هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶

دورا ویلیامز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۷ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
از اتاق مد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
_کاملا خوشتیپم. برخلاف ایشون. بعدشم مگه شما دلت میاد به دو نوگل شکفته که غنچه هاشون درحال بزرگ شدنن اوادا بزنید؟ شنبه باشه فقط چون اغلب اخر هفته ها فرصت زیاده ولی اتصال نداریم. هر چند لازمه یاد اوری کنم که هفته پیش هم که دوئل زدم اتصالم فنا بود و نزدیک بود تمام اطرافیانم رو جای آملیا بکشم. بابا نکنید دیگه یه نتم نمیتونید وصل کنید؟ مسئولین چکار میکنید؟ یعنی که چی؟
_بیا بریم دورا بسه!
_ نه بزار تکلیف من مشخص بشه ااخه این چه وضعشه؟ بیا ببینم.

بــــنگ. بــنگ. بی بو بــــــــــــی بو.

_ او فردی بزرگوار بود... امیدواریم در پناه هلگا تا ابد باقی بماند و در آن دنیا با ذهن خوان مردم را ازار ندهد.



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
آوادا نزنید که عشق فراموش نشه!
این آخرین دوئله - تامدتی!

درخواست دوئل با این خوشتیپ خانوم رو دارم - بازم!

مهلت: سه هفته که روز آخرش شنبه بشه چجوری بگمش بهتر بشه گفتش؟!



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
رودولف لسترنج نامی به شدت اصرار می کرد که با من دوئل کنه. منم دیدم نباید دل این اعضا رو شکست، قبول کردم...
هماهنگ شده.
مهلت: پنج روز


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نتیجه دوئل آرنولد پفک پیگمی و رودولف لسترنج:


امتیاز های داور اول:
آرنولد پفک پیگمی: 27.5 امتیاز – رودولف لسترنج: 28 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
آرنولد پفک پیگمی: 27.5 امتیاز – رودولف لسترنج: 28 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
آرنولد پفک پیگمی: 26.5 امتیاز – رودولف لسترنج: 27 امتیاز

امتیاز های نهایی:
آرنولد پفک پیگمی: 27 امتیاز – رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز


برنده دوئل: رودولف لسترنج!


..............


هاگوارتز...جایی نزدیک کلبه هاگرید...


-هی...آرنولد...داری چیکار می کنی؟ کلاس شروع شده.

گربه کوچک سرش را با جدیت تکان داد.
-نه نه...من اینجا کار ندارم. می رم کلاس. نباید منتظر بمونم. دوئل ندارم. با لسترنج.

-راستی دوئل آخرت چی شد؟
-اومد...دوئل داشتم و حریفم اومد. دوئل کردیم.
-چه خوب. کی برد؟
-دوئل کردیم!
-اینو فهمیدم...کی برنده شد؟
-می فهمی؟ می گم دوئل کردیم! تو دوئل قبل از اونم همین اتفاق افتاد. حریفم اومد و دوئل کردیم. من از این وضع خسته نشدم. این دفعه مصر نیستم! اونقدر اینجا نمی شینم تا حریفم نیاد!

ادوارد اصلا متوجه حرف های آرنولد نشده بود. واقعیت این بود که همه با عادت معکوس حرف زدن آرنولد آشنا بودند....ولی معمولا کسی حوصله نداشت حرف هایش را برای خودش ترجمه کند.
شانه هایش را بالا انداخت و به داخل ساختمان برگشت.

آرنولد روی تخته سنگی نشست. دست هایش یخ کرده بود. آن ها را به طرف دهانش برد و سعی کرد با گرمای نفسش گرمشان کند.
پاهایش را از تخته سنگ آویزان کرده بود و اشکال نامفهومی روی زمین می کشید.
-نمیاد...می دونم نمیاد...چرا باید همه برای دوئل با من بیان؟ مگه من چمه؟ به خاطر حرف زدنم نیست؟ اگه درست حرف نزنم میان؟

تصویر مقابلش تار شده بود.
اشکال از تصویر نبود...
از پشت پرده اشک، همه چیز تار به نظر می رسید.
نگاهی به دانش آموزان سال دومی انداخت که نزدیک کلبه هاگرید سرگرم کندن خاک برای کشف پیگمی های کوچک بودند. زیر لب گفت:
-پیگمی ها تو خاک زندگی نمی کنن. اون فقط یه شایعه اس.هنوز اینو نفهمیدین. و بیخودی دارین می گردین... پیگمی دیگه ای جز من نمونده...آخریشونم...

از جا بلند شد و ایستاد. سرمای خاک به پاهای بدون کفشش نفوذ کرد. ولی اهمیتی نداد. حتی اگر ساعت ها طول می کشید، همانجا به انتظار حریفش باقی می ماند.

و ساعت ها گذشت...

دوستانش چندین بار برای اطلاع دادن شروع کلاس ها، وقت ناهار، ساعت شام، و اعلام خاموشی شبانه به سراغش رفتند...ولی آرنولد از جایش تکان نخورد.

نزدیک نیمه شب بود...

سرمای هوا بی رحمانه در وجودش نفوذ می کرد و آخرین ذرات مقاومتش را در هم می شکست.
برای مبارزه با سرما، شروع به قدم زدن کرد. در یک مسیر کوتاه می رفت و بر می گشت.

آرنولد آنقدرها هم ساده نبود...خوب می دانست که در این ساعت و بعد از این همه انتظار، حریفی نخواهد آمد...ولی بعد از دو دوئل بی حریف، نمی توانست با این واقعیت کنار بیاید که کسی پیگمی ها را جدی نمی گیرد!

قدم زد و قدم زد...

تا این که احساس خستگی شدیدی کرد.
پاهایش سنگین شده بود.
سر جایش ایستاد...
ولی سرما قابل تحمل نبود.
تصمیم گرفت دوباره قدم بزند...
ولی این بار پاهایش یاری نکردند. احساس سنگینی عجیبی می کرد. برای همین سر جایش ایستاد.
هنوز اشک می ریخت...بی وقفه و ناخواسته.
حرکت ضعیفی در نقطه اتصال پاهایش با زمین حس کرد. اهمیتی نداد. خوب می دانست که جانوران جادویی زیادی، زیر خاک را برای ادامه حیاتشان برگزیده اند.
دیگر غمگین نبود...عصبانی بود...خیلی عصبانی!
تصمیم به برگشتن گرفت.
-نمی رم...نمی رم تو و دیگه با همه دوئل می کنم...حالا که شما میایین منم درخواستاتونو قبول می کنم...

سعی کرد پاهای سرما زده اش را حرکت بدهد...ولی نتوانست.
تعجب کرد...
یخ نزده بود. نیم تنه بالایی اش به راحتی حرکت می کرد...ولی پاهایش...
تا مچ در خاک فرو رفته بودند. خاکی که با قطرات اشکش خیس شده بود... و آرنولد دیگر قادر به حرکت نبود!
رگه های نا مرتب و ریزی را دید که از گوشه و کنار پایش بیرون زده بودند...
-اینا دیگه چین؟....شبیه چیزن...چیز...ریشه...


صبح روز بعد


پروفسور دامبلدور نامه را داخل پاکت گذاشت و به پای جغد سفید رنگی بست.
-سریع برسونش. مواظب خودت هم باش. هوا سرده.

جغد "هوهو"ی کوتاهی کرد و از پنجره به بیرون پر کشید. مک گونگال فنجان قهوه را در دستانش فشرد.
-نمی فهمم کجا رفته. دیروز اصلا متوجه غیبتش نشدیم. تو این هوا که نمی تونه برگشته باشه خونشون.

دامبلدور با نگرانی خودش را سرگرم بررسی برنامه کلاس ها کرد.

با شنیدن صدای در، ناخود آگاه با صدایی بلند تر از حد معمول جواب داد: بفرمایین!

مینروا برای لحظه ای جا خورد. ولی خوب می دانست که دلیل عکس العمل ناگهانی دامبلدور، نگرانی برای آرنولد و احتمال شنیدن خبری از او است.

در باز شد و با ورود هاگرید، آخرین نور امیدشان هم خاموش شد.

-تویی هاگرید؟ جغد فرستادم برای پدر و مادرش...دیگه کاری جز انتظار از دستمون بر نمیاد.

مینروا با تلاش واضحی برای عوض کردن بحث و پرت کردن حواس دامبلدور گفت:
-هاگرید؟...اون درختو تازه کاشتی؟ جلوی نور باغچه کدوحلواییا رو نمی گیره؟

هاگرید به مک گونگال در کنار پنجره پیوست و از پنجره به درخت خیره شد.
-من نکاشتمش...نمی فهمم یه شبه چطور می تونه اینقدر رشد کرده باشه. ولی مشکل اصلی این نیست. نمی خواستم تو این موقعیت اینو بگم...ولی راستش...کمی...غیر عادیه...همین الان سعی کردم نزدیکش بشم و چند تا از شاخ و برگ اضافه شو هرس کنم. ولی نتیجه این شد...

مینروا با دیدن زخم های عمیق روی دست هاگرید آهی از سر حیرت کشید.
-خدای من...اون این کارو باهات کرده؟ درخت زیباییه. مدتها بود بیدی به این سبزی و زیبایی ندیده بودم. ولی...می زنه؟...تا حالا همچین چیزی نشنیده بودم...درخت عصبانی؟...بید کتک زن؟




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نتیجه دوئل دورا ویلیامز و آملیا فیتلوورت:


امتیازهای داور اول:
آملیا فیتلوورت:25 امتیاز – دورا ویلیامز: 24.5 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
آملیا فیتلوورت: 24 امتیاز – دورا ویلیامز: 25 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
آملیا فیتلوورت: 23 امتیاز – دورا ویلیامز: 24 امتیاز

امتیازهای نهایی:
آملیا فیتلوورت: 24 امتیاز – دورا ویلیامز: 24.5 امتیاز


برنده دوئل: دورا ویلیامز!


پست نتیجه محصول مشترک لرد ولدمورت و هکولی دگورث گرنجر می باشد!

.......................


-هک بیست و هشت داده. اینو عوض کن. بیست و دو کن. از اولم از این یارو خوشمون نمیومد. قیافش شبیه بیست و دوئه اصلا! خودت بیست و سه دادی...اینم بیست و پنج کن که حرف حرف ما باشه. هیچی سرتون نمی شه...هیچی! از اینم هشت امتیاز کم کن که ببازه. هشت رو بین سه تامون تقسیم کن که جلب توجه نکنه.
-نمی شه ارباب...ما وجدان داریم!
-چی چی داری؟
-وج...دان!
-از کی تا حالا؟ سریع عوضشون کن تا نیومدیم وجدانتو- هر چی که هست- از دماغت بکشیم بیرون.

کراب نمی فهمید وقتی قرار بود نتیجه نهایی را خود لرد تعیین کند، آن ها به چه دلیلی مجبور به داوری دوئل های طولانی بودند؟

-چون دلمون می خواد!


درست در همین لحظه، در دفتر دوئل با صدای مهیبی از جا کنده شد و تکه کاغذی که کلمات "تعطیل می باشد" رقص کنان روی زمین افتاد.

آملیا با لبخندی گل و گشاد در مقابل سه داور ایستاد.
-اومدم!
.
.
.
-خب بپرسین برای چی؟

کراب پرسید:
-برای چی؟

-گرفتن نتیجه دوئلم. بدین برم.

لرد سیاه که صدای جیغ آملیا تمرکزش را به هم می زد خطاب به هکتور دستور داد:
-نتیجه دوئل اینو بدین بره. حواسمونو پرت کرد. به جای دو خط، سه خط از دوئل لیسا رو حذف کردیم.

هکتور هیجان زده به بخش اعلام نتایج اپارات کرد. گشت و گشت و گشت.
-نیست!

-یعنی چی نیست؟ نتیجه رو پیدا کن آبروی باشگاهمون در خطره. چرا نباید سر جاش باشه؟
-چون هنوز دوئل نکردن ارباب!

لرد رو به آملیا کرد.
-شما که دوئل نکردین هنوز...نتیجه می خوای؟

آملیا با گوشه تلسکوپش سرش را خاراند.
-ولی ستاره ها گفتن کردیم و من الان نتیجه رو می خوام. بدین برم.

پنج دقیقه بعد آملیا باشتاب و سرعت فراوان، به صورت دورانی از باشگاه به بیرون پرتاب شد.


ده دقیقه بعد

دو ضربه به در خورد و آملیا بدون این که منتظر پاسخی باشد، وارد دفتر دوئل شد.
-سلام. خسته نباشید. آملیا هستم. اومدم نتیجه دوئلمونو بگیرم. حاضره؟

و مجددا با پرتاب بلندی به دور دست ها فرستاده شد. پرتاب آنقدر بلند بود که قبل از فرود، موفق شد با ستاره های محبوبش از نزدیک ملاقاتی داشه باشد.


صبح روز بعد


سه داور خواب آلود و خسته در دفتر را باز کرده و وارد شدند...
و صحنه ای که با آن مواجه شدند آملیایی بود که داخل دفتر نشسته بود و بساط صبحانه اش را روی میز داوری پهن کرده بود و سرگرم مالیدن مربا روی نان تست بود.
-نتیجه...حاضره؟ بدین برم!

این بار آملیا و نان تست و شیشه مربا به ترتیب از پنجره به بیرون پرتاب شدند. صدای فریاد هکتور از پشت سرشان به گوش می رسید.
-یه هفته دیگه! دوئل شما یه هفته دیگه اس!

لرد عصبانی و کلافه به طرف صندلی اش رفت...و به محض نشستن صدای فریادی به گوش رسید.
-آخ! قبل از نشستن زیرتو بپا خب ...یعنی...زیرتان را بپایید...اسمشو نبر ترسناک...

لرد باورش نمی شد که آملیا در این فاصله برگشته...و درست روی صندلی او جا خوش کرده.
-هک...اینو بیرون کن!

هکتور یقه آملیا را گرفت و به روش هل دهندگی از اتاق خارج کرد و در را پشت سرش بست.
وقتی از دور شدن آملیا مطمئن شد، نفس راحتی کشید. چوب دستی اش را به طرف جعبه حاوی دوئل ها گرفت.
-آلوهومورا...

به جای نور سرخ رنگی که در انتظارش بودند، سر آملیا از نوک چوب دستی خارج شد.
-نتیجه دوئل...بدین بر...

-آواداکداورا!

کراب ناباورانه به جسم بی جان آملیا نگاه کرد.
-ارباب...وجدان؟

-نداریم!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
نتیجه دوئل شما ایچکاوا و پنه لوپه کلیرواتر:

امتیازهای داور اول:

شما ایچکاوا: 27.5 امتیاز – پنه لوپه کلیر واتر: 26 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
شما ایچکاوا: 26.5 امتیاز – پنه لوپه کلیرواتر: 25 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
شما ایچکاوا: 27 امتیاز – پنه لوپه کلیرواتر: 25 امتیاز

امتیازهای نهایی:
شما ایچکاوا: 27 امتیاز – پنه لوپه کلیرواتر: 25 امتیاز

برنده دوئل: شما ایچکاوا!

.............................

شما نگاهی به تخت کنار پنجره ی پنه لوپه انداخت. او آن کمد را می خواست. از اولین روز ورودش آن تخت چشمش را گرفته بود. آن تخت هم به او رسیده بود ولی هنوز ورودشان به هفته نرسیده بود که پنه لوپه با گریه و زاری لینی را قانع کرده بود تختش را با آن تخت عوض کند. شما به خوبی آن روز را به خاطر می آورد که لینی به او گفته بود جایش را با پنه لوپه عوض کند.
- شما برو تخت کنار پنجره، شما بیا این یکی تخت.
- لینی میشه تکلیف منو روشن کنی که دقیقا کجا برم؟ چرا هر ثانیه یه چیزی میگی؟!
- ببین خیلی ساده است دیگه شمایی که شمایی میای این یکی تخت، شمایی که شما نیستی میری تخت کنار پنجره! شماها ریونی هستید بعیده مغزتون به این سادگی در هم بگوره.
و بلاخره پس از نیم ساعت این تخت و آن تخت شدن شما را به تختی در کنج دیگر اتاق و پشت ستون فرستادند.
و حالا بعد از گذشت ماه ها او تصمیم گرفته بود انتقام بگیرد. باید آن تخت را پس می گرفت. با هر روشی که شده بود. و تنها راه ممکن را دوئل می دید. برای همین هم درخواست دوئل را فرستاده بود. پنه لوپه هم بی خبر از نقشه های درون ذهن شما درخواست را پذیرفته بود.

یک ساعت مانده به آغاز دوئل، محل دوئل با پاتیلی توی مغز شما کوبیده شد. شما در حالی که جوجه های زردی دور سرش "اونها، اونها" گویان لی لی می کردند، کاغذ محتوی محل دوئل را از درون پاتیل برداشت.

جنگل ممنوع، پیچ اول، بالاتر از کارخانه لونی سازی هکولی و پاتیل، محل اقامت کرم های فلوبر گوشت خوار

با خواندن محل دوئل فکری همچون لامپ بالای سرش روشن شد. او برنده ی قطعی این دوئل بود.

ساعتی بعد- محل دوئل

- دوئلیستز! حاضرین؟
- بله!
- دوئلیست شماره ی دو؟ شما حاضری؟ جواب نمیدی؟

پاسخ هکتور تنها سکوت بود و صدای خرچ خرچ ملایمی که انگار در اثر نصف شدن استخوانی در فضا پخش شده بود.
- دوئل کننده شماره ی دو؟ نبود؟
- هست... یعنی میدونید، بود! این کرم فلوبره گرسنش بود. بلعیدش.

نگاه هکتور تازه به کرم فلوبری در ابعاد پنه لوپه افتاد که در حال مالیدن شکمش و پاک کردن بین دندان هایش با استخوان آرنج پنه لوپه بود.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
سوژه دوئل کالین کریوی و ریگولوس بلک: سفر به درون تابلو!


توضیح: نداره!
توضیح نمیدیم...از ذهن خود بهره ببرید!


برای ارسال پست در باشگاه دوئل سه هفته(تا دوازده شب چهارشنبه هشت آذر)فرصت دارید.


زیبا بمیرید!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲:۱۶ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
از وقتی کودک بودم عاشق دموکراسی بودم. خیلی خیلی... کودک و... کوچک و... دموکرات.

حتا اگر نبودم هم وقتی می دیدم فامیلی یک موجود زنده واقعا ایچیکاوا ست احتمالا... می شدم.
سه هفته ش کنین. فقط بخاطر دوست عزیزم از خواسته م کوتاه میام.

پ.ن: ایچیکاوا اگه تو امضا با فامیلی ت به مشکل بر خوردی لطفا از من کمک نخواه.


ممنون.

ویرایش: الان فهمیدم فامیلی یه نفر دیگه پفک پیگمیه. این بازی کثیفو تمومش کنین.


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۵ ۲:۱۹:۱۹

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲:۰۲ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶

کالین کریویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۲ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۸ سه شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۷
از پوست نارنگی مدد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 22
آفلاین
سلام آهااقای اسمشو نبر. آهاهاقای دیگروس. آهاقا/خواهانوم کراب.
دوئل خیلی حال می‌ده.

درخواست دوئل با آهاقای بلک رو دارم.
من پیشنهاد دادم مهلتش یه روز باشه اما آقای بلک می‌گفت بیست و یک روز.
آخرشم گفت اصلا نه حرف من، نه حرف تو. سه هفته!
به نظر منطقی میومد، قانع شدم.
بزن بریم.



عکاسم عکس می‌گیرم. عکاسم عکس می‌گیرم. عکاسم عکس می‌گیرم.


Did You Get Any Of That?


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه دوئل رودولف لسترنج و آرنولد پفک پیگمی: بذر!


توضیح: شما به هر دلیلی، همه چیزتونو از دست دادین. تنها چیزی که الان دارین یه بذره که نمی دونین بذر چی هست! ولی این امید آخرتونه. تصمیم می گیرین همونو بکارین و ببینین چی در میاد.

نکته 1: درباره این که چرا بی همه چیز شدین می تونین توضیح بدین... آزادین.
نکته 2: در مورد محصول بذر کاملا آزادین(این که چی باشه). دنیای جادوییه.
نکته 3: درباره این که بذر رو از کجا آوردین یا چطوری به دستتون رسید توضیح بدین.... آزاد نیستین!
نکته 4: درمورد شخصیت خودتون بنویسین.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل سه هفته( تا دوازده شب دوشنبه 6 آذر) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.