هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۴۹ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
مرگخواران کوچک قول داده بودن، ولی قبل از این‌که آراگوگ به قولش عملی کنه، توسط لرد سیاه فراخونده می‌شن.

- ما برمی‌گردیم.
- یادت نره به قولت عمل کنی!
- چشم به هم بزنی برگشتیم.


آراگوگ چشم بر هم می‌زنه، چندین بار هم می‌زنه. ولی نه تنها مرگخوارای کوچیک نرفته بودن و برنگشته بودن، بلکه تازه هیکل کوچیکشون به در رسیده بود و قصد خروج از اتاقو داشتن!

دقایق زیادی بعدتر:

سه مرگخوار کوچولو، بدو بدو اتاق لردو از دور می‌بینن و از اونجایی که تاخیر زیادی داشتن، تصمیم می‌گیرن رو زمین لیز بخورن و از زیر در عبور کنن. همین کارم می‌کنن!

- نجینی؟ تو هم صدایی که ما شنیدیم رو شنیدی؟

نجینی اونقد صدای آهنگ رو بلند کرده بود که طبیعی بود تا حتی صدای لرد رو هم نشنوه، چه برسه به مرگخوارای کوچیکی که جلوی در روی هم تلنبار شده بودن.
و می‌بینه! لرد بالاخره بعد از مقادیری کنکاش در اطراف، مرگخوارای کوچیکش رو کپه شده روی هم می‌بینه. ولی پیش از اینکه وضعیت اتاقو مناسب حالتی که مرگخوارا باید ببینن قرار بده، مرگخوارای کوچیک دست و پاشونو از تو دماغ و دهن هم بیرون می‌کشن و جلوی لرد به صف می‌شن و با چنین صحنه‌ای رو به رو می‌شن.

- نادان‌ها! چرا در نمی‌زنین؟ ما در وضعیت مناسبی نبودیم.

مرگخوارا بلافاصله سراشونو پایین می‌ندازن.
- من که چیزی ندیدم. تو دیدی؟
- منم ندیدم. تو چی؟


نفر سوم اما سخت غرق در تصویر پیش روش شده بود.
- نجینی رو.

البته که مرگخواری که این دیالوگو بیان کرده بود، اگه تا چند ثانیه پیش هم زنده بود، دیگه نبود!
لرد بعد از این‌که آواداکداورایی در حلقوم مرگخوار خاطی می‌چپونه، نجینی رو به آرومی گوشه‌ای قرار می‌ده و بعد از قرار گرفتن در وضعیت مناسب،"اهم اهم"ـی می‌کنه. و اونجاس که متوجه سایز غیرعادی مرگخواراش می‌شه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۴۳ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
مرگخواران کوچک قول داده بودن، ولی قبل از این‌که آراگوگ به قولش عملی کنه، توسط لرد سیاه فراخونده می‌شن.

- ما برمی‌گردیم.
- یادت نره به قولت عمل کنی!
- چشم به هم بزنی برگشتیم.


آراگوگ چشم بر هم می‌زنه، چندین بار هم می‌زنه. ولی نه تنها مرگخوارای کوچیک نرفته بودن و برنگشته بودن، بلکه تازه هیکل کوچیکشون به در رسیده بود و قصد خروج از اتاقو داشتن!

دقایق زیادی بعدتر:

سه مرگخوار کوچولو، بدو بدو اتاق لردو از دور می‌بینن و از اونجایی که تاخیر زیادی داشتن، تصمیم می‌گیرن رو زمین لیز بخورن و از زیر در عبور کنن. همین کارم می‌کنن!

- نجینی؟ تو هم صدایی که ما شنیدیم رو شنیدی؟

نجینی اونقد صدای آهنگ رو بلند کرده بود که طبیعی بود تا حتی صدای لرد رو هم نشنوه، چه برسه به مرگخوارای کوچیکی که جلوی در روی هم تلنبار شده بودن.
و می‌بینه! لرد بالاخره بعد از مقادیری کنکاش در اطراف، مرگخوارای کوچیکش رو کپه شده روی هم می‌بینه. ولی پیش از اینکه وضعیت اتاقو مناسب حالتی که مرگخوارا باید ببینن قرار بده، مرگخوارای کوچیک دست و پاشونو از تو دماغ و دهن هم بیرون می‌کشن و جلوی لرد به صف می‌شن و با چنین صحنه‌ای رو به رو می‌شن.

- نادان‌ها! چرا در نمی‌زنین؟ ما در وضعیت مناسبی نبودیم.

مرگخوارا بلافاصله سراشونو پایین می‌ندازن.
- من که چیزی ندیدم. تو دیدی؟
- منم ندیدم. تو چی؟

نفر سوم اما سخت غرق در تصویر پیش روش شده بود.
- نجینی رو.

البته که مرگخواری که این دیالوگو بیان کرده بود، اگه تا چند ثانیه پیش زنده بود، دیگه نبود!
لرد بعد از این‌که آواداکداورایی در حلقوم مرگخوار خاطی می‌چپونه، نجینی رو به آرومی گوشه‌ای قرار می‌ده و بعد از قرار گرفتن در وضعیت مناسب،"اهم اهم"ـی می‌کنه. و اونجاس که متوجه سایز غیرعادی مرگخواراش می‌شه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۲۴ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
لردسیاه روی میز خم شده بود و قلم‌پر را با سماجت روی کاغذ پوستی حرکت میداد. نجینی در همان حال روی شانه‌های لرد نشسته بود و سرش را روی کله‌ی براق و زیبای لرد گذاشته بود و چشمانش را بسته بود و همانطور که با هدفونش موسیقی گوش میداد، با دُم‌ش فنجان قهوه را جلوی صورت لرد نگه داشته بود و بعد از هر قلپی که لردسیاه می‌نوشید، او نیز نیش‌ش را درون فنجان فرو میکرد.



ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۵ ۲:۵۰:۴۷
ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۵ ۱۹:۴۸:۰۷

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۳۰ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

آراگوگ اومده و تو خانه ریدل ها مونده. مرگخوارا می خوان از شرش خلاص بشن. برای همین می خوان از معجون استفاده کنن. ولی اشتباهی چند شیشه معجون می شکنه و روی مرگخوارا می ریزه.

آراگوگ و هکتور در اتاق دیگه ای هستن.

.................

-چی شد؟
-صدای شکستن اومد...

آراگوگ نمی فهمید هکتور چرا از شنیدن صدای شکستن معجون در این حد شادمان شده است!

طولی نکشید که در باز شد و تعدادی کوتوله دوان دوان به طرف آراگوگ و هکتور رفتند.

-می کشیمت!
-عنکبوت پست فطرت!
-نابودت می کنیم.



آراگوگ نگاهی به زیر پایش انداخت. خیلی زود مرگخواران را شناخت که برایش شاخ و شانه می کشیدند.
-اوخی...چقدر گوگولی شدن اینا. کوچولو شدین؟ گیلی گیلی گیلی...

با هر "گیلی" ضربه ای با پایش به سر یکی از اعضای ارتش تاریکی می زد.

-من فهمیدم...معجون پاشی شدن اینا! درستم نمی شن دیگه.

آراگوگ لبخند موذیانه ای زد.
-چرا...چرا...می شن. چاره کارشون هم پیش منه. اندکی از تار تازه و خوشمزه منو که بخورن، تاثیر معجون از بین می ره. ولی باید بهم قول بدن.

مرگخواران کوچک با چشمانی درشت و معصوم به عنکبوت زشت خیره شده بودند. عنکبوت ادامه داد:
-قول جادویی بدن که دیگه منو اذیت نکنن...سعی هم نکنن از این جا بیرونم کنن.

مرگخواران نگاهی به قد و بالای رعنای خودشان انداخته، و شرط را پذیرفتند.

درست در همان لحظه، لرد سیاه در دفترش در حال امضای فرمانی مبنی بر اخراج آراگوگ از خانه اش بود.




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶

دیانا ویلیامسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
گویل ناگهان معجون به دست، چشماشو باز میکنه و خیالش راحت میشه که فقط داشته خواب میدیده و نه پاتیلی شکسته و نه گندی زده.
پس از ان طرف که گویل داشته خواب میدیده، بسته شدن شناسه ی اراگوگ هم فقط قسمت کوچولویی از خوابش بوده که به واقعیت نپیوست.
گویل و بقیه ی مرگخوران، تا اومدن از ازمایشگاه خارج شن با مخ خوردن تو شیشه.
-این شیشه این وسط چیکار میکنه؟

"ببخشید اینجا اشتباهاً تایپ شده، نویسنده متوجه ی اشتباهش شد."

مرگخوران از در ازمایشگاه خارج شدن و به سمت اراگوگ و هکتور رفتن.

ان طرف.

-چرا اینا نمیرسن؟
-من نمیدونم.
-به نظرت خرابکاری نکردن؟
-شاید کرده باشن.
-میشه یه جواب واضح به من بدی؟
-نه.

اراگوگ و هکتور صبر کردن...
بازم صبر کردن...
دوباره نیز صبر کردن...
و هی دوباره، دوباره، صبر کردن...
تا بالاخره، کاسه ی صبرشون به صبر رسید!


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۳:۲۷:۱۹

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۶

گرگوری گویلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۲۲ دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
دقایقی بود که ملت مرگخوار درگیر تلاش برای برداشتن معجون بودند
تا الان ، سه از روی دوش هم بالا رفتن ، سه هرمی شدن ، پنج نردبان شدن و یک بار هم فرستادن لینی برای آوردن معجون انجام شده بود.
و البته که همه بی فایده بودند!

گویل مرگخواران را کنار زد و گفت:
-اگر چیزی از وسایل استاد هکتور میخوای ،از روش استاد هکتور بیارش!

گویل دقیقا زیر طبقه معجون ایستاد.
و...
لرزید!
دقیقا مثل هکتور میلرزید!
کمتر از چند ثانیه بعد ایستاد و دستش رو زیر طبقه گرفت.
معجون صاف افتاد توی دستش!

گویل خواست با حالت "ما اینیم دیگه" از صحنه خارج بشه اما پاش به سطلی که وینکی برای تمیز کردن آورده بود گیر کرد و معجون صاف پرت شد توی یکی از پاتیل ها.
مرگخواران خواستند نفس راحتی بکشند که از همه طرف صدای شکستن شیشه آمد.
انگار ، باز شدن شیشه معجون "عنکبوت کوچیک کن" که به اشتباه "کوچک کننده" صداش میکردند باعث شده بود بقیه معجون ها به سمت پاتیل جذب بشن!
سر راه ، چند تا از معجون ها به مرگخواران برخورد کردند و روی سر و صورتشان شکستند.

اونطرف-پیش هکتور

عنکبوت به سمت هکتور چرخید:
-صدای شکستن از سمت آزمایشگاه تو نبود؟

همین که هکتور خواست جواب بده عنکبوت غیب شد و بجاش عبارت "شناسه های بسته شده " روی هوا ظاهر شد!

هکتور هم درحال لرزیدن رفت به سمت آزمایشگاهش تا ببینه چه خبره



"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶

دیانا ویلیامسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
درسته که هکتور گیر کرده بود ولی گویل، ازمایشگاه هکتور رو مثل کف دست میشناختش پس به همراه انها به سمت ازمایشگاه روانه شد.

ازمایشگاه هکتور.
همین که در باز...

بومب!

ملت مرگخوار شروع کردند به سرفه کردن، انگاری یکی از معجونای هکتور ترکیده بود.
-نگران نباشید، عادیه.

بعد از گفتن این جمله انتظار میرفت همه با گویل مخالفت کنند ولی همچین اتفاقی نیفتاد.
-خوب گویل، معجون کوچیک کننده کجاس؟
-اون بالا ی بالا، باید کوه نورد خوبی باشی تا بتونی بیاریش.
-وینکی تونست کوه نورد خوبی باشه؟وینکی جن خووووب.

معجون کوچک کننده،توی یه جعبه ای بالای قفسه های شلوغ ازمایشگاه بود و هیچ نرده بانی هم اونجا وجود نداشت جز اینکه انها میتوانستند از جعبه های رو هم به عنوان پله استفاده کنند.
-خوب چرا پرواز نمیکنیم؟
-چون که اینجا به لطف اقای دگورث، ضد پرواز و ضد اپارته.
-به خشکی شانس.

پس ملت مرگخوار شروع کردن به امتحان کردن شانسشون برای بالا رفتن از جعبه ها و برداشتن معجون کوچک کننده.


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۹ ۱۷:۰۸:۵۸
ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۹ ۱۷:۱۰:۱۸

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۹:۴۴ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶

جسیکا ترینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
آراگوگ با لحن درمانده ایی گفت:
-نهههههه!

و بعد.. آراگوگ بزرگ شد بزرگ تر و بزرگتر حتی خیلی بزرگتر از قبلش شد!
ملت مرگخوار و تعدادی غیر مرگخوار به آراگوگ زل زدند و بعد از آنالیز کردن وضعیت طی تصمیمی درست، دیوانه وار شروع به دویدن کردند. دویدن و دویدن در همین حین،جسیکا که برای ورزش صبحگاهی به محل فاجعه آمده بود، با دیدن ملت فراری نزدیک گویل شد و گفت:
-یک حرکت مشنگی؟ورزش صبحگاهی؟
-نه بابا!فرار..از دست آراگوگ!

جسیکا که متوجه منظور گویل نمی شد، پشت سرش را نگاه کرد و آراگوگ را دید که از هاگرید هم بزرگتر شده بود.
جسیکا با لبخند ملیحی مسیرش را به سمت آراگوگ بر گرداند و بعد از متوصل شدن به یکی از تار هایش و با کمک امام زاده بیژن و امام زاده فرشید، توانست از پاهایش بالا رفته و به کنار گوشش برسد.
با صدایی که برای آراگوگ بیشتر شبیه وز وزی بود، ازاو که حشره نبود پرسید:
-چرا؟
-چیو چرا؟
-چرا داری دنبالشون میکنی؟


آراگوگ که فقط داشت راه میرفت، سر جایش ایستاد و با لحن تعجبی پرسید:
-کی دنبال کی میکنه؟ آراگوگ حشره نیست، عنکبوته!
-خب پس بشین تا بریم معجون کوچک کننده برات بیاریم!

آراگوگ با تکان دادن سرش موافقت کرد و روی زمین نشست.قابل ذکر است تعدادی زیر او جان به جان آفرین تسلیم و به دیار باقی شتافتند!
رحمت مرلین بر آنها باد!
بعد از نشستن آراگوگ، تعداد معدودی که زنده مانده بودند برای پیدا کردن معجون کوچک کننده به سمت آزمایشگاه هکتور روانه شدند.
غافل از این که گوشه ی ردای هکتور زیر آراگوگ گیر کرده و هکتور را مجبور به توقف در آن محل میکرد.


هافلپاف ایز خفن!
شیپور خواب رودولف دست منه!
صبحا زود بیدار شید شبا هم زود بخوابید!
مراقب تلسکوپ آملیا باشید!اصلا حوصله نداره!
ارباب
بعله!و باز هم بعله...
در پناه هلگا باشید.
همین...
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۴۷ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶

گرگوری گویلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۲۲ دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
گویل برای برداشتن تار عنکبوت از چشمش ، سریعا به معجون ساز محبوبش مراجعه کرد:
-استاد ، معجون تار عنکبوت از چشم دور کن میدین لطفا؟

آراگوگ ترسید.
باز هم ترسید!
خیلی ترسید!
کسی که برای مشکل چشمانش از معجون های هکتور استفاده میکند!
با مرورش باز هم ترسید!

سریعا غر زد:
-تو چرا خودتو پرت کردی تو سوژه؟برو بیرون!بیرون!

در همین حین ، تاری دور مچ پای گویل تنید و محکم کشید.
گویل افتاد روی دافنه.
دافنه افتاد روی خانوم فیگ.
خانوم فیگ افتاد روی آستوریا.
و مرگخواران دومینو وار روی زمین پخش شدند!

و اما بشنوید از شیشه معجون تار عنکبوت از چشم دور کن!
شیشه ای که طراحی های ساحره وار گل های صورتی داشت!
شیشه به علت حالت دایره ای مثل دیسک های پرتابی روی هوا رفت و رفت تا به تکه تار روی هوا برخورد کرد و به علت خاصیت چسبندگی تار عنکبوت به تار چسبید!
شیشه آرام سر و ته شد و دربش افتاد صاف روی سر آراگوگ.
عنکبوت مزاحم تا خواست وضعیت را درک کند یک شیشه کامل از معجون های هکتور رویش ریخته شده بود.

مرگخواران به چشم های گرد شده و مشتاق به آراگوگ زل زدند تا تاثیر معجون رو ببینند.


ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۷ ۰:۵۳:۱۱
ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۷ ۰:۵۴:۱۳


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۶

لرد ولدمورتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 29
آفلاین
در همان حين كه مرگخواران مشغول داد و فرياد بودند، آراگوگ مشغول سبك و سنگين كردن شرايط بود.
-خب، تو چشماشون تار پرتاب كردم، حالا چجورى اينارو ببرم بيرون؟!

آراگوگ پايين رفت. كنار يكى از چوب ها ايستاد و مشغول مقايسه ى اندازه ى خودش، در مقابل آنها شد.
-خب...زياد فرق نداريم...تقريبا هم اندازه ايم.

حق با آراگوگ بود. او دقيقا هم اندازه ى نقطه ى سياه رنگ روى چوب بود.

بايد كارى ميكرد. پس به سمت يكى از چوب ها رفت. دورش تار تنيد و با دو پايش، تعادلش روى زمين را حفظ كرد و با كمك شش پاى ديگر، تار منتهى به چوب را كشيد...

كشيد...

نتوانست بكشد!

بار ديگر سعى كرد. كشيد و...
تار پاره شد و او به سمت ديگرى پرتاب شد!
دقايق زيادى سپرى شده بود و او بايد قبل از اينكه مرگخواران علت تاريكى را ميفهميدند، راه ديگرى براى نابود كردن چوب هاى بيسبال پيدا ميكرد.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.