سلام نارسیسا
بررسی
پست شماره 410 انجمن تفرقه، نارسیسا مالفوی:
نقل قول:
مادر دامبلدور که درون تابلوی مقابل مرگخواران جا خوش کرده بود، هر از چند گاهی رو به یکی از مرگخواران مینمود و او را به راه راست فرا میخواند. و این بار نوبت رودولف بود.
_ من پاکی و خلوص رو در تو میبینم... تو را به رهایی از تاریکی ها فرا میخوانم فرزندم... به آغوش ما بیا!
شما مسئولیتی به عهده داشتین! تعیین این که مادر دامبلدور چه رفتاری داشته باشه و چه مزاحمتی برای مرگخوارا ایجاد کنه. البته سر نخش قبلا داده شده بود، ولی شما هم باید همون سر نخ رو می گرفتین و ادامه می دادین. که همین کار رو هم انجام دادین.
تو همچین موقعیت هایی می تونین کمی جلوتر برین. مثلا اشکالی نداره که یه مرگخوار رد بشه و مادر دامبلدور یهو دستشو از تو تابلو دراز کنه و یقه شو بگیره! شخصیت هاتونو هل بدین جلو. وادارشون کنین شجاع باشن.
نقل قول:
برای رودولف تنها جنسیت اهمیت داشت. سن و سال ، شکل و قیافه و حتی واقعی بودن یا تابلو بودن هیچ کدام اهمیتی نداشتند. بنابراین با رویی گشاده به سمت تابلوی مادر دامبلدور شتافت.
هیچ لزومی نداشت این همه توضیح بدین. در واقع، توضیحتون تاثیر حرکت بعدی رودولف رو کم کرده. همه می دونن رودولف همچین عکس العملی نشون می ده. منطقی و قابل باور بود. یا حداقل بهتر بود که بعد از دیالوگ، توضیح رو می نوشتین. اینجوری کاری که انجام گرفته عادی تر جلوه می کرد. هدف هم همین بود. که بگیم این رفتار عادی رودولفه.
نقل قول:
متاسفانه رودولف خشک شده بود و قادر به ابراز خجالت خود نبود.
_
شکلک خیلی خوب بود! یه صحنه ساده رو با شکلک درست، جالب تر کردین.
نقل قول:
مادر دامبلدور برای اولین بار بعد از ورود لرد به خانه، بلاخره متوجه وی گردید.
_ به به! چه مرد جوان با صلابتی... به مسکن مهر خوش آمدی فرزند!
اشاره خوبی بود. جواب لرد هم خوب بود.
نقل قول:
_ پیرزن گستاخ! الان واضحا کچلی مارو مسخره کردی؟ این بازتاب نور روی سر ماست عجوزه! نه هاله نور!
پست شما مسئولیتش رو به خوبی انجام داده. مسیر رو تعیین کرده! که قراره مادر دامبلدور بره رو اعصاب سیاها و مخصوصا لرد. در ادامه می تونه بیشتر اغراق بشه. شورش در بیاد! مرگخوارا می تونن درگیر تلاش برای خلاص شدن از شر تابلو بشن...سوژه جای کار داره. و این خیلی خوبه.
خوب بود.
..............
پاتریشیانقل قول:
با درود ؛
می دونم سرتون شلوغه ولی اگه می شه اینو
نقد کنین.
درود بر شما.
شکایتی نداریم. پذیرای درخواست ها می باشیم!
بررسی
پست شماره 609 خانه ریدل ها، پاتریشیا وینتربورن:
یه موضوعی در مورد سوژه ها وجود داره که همیشه باید بهش توجه کنین. درجه بندی سوژه ها. سوژه اصلی...سوژه فرعی...سوژه فرعی تر...
سوژه اصلی سوژه ایه که در جریانه.هدف اصلی داستان. سوژه فرعی سوژه هاییه که از گوشه و کنار سوژه اصلی پیدا می شه. این سوژه ها باید کمرنگ تر از سوژه اصلی باشن و در مدت محدودی به نتیجه برسن. و سوژه های فرعی تر! سوژه هایی که داخل سوژه های فرعی داده می شن. اینا خیلی سریع باید تموم بشن. ترجیحا در یک پست.
الان سوژه چیه؟
لرد دستور داده مرگخوارا آراگوگ رو بیرون کنن. مرگخوارا برای بزرگ شدن به تاز آراگوگ احتیاج دارن و نمی خوان بیرونش کنن. حداقل نه قبل از بزرگ شدن. و آراگوگ هی داره بهانه میاره و اینا رو می پیچونه! تو پست هکتور بهشون گفته باید بندری بزنم و شما برقصین.
این سوژه خیلی فرعیه! نباید کش داده بشه. جای کار هم نداره اتفاقا. کششش به همون اندازه بود. ولی تو دو پست بعد از هکتور هم ادامه داده شد. برای همین پتانسیلش رو از دست داده.
بلاتریکس در نقدایی که برای شناسه قبلی شما انجام داده بود، گفته بود سوژه رو سریع پیش می برین...براش مسیر تعیین می کنین. که منم کاملا باهاش موافق بودم. همون کارو انجام می دادین.
این جا دقیقا برعکسش عمل کردین. سوژه رو کلا ول کردین و درباره موقعیت نوشتین. البته موقعیت خیلی کشش ادامه دادن نداشت. حد وسط رو کم کم یاد می گیرین. ولی این روشتون خیلی غیر مضر تر از قبلیه. این سوژه رو خراب نمی کنه. بهتره.
تو این پست طنز خوبی ندیدم. اینو راحت می گم برای این که تو پستای دیگه تون طنز خوب دیده بودم. خیالم راحته که می تونین طنز خوب بنویسین.
نقل قول:
- حالا ...
آراگوگ دوتا از دست هایش را زیر چانه ش گذاشت که «دارم فکر می کنم» و بعد از کمی مکث گفت :
- خب خب ، حالا بریم سراغ ... یکی اونو خفش کنه!
با دست به رودولف اشاره کرد که بر خلاف بقیه هنوز در حال رقصیدن بود سپس برای نشان دادن ، اراده ی محکمش بر سر رودولف کوبید.
- خب ، از این یارو بدم اومد - اشاره به رودلف- ام می خوام یکی دیگه بیاد ولی اون یارو- اشاره به آرسینوس- خوبه ! حالا بیاد ...
این قسمت یه حالت نامتعادل و بلا تکلیف داره! معلوم نیست آراگوگ داره چیکار می کنه.
اول می گه یکی رودولف رو خفه کنه(در حالی که رودولف داشت می رقصید. سرو صدا نمی کرد)...بعد خودش می زنه تو سر رودولف(برای نشون دادن اراده محکم انجام این کار لازم نبود. ربطی نداشت)...بعد به آرسینوس اشاره می کنه و می گه حالا بیاد(ولی کسی حرکتی نمی کنه).
کلا مشخص نیست چی به چیه!
نقل قول:
کلاه گروهبندی: این کار مال منه ، وینتربون خنگ !
وینتربون: عاقو خب چه اشکالی داره باید بدانند ...
کلاه گروهبندی : به تو چه؟ مگه تو مسئول دانش ملتی؟
وینتربون: نمی دانند خب!-بعداز
چشم غره ی کلاه- خیلی خب ، حالا بزار اینو بنویسم ، بعدش می تونی غر بزنی و صورتت رو کج و کوله کنی یا هر کاری که یه کلاه متمدن می کنه...
این قسمت در مبهم بودن دست کمی ار قسمت بالا نداره.
پاتریشیا چیه این وسط؟ این دیالوگا برای چیه؟ اصلا واضح نیست که هدف چیه. این قسمت نه طنز خاصی داره و نه منظور خاصی رو می رسونه. اگه هدفی دارین، باید کمی واضح تر و رسا تر بنویسین. خواننده گیج نشه! خواننده وقتی گیج بشه فرار می کنه!
من فهمیدم منظورتونو...کلاه اومده می گه این کاری که انجام می دی وظیفه منه و نویسنده از خودش دفاع می کنه. ولی اصلا واضح نیست. لزومی هم نداره حواس خواننده رو از صحنه پرت کنیم. گاهی اینجور صحنه ها رو می شه بدون به هم زدن تمرکز خواننده نوشت. مثلا کلاه شخصا وارد صحنه بشه و بگه این کار منه! به نویسنده نگه...به آراگوگ بگه. مستقیم. یا نامه عربده کش بفرسته مثلا. اینجوری صحنه عوض نمی شه.
نقل قول:
خب ، آراگوگ فقط به صورت آن ها نگاه کرد . به قیافه هاشان . به قد رعناشان . سپس ساحره ای را پسندید . ابرو بالا انداخت .
خب نه!
خب رو نباید بنویسین. شما خاطره تعریف نمی کنین. صحنه رو توصیف می کنین.
نقل قول:
نقد کننده : خب شکلک بزار ، این چه کاریه؟
نقل قول:
اصلا خوب نبود ! اضافه بود!
نویسنده :
بذار درسته.
برای بار دوم از داستان جدا شدین. دو بار پشت سر هم کمی زیاده. این کار رو فقط در مواقع ضروری انجام بدین. و باز هم مثل قسمت بالا، مبهمه! خواننده کل انرژیشو برای فهمیدن منظورتون می ذاره. نمی خنده!
از شخصیت ها خوب استفاده می کنین. این مهمه. کلید طنز نوشتن همینه. بشناسین و استفاده کنین.
دیالوگ های خوب می تونین بنویسین. تو این پست نبود. ولی قبلا دیدم که می تونین. روی همین شخصیت ها و دیالوگ ها تمرکز کنین. در مورد سوژه ها هم بهتره به همین شکل پیش برین که کاری به کار سوژه نداشته باشین. درباره موقعیت ها و شخصیت های حاضر در صحنه بنویسین.
زیاد به نویسنده اشاره نکنین. مگه این که اشاره کردن واقعا لازم و یا جالب باشه.
موفق باشید.