هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۰:۱۸ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
بورگین از سکوت و نگاه‌های سرگردان مرگخوارها استفاده کرد و سریعا افزود:

- اینا اسماشون بیخود فرق داره ... هر شرکتی به یه اسم می‌زنه. نمونه آلمانیش برگردانه، اینارو ترکیه می‌زنه؛ سرگردانه!

لینی با تردید گفت:

- خوب بالاخره هیچی جنس آلمانی نمی‌شه!

بورگین که اکنون صدایش از اتاق پشتی مغازه می‌آمد گفت:

- نفرمایید خانم! الان ترکیه از شیر تسترال تا فضله مشنگ رو با بهترین کیفیت تولید و صادر می‌کنه.

تصویر کوچک شده


لرد «زمان‌سرگردان» به دست وسط میدانی ایستاده بود که نمی‌دانست کجاست. اطراف میدان درشکه‌ها و فولکس‌های غورباقه‌ای قرمز رنگ در تردد بودند. بی حرکت ایستاده بود و سعی در تحلیل فضای اطراف داشت که ناگهان متوجه چند ساحره با ردای سیاه رنگ در آن سوی خیابان شد. خواست به سمت آن‌ها برود که ناگهان عده‌ای با سبیل از بناگوش در رفته، لباس‌های یک شکل و ستاره‌های طلایی بر دوش به ساحره‌های سیاهپوش حمله ور شدند و پس از چند چک افسری ردا از سرشان کشیدند. لرد احساس کرد آن‌جا هرجا که باشد محل مناسبی برای جادوگرهای سیاه نیست پس سریعا زمان‌سرگردان را چرخاند.

تصویر کوچک شده


لرد باز هم در همان میدان ایستاده بود. میدان اما همانطور نایستاده بود و دستخوش تغییرات زیادی شده بود. دور تا دور میدان ماشین‌های مشنگی جدید و متنوعی در تردد بودند و عده ای نیز مشغول فروش پایان نامه بودند. لرد کنجکاو شد که پایان چه نامه ای به فروش می‌رسد، خواست جلو برود اما ساحره‌های سیاهپوش دیگری توجهش را جلب کردند. ساحره‌ها به دختری که روی یک سکوی بلند ایستاده بود حمله ور شدند و با چوبدستی‌های کلفت‌تر از حد معمول خود او را طلسم کردند و سپس ردای سیاهی به سرش کشیدند و او را با ماشین مشنگی نسبتا بزرگشان به محل نامعلومی بردند. لرد در مورد چند چند بودن مردم آن ناحیه با خودشان نیز کنجکاو شد اما وقت چندانی برای فکر کردن به آن‌ها نداشت و ترجیح می‌داد بار دیگر از زمان‌سرگردانی که مشخص نبود او را به چه زمان و مکانی خواهد برد استفاده کند بلکه مرگخوارانش را بیابد و آن‌ها را بابت این جنس بنجل تنبیه کند.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۳:۴۸ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
خلاصه:

لرد از کشتن پدرش کمی متاسفه و می خواد این قضیه رو جبران کنه. برای همین از مرگخوارا می خواد از پدر و مادرشون رضایتنامه بگیرن و بیارن.
بعضیا موفق می شن رضایتنامه رو بگیرن و بعضیا نه...
ولی این کار لردو راضی نمی کنه. لرد سیاه به این نتیجه می رسه که کسی که باید بره و از پدرش رضایتنامه بگیره، خودشه! برای این کار احتیاج به زمان برگردان داره. مرگخوارا باید برای لرد یه زمان برگردان تهیه کنن.
مرگخوارا به مغازه بورگین و بارکز می رن.

................

-چه خبره؟ چرا مغازه رو روی سرتون گذاشتین؟

کراب که به شکل کلی و خاصی جوگیر شده بود جلو رفت.
-من با آقای بارکز کار دارم.

بورگین کمی روی پیشخوان خم شد.
-من که اینجام...چه گیری دادین به بارکز؟

بانز احساس کرد در جوگیری از کراب عقب مانده. برای همین جلو رفت.
-می گما...ارباب که اینجا کار می کردن هفته ای چند گالیون بهشون می دادین؟ انعام هم...

با ضربه بلاتریکس، بانز برای مدت مدیدی خاموش شد. چون ضربه با پای اسکلت عتیقه بسیار گرانقیمتی که سالها بود در گوشه ای از مغازه خودنمایی می کرد، زده شده بود.
پای اسکلت روی سر بانز خرد شد. بلاتریکس بقیه اسکلت را به گوشه ای پرتاب کرد.
-می خواستم امتحانش کنم ببینم برای رودولف به اندازه کافی محکم هست یا نه..نبود!

و رو به بورگین کرد.
-خب...حالا شما...سریع می رین به انبار مخفی پشت مغازه تون و یه زمان برگردان برای ما میارین!

بورگین بلاتریکس لسترنج را به خوبی می شناخت. در واقع در آن لحظه ترجیح می داد خود لرد سیاه برای خرید به مغازه اش مراجعه کند تا این مرگخوار خشن که معنی "ندارم" و پیدا نمی شه" را نمی فهمید!
-خب....امممم...راستش...زمان برگردان ندا...

چوب دستی بلاتریکس به آرامی بالا رفت...و چشمان بورگین نوک چوب دستی را دنبال کرد.
-ندارم...ولی یه چیز بهتر دارم...زمان سرگردان...می خوایین؟ براتون بیارم! خیلی به درد بخوره.




پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
مرگخواران عذاب وجدان گرفته، سعی کردند بانز را آرام کنند.
سعی کردند دستی به شانه اش زده و سرش را نوازش کنند. ولی این ممکن نبود. نه جای سر بانز مشخص بود و شانه اش. برای همین به دلداری لفظی اکتفا کرده و سعی کردند روی ماموریتشان تمرکز کنند.

-زمان برگردان فروشی...زمان برگردان فروشی...کجا یکی دیده بودم؟
-مطمئنی دیده بودی؟
-داشتن زمان برگردان که ممنوعه. احتیاج به مجوز داره. ما باید یه جایی رو پیدا کنیم که مخفیانه زمان برگردان بفروشه.
-یافتم! مغازه بورگین و بارکز! همون جایی که ارباب قبلا کار میکردن. مغازه ایه بسیار مخوف و مرموز.


مرگخواران همگی با هم به سمت مغازه بورگین حرکت کردند.

مغازه مثل همیشه تاریک و به هم ریخته بود. نه اثری از بوگین بود و نه بارکز.

-بورگین؟...بورگ؟...اینجایی؟...بارکز؟
-بارکز دیگه کیه؟
-من چه میدونم! وقتی اسمش هست حتما خودشم جزو شرکای مغازه اس دیگه.
-یکی رسیدگی کنه! ما مشتری هستیم. همیشه حق با مشتریه!








ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-صبر کنین. من آماده نیستم!

با شنیدن صدای بانز همه به طرف جایی که احتمال میدادن اونجا وایساده باشه برمیگردن.

-چته باز؟
-میخوای بری لباس بپوشی؟
-آماده نیستی که نباش...ما میریم.
-تمرکز نداری؟

صدای لرزون بانز به گوش میرسه:
-من فقط از نظر روحی آمادگی ندارم. چند لحظه بهم فرصت بدین.

مرگخوارا همونطوری علاف و معطل منتظر میمونن.
چند لحظه میگذره...چند دقیقه میگذره...ولی خبری نمیشه. آخرش صبر آرسینوس که از اولم زیاد نبود تموم میشه.
-چی شد پس؟ آمادگی روحی پیدا نکردی؟

جوابی نمیاد.

-بانز؟...بانز؟...کجایی؟

جواب رو لینی پیدا میکنه!
-نامرد! خودش تنهایی رفته ناکترن! قبل از ما رفته زمان برگردان پیدا کنه.

مرگخوارا با عجله به ناکترن آپارات میکنن. همشون یه حس "مگه گیرت نیاریم" خاصی نسبت به بانز دارن.
ولی صدای پاق اضافه ای کنارشون به گوش میرسه.

-کی بود؟
-کی پاق کرد؟
-خودتو نشون بده!

صدا جواب میده:
-منم نامردا! بانز...خودمم نمیتونم نشون بدم. همچین قابلیتی ندارم. چرا منو گذاشتین رفتین؟ دو دقیقه رفته بودم دستشویی که تمرکزمو به دست بیارم!




چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
بخش اول دیالوگ هکتور، چنان مرگخواران را دچار خوف کرد که هیچ کس به بخش دوم توجهی نکرد.
مرگخواران در حالی که میکوشیدند بدون جلب توجه، از هکتور فاصله بگیرند، در گوش یکدیگر پچ پچ میکردند...
- قورت داد مبل رو؟
- غیر ممکنه!
- من یکی که اینطوری اصلا نمیتونم. زیرِ مبلِ اتاقم درد گرفت حتی.
- توی اتاقت مبل داری؟
- ارباب یهو نگن سر راه بریم مبل بخریم که اصلا در توان من یکی نیست...

مرگخواران، زیر چشمی به لرد سیاه نگاه کردند. اما لرد به آنها نگاه نمیکرد. او در حال شال پیچ کردن نجینی، جهت جلوگیری از سرما خوردن وی بود.

- چرا دارید عقب عقب میرید؟ میخواید آماده بشید برای آپارات کردن؟

دو گالیونی مرگخواران هنوز کج بود.
هکتور این موضوع را متوجه شد، پس نگاه عاقل اندر سفیهی به مرگخواران کرد و گفت:
- آپارات دیگه... کوچه ناکترن.

مرگخواران:

- بریم برای ارباب زمان برگردان بخریم. البته معجون زمان برگردان هم هست... ولی چون ارباب سفارش معجون ندادن، بریم اول خود زمان برگردان رو بخریم براشون.

مرگخواران متفکرانه به یکدیگر نگاه کردند.
- میتونیم برای خودمون وسایل آرایشی هم بخریم.
- امیدوارم قمه مدل جدید داشته باشن.
- نقاب و کراوات جدید... ست بشن با هم حتی...

- اجناس فوق العاده ای هستن مرگخواران ما. برید همه‌ـشون رو بخرید با پول خودتون. بعدش هم بیارید به ما تقدیم کنید. زمان برگردان هم یادتون نره.

مرگخواران از پاسخ باز ماندند و آماده آپارات شدند.



پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-زمان برگردان فروشى!

ملت در فكر فرو رفتند و سعى كردند به ياد بياورند كه آخرين بار، كجا "يك زمان برگردان فروشى" ديدند.
-من بگم؟

كسى توجهى نشان نداد.

-من... من بگم؟... اينجا، كنار بلاتريكس... من!

باز هم كسى توجهى نشان نداد، به جز يك نفر...
بلاتريكس تشك مبل را برداشت و داخل حلق هكتور فرو كرد.

-مع بعبو؟ مع عينعا!...
-اون دختره گرنجر...زمان برگردان داشت...نداشت؟
-نه! نه اون تحويل داد زمان برگردانش رو آخر كتاب.

ملت با تعجب به به هكتور نگاه مى كردند.
-تشكه كه كرد تو حلقت كو؟!
-قورتش دادم! من بگم؟ من ميگم! بريم كوچه ناكترن... اونجا حتما يه زمان برگردان فروشى پيدا ميشه.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۲۷:۲۲ شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 371
آفلاین
مرگخواران همگی با هم تو فکر فرو رفتن. اونا زمان برگردون نداشتن و باید هرطور شده یکی برای اربابشون پیدا میکردن. اونا همچنان درحال فرو رفتن تو فکر بودن و فکر کم کم داشت شروع به هضمشون می‌کرد که ناگهان فهمیدن چیکار کنن.

مرگخواران:

آرسینوس متوجه سنگینی نگاه مرگخواران شد به بقیه نگاه کرد و فهمید که همگی با خشم و غضبی مرگخوارانه بهش زل زدن.
- مگه قرار نبود تو فکر هضم شیم؟ حق اینو ندارم که با خونسردی تو فکر هضم شم؟

مرگخواران:

- میخواین مشکلمون رو با گفت و گو حل کنیم؟ لااقل با نگاه حل نکنیم؟

مرگخواران اومدن دوباره نگاه غضبناکی به آرسینوس بندازن که دیدن وقت گالیونه پس نباید اون رو با نگاه خشمناک به آرسینوس هدر بدن.

- چه وضع پیشنهاد دادنه خب؟ الان ما زمان برگردون از کجا برای ارباب بیاریم؟
- الان کل مشکلتون اینه؟ این که مشکل نیست. درست میشه.

- گفتیم برامون زمان برگردان بیارین!

آرسینوس که با شنیدن صدای لرد سرجاش صاف شده بود نگاهی به مرگخواران انداخت.
- خب کجا بودیم؟


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۶ ۱۱:۱۱:۰۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۶ ۱۱:۱۱:۵۷

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
خلاصه:

لرد از کشتن پدرش کمی متاسفه و می خواد این قضیه رو جبران کنه. برای همین از مرگخوارا می خواد از پدر و مادرشون رضایتنامه بگیرن و بیارن.
بعضیا موفق می شن رضایتنامه رو بگیرن و بعضیا نه...
آرسینوس از رودولف می خواد که با گرفتن سی گالیون براش رضایتنامه جعلی جور کنه.

....................

رودولف نگاهی به سکه ای که در دست آرسینوس بود انداخت.
-سی گالیونی داشتیم ما؟

آرسینوس مجددا پرسید:
-برای آخرین بار می پرسم...با سی گالیون چیکار می تونی برام بکنی؟

رودولف سکه آرسینوس را قاپید...آن را بین دندان هایش گذاشت و امتحان کرد.
-می تونم چند وعده شام مفصل بخورم!

و قبل از این که آرسینوس موفق به نشان دادن عکس العملی بشود به پاتیل درزدار آپارات کرد. آرسینوس هم قصد آپارات داشت، ولی دستی یقه اش را گرفت و مانعش شد.
-اوهوی...کجا؟ مگه نفرمودیم یا رضایتنامه میاری و یا ارتش ما رو ترک می کنی؟ رضایتنامه ای تو دستت نمی بینیم و ارتش ما رو ترک کرده به نظر نمی رسی...بکشیمت؟

به نظر آرسینوس بسیار حیف بود که در عنفوان جوانی کشته شود...برای همین از آخرین حربه اش استفاده کرد.
-ارباب...پس خودتون چی؟

-خودمون چی چی؟
-رضایتنامه خودتون! البته شما احتیاجی به تایید شدن ندارین...ولی فکر نمی کنین این رنجی که می کشین فقط با گرفتن رضایتنامه از پدر و مادر خودتون از بین می ره؟
-فکر نمی کنیم!
-خب بکنین ارباب! خیلی منطقی حرف زدما!

دست لرد کمی شل شد...شاید هم حق با ماسکی بود. لرد آنقدر منقلب شده بود که داشت همچون وینکی مرحوم حرف می زد.
-درسته...ما باید رضایتنامه بگیریم...یکی یه زمان برگردان برای ما بیاره!




پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۱ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 239
آفلاین
آرسینوس اوضاع اطرافش رو کمی سبک سنگین کرد. اگر رضایت نامه تقلبی از رودولف میخرید و اربابش میفهمید ، بدتر بود یا اینکه بدون رضایت نامه بر میگشت ؟ همینجوری که فکر میکرد، تو عمق افکارش به تالار گریفیندور هم سری زد. هرمیون که میبرتم اتاق خون، آنجلینا هم بعید میدونم جای مامانم وایسه. مالی و آرتور شاید راضی بشن اینو به عنوان سرپرستم امضا کن؛ اما اگر توش حرف های بد بزنن ، چی ؟ شاید به ارباب توهین کنن، از محفلی ها هیچی بعید نیست. حرمت هیچی حتی لرد کچل رو هم نگه نمیدارن.
بالاخره تصمیمش رو گرفت. کیف پولش رو از جیب پشتیش در آورد و به گالیون های توش نگاهی کرد. با 10 گالیون خودش که میخواست کباب ترکی بخوره. نگاهش به 30 گالیونی که بچه های گریفیندور برای خرید کیک تولد رون جمع کرده بودن ، افتاد.
آرسینوس به خودش اطمینان داد که رون نیاز به کیک نداره و همین که همه دوستاش دور و اطرافش باشن کافیه واسش. 30 گالیون گریفیندوری ها رو از کیفش در آورد و به طرف رودولف حرکت کرد.
-رودی، با 30 گالیون چی گیرم میاد؟
-چی دوس داری؟ یه ساحره هس تو هاگزمید ...
-نه نه نه نه

آرسینوس به سرعت حرف رودولف رو قطع کرد تا به جاهای باریک تر کشیده نشه. خم شد و تو گوشش زمزمه کرد.
-رضایتنامه پدر و مادر تقلبی میخوام. 50 گالیون با تعریف از لرد گفتی ، رفاقتی واسه ما 30 گالیون بزن بریم.
-من و تو رفاقتی نداریم که، اون موقع که گفتم بیا وینگ من(Wingman) من شو بریم ساحره های گریفیندوری پیدا کنیم، با غیرت شدی و گفتی به ساحره های گریفیندور دست نزنم، باید فکر اینجور موقعیت ها رو هم میکردی.

آرسینوس با ناراحتی به رودولف خیره شد. سعی کرد چشماش رو گشاد کنه و کمی اشک بریزه تا شاید رودولف راضی به کمک بشه ولی وقتی متوجه شد که نه تنها کمکی نکرده بلکه رودولف حالش داره بهم میخوره، سریع چشماش رو به حالت اولیه برگردوند و با ناامیدی گفت.
-باشه. با 30 گالیون چیکار میتونی بکنی واسم؟




پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۳ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۷:۲۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
از ما به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
- من مرد تنهای شبم، مهر خموشی بر لبم...
- به به! چشمم روشن! حالا دیگه بزرگ شدی و سر خود تصمیم می گیری؟ که نمیخوای حرف بزنی؟
- تنها و غمگین رفته ام، دل از همه گسسته ام...
- بدون اینکه ما اجازه بدیم کجا تشریف می برین آقای جیگر؟
- از شهر تو من رفته ام، کوله بارم را بسته ام...
- کروشیو آرسینوس!

آرسینوس بعد از اینکه درد تمام استخوان هایش را در نوردید، فهمید که باید هندزفری را از گوشش در بیاورد و بعد بیاید تا با اربابش صحبت کند و موقع صحبت هم هیچ آهنگی را زیر لب زمزمه نکند!
- ب...ب...ببخشید ارباب... امر بفرمایید ارباب!
- پرسیدیم که رضایت نامه ت کو؟
- چه رضایت نامه ای ارباب؟ چه پدری؟ چه مادری؟ من همینطوری یهویی به دنیا اومدم!

لرد نگاهی به سر تا پای آرسینوس انداخت. هنوز در عجب بود که چگونه این همه موجود عجیب و غریب را در خانه ریدل راه داده است. شاید باید دوباره نگاهی به فرم عضویت و سوالاتش می انداخت و به روزش می کرد. حداقل می دانست چه کسانی وارد خانه آبا و اجدادی ریدل ها می شوند.
- نمیشه! قانونی که ما وضع کردیم صراحتا اعلام می کنه که باید رضایت نامه داشته باشی وگرنه باید از ارتش ما بری بیرون. ما برای هیچ کسی استثنا قائل نیستیم. حتی شما دوست مرگخوار عزیز ذلیل!
- ولی ارباب... من دیگه هیچ جایی رو ندارم که برم. تنها و بی کس و غمگینم ارباب! من بجز زیر سایه شما، زیر هیچ سایه ای نمی تونم برم... .
- وقت ما رو تلف نکن! بعدی!
- ارباب... من که جیک جیک می کنم برات، معجون خوشمزه درست میکنم برات، بذارم برم؟
- بله! برو!

آرسینوس از اینکه بتواند دل اربابش را بدست بیاورد، نا امید شد و به سمت درب خروجی رفت، درست قبل از اینکه از در خارج شود، صدای زمزمه ی رودولف را شنید:
- فروش انواع مدرک علمی و غیر علمی... لیانس، فوق لیسانس، دکتری فقط 3 هزار گالیون... رضایت نامه والدین اصل، ساده 10 گالیون، همراه با تعریف از ارباب 50 گالیون...


Always







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.