هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
- ارباب لطفا کم‌تر تکون بخورین. سیما بیشتر دارن گره می‌خورن تا اینکه باز شن.
- تو الان سر ما فریاد کشیدی؟ دستور هم صادر کردی؟ بگو ببینیم... ما اربابیم یا تو؟ قصد تصاحب مقام ما رو داری؟ می‌خوای ارباب شی؟ همواره چشمت به قدرت ما بود؟

مرگخوار خاطی با این سخنرانی لرد حسابی سرخورده می‌شه و در حالی که دستاش رو از دو طرف باز کرده، خودشو تو دستای باد رها می‌کنه.

- ای گستاخ. حالا برای ما قدرت‌نمایی هم می‌کنی؟

مرگخوار رها شده تو دست باد، به جای اینکه به زمین سقوط کنه و جان به جان‌آفرین تقدیم کنه، به صورت غیر ارادی به سمت بالا پرواز کرده و میون ابرایی که انتهای درختو ناپیدا کرده بودن، غیب می‌شه!

- ما سیم‌پیچ شدیم. پس چرا اینارو از ما جدا نمی‌کنین؟
- تموم شد ارباب!

متاسفانه یا خوشبختانه، به نظر میومد که دیالوگ مرگخوار کمی دیرتر از وقتی که باید به گوش لرد می‌رسه. چون لرد به دلیل گیر کردن به سیم‌ها دستشو به جایی بند نکرده بود و آزاد شدن سیم‌ها به معنای سقوط لرد بود! سقوطی که البته همچون مرگخوار گستاخ به پروازی رو به بالا مبدل می‌شه.

- یاران ما! ببینید که ما چیزی از اون مرگخوار کم نداشتیم.

مرگخوارا می‌بینن، به وضوح هم می‌بینن. اربابشون رفته بود و اونا جا مونده بودن. مرگخوارا که مرگ رو به این دوری ترجیح می‌دادن، جان بر کف گذاشته و به امید پروازی مشابه، یکی پس از دیگری خودشونو از درخت جدا می‌کنن!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۳ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۷:۲۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
از ما به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
- اوووووووووووَه! ببین چطوری داره میره ارباب!
- پلنگیه ها واسه خودش!
- اربااااااااب! یه نفس بگیرین!

لرد سیاه که بدین سان در حال بالا رفتن از درخت بود و عضلات عرق کرده اش در زیر نور آفتاب می درخشید، دل از هر جنبنده ای می برد. ساحرگان که جای خود داشتند. لیسا رو به لینی کرد و گفت:
- آهااااااای! لینی! گوشی تو بردار از ارباب فیلم بگیر بفرستمیش واسه تلویزیون جادویی، این سیکس پک ها دل هر ساحره ای رو می بره!

لینی ولی بدلیل سر و صدای زیادی که در محیط وجود داشت، فقط تکه ی اول حرف های او را که صدایش کرده بود را شنید و بقیه صحبت های لیسا را فقط به صورت فک زدن دیده بود، گفت:
- چی میگی؟ نمی شنوم!
- گوشی تو بردار از ارباب فیلم بگیر بفرستمیش واسه تلویزیون جادویی، این سیکس پک ها دل هر ساحره ای رو می بره!
- نمی شنوم هنوزم! ای بابا... یکی اون جاروبرقی رو خاموش کنه خب! صداش نمیاد.

ولی رودولف که احساس راحتی شدیدی در زیرش می کرد، صدای لینی را نشنید و به صحبت هایش با تلفن ادامه داد. البته رودولف نیز با صدای بلندی پشت تلفن حرف میزد، ولی هیچ ربطی به جاروبرقی کشیدن گویل وسط جنگل نداشت. ساحره ی پشت خط درحالیکه از چرخ گوشت استفاده می کرد، با او حرف میزد.
- خلاصه که اینطوریاست. اینطوری که تو کدبانویی، بدجور بهت علاقه خاص پیدا کردم!
- نفرمایید آقا رودولف.
- دیگه فرمودم دیگه. آ قربون این شرم و حیاتون!

لرد سیاه اما فارغ از تمام تعلقات دنیوی، همچنان در حال بالا رفتن بود و عده ای از مرگخوارانی که بالاتر از رودولف بودند و سقوط نکرده بودند، با مهارت تمام شاخه ها را می گرفتند و خود را بالا می کشیدند. ولی مثل اینکه بالا رفتنشان با مشکل مواجه شده بود!
- یکی ما رو از این سیم ها آزاد کنه. گیر کردیم!
- چشم ارباب، اومدیم!
- آخه ما نمی دونیم سیم تلگراف تو این ارتفاع چیکار می کنه!


Always


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده


?Trick or treat


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
نجینی که روی شانه‌های لرد نشسته بود دور تنه‌ی درخت پیچید و جلوی لرد خزید. پیکسی پشت سر لرد بال‌بال‌زنان بالا رفت. رودولف دورخیز کرد و در یک جهش تنه‌ی درخت را گرفت و یک متر بالا رفت. بقیه مرگخوارها هم به همین صورت ادامه دادند، و همگی حدود ده متر بالا رفتند. که ناگهان رودولف با درخت چشم توی چشم شد.

درخت:
رودولف:

و رودولف بالا رفتن از درخت را فراموش کرد، ولی نیروی جاذبه رودولف را فراموش نکرد. رودولف افتاد، و همه‌ی مرگخوارها زیر پای‌اش تا پایین تنه‌ی درخت سقوط کردند. صدای اعتراض بقیه بلند شد. ولی رودولف زیر پاهایش نرم بود. انبوهی از موهای فرفری که سعی داشت نوک چوبدستی‌اش را درون چشم رودولف فرو کند.

ولی لرد همچنان بالا میرفت!


ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۹ ۲۲:۳۵:۳۵
ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۹ ۲۲:۴۷:۱۱

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-ارباب با این ردای پاره؟

لرد سیاه نگاهی به ردایش انداخت.
-ردای ما پاره نیست که ملعون. بسیار هم شیک و تازه و خوش جنسه. خیلی هم بهمون میاد.

کراب با لرد موافق بود. ولی شلوار چروکش اجازه نمیداد که موافقتش را ابراز کند. کراب همیشه مواظب سرو وضعش بود. خیلی ها سعی کرده بودند عکس او را در حالی که شنلی مندرس به تن یا کلاهی کهنه به سر دارد بگیرند و برای پیام امروز بفرستند. حتی برای این کار کراب را با یک لنگه کفش دنبال کرده بودند، ولی هرگز موفق نشدند. کراب همواره شیک بود...برای همین در آن لحظه شلوار چروکش از نظر روحی بسیار اذیتش میکرد.

-ارباب شما مطمئنین؟ از همین درخت بالا بریم؟

لرد مطمئن بود. با چالاکی ردایش را دور کمرش گره زد و شروع به بالا رفتن کرد.
-یاران ما...ما را تعقیب کنید!


ویرایش شده توسط وینسنت کراب در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۹ ۲۲:۱۶:۵۹

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده


?Trick or treat


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-بهتره کلبه رو ترک کنیم...اینطور که می بینیم روی آی کیوی شما تاثیر خوبی نذاشته.
-ارباب حق با شماست. من اصلا نمی دونم ما ریونیا چرا باید همراه با اینا-بجز شما- وارد این ماجرا بشیم. به نظر من برای ما باید ماجرای دیگه ای تدارک دیده می شد.

گیبن با انگشتانش شروع به شمردن کرد.
-آی کیوی من که کم نیست...دوئه...روغن ماهی که می خورم سه می شه. می گن عدس هم خوبه...

لرد تامل را جایز ندید و یارانش را به بیرون هدایت کرد.
کلبه با جیغ و داد و فریاد و التماس سعی کرد مانع رفتن ارتش سیاه بشود. ولی موفق نشد. او فقط یک کلبه بود. همیشه آرزو داشت اسب باشد...ولی نشد...کلبه شد!

لرد سیاه و یارانش، کلبه گریان را پشت سر گذاشته و به راهشان ادامه دادند...تا این که به درختی بزرگ و تنومند رسیدند.

-یاران ما...به نظر شما اگه کله زخمی به این درخت برسه چیکار می کنه؟

-بر آن تکیه می کنه؟
-روش یادگاری می نویسه.
-آخرین ضربه رو محکم تر می زنه؟

لرد سیاه نگران شد...تاثیرات کلبه هنوز ادامه داشت. یارانش کمی خنگ شده بودند!
-ازش بالا می ره! در نتیجه ما چیکار می کنیم؟

-بر آن تکیه می کنیم؟
-روش یادگاری می نویسیم.
-آخرین ضربه رو محکم تر می زنیم؟

لرد سری تکان داد.
-یکی این سه تا رو برای همیشه ساکت کنه...خیر. ما نیز ازش بالا می ریم!

مرگخواران بالا را نگاه کردند...انتهای درخت دیده نمی شد!




پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
- ما تازه دیشب دهمین سال رو تمام کردیم و هنوز یک سال دیگه فرصت داریم. نگاه به قد و قامت ما نکنید، ما بسیار ورزشکاریم و خوب رشد کردیم.

- چه ورزشی ارباب؟ ویز با مانع؟

- فسس فس فسسس؟!

- فوتبال دستی؟

- شنا در پاتیل؟

- شطرنج مطبوعاتی؟

- ارباب؟

- دوی ماراتن ؟

- پرتابِ اخبار؟

-


ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۹ ۲۰:۰۴:۴۹

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده


?Trick or treat


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
دو پاتیل شروع کردند به چرخیدن دور یکدیگر و همچنین در محیط اطراف. آنها پاتیل های عاشق و خوشحالی بودند. حتی پس از چند دقیقه شروع کردند به انتخاب کردن نام بچه های آینده شان.
پاتیل هکتور پس از اینکه چندبار جهت خداحافظی خودش را به سر هکتور کوبید، تمامی معجون های وی را نیز در خودش ریخت تا پوستش جواب بماند، و سپس دو پاتیل، که از بالایشان قلب خارج میشد، دنگ دنگ کنان به سوی آینده شان رهسپار شدند که ناگهان هکتوری گفت:
- کی شماهارو گذاشته اینجا؟

هکتور حتی با وجود اینکه چندجای سرش به خاط برخوردهای پاتیل باد کرده بود، بازهم ویبره میزد!
- وایسا ببینم... پاتیل من چرا همچین شده رنگش؟

هکتور که ویبره اش به دلیل تعجبش کمتر شده بود، دو پاتیل را از روی زمین بلند کرد.
هکتور نگران بود. نگران رنگ پاتیلش بود. و البته حق هم داشت. او به صورت عادی توسط آرسینوس و سوروس به خاطر معجون هایش مورد تمسخر قرار میگرفت، اکنون رنگ پاتیلش بهانه خوبی به آنها برای تمسخر بیشتر میداد...
اما هکتور ذهن تیزی داشت. یک ذهن تیز و البته دو عدد پاتیل.
- خب... درسته که رنگت سفید کثیفه. ولی بهتر از هیچیه. پوستتو میکنم میندازم روی پاتیل خودم.

دو پاتیل پوکرفیس شدند!

و چند ثانیه بعد، هکتور با پاتیل خودش وارد کلبه شد و به مرگخوارانی که کم کم درحال بیدار شدن بودند نگاه کرد.
- همتون یه مشت تنبلید. ببینید من چه سحرخیزم!
- الان به ما گفتی تنبل هک؟
- نه ارباب، شما خواب براتون خوبه حتی. یازده ساله اید. در حال رشد هستید!
-








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.