش را با عکس روی کتاب آشپزی مقایسه کرد. حتی چندین بار کتاب را چرخاند تا شاید از زاویه ای دیگر پاپ کورن و نان مد نظرش شبیه هم به نظر بیایند اما تلاش هایش نقش بر معجون شدند. این اصلا شبیه چیزی لایتینا پخته بود به نظر نمی آمد!
-هوم... وایسا ببینم گرمش کردم کوچیک شد... شاید اگه سردش کنم بزرگ شه! آره خودشه!
-میخواد مارو سرد کنه! وقتی به حالت اولمون برگردیم خودتو با تموم این وسایل مشنگیت قلع و قمع میکنیم!
-باید چیکارش کنم الان؟ آها باید بزارمش تو اون اتاق سفید سرده! اسمش چی بود؟... آها! زیفیرِر!

لایتینا پاپ کورن را برداشت و توی فریزر گذاشت تا بزرگ شود!

-این تو سرده! ما الان در حال سرما خوردنیم! دندونامون داره به هم دیگه برخورد میکنه... چرا ما داریم مثل اون هکتور میلرزیم؟ یکی مارو بیاره بیرون!


تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
لرد بعد از دقایقی کله پا شدن و یک بار با مخ فرود اومدن و یک‌بار با مخ به سقف خوردن، بالاخره متوقف می‌شه و لایتینا هندزفری به گوش، شاهکارشو از لباسشویی در میاره.
لرد که حسابی هم خورده بود، دچار سرگیجه‌ و حالت تهوع وصف‌ناپذیری شده بود!
- اگه هیکل خودمونو داشتیم... با همین دهنمون... روت بالا میاوردیم تا بفهمی.

اما لرد انسان نبود و لایتینا هم گوشی برای شنیدن نداشت. پس لردو می‌گیره و به سمت گاز می‌ره.
- خب، اینطور که من تو تلبیجیزون دیدم، بعدش باید بپزمش. فک کنم فر جای خوبی باشه.

لایتینا قبل از قرار دادن لرد در فر، اونو روشن می‌کنه تا حسابی داغ بشه. بعدش لردو برمی‌داره و به سمت فر می‌بره.

- نه! داغه. ازش حرارت بیرون می‌زنه. ما اون تو می‌پزیم. جزغاله می‌شیم. اگه مارو اون تو بذاری بعدا خودتو می‌پزیم.

همون موقع لرد متوجه تغییر حالتی تو وجودش می‌شه. دست و پا و چشم و سایر اعضا و جوارح بدنش که پراکنده بودن، ناگهان انگار که به هم چسبیده بودن و بدنی واحد پیدا کرده بود.

- ما... ما تغییر شکل دادیم... ما نمی‌دونیم چی شدیم! ما شاید پختنی نباشیم. شاید با گرما بمیریم. مارو نذار اون تو.

اما لایتینا که متوجه تغییر حالت لرد نشده بود، درِ فرو می‌بنده و لرد درون محفظه‌ای داغ، محبوس می‌شه.
- قلقلکمون میاد. ما قلقلکی نبودیم. انگار داریم باد می‌شیم. باد شدیم.

همون موقع صدای پاقی بلند می‌شه و لرد که یک دونه‌ی ذرت بود، حالا پخته می‌شه و تبدیل به پاپ کورنی آماده‌ی میل کردن می‌شه.
- شانس آوردی پختنی بودیم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
اما لرد اختیار تبدیل شدنش رو به دست نداشت، وگرنه تا حالا تبدیل به خودش شده بود و ریتا و تک تک کسایی که باهاش بد رفتاری کرده بودن رو به ابعاد مجلسی ریز ریز کرده بود.

لایتینا بعد از این که حسابی خمیرش رو با مداد به هم زد، تو آبکش گذاشت تا قشنگ ور بیاد. بعد به ماشین لباس شویی منتقلش کرد و ماشین رو روشن کرد.

-ماشین لباس شویی آخه، مرگخوار بی عقل ما؟

خب... لایتینا قطعا مرگخوار بی عقلی بود! وگرنه کدوم مرگخواری بود که اینقدر به مشنگ ها و وسایلاشون علاقه نشون بده؟

لرد که یه دور خمیر شده بود، حالا یه بار دیگه داشت تجزیه می شد.
-مارو از اینجا بیرون بیار! سرگیجه گرفتیم... حل شدیم!

اما حتی اگه هم قرار بود لایتینا بشنوه، با اون وسیله ی مشنگی که گذاشته بود تو گوشاش قطعا چیزی نمی شنید.

-هر چی هست تقصیر این مشنگاس. وقتی دوباره تبدیل به لرد بشیم، همشون رو از هستی ساقط می کنیم.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۲۷:۲۴
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
مامور مواد مخدر که از ناکجا آباد ظاهر شده بود بالا سر لرد زانو زد و مشتی از لرد-آرد رو برداشت.

- ما رو انقدر جا به جا نکنید. کجا رو اشتباه کردیم که ما رو مواد مخدر میبینن، همه ش زیر سر مورفینه ما میدونیم. این دختره هم هیچ کاری نمیکنه، بیا نذار این مردک مارو انقدر تو مشتش جا به جا کنه.
- مواد نیست که اون آرده. دستمالیش نکنید انقدر میخوام نون بپزم.

لایتینا دوباره سعی کرد لرد رو جمع کنه و توی دستمالش بریزه.

- میدونستیم علامت شومی که روی ساعدتت گذاشتیم بیخود نبود...

لرد که دوباره توی دستمال گذاشته شده بود برای چند لحظه اطرافشو ندید.

- ولی اون مواد مخدر بود خانم محترم.
- میگم آرد بود. نگاه کن...

دستمال روی سر لرد کنار رفت اما تا لرد- آرد تا اومد دوباره اطرافشو ببینه حس کرد در حال ریخته شدنه.
- ما چرا داریم فرو میریم؟ نکنه انداختمون تو باتلاق؟
- ببین آرده، حالام دارم باهاش خمیر درست میکنم. برو مزاحم نشو.

مامور با تعجب به لرد-آرد هایی که در حال هم خوردن بودن نگاه کرد. لایتینا هم مدادی در آورد و با اون شروع به مخلوط کردن خمیر و لرد کرد.

- هم نزن ما رو. با اون مداد هم نمیزنن که... نوکشم که تیزه. باید توی انتخاب مرگخوارانمون دقت بیشتری کنیم... میگیم انقدر ما رو با این خمیرت یکی نکن.

لرد که چیزی جز خمیر تو اطرافش نمیدید حس کرد دردی توی تک تک دونه های آردیش میدوه. شاید دوباره باید تبدیل میشد.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
- نون؟! ما با این ابهت‌ِ وصف نشدنی‌مون تبدیل به نون بشیم؟ لابد قراره ما رو تو فر هم بذاری!

لایتینا ناگهان احساس کرد چیزی کم است. دستش را در جیبش فرو برد و مشغول گشتن شد. دستمالِ حاویِ لرد را درآورد و با دست دیگرش آن را نگه داشت تا راحت‌تر به گشتن بپردازد.
انگشتانش راهِ خود را از میانِ وسایل و خرت و پرت‌های مشنگی باز کردند تا به هدفِ موردِ نظر رسیدند.

پس از اینکه هندزفری را در گوشش قرار داد و آهنگِ موردِ علاقه‌اش را پلی کرد، بپر بپرکنان از اتاق بیرون رفت. غافل از اینکه دستمال باز شده بود.

- هی! حواست کجاست؟ انقدر نپر! ما داریم می‌ریزیم زمین!

اما لایتینا حتی بدونِ هندزفری هم صدای لرد را نمی‌شنید.

- خانوم محترم!
- نمی‌شنوی؟ با توعه!

لایتینا هیچ چیز نمی‌شنید.


بووووووووووق


اما این را شنید. هندزفری‌اش را درآورد و برگشت.
- بله؟ با منی؟

صاحب صدا بوق را در جیبش گذاشت. چند قدم نزدیکتر شد و چیزی که در دستش بود را به او نشان داد.
- من مامور مبارزه با مواد مخدر هستم. میشه لطف کنید توضیح بدید اینا چیه که از لای دستمال شما روی زمین ریخته؟
- مردک ابله! ما آردیم!


ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۱ ۱۶:۱۰:۵۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-آخی...این چیه ریخته اینجا؟
-آخی خودتی...ما احتیاجی به دلسوزی نداریم. نریختیمم...فقط کمی شکستیم. تعمیرمون کنی عین روز اولمون میشیم و پاداش بزرگی بهت میدیم. فقط دقت کن تکه هامون دقیقا کنار هم قرار بگیره. چپکی نشیم. ابهتمون کم میشه.
-بندازمش دور. کثیفم شده حتما.
-این بود حرفی که ما زدیم آخه بی خرد؟

لایتینا به طرف لرد خم شد و با دستمالی جمعش کرد.
-کمی خاکی شده...کمی هم سوسکی شده. ببرم بریزمش سطل آشغال.

لرد معترض شد!
-ما آشغالیم آخه؟ هر دو ساعت یه بار یکی تهدید به سطل آشغالمون میکنه. نامردای خائن ضعیف التشخیص!

لایتینا ناگهان متوقف شد. چشمانش برقی زد...
-ولی چرا بریزم دور؟ هنوزم میشه ازش استفاده کرد. حداقل برای بعضیا که قدرت خرید همینم ندارن. آرد خوبی به نظر میرسه. محفلم که گشنه...

لرد با خودش فکر کرد:آرد؟...پس بعد از شکستن باز هم تبدیل شده بود...و این بار خطر بزرگتری تهدیدش میکرد. کسی آرد را خام نمیخورد.

لایتینا دستمالش را بست و در جیب گذاشت.
-الان میبرمت...خمیرت میکنم. باهات نون میپزم...


ویرایش شده توسط وینسنت کراب در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۱ ۱۵:۲۸:۱۴

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
در پشت سر ریتا رو به بسته شدن می‌ره، اما هنوز بسته نشده بود که بلافاصله با صدای گرومپی به دیوار برخورد می‌کنه. فردی که با اشتیاق خودش رو تا اونجا رسونده بود، با دیدن اتاق خالی از ذوق و شوق میفته.
- ای بابا... دیر... رسیدیم!

سپس نفس‌نفس‌زنان به سمت بطری آبی که روی میز قرار داشت می‌ره و محتوای اونو داخل لیوانی که تا چند ثانیه پیش قلم‌پر بود می‌ریزه.

- مارو بذار زمین. نکن. دیگه نمی‌نویسیم. شایعه‌پراکنای ملعون. یکی دو تا هم نیستن که!

لرد به سرعت از روی میز برداشته می‌شه و کله‌ی لرد با حفره‌ای که دهن نام داشت، چشم تو چشم می‌شه!
- نـــه! دهنی شدیم! لبشو به ما زد. ما رو تفی کرد!

بله، لرد در اشتباه بود. این یکی به نظر خبرنگار نمیومد و تنها فردی تشنه بود. بسیار هم تشنه! چرا که برای بار دوم و سوم هم از آب پر و خالی می‌شه و به لب‌های تشنه‌ش برخورد می‌کنه. اما اوج فاجعه اونجا بود که...

- پاتر؟ از میون این همه جادوگر و ساحره تو باید به این اتاق میومدی و تشنه می‌بودی؟ کله‌زخمی‌ای شدیم! یکی ما رو از دست این نجات بده!

بلافاصله لیوان از دست هری پاتر به دست نفر دومی که همراه او وارد اتاق شده بود داده می‌شه. آرزوی لرد برآورده شده بود! اما کمی کجکی... این‌بار کله‌ای مو قرمز به نوشیدن آب از طریق لرد-لیوان اقدام می‌کنه.

- نخواستیم، پشیمون شدیم. نجات ندین. اینقد مارو دست به دست نکنین... ولی... درسته که ما ویزلی و پاتری شدیم، ولی شما هم مایی شدین!

هری بعد از رفع تشنگی ضربه‌ای به کمر رون می‌زنه.
- بیا بریم. شاید اتاقو اشتباهی اومدیم و مصاحبه‌ی پروفسور یه اتاق دیگه بوده.

بر اثر ضربه‌ی وارده، آب به گلوی رون می‌دوه و مقداری از آب دهنش همراه سرفه‌هاش به سمت لیوان پاشیده می‌شه.
- درسته، بریـ... اوپس. این چرا شکست؟
- بی‌عرضه‌ی دست و پا چلفتی! شکستیم. مارو شکوندی! دست و پامون از بدنمون جدا شد، حتی شاید سرمون! اعضای بدنمونو بهمون برگردون.

لیوان با محاسبه‌ی اشتباه رون رو لبه‌ی میز قرار گرفته بود و با صدای پاقی افتاده بود و شکسته بود. البته که رون موجود خوش‌قلبی بود و می‌خواست با "ریپارو" لیوانو دوباره به حالت عادیش برگردونه.

- آفرین، درستمون کن. وای به حالت اگه وقتی به هیکل خودمون برگشتیم درست جوش نخورده باشیم!

- رون کجایی پس؟ بیا دیگه!

اما عجله‌ی هری باعث می‌شه رون چوبدستیشو پایین بیاره و لیوانو در همون حالت رها کنه و دوان دوان به دنبال دوستش از اتاق خارج شه.
قیافه‌ی لردِ متلاشی شده، اگه انسان بود، در اون لحظه بسیار دیدنی می‌بود... !


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.