هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
خرگوش با چابکی بالا و پایین میپرید. اما به نظر نمیرسید لرد بخواهد حرکتی انجام دهد.
- پاهای ما خشک شدن انقدر ایستادیم!

مرگخواران که میدانستند در این شرایط مجبور به کول کردن اربابشان هستند، تلاش کردند سوت زنان از محل دور شوند، اما با نگاه تهدید آمیز لرد متوقف شدند و فقط به سوت زدن اکتفا کردند. لرد با شنیدن انواع و اقسام سوت های آنها گفت:
- هنرمند شدن حالا واسه ما... بریم خونه یک بلایی با سوت سرتون بیاریم که...

مرگخواران تنها با تفکر به انواع بلاهای وحشتناکس که لرد میتوانست بر سرشان بیاورد، آب دهانشان را قورت دادند و به طور کلی هنر سوت زدن را فراموش کردند.
اسنیپ با دیدن سکوت آنها در گوش آرسینوس گفت:
- هفته دیگه تو خانه ریدل معجون آموزش سوت زنی میاد رو بورس... ببین کِی بهت گفتم!

- اگه نمیاید من بشینم یه دویست سیصد لیوان آب هویج دیگه بخورم!
- تهدید کردی مارو الان؟ یهو دیدی بیخیال کله زخمی شدیم، خودتو زنده زنده تبدیل کردیم به سوپ ها!

روحیات لطیف خرگوش با شنیدن این بلای هولناک که ممکن است بر سرش بیاید، اندکی خدشه دار شد، اما خرگوش خودش را نباخت.
- خب حالا غذا نخوردید، گرسنه اید، عیب نداره. ولی چرا شکنجه میکنید دیگه؟

لرد چشم غره ای به خرگوش رفت، سپس گفت:
- بانز، بیا تو مارو کول کن. نامرئی هستی، طوری به نظر میاد که انگار در حال پروازیم. ابهتمون دوچندان میشه حتی!

بانز که تنها یک پالتوی سیاه پوشیده بود، در حالی که بغض کرده بود، آن را هم در آورد تا منظره پرواز لرد حتی کامل تر شود.
و بالاخره لرد با گذاشتن پای خود روی پیشانی و سر و کله بانز، موفق شد روی پشت او سوار شود تا جماعت مرگخواران به راه بیفتند.



پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱۰:۰۸ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده


?Trick or treat


پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۷:۳۷ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
-ارباب ارباب! مممم مم اممم امم؟

تا هکتور اومد دهنشو باز کنه و راجع به معجون هاش حرف بزنه، سریع آرسینوس و سوروس جلو دهنشو گرفتن.
اون دو نفر که همراه با هکتور عضو کلاب معجون سازان برتر قرن بودند و مدال افتخاری داشتن که کسی نمیدونست چرا روش نوشته شده از حضور شما متشکریم، حسابی از دست هکتور و خرابکاری هاش کلافه بودن و اونو مایه ی آبرو میدونستن.
البته بلا نه تنها هکتور، بلکه هر سه رو مایه ی آبرو میدونست و به همین خاطر بهشون می گفت سه کله پوک.

خرگوش که این وسط از دست دست کردن مرگخوارا حسابی کلافه شد بود، یه لیوان از جیب سمت راستش، یه دستگاه آب میوه گیری از جیب چپش و کیسه هویج هم از پس گردنش درآورد و شروع به آب گیری کرد.
-میاین بریم یا چی؟

لرد که از رفتار بی شرمانه ی خرگوش و اجازه نگرفتنش برای راه انداختن دستگاه آب میوه گیری حسابی کلافه بود، رو به خرگوش کرد و گفت:
-بفرما بریم.

خرگوش لیوان اولو سر کشید و گفت:
-نه دیگه، بعد زدن آب هویج.

مرگخوار ناآگاهی از بین جمع پرسید:
-ارباب، هویج هم میوه محسوب میشه؟
-البته که میوه محسوب میشه.

-از نظر تکنیکی، ارباب، هویج...
-

رز وقتی که قیافه ی لرد سیاه رو دید، ترجیح داد سکوت پیشه کنه و چیزی نگه.

بعد از دوساعت و چهل و پنج دیقه، وقتی که خرگوش سیصد و شصت و هفت لیوان آب هویجشو خورد، بالاخره از روی زمین بلند شد و رضایت داد که راه بیفتن...


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۳:۳۳ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خرگوش استوانه به دست به سمت مرگخوارا می جهید. اونا هم با تعجب به خرگوش و استوانه تو دستش نگاه میکردن.
-استوانه چرا دستته ؟

بلا این رو گفت و بعد با افتخار به جای دماغ از دست رفتش دستی کشید. خرگوش قیافه که انگار خیلی واضحه چرا باید استوانه دستش باشه و مرگخوارا چقد میتونن کم هوش باشن که دلیلش رو نمیدونن ، گرفت و توضیح داد.
-مگه نمیخواین هری پاتر رو پیدا کنید ؟

لرد که از دست رفتن دماغ بلا عصبی بود، اینکه قیافه تک و خاصش دیگه اونقد هم خاص نبود به عصبانیتش اضافه هم میکرد.
-خیلی سریع و خلاصه بگو که چرا استوانه دستته و چه ربطی به پیدا کردن هری داره؟

خرگوش یه شیشه عسل فاسد از جیبش در آورد و بدون مکثی سر کشید. حالا که دوباره انرژی صحبت کردن داشت گفت.
- هر دانش آموز هاگوارتز میدونه که ته این جاده یه پاتیل سوراخ هست.

ولدمورت که خودش دانش آموز اخراجی بود احساس کرد که اگر هاگوارتز رو تموم میکرد شاید این دو میدونست ولی حالا هم دیر نشده بود. خرگوش ادامه داد.
-وقتی به اون پاتیل میرسین ، این استوانه رو باید بذاریم توش که سوراخیش رو بگیره. بعد یه معجون توش درست کنین و بخورین.

ولدمورت سعی کرد عصبانیتش رو کنترل کنه. شاید کسی متوجه مرگ نابهنگام خرگوش نمیشد. چوب دستیش رو آروم از زیر رداش در آورد تا خرگوش رو به ابدیت بفرسته اما خرگوش با ادامه حرفاش باعث شد این نقشه رو فعلا اجرا نکنه.
-یکیتون معجون رو میخوره، بعد چشماش مثل دوربینی میتونه دور دست ها رو ببینه. هری رو پیدا میکنه راحت اینجوری.




پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۳:۱۴ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده


?Trick or treat


پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۳:۰۹ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
توضیحات مربوط به این سوژه رو اینجا می تونین بخونین.

خلاصه رو فقط برای این می ذارم که فضا و شخصیت ها رو بدونین. اهمیت زیادی نداره.

خلاصه: لرد سیاه و مرگخوارا توی یه کدو حلوایی دنبال هری پاتر می گشتن که یهو میفتن توی کدو!
تصمیم می گیرن هری پاترو پیدا کنن. می رن و می رن تا این که به یه کلبه می رسن. توی کلبه یه خرگوش هست که ادعا می کنه جای هری پاتر رو می دونه و در ازای گرفتن دماغ بلاتریکس، مسیر نامشخصی رو بهشون نشون می ده.
لرد و مرگخوارا در جستجوی هری پاتر به اون طرف می رن.

.............

خش خش خش خش خش خش...

شیپ شیپ شیپ...

خش خش خش خش خش خش...

شیپ شیپ...

-یاران ما...خش خش می نمایید!

مرگخواران سر جای خود متوقف شدند. اگر لرد دستور می داد کسی خش خش نکند، کسی نباید خش خش می کرد.

-ارباب...بخزیم؟

نجینی نگاه تهدید آمیزی به هکتور انداخت. فقط او بود که حق خزش داشت. لینی خود شیرین، بال بال زنان جلوی لرد رفت.
-ارباب من خش خش نمی کنم. ببینین. فوقش ویز می کنم.

لرد وسوسه شد دو بال لینی را همانجا از ته بکند تا او هم پیاده به راهش ادامه بدهد. ولی موضوع دیگری ذهنش را مشغول کرده بود.
-اگه شما خش خش می کنین و این-اشاره به لینی- وز وز می کنه...پس کی بود که شیپ شیپ می کرد؟

لرد و مرگخواران پشت سرشان را نگاه کردند...و خرگوش را دیدند که مصرانه دنبالشان می جهد.

-دنبالمان نَجَه!
-می جهم!




پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۲:۱۳ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
آرسینوس صبر کرد. باز هم صبر کرد. هی صبر کرد. ولی این همه صبر کردن باعث نشد تا خرگوش از رو بره و واکنشی نشون بده.

- جناب خرگوش؟ عرضی داشتین که اجابت کردم. ممنون می‌شم توجهتون رو به این‌ور جلب کنین.

آرسینوس همزمان با گفتن این حرف به خودش و بلا اشاره می‌کنه. اما یک نگاه به بلا کافیه تا از جا بپره.
- عجب موهای زبون‌نفهمی!

البته که آرسینوس این سخنان رو تو ذهنش بیان می‌کنه و بلا تنها تف‌هایی رو می‌بینه که مدام از دهن آرسینوس خارج و روی موهاش پیاده می‌شدن.

- نپسندیدم. این خیلی زشته. شبیه درخت متحرک می‌مونه. فقط دماغش خوشگله. دماغشو بده من ببرم.

آرسینوس قصد مخالفت داشت، به هر حال اون بلارو آورده بود و هرگونه وارد شدن آسیبی به بلا، در واقع وارد شدن آسیب به خودش اون هم ضربدر شصت بود! اما در کمال تعجب و حیرت همگان بلا بدون معطلی بینیشو جدا می‌کنه و به سمت خرگوش می‌ره. شباهت هرچه بیشتر به لرد، از آرزوهای دیرینه‌ی بلا بود!

قرار گرفتن دماغ بلا در دستان خرگوش همانا و دراز شدن انگشتان خرگوش به سویی دیگه نیز همانا!
- کله‌زخمی از اون طرف رفت.

و نگاه همگان اتوماتیک‌وار به اون طرف می‌چرخه!




پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱:۵۴ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱:۴۱ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
آرسینوس به فکر فرو رفت. طلسم درست کردن یه خرگوش ماده جدید چی بود ؟ مک گوناگل بهش یاد داده بودا ولی کلاس ساعت 8 صبح تغییر شکل رو معمولا در خواب می گذروند. با خودش فک کرد این چه قانونیه که هاگوارتز باید اینقد زود شروع شه؟ محفلی های بچه مثبت شبا زود میخوابن ، صبح پامیشن میرن شکار جان پیچ.

-آقا خرگوشه ، نمیشه یه مرگخوار ماده بیارم واستون؟
-

آرسینوس احساس کرد که خرگوش رو میشه با مرگخوار ماده هم راضی کرد. سریعا به بیرون کلبه رفت، یقه رودولف رو گرفت و انداخت جلوی خرگوشه.
-باو داشت جواب مثبت میداد بهم.

آرسینوس که خودش هیچوقت جواب مثبت نگرفته بود از این کارش شرمنده شد ولی بین شرمندگی و ترس از ارباب ، ترس رو انتخاب کرد.
-دفترچه ساحره هات رو در بیار.
-دفترچه ساحره ندارم من که.

آرسینوس دفترچه رو به زور از جیب رودولف در آورد و صفحه هاش رو به سرعت ورق زد ولی در دریای عمیق شماره های دفترچه گم شد و نتونست یکیش رو انتخاب کنه. همونطور که رودولف رو آورده بود از کلبه پرتش کرد بیرون. این بار میخواست بلا رو به همون سبک وارد کلبه کنه ولی باز ترس جلوشو گرفت.
-بلای عزیز و دوست داشتنی ... یه لحظه میایی تو ؟
-دوست داشتنی ؟ عزیز ؟ چجوری جرات کردی؟ از شکلکت خوشم اومد ولی
-بیا تو بیا تو.

آرسینوس آب دهنی به دستش زد و موهای بلا رو تا اونجا که میشد مرتب کرد. دوتایی وارد کلبه شدن و روبه روی خرگوش وایستادن.




پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱:۱۸ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
و حالا آرسينوس مونده بود و كلبه!
-هى... آقاى خرگوش؟! جناب خرگوش... خرگوش محترم!... هى آقا...
-چرا داد ميزني؟! اسمم رومه! خرگوش... يعنى گوشى كه خره... چيز يعنى... تيزه! داد نزن! چى ميخواى؟!

آرسينوس به خرگوش زل زده بود. خرگوش دستى به ريشش كشيد.
-به چى زل زدى... بهت ياد ندادن كه اين كار زشته؟!
-چرا... اتفاقا يه ارباب دارم كه قراره امسال بره هاگوارتز... ايشون هميشه بهم... هى... شما اون ريش رو نداشتى... داشتى؟!
-خير نداشتم...مو هم نداشتم حتى...كچل بودم! ولى اينجا كلبه ى آليسه... جادوييه!

آرسينوس نميدانست آليس كيه... اما خوب ميدونست كلبه جادوييه چيه! و ميدونست كه به هيچ چى نبايد دست بزنه!
-ببينم... تو يه پسر زشت نديدى كه كله اش هم زخم باشه؟

خرگوش دستمالى برداشت و دور دستش كشيد و بيبيلي بابيلي بو كرد و يهو...
-تااااادا... اينو ميگى؟!

بله... رو رويش كله زخمي ايستاده بود. ولي قبل از اينكه آرسينوس فرصت كاري رو داشته باشه، خرگوش كله زخمي رو خورد!
-چرا خورديش؟! ارباب من رو ميكشن... پسش بده!

به همين سادگى ها كه نبود... خرگوش هم شروطي داشت...
-اين كه كله زخميه الكى بود پسر! اون عصا رو بردار و تبديل به يه خرگوش ماده خوشگل بكن، تا منم هرچي ميدونم رو بهت بگم! تازه بعدشم باهات ميام كه بريم و كتاب هاى اربابت رو براش بخريم!

گويا خرگوش، نسبت نزديكى با رودولف داشت!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.