هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
آراگوگ بعد از مقادیری نگاه طولانی به قد و بالای رعنای مرگخواران با پای ششمش خلال دندونی رو بین دندون هاش میندازه و بقایای کله ی حشره ی آبی رنگی که شباهت عجیبی به لینی داشت رو از بین آن ها بیرون می کشه و به سمت لینی شوت میکنه. که البته با توجه به ابعاد مینیاتوری لینی کله ی اون حشره از کل هیکلش بزرگتره و باعث میشه لینی با مغز زمین بخوره.
مرگخوارها که در این ابعاد هم به سختی لینی رو میدیدن و در حال حاضر فقط به نجات خودشون و برگشتن به ابعاد واقعی فکر میکردن با نادیده گرفتن اون سعی کردن از آراگوگ تارهاش رو بگیرن.

- ما اومدیم تا تو به قولت عمل کنی، بهمون تار بده.
- نمیدم!
- این الان چی گفت؟ گفت نمیدم؟
- یعنی چی نمیدی؟ تو قول دادی!
- میدم، ولی همینجوری نمیدم.
- من با همتون قهرم. این زد زیر قولش.

مرگخوارها اگر چاره داشتن دونه دونه ی پاهای آراگوگ رو میکندن و با همون پاها دهنش رو به هم میدوختن. ولی در اون لحظه چاره نداشتن و باید به هر سازی که آراگوگ می زد می رقصیدند.
- بندری!

مرگخوارها با چهره هایی مبهوت به آراگوگ خیره شدن.

- چی؟
- من بندری میزنم، شما دو تا باید برقصین.

آراگوگ بعد از گفتن این حرف چهار تا از پاهاش رو به سمت رودولف و آرسینوس گرفت. دو تا به سمت آرسینوس و سه تا به سمت رودولف. اینکه مجموع این پاها پنج تا می شد ولی قبلا گفته شد چهار تا از پاهاش هم به این دلیل بود که یکی از پاهای آراگوگ دو شاخه بود و در واقع دو تا حساب می شد.

آرسینوس بعد از اینکه تاجش رو کمی بیشتر از قبل کج کرد و تا مرز سقوط پیش برد، سری به نشانه ی منفی تکان داد.
- محاله!

آراگوگ با دو تا از پاهاش توی سر آرسینوس کوچیک میکوبه و به اون نشون میده که الان قدرت دست اونه و آرسینوس چاره ای نداره. بنابراین آراگوگ طبلی رو از جیبش خارج میکنه و مشغول بندری زدن میشه. آرسینوس و رودولف هم انگار فقط آب ندیده بودن وگرنه شناگرای ماهری بودن. مخصوصا رودولف که این فرصت رو برای نمایش توانایی هاش به ساحره ها غنیمت شمرد.
- آهااااا بیا وسط.

آرسینوس و رودولف میرقصیدند و آراگوگ هم می زد. ظاهرا این قصه سر درازی داشت.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
آن سوی خانه‌ی ریدل‌ها، نزد مرگخواران کوچک

مرگخوارای کوچیک بدو بدو از این اتاق به اون اتاق در حال جا به جایی بودن، بلکه آراگوگِ تار تنیده بر سقف رو پیدا کنن. به خاطر جثه‌ی کوچیکشون، کار جستجو کمی دیرتر از حد معمول داشت زمان می‌برد.

- حالا باسیلیسک از کجا بیاریم؟ مگه پاتر نکشتش؟
- تو چرا هرچی می‌خونی باور می‌کنی؟
- نوشته‌های اون کتاب دروغه، دروغ!
- حالا آراگوگ چرا پیداش نیست؟
- وقتی نمی‌خواستیمش هر روز جلو چشممون بودا! حالا که باید باشه معلوم نیست کجا داره تار می‌تنه!
- و حشره‌ی بخت‌برگشته‌ای رو تناول می‌کنه.
- نکنه از این خونه نقل مکان کرده و برای همیشه رفته؟

برای لحظه‌ای مرگخوارا سرجاشون متوقف می‌شن.

- آخ جون! یعنی ماموریت اربابو در عرض تنها چند دقیقه به انجام رسوندیم؟!
- می‌دونی اگه آراگوگ نباشه باید تو همین سایز کوچیکت بمونی؟
- نکته‌ی زیبایی بود.
- هنوز که کامل نگشتیم، امیدوار باشین!

- عه! آراگوگ!

آراگوگ که در حال میل کردن حشره‌ای بود که به تازگی تور کرده بود، با شنیدن صدای تق‌تق ملایم پاهای مرگخوارا و پچ‌پچشون، بقایای حشره رو یه لقمه‌ی چپ می‌کنه و نگاهی به مرگخوارا می‌ندازه.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
خلوتِ ماریِ لردسیاه

- فرزندم! برگرد روی شانه‌های پاپا!
-
- شما بسیار زیبا هستی. ما تمایل نداریم جذابیتت مورد سوقصد قرار بگیره. گاهی هم لوس نباش و به ما حق بده!
-
- برگرد تا کمی پروازت بدیم. گفتیم بیا!
-
- اسیر شدیم به سالازار!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
بلاخره بعد از تلاش های فراوان، به هر سختی و مشقتی که بود مرگخواران بندانگشتی هر یک به گونه ای چالش عبور از در اتاق را پشت سر می گذارند و از در عبور می کنند!

_ آخیش! رد شدیما.
_ یه لحظه فکر کردم تا آخر عمر همونجا می مونم!

بعد از رفع خستگی چالش عظیم عبور از در، همگی مرگخواران پشت در اتاق لرد تجمع نمودند تا با چالش مهمتری که اجرای فرمان اربابشان و اخراج آراگوگ بود، رو به رو شوند.

_ خب بریم آراگوگ رو بیرون کنیم.

آرسینوس یقه لباس گویل را گرفته و مانع رفتنش می گردد.
_ واستا ببینم! بریم بیرون کنیم؟ به همین راحتی؟!
_ آره بابا! یه ریزه عنکبوته! میگیریم میندازیمش بیرون دیگه. سخت نیست که!

بلاتریکس ابرویی بالا انداخت و رو به آرسینوس نمود.
_ چیه سینوس؟ شاه شدی شاخ شدی واسه ما؟ فکر کردی میتونی رو حرف ارباب حرف بزنی؟

آرسینوس ژست متفکرانه ای به خود گرفت و گفت :
_ خیلی خب برین... برین آراگوگ رو بیرونش کنین. تنها راه حلی که باهاش بتونیم مثه روز اولمون شیم رو از بین ببرین. بعد تا ابد همین قدی بمونین! برین دیگه...

مرگخواران نگاهی به قد و بالای رعنای خود انداختند و متوجه درستی حرفهای آرسینوس شدند.

_ چی کار کنیم پس؟
_ باید یه نقشه حساب شده بکشیم... یه کاری کنیم آراگوگ خودش بخواد از این خونه بره! بدونه اینکه ما بیرونش کنیم!

آرسینوس با لذت به چهره های متعجب مرگخواران که برای شنیدن نقشه ی او سر تا پا گوش شده بودند، نگاهی انداخت و احساس خفنیتی بیش از پیش نمود.
_ وقتی آراگوگُ راضی کردیم که تارشو بهمون بده و شکل اولمون شدیم اونی رو میاریم تو این خونه که عنکبوتا بیشتر از هرچیزی ازش می ترسن!
_ یعنی کی؟
_ کی نه ! چی ! باسیلیسک!


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۲۲ ۲۳:۰۰:۵۳

?Why so serious


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لینی تلاش میکنه و تلاش میکنه ولی تلاشش به ثمر نمیرسه. وقتی میبینه جلوی لرد داره ضایع میشه فریاد اعتراض سر میده:
-در لعنتی باز شو.

-نظر منم همینه. باز نمیشه لعنتی.

با شنیدن صدایی از طرف در، تعجب میکنه. این اولین باره که یه در با لینی حرف زده. لینی ذوق میکنه. اون حشره ی متفاوتیه که شاید حتی درزبان باشه. قیافه ای میگیره و دستشو با حالت با ابهتی به طرف در میگیره.
-گشوده شو ای در!

-به نظرم زبون نفهمه!

لینی تازه صدای بانز رو میشناسه.
-بانز؟ تو کجایی؟ از زیر در نرفتی؟

بانز جواب میده:
-نه...خواستم متفاوت باشم. اومدم این بالا. سخت هم بودا. ولی رسیدم. هی دستگیره رو کشیدم طرف بالا باز نشد.

-بالا؟ تو نمیدونی در به طرف پایین باز میشه؟ من میکشم پایین و تو میکشی بالا؟ تسترالی؟


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
مرگخوارا اطاعت می‌کنن و می‌رن که دور شن.
برای لرد عجیب بود که صدای وزوزهای حاصل از بال‌بال‌زدن لینی به گوشش نمی‌رسید. شاید کوچیک بودن لینی اونقدرا هم بد نبود!

- از در برین. از درم بیاین تو. درو برای همین ساختن.

شاید هم بد بود! مرگخوارانی که بی صدا وارد خلوت ماریِ لرد بشن؟ نمی‌خوایم نمی‌خوایم!
مرگخوارا که باز هم قصد داشتن از زیر در و سوراخ کلید خارج شن، با فریاد لرد لحظه‌ای سرجاشون متوقف می‌شن و نگاهی به دستگیره‌ی در می‌ندازن. دستگیره، در نقطه‌ای بسیار دور دور دورتر از دسترس قرار داشت. طوری که یکی از مرگخوارا از شدت این که سرشو بالا برد تا دستگیره رو ببینه، از پشت کف زمین پخش شد.

- نمی‌تونیم ارباب.
- دستمون به دستگیره نمی‌رسه ارباب.
- چی کار کنیم ارباب؟


لرد که حالا نجینی رو از زمین به روی پاهاش انتقال داده بود، نگاهی به مرگخوارای کوچیکش می‌ندازه که سعی داشتن با قلاب گرفتن و سوار شدن رو کول هم به دستگیره برسن. ولی باز هم فاصله‌شون تا دستگیره بیشتر از حد تصور بود.
- نکنه انتظار دارین ما درو براتون باز کنیم؟

- نه ارباب، ولی من می‌تونم. دستگیره جلومه ارباب. من حشره‌ی توانمندی‌ هستم. کوچولوام ولی می‌دونم که می‌تونم.

لینی که روونا داده بود به اون دو بال پرواز، دستگیره رو درست پیش روی چشماش می‌دید. اما نه مرگخوارا و نه لرد از یک حشره‌ی در ابعاد مولکولی انتظاری نداشتن.

- همین یه بارو اجازه می‌دیم از زیر در برین. ولی اولین و آخرین بارتونه.

مرگخوارا به محض شنیدن این حرف بدو بدو از زیر در عبور می‌کنن. اما لینی همچنان در تلاشی وصف‌ناپذیر سعی داشت تا دستگیره‌ی درو بچرخونه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
یکی از مرگخواران بندانگشتی سقلمه ای به مرگخوار کناریش زد.
_ تو بش بگو.
_ من میترسم. دست بزن داره. خودت بگو.
_ من نمیگم. همینجوریش اسم من بیاد قاطی میکنه... نیگا این گور به گوریو!


و با انگشتش به مرگخواری که چندی پیش توسط لرد، جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، اشاره کرد.

لرد کمی به سمت جلو خم شد تا صدای زمزمه های مرگخوارانش را بشنود.
_ چی دارین میگین؟ بلند بگین ببینم...

یکی از مرگخواران بندانگشتی با دستپاچگی یک قدم به جلو برداشت. که البته اصلاً به چشم کسی نیامد.
_ چیزه... ارباب... آخه ما یه مشکلی داریم.

لرد سعی کرد چهره ریزه میزه مرگخوار را تشخیص دهد.
_ رودولف؟! رودولفی تو ؟
_ پیش مرگیم ارباب.

لرد سیاه با همان حالت خم شده با صدای خفه ای جواب داد.
_ مشکل تو به ما مربوط نیست رودولف... امیدواریم که مشکل جدی ای هم باشه

رودولف با ناراحتی به عقب برگشت.
_ گفتم من نگم.

لرد در حالیکه به صندلیش تکیه می کرد، گفت :
_ از کی ما باید دو مرتبه اوامرمونو به زبون بیاریم؟ امر کردیم سریع به حالت اولتون برگردین... فرمانی داریم که باید اجرا کنین. به سایز طبیعی تون نیاز داریم. مخصوصا تو!

و با انگشت کشیده و استخوانی اش به رودولف ریزه میزه اشاره کرد و ادامه داد :
_ باید آراگوگُ از خونه ما بیرون کنین. ما دیگه نمیتونیم با این عنکبوت کریه المنظر توی یک خونه باشیم. خب دیگه فرمانمونو گفتیم. حالا دور شید!


?Why so serious


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
لرد با تعجب نامحسوسى به دو مرگخوار و يك جنازه مرگخوار در ابعاد يك بند انگشت مقابلشان نگاه كردند.

-اين چه وضعيه؟! شما چرا اينقدر كوچيك شدين؟!

دو مرگخوار پيش روي لرد، هنوز فرصت صحبت كردن پيدا نكرده بودند كه صدايي از روي شانه لرد سياه به گوش رسيد.
-ارباب تنوع ايجاد كرديم كه متنوع شيم براتون!

حاضرين اتاق، با تعجب به اطرافشان نگاه كردند. حتي مرگخوار جنازه نيز سرش را كمي بلند و به اطراف نگاه كرد.

-من بودم ارباب! من بودم! من... اينجا رو شونتون!
-صداي منحوس لينيه... ولي تصويرش وجود نداره!

وجود داشت...اما لينى به صورت عادى هم ابعاد ريزى داشت و حالا تقريبا به حالت بانز در آمده بود.

-يكى سريعا به ما توضيح بده!
-ارباب... چيزه... هكتور...

نياز به توضيح بيشتر نبود... در هر حادثه اى، تنها ذكر نام هكتور، توضيح كامل و جامعى در مورد نحوه رخداد حادثه بود.

-دستور ميديم كه سريعا به شكل اولتون برگرديد!

گويا مرگخواران مجبور به توضيح بيشتر بودند. اما اينبار... توضيح بيشتر به معني يك ذكر مصيبت بود.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.