آراگوگ بعد از مقادیری نگاه طولانی به قد و بالای رعنای مرگخواران با پای ششمش خلال دندونی رو بین دندون هاش میندازه و بقایای کله ی حشره ی آبی رنگی که شباهت عجیبی به لینی داشت رو از بین آن ها بیرون می کشه و به سمت لینی شوت میکنه. که البته با توجه به ابعاد مینیاتوری لینی کله ی اون حشره از کل هیکلش بزرگتره و باعث میشه لینی با مغز زمین بخوره.
مرگخوارها که در این ابعاد هم به سختی لینی رو میدیدن و در حال حاضر فقط به نجات خودشون و برگشتن به ابعاد واقعی فکر میکردن با نادیده گرفتن اون سعی کردن از آراگوگ تارهاش رو بگیرن.
- ما اومدیم تا تو به قولت عمل کنی، بهمون تار بده.
- نمیدم!
- این الان چی گفت؟ گفت نمیدم؟
- یعنی چی نمیدی؟ تو قول دادی!
- میدم، ولی همینجوری نمیدم.
- من با همتون قهرم. این زد زیر قولش.
مرگخوارها اگر چاره داشتن دونه دونه ی پاهای آراگوگ رو میکندن و با همون پاها دهنش رو به هم میدوختن. ولی در اون لحظه چاره نداشتن و باید به هر سازی که آراگوگ می زد می رقصیدند.
- بندری!
مرگخوارها با چهره هایی مبهوت به آراگوگ خیره شدن.
- چی؟
- من بندری میزنم، شما دو تا باید برقصین.
آراگوگ بعد از گفتن این حرف چهار تا از پاهاش رو به سمت رودولف و آرسینوس گرفت. دو تا به سمت آرسینوس و سه تا به سمت رودولف. اینکه مجموع این پاها پنج تا می شد ولی قبلا گفته شد چهار تا از پاهاش هم به این دلیل بود که یکی از پاهای آراگوگ دو شاخه بود و در واقع دو تا حساب می شد.
آرسینوس بعد از اینکه تاجش رو کمی بیشتر از قبل کج کرد و تا مرز سقوط پیش برد، سری به نشانه ی منفی تکان داد.
- محاله!
آراگوگ با دو تا از پاهاش توی سر آرسینوس کوچیک میکوبه و به اون نشون میده که الان قدرت دست اونه و آرسینوس چاره ای نداره. بنابراین آراگوگ طبلی رو از جیبش خارج میکنه و مشغول بندری زدن میشه. آرسینوس و رودولف هم انگار فقط آب ندیده بودن وگرنه شناگرای ماهری بودن. مخصوصا رودولف که این فرصت رو برای نمایش توانایی هاش به ساحره ها غنیمت شمرد.
- آهااااا بیا وسط.
آرسینوس و رودولف میرقصیدند و آراگوگ هم می زد. ظاهرا این قصه سر درازی داشت.