لرد بعد از دقایقی کله پا شدن و یک بار با مخ فرود اومدن و یکبار با مخ به سقف خوردن، بالاخره متوقف میشه و لایتینا هندزفری به گوش، شاهکارشو از لباسشویی در میاره.
لرد که حسابی هم خورده بود، دچار سرگیجه و حالت تهوع وصفناپذیری شده بود!
- اگه هیکل خودمونو داشتیم... با همین دهنمون... روت بالا میاوردیم تا بفهمی.
اما لرد انسان نبود و لایتینا هم گوشی برای شنیدن نداشت. پس لردو میگیره و به سمت گاز میره.
- خب، اینطور که من تو تلبیجیزون دیدم، بعدش باید بپزمش. فک کنم فر جای خوبی باشه.
لایتینا قبل از قرار دادن لرد در فر، اونو روشن میکنه تا حسابی داغ بشه. بعدش لردو برمیداره و به سمت فر میبره.
- نه! داغه. ازش حرارت بیرون میزنه. ما اون تو میپزیم. جزغاله میشیم. اگه مارو اون تو بذاری بعدا خودتو میپزیم.
همون موقع لرد متوجه تغییر حالتی تو وجودش میشه. دست و پا و چشم و سایر اعضا و جوارح بدنش که پراکنده بودن، ناگهان انگار که به هم چسبیده بودن و بدنی واحد پیدا کرده بود.
- ما... ما تغییر شکل دادیم... ما نمیدونیم چی شدیم! ما شاید پختنی نباشیم. شاید با گرما بمیریم. مارو نذار اون تو.
اما لایتینا که متوجه تغییر حالت لرد نشده بود، درِ فرو میبنده و لرد درون محفظهای داغ، محبوس میشه.
- قلقلکمون میاد. ما قلقلکی نبودیم. انگار داریم باد میشیم. باد شدیم.
همون موقع صدای پاقی بلند میشه و لرد که یک دونهی ذرت بود، حالا پخته میشه و تبدیل به پاپ کورنی آمادهی میل کردن میشه.
- شانس آوردی پختنی بودیم.