هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
اهم اهم!
سلام آقای ناقلای متشخص!
از گزینه سه خیلی خوشم اومد،کار اوباشانه ی جالبی بود.
و درمورد رول...اولا که فیلم ترسناک کمتر نگاه کن،دوما که در بدو ورود ساختمانو کثیف نمودی؟الان میدونی باید چقد گالیون بدیم تمیزش کنن؟صبح یکی رو آوردم گرد و غبار و تار عنکبوتا رو تمیز کرد!تایید شد آقا تایید!بیا برو تو مرلینگاه ساختمون زودتر!


پ.ن:پختون رو چک کنید و تصویر رو توی امضاتون قرار بدید.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۰۸:۰۰
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 229
آفلاین
1) خود را در یک جمله، به شیوه اوباشانه معرفی کنید.

آی اَم یه ناقلای متشخص! (ضمن گفتن این جمله سرش را با حالتی اوباش طور به چپ و راست تکان می دهد.)

2) علت تصمیمتان برای عضویت در گروه چیست؟

اگه زامبی ها حمله کنن و دنیا رو بگیرن، لازمه که مهارت های اوباش گونه رو در حد استادی بلد باشم.

3) یک نمونه رفتار اوباشانه را شرح دهید.

تیکه تیکه کردن چوبدستی های گریک و قایم کردن اون تیکه ها زیر تخت آندریا.

4)رولی کوتاه درباره واکنش خود بعد از دیدن اعلامیه اوباش بنویسید.

شب از نیمه گذشته بود. از آسمان باران و برف و تگرگ می بارید. زامبی ها از شمال، جنوب، مشرق و مغرب به خیابان های هاگزمید هجوم آورده بودند. گادفری در حالی که اره برقی اش را در زاویه ی 360 درجه می چرخاند، از بین جمعیت زامبی ها راه باز می کرد. کله های زامبی ها یکی پس از دیگری روی زمین می افتادند. شعبده باز کله ها را برداشت و همان طور که با آن ها روپایی می زد، به اره کردن کله های بقیه ی زامبی ها ادامه داد.

به تدریج کمبود عشق، خستگی، گرسنگی، تشنگی و از همه مهم تر نیاز شدید به مرلین گاه بر گادفری مستولی شد. در همین هنگام، تابلویی با این مضمون توجه شعبده باز را به خود جلب کرد:

نقل قول:
مدیریت جدید کریس چمبرز به اطلاع میرساند: ثبت نام اوباش به زودی شروع شده و فرم ثبت نام در همینجا قرار داده میشود، لطفا اوباشانه وارد شوید!

گادفری چند تا کله زامبی به دست گرفت؛ شانه هایش را عقب و سینه اش را جلو داد؛ با ژستی اوباش طور وارد ساختمان اوباش شد و هنوز داخل نیامده پُکید و همه جا را زرد کرد.


ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۲ ۲۳:۲۵:۰۴
ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۲ ۲۳:۳۰:۲۵


نسخه ی انگلیسی داستانم
بسی ممنون میشم برین این جا و بهش رای بدین و کامنت بذارین.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده



پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
فرم عضویت در گروه اوباش هاگزمید،اوباشانه پر کنید!
.........
1)خود را در یک جمله،به شیوه اوباشانه معرفی کنید.


2)علت تصمیمتان برای عضویت در گروه چیست؟


3)یک نمونه رفتار اوباشانه را شرح دهید.


4)رولی کوتاه درباره واکنش خود بعد از دیدن اعلامیه اوباش بنویسید.


ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۲ ۲۲:۱۸:۴۱

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
هاگزمید
مردم هاگزمید درحال رفت و آمد بودند،هر از چندگاهی پیش میامد که کسی در آن هیاهوی خرید و سرگرمی،نیم نگاهی به ساختمان قدیمی و پنجره های تار عنکبوت بسته ((اوباش هاگزمید))بیاندازد.اکثر مردم وقتی درب این ساختمان را قفل شده میدیدند لبخندی گوشه لبشان جای میگرفت،هیاهو و آشوبی که لیسا و دار و دسته اش ایجاد کرده بودند به این زودی ها از یاد مردم شهر هاگزمید و دانش آموزان بازدید کننده نمیرفت.
در میان این لبخندها و تجدید خاطرات،کسی به کریس چمبرز که پاورچین پاورچین به سمت در رفت و قفل آن را باز کرد،توجهی نکرد.
اگر کسی کریس را در آن حالت میدید،میفهمید چه اتفاقاتی در انتظار هاگزمید است،او با یک کیف پر از کاغذها و برنامه هایی که برای اوباش و هاگزمید چیده بود،به سمت میز خاک خورده ای که حالا برای او بود میرفت.
...
...
چند روز بعد مردم هاگزمید با تعجب و ترس،به بنر بزرگی که روی ساختمان اوباش نصب شده بود،خیره شده بودند.
نقل قول:
مدیریت جدید کریس چمبرز به اطلاع میرساند:ثبت نام اوباش به زودی شروع شده و فرم ثبت نام در همینجا قرار داده میشود،لطفا اوباشانه وارد شوید!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶

رگناک اولold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۲ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۷ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶
از تالار ریون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 23
آفلاین
سلام بر تمام اوباش
۱_ تاریخ عضویت از اولین شناسه خود را بنویسید.
این شناسه که خب دو نهایت سه روزه قبلی فک کنم از پاییز 87یا 86 تا یه جاهیی تو 91 بود.
۲_هدف اصلی شما جهت عضویت در دسته اوباش.
مرگخوارا خوبن زیادن محفل خوبه زیاده کاراگاه هم زیادی روشنه واسم. رول سیاه بیشتر کمی سفید دوست میدارم. حس می کنم اینجا جای کار بیشتر داره و دستمون باز تره چون خیلی از گروه ها تو کتاب رولینگانیزه شده.
۳_ یک عمل ضد وزارتی خود را شرح دهید.
۴_ اوباشانه ترین کار خود را شرح دهید.

_"خب اولا که وقتی وارد زمین شدم توسط پرتالی که تو تارتاروس ایجاد کردم (نگرانش نباشید کلا نابود شد همش جذب بنده شد تا بتونم پرتال درست کنم بیام پرتال یه چی مثل آپاراته خودتونه) با کلی جادوگر بر خورد داشتم. یه جزیره دور افتاده جز خاک هلند بود که به خاطر فرار چند تا اژدها ملت کاراگاه و جونور شناس و غیره ریخته بودن اوضاع رو درست کنن. و خب پر از جادو و اینا بود منم که برای بقا نیاز به جادو دارم خودم رو به اونجا رسوندم و درست وسط معرکه ظاهر شدم که باعث شد کل سپری که برای محافظت از مشنگا ساخته بودن کلا جذب بنده شد و بنده درست در محل آتیش چند تا اژده بودم که جذب جادوئیم به اضافه سپری که جذب کرده بودم باعث از بین رفتن کل جزیره به همراه اژدها ها و ملت جادوگر و مشنگ شد. که از اون به بعد چندین سال تحت تعقیب وزارت بودم که در مقطعی تونستن من رو به دام بندازن و تو دپارتمان اسرار تو اتاقی زندانی کنن که به تازگی از اونجا فرار کردم."

-" هی خالیبندی خوبی بود منم یه قاره رو نابود کردم"

بمب خنده کافه رو پر کرد.

-" ولی دسته اوباش جای خالی بندی و مخصوصا ارزشی بازی اینچنینی نی فک نکنم اینجا دو روزم دووم بیاری، اینجا ما نه اون محفلیای سفیدیم که واسمون مهم باشه به کسی آسیب نرسه و از این چیزا نه اون مرگخوارای از خود متچکر که فقط چند تا چیز ساده از تبهکاری بلدن، اینجا با همه ممکنه در بیافتی محفلی کاراگاه حتی مرگخوار، شرافت میان دزدا"

رگناک:

-" مگه بین دزدام شرافت هست"

ناگهان کل کافه با قیافه عبوس به سمت رگناک بر می گردن. لیسا در حالی که چوبدستیش رو زیر گلوی رگناک گرفته می گه:

-" این یه کده ابله که اوباش با اون تا الآن دووم اوردن، این یعنی اگر چیزی بدست بیاری بین همه تقسیم می شه و اگر گیر بیافتی کسی حتی نمیشناستت. البته تا قبل گیر افتادن و مردنت اینجا شاید چیزای خوبی گیرت بیاد، اینجا هم جور ادم داریم از دله دزد تا مزدور ادم کش پس حواست به زبونت باشه. تا انجام دادن اولین مامورتت باهات قهرم."



شناسه قبلیم

یاد مری و لینی (بوقی) و لونا و ققی و زینو و آسپول و فلیت و چو (بوقی) و هلنا و .... خیلی بودن نمیشه همه رو گفت خوب بخیر بازم من اومدم،

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ شنبه ۱ مهر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۳۸:۳۲
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
پایان ماموریت اوباش


خب اولین ماموریت به پایان رسید و من از دو نفری که شرکت کردن تشکر میکنم.

آماندا
پستت در کل جالب بود. خوشم اومد.

نقل قول:
- جـــــیـــــــغ آرسینوس... یه کاری بکن...


سه نقطه ها اضافه بودن به نظرم.

نقل قول:
- قرار بود به هکتور زور بگه نه اینکه لینی بکشه!


لینی بکشه؟ به نظرم اگر یه "رو" داشت بهتر بود.
لینی رو بکشه!

نقل قول:
رز جیغی کشید که توجه مرگخوار ها را جلب کرد. پس از اینکه همه به رز نگاه کردند او گفت:
- لینی میدونست که به زودی توسط یکی تو خونه ریدل کشته میشه برای همین وصیت کرده بود وقتی مرد فکو فامیلاش بیان انتقامشو بگیرن!

اینجا به نظرم ایده ی خلاقانه بود. آفرین.

جسیکا

پست شما هم خیلی قشنگ بود. به نظرم توضیحات لازم رو داشت.

فقط قشمت شخصیت ریتا... ریتا یه شخصیت مغروره. پس عجیبه که بدوئه دنبال افتاد. البته این رو به چشم اشکال نبین.

توی بعضی جاها علائم نگارشی فراموش شده بودن.
بیشتر دقت کنید.


هر دوتون خوب بودید... ولی آماندا از نظر رول نویسی ( که ما بهش میگیم آشوب به پا کردن) بهتر بود. پس نشان اوباش طلایی تعلق میگیره به...

تصویر کوچک شده
آماندا!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۹:۲۴ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶

جسیکا ترینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
اهم...
بعله!...و باز هم بعله!
اولین ومزخرف ترین ماموریت اینجانب به پایان رسید.
باشد که پیشرفت کنم...


هافلپاف ایز خفن!
شیپور خواب رودولف دست منه!
صبحا زود بیدار شید شبا هم زود بخوابید!
مراقب تلسکوپ آملیا باشید!اصلا حوصله نداره!
ارباب
بعله!و باز هم بعله...
در پناه هلگا باشید.
همین...
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
ماموریت من
انصافا نهایت آشوب به پا کردنم همین بود!



پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۳۸:۳۲
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
اولین ماموریت گروه اوباش


به عنوان اولین ماموریت گروه اوباش، طبق تصمیمات گرفته شده، قرار است در یتیم خانه ی سنت دیاگون آشوب برپا کنید.

خلاصه ای از این تاپیک:
نقل قول:
لرد متوجه شده بچه دامبلدور توی پرورشگاهه و اونو از پرورشگاه آورده. لرد خیلی به این بچه وابسته شده؛ در حدی که داره مهربون میشه. مرگخوارا تصمیم میگیرن بچه رو ( که لرد اسمش رو "تام مارولو جونیور" گذاشته) خبیث کنن.


به عنوان اولین ماموریت پست های شما نقد خواهند شد ولی امتیاز دهی نخواند شد.

تا میتوانید آشوب برپا کنید!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۷:۱۰:۵۳
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 305
آفلاین
دوریا با شدت در اتاق ثبت نام اوباش را باز کرد.

- قهرم ! چرا درست در رو باز نمیکنی؟
- مگه اینجا ثبت نام اوباش نیست؟
- چه ربطی داره؟
- آیا نباید در را اوباشانه باز کرد؟ از شما می پرسم آیا نباید از اول ورود اوباش بود؟
- قهرم! اوباش بی خاصیت قهرم!
- الان برای اوباش بودن قبولم کردی؟
- نه!
- خودت الان بهم گفتی اوباش! خودت گفتی!
- قهرم باهات قهرم! بشین سوالا رو جواب بده اوباش..
- ببین ! خودت بهم میگی...
- قهرم! قهرم!

۱_ تاریخ عضویت از اولین شناسه خود را بنویسید.

بیست و نهمین روز از پنجمین ماه سال یک هزار و سیصد و نود و چهار ساعت دوازده و پنجاه و پنج دقیقه ظهر

۲_هدف اصلی شما جهت عضویت در اوباش چیست؟

اعمال اوباشانه بیشتر=تاریکی بیشتر=قدرت بیشتر=زندگی بهتر

۳_ یک عمل ضد وزارتی خود را شرح دهید.

من نبودم که به وینکی تبریک گفتم من نبودم!
من دروغ نمیگم! من نبودم! من اصلا پشیمون نیستم! من نبودم!

۴_ اوباشانه ترین کار خود را شرح دهید.

به این قسمت که رسید دوریا لبخند اوباشانه ای زد به این گونه:

فلش بک

لیسا با کفش های تق تقیش و طبق معمول با قهر از کلاس موجودات جادویی خارج شد.
دوریا پشت سر لیسا حرکت می کرد تا اعمال اوباشانه ش رو به اتمام برسونه.

- تتتتتتق!
- وااااای!
دوریا به سمت لیسا دوید.
- پروفسور توربین نه ببخشید تورپین! حالتون خوبه؟ صدمه دیدین؟
- وای مرلین کفشم! قهرم قهرم! کدوم تسترالی اینجا روغن ریخته بود و کدوم بچه تسترالی صدای تیر در اورد؟
- من حتما پیداش می کنم و بهتون میگم کی بوده! شما اصلا نگران نباشین پرفسور!
- واقعا این کار رو میکنی؟
- حتما چرا که نه؟ من خیلی به اساتیدم علاقه دارم!
- حتی پیوز؟ قهرم قهر!
- نه پروفسور معلومه که نه! هیچ کس به اندازه ی شما نمی تونه کلاس موجودات جادویی رو به خوبی تدریس کنه!

لیسا درحالی که اشک توی چشماش حلقه زده بودن دست دوریا رو گرفت.

- به خاطر این کارت تا دو روز و سه ساعت باهات قهر نیستم!

پایان فلش بک


- برو بیرون!

و قبل از اینکه پاشنه ی کفش لیسا به چشم چپ دوریا وارد بشه و از سوراخ راست بینیش بزنه بیرون از اتاق فرار کرد و صدای خنده ی اوباشانه ش توی گوش لیسا تکرار می شد!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.