نتیجه دوئل دورا ویلیامز و آملیا فیتلوورت:امتیازهای داور اول:
آملیا فیتلوورت:25 امتیاز – دورا ویلیامز: 24.5 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
آملیا فیتلوورت: 24 امتیاز – دورا ویلیامز: 25 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
آملیا فیتلوورت: 23 امتیاز – دورا ویلیامز: 24 امتیاز
امتیازهای نهایی:
آملیا فیتلوورت: 24 امتیاز – دورا ویلیامز: 24.5 امتیاز
برنده دوئل:
دورا ویلیامز!پست نتیجه محصول مشترک لرد ولدمورت و هکولی دگورث گرنجر می باشد!
.......................
-هک بیست و هشت داده. اینو عوض کن. بیست و دو کن. از اولم از این یارو خوشمون نمیومد. قیافش شبیه بیست و دوئه اصلا! خودت بیست و سه دادی...اینم بیست و پنج کن که حرف حرف ما باشه. هیچی سرتون نمی شه...هیچی! از اینم هشت امتیاز کم کن که ببازه. هشت رو بین سه تامون تقسیم کن که جلب توجه نکنه.
-نمی شه ارباب...ما وجدان داریم!
-چی چی داری؟
-وج...دان!
-از کی تا حالا؟ سریع عوضشون کن تا نیومدیم وجدانتو- هر چی که هست- از دماغت بکشیم بیرون.
کراب نمی فهمید وقتی قرار بود نتیجه نهایی را خود لرد تعیین کند، آن ها به چه دلیلی مجبور به داوری دوئل های طولانی بودند؟
-چون دلمون می خواد!
درست در همین لحظه، در دفتر دوئل با صدای مهیبی از جا کنده شد و تکه کاغذی که کلمات "تعطیل می باشد" رقص کنان روی زمین افتاد.
آملیا با لبخندی گل و گشاد در مقابل سه داور ایستاد.
-اومدم!
.
.
.
-خب بپرسین برای چی؟
کراب پرسید:
-برای چی؟
-گرفتن نتیجه دوئلم. بدین برم.
لرد سیاه که صدای جیغ آملیا تمرکزش را به هم می زد خطاب به هکتور دستور داد:
-نتیجه دوئل اینو بدین بره. حواسمونو پرت کرد. به جای دو خط، سه خط از دوئل لیسا رو حذف کردیم.
هکتور هیجان زده به بخش اعلام نتایج اپارات کرد. گشت و گشت و گشت.
-نیست!
-یعنی چی نیست؟ نتیجه رو پیدا کن آبروی باشگاهمون در خطره. چرا نباید سر جاش باشه؟
-چون هنوز دوئل نکردن ارباب!
لرد رو به آملیا کرد.
-شما که دوئل نکردین هنوز...نتیجه می خوای؟
آملیا با گوشه تلسکوپش سرش را خاراند.
-ولی ستاره ها گفتن کردیم و من الان نتیجه رو می خوام. بدین برم.
پنج دقیقه بعد آملیا باشتاب و سرعت فراوان، به صورت دورانی از باشگاه به بیرون پرتاب شد.
ده دقیقه بعددو ضربه به در خورد و آملیا بدون این که منتظر پاسخی باشد، وارد دفتر دوئل شد.
-سلام. خسته نباشید. آملیا هستم. اومدم نتیجه دوئلمونو بگیرم. حاضره؟
و مجددا با پرتاب بلندی به دور دست ها فرستاده شد. پرتاب آنقدر بلند بود که قبل از فرود، موفق شد با ستاره های محبوبش از نزدیک ملاقاتی داشه باشد.
صبح روز بعدسه داور خواب آلود و خسته در دفتر را باز کرده و وارد شدند...
و صحنه ای که با آن مواجه شدند آملیایی بود که داخل دفتر نشسته بود و بساط صبحانه اش را روی میز داوری پهن کرده بود و سرگرم مالیدن مربا روی نان تست بود.
-نتیجه...حاضره؟ بدین برم!
این بار آملیا و نان تست و شیشه مربا به ترتیب از پنجره به بیرون پرتاب شدند. صدای فریاد هکتور از پشت سرشان به گوش می رسید.
-یه هفته دیگه! دوئل شما یه هفته دیگه اس!
لرد عصبانی و کلافه به طرف صندلی اش رفت...و به محض نشستن صدای فریادی به گوش رسید.
-آخ! قبل از نشستن زیرتو بپا خب
...یعنی...زیرتان را بپایید...اسمشو نبر ترسناک...
لرد باورش نمی شد که آملیا در این فاصله برگشته...و درست روی صندلی او جا خوش کرده.
-هک...اینو بیرون کن!
هکتور یقه آملیا را گرفت و به روش هل دهندگی از اتاق خارج کرد و در را پشت سرش بست.
وقتی از دور شدن آملیا مطمئن شد، نفس راحتی کشید. چوب دستی اش را به طرف جعبه حاوی دوئل ها گرفت.
-آلوهومورا...
به جای نور سرخ رنگی که در انتظارش بودند، سر آملیا از نوک چوب دستی خارج شد.
-نتیجه دوئل...بدین بر...
-آواداکداورا!
کراب ناباورانه به جسم بی جان آملیا نگاه کرد.
-ارباب...وجدان؟
-نداریم!