هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶

سر کادوگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۰۸:۰۹ شنبه ۹ دی ۱۴۰۲
از این تابلو به اون تابلو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 341
آفلاین
درینگ درینگ! درینگ درینگ!

تلفن خونه‌ی ریدل‌ها داره زنگ میخوره. آرسینوس میره و تلفن رو جواب می‌ده:
- خونه‌ی ریدل‌ها، بفرررررماااایید!
- اربابیم! زنگ زدیم ببینیم اوضاع اونور چطوره!
- عشقم!!!
- چه طرز حرف زدنه سینوس!
- عفو بفرمایید قربان! این یارو مورد منکراتی داره، زورمون کرده اینطوری حرف بزنیم. شما اونجا خوبید ارباب؟
- اگه این توله جن‌های ویزلی یک مقدار از بهره‌ی هوشی بهتری برخوردار بودن، بهتر بودیم! سر ظهری مجبور شدیم یکی‌شون رو بکشیم! هرچی بهش یاد می‌دادیم شکنجه بده هی عشق می‌ورزید، فک و فامیلاش رو می‌دید هی عشقم عشقم می‌کرد.

اونور خط آرسینوس گره‌ی کرواتش رو شل می‌کنه.
- میگم ارباب مراقب خودتون باشید! کاری ندارید من برم سه چهار نفر رو شکنجه بدم؟
- می‌تونی بری سینوس.
- قربان شما ارباب! یعنی چیزه، رداتون رو سر ما مستدام!

آرسینوس داره گوشی رو قطع می‌کنه که لرد ادامه میده:
- و سینوس، برگردیم یک مورد منکراتی از یک کدومتون ببینیم، آوادا! ای بابا یکی دیگه‌شون مرد که!


ویرایش شده توسط سر کادوگان در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۳ ۱۲:۰۵:۳۰


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خلاصه :

دامبلدور به خونه ریدل رفته تا مرگخوار ها رو به راه راست هدایت کنه. با حموم شروع میکنه و سعی میکنه که همگی رو تمیز کنه.
ولدمورت هم به خونه گریمولد رفته (با نجینی) تا محفلی ها رو به تاریکی و مرگخواری عادت بده.

----
خونه گریمولد:

ولدمورت در خونه گریمولد رو باز کرد و با صحنه ای بسیار وحشتناک رو به رو شد. تو بدترین کابوس ها هم چنین صحنه ای رو ندیده بود. دستاش به لرزش افتاد و سعی کرد که این رو از بقیه پنهان کنه. نجینی که دور گردن ولدمورت خواب بود با این لرزش از خواب بیدار شد و اون هم این صحنه رو دید. به محض دیدن محفلی و کارهایی که داشتن میکردن سریعا از دور گردن ولدمورت خارج شد تا از خونه گریمولد فرار کنه ولی ولدمورت تنهایی نمیتونست موفق بشه. دم نجینی رو گرفت و در خونه گریمولد رو بست. برای اولین بار زندگیش احساس تنهایی میکرد و نیاز به یه دوست و رفیق قدیمی داشت. نجینی لرزان گفت:
-چیه اینجا ؟ چرا اینجوریه ؟ چرا اینقد روشنه ، کووووور شدم.

رون و هری در حال انجام تکالیف هاگوارتز بودن و هرمیون با مهربونی بهشون کمک میکرد. اون طرف تر مالی خیلی آروم به آرنولد غذای گربه میداد و چیزهای بد مثل چیپس رو از جلوش بر میداشت. به آرومی روی سرش دست میکشید و محبت بهش منتقل میکرد. حتی مودی هم در اتاق خونش رو بسته و چند نفر از تازه وارد های محفل رو دور خودش جمع کرده بود و از داستان های دوران جوونی تعریف میکرد. دو تا محفلی هم خیلی رندوملی همدیگه رو بغل کرده بودن و دقایق زیادی به همون حالت مونده بودن.

سر کادوگان به عنوان اولین نفری که برگشت ولدمورت رو دیده بود به بقیه اخطار داد و خودش به حرف اومد.
-ای نماد تیری و تاریکی. با کدامین جرات به این خانه برگشتی؟

ولدمورت دم نجینی رو ول کرد و خودش به وسط اتاق رفت. نجینی ولی سریعا به طرف آشپزخونه رفت که گرسنگیش رو برطرف کنه. اما غذایی جز سوپ پیاز وجود نداشت. با ناامیدی و ناراحتی به وسط اتاق برگشت و از باباش پرسید :
-چیکار کردم که این مجازاتمه؟ حاضرم یه سال هم اتاق رودولف باشم ولی اینجا نباشم.

ولدمورت یه سال هم اتاق بودن با رودولف رو بررسی کرد و به نظرش منطقی میرسید. اما نمیخواست که جا بزنه و برای اولین بار به شکست اعتراف کنه. با کروشیو کردن چند نفر دم دستی ، بقیه رو دور خودش جمع کرد و فریاد کشید :
-خب دیگه بسته. از این به بعد فقط تاریکی . پرده ها رو بکشید. بعدش نجینی یکیتون رو گاز میگیره و به آرومی میخوره ، بقیه حق ندارید نجاتش بدید. باید هم حتما نگاهش کنید تا اون تاریکی واقعی تو وجودتون شکل بگیره.




پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
آبرفورث نگاه تاسف بار مخصوص برادر بزرگتر، را به ریش آلبوسی انداخت که برخلاف تلاش او، از زیر شنل نامرئی بیرون زده بود.
- کجا بریم؟ تو قرار بود سیاهی ها رو بشوری...هنوزکه نشستی!
- آخه سیریوس گفت که همه جا رو خراب کردم و حالا خودم باید تمیزش کنم.
-
- تو هم کمکم می کنی؟

برادر بزرگتر چاره ای جز پذیرفتن مسئولیت ناخواسته نداشت.
- خوب باید چیکار کنیم؟

دامبلدور کوچک قورباقه ی شکلاتیی از چیب ردایش در آورد و کاغذ دور آن را کند. عکس خودش بود. آن را به طرف آبرفورث گرفت و گفت:
-بیـ..هممم...جمع نمی کنی از اینا؟ منو توی مجموعه ت نداری ها!

آبرفورث پوسته را گرفت. اینکه چرا اصلا باید عکس او را جمع می کرد را نمی فهمید. ولی این تنها چیزی نبود که نمی فهمید. در واقع لیست درازی از چرا ها در ذهنش بود، مثل اینکه چرا این وقت شب مشغول پاک کردن لیوان های کافه اش نبود؟ یا که چه بدی به مرلین کرده بود که حالا داشت تقاصش را می داد؟

- چیکار باید بکنیم آلبوس؟

آلبوس در حالی که قورباغه ی دیگری در می آورد، جواب داد:
- فکر کنم توی حموم کپک زدن. باید بیرونشون بیاری.


پشت درهای بسته ی حمام

- ارباب...شما اینجا چیکار می کنین؟

لرد می خواست با افکت گرگی که مادر بزرگ شنل قرمزی را خورده بود، بگوید تا به شما ها کروشیو بزنیم. ولی افکت مورد نظر زیاد لردگونه نبود پس فقط کروشیو را زد.

- پاپا! دلم برای کروشیو هات تنگ شده بود!

لرد چوب دستی اش را پایین آورد. باید به محفلی ها عشق از نوع مرگخواری را نشان می داد. مطمئنا برایشان جالب می بود.
- دخترم محفلی ها هم دلشون برای تو تنگ شده بود!
- پاپا.

لرد و نجینی در جلوی چشم مرگ خوارهای آغتشه به شامپو بع خانه ی گریمولد آپارات کردند.




پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶

الفیاس دوجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ جمعه ۸ دی ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶
از لندن ، وایت استریت 34
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
بعد از پنج ساعت دامبلدور رفت در حمامو باز کنه که دید صدایی از حمام نمیاد درو وا کرد دید به به !
لوسیوس مالفوی و لسترنج صابون کردن تو دهنشون غش کردن
بقیه هم شامپو مغذ خرو خوردن و دارن بندری میرقصن در همین حال آبرفورث وارد شد و وقتی دید دارن سندری میزنن شروع کرد به خوندن
- امشو شو شه لیپک لی هیرونه امشو شو شه یارم براز جونه
و اما بگم از حال مرگ خوارا براتون لسترنج که انقد کیسه کشیده بود که
بدنش سرخ شده بود نجینی و ولدمورت هم که انقد شلمپو زده بودن سفید شده بودن ولدمورت هم مسواکا رو کرده بود تو دماغش نجینی هم انسان زبان شده بود و می گفت :
شوخیه مگه لرد سیاه شامپو بزنه اون اربابمه عشق منه خل شده ..
سیریوس بلک هم اومد و وقتی اوضاع رو دید عصبانی شد و یه ورد زیر لب خوند و گفت :
آلبوووووووووووس خونه را پوکوندی همه شو باید خودت جمع کنی
گرد گیری هم میکنی چن روز دیگه عیده

اما آلبوس خودسو نامرئی کرد و به همراه آبرفورث فرار کرد


یه هافلپافی

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶

آدر کانلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۶:۴۸ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 87
آفلاین
آرسیونس به آرامی خود را عقب کشید تا از زیر دست دامبلدور جیم شود که آلبوس به موقع مچش را گرفت و گفت :
- برو فرزندم! قلب سالم در تن سالم است!

آرسیونس در حالی که سعی می کرد خود را از دامبلدور دور کند گفت :
- برو فرزندم! قلب سالم در تن سالم است.
- نه ، نه. خواهش می کنم. این دیگه نه. حموم نه.

لیسا برگشت و با تهدید گفت :
- قهر می کنما! قهر می کنما! دارم بهت می گم قهر می کنم!
- توی حموم با شپش هایت قهر کن!

رودولف با قمه اش به چیزی در حمام اشاره کرد و گفت :
- اون چیه؟

و اینجا بود که دامبلدور فهمید فرزندان تاریکی آشنایی چندانی با شامپو و کیسه و لیفو این ها ندارند. پس جلو رفت و شامپو را برداشت و گفت :
- این شامپوست. شامپو مغز خر پرژک! مدل جدیدشه. می گن برای اینکه موهاتون نفس بکشه و مغزتون رشد کنه خیلی خوبه. درشو رو اینطوری باز می کنی ، میاری بالا سرت و یکم فشار می دی. بعد دست هات رو تو موهات فرو می کنی و می مالیشون. اینطوری. نگاه کنین. این لیفه. یکم شوینده ی بدن و صورت بهش می زنین ، می مالینش و بعد به بدنتون می کشید. بعد بدنتون برق می زنه و کلتون بوی مغز خر می ده. خیلی خوبه.

دامبلدور شیر را باز کرد. مرگخوار ها آب دهانشان را قورت دادند و با وحشت به هم نگاه کردند. دامبلدور با عجله از حمام بیرون آمد و قبل از اینکه مرگخوار ها فرار کنند در یک حرکت سریع به داخل حمام هلشان داد و در را بر رویشان بست و قفل کرد. مرگخوار ها وحشیانه به در می کوبیدند و تمنا می کردند که آنها را آزاد کند. دامبلدور در حالی که می رفت تا گشتی در خانه ی ریدل ها بزند گفت :
- نگران نباشید. پنج ساعت بعد میام و در رو باز می کنم. فعلا خودتون خوب بشورید.


من رو از روی طرز فکر و گفتار و رفتارم بشناس ، نه از روی ظاهرم.


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ شنبه ۹ دی ۱۳۹۶

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
خانه ي ريدل!

- بشور فرزند تاريكي...اين خشونت رو از قلبت بشور...

فرزند تاريكي مذكور به درون قلبش سر زد ولي به غير از ساحرگان زيبا و دل ربا چيزي آنجا نبود. نمي توانست آن همه ساحره ي باكمالات را بيرون كند.
-
- محوش كن...اون نشونه ي ترسناك و بد شكل روي دستت رو محو كن...جاش قلب تتو كن بلا.

بلا به علامت شوم روي ساعدش خيره شد. لرد اولين بار علامت را با دست هاي خودش روي دستش حك كرده بود،
چه طور مي توانست آن را پاك كند؟

-
- فرزند گياه! خار هاي خطرناك رو كنار بگذار...به جاش گل رز بكار!

رز به خار هايش برگي كشيد. گل كه بي خار نمي شد؛ مي شد؟
_
- كفش هاتو كنار بذار دخترم. اين حجم از خشونت طلبي واقعا بده. دوست باش با دنيا...كفش هاي تخت بپوش!

ليسا تك تك كفش هاي پاشه بلندي را به ياد آورد كه از اول كودكي اش پوشيده بود.
حتي آن آبي خوش رنگـ كه مادرش سر به نيستش كرد.
واقعا مي توانست بدون كفش هايش زنده بماند؟

- قهرم!

دامبلدور از زير ريش هاي سفيدش بند هندزفري را در آورد و پرسيد:
- چي گفتي دخترم؟
- گفتم قهرم!
- سياهي؟! نه...سياهي خوب نيست...اومديم اينجا كه شكسته بشين...هم از چرك و هم از سياهي.

ليسا:
باقي مرگخواران:

- خوب حسابي شسته شدين نه؟
-خير.
- پر ققنوسكم را شكر! الان براتون حوله ميارم!


و از در بيرون رفت. هنوز در كامل بسته نشده بود كه فرياد مرگ خواران بلند شد؛ اين حمام يك شكنجه گانه واقعي بود ولي نه براي ماگل ها بلكه مرگخواران!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۹ ۲۲:۳۷:۵۷
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۹ ۲۲:۵۳:۵۱



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲:۴۷ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

آرنولد پفک پیگمیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۹:۴۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
خانه‌ی دوازدهم گریمولد

لرد ولدمورت شونصدتا بچه‌ویزلی دور خودش جمع کرده و روی منبر نشسته بود.
- خب، اول از همه، هرچی رو که اون پیر خرفت توی کلّه‌تون فرو کرده، بریزین دور و بچسبین به چیزایی که ما بهتون آموزش میدیم! چون راه و روش صحیح رو ما می‌دونیم، نه اون! فهمیدین؟!

ممد ویزلی‌ها:
فاطی ویزلی‌ها:

لرد از منبر پایین اومد، یکی از ممد ویزلی‌ها رو از جمعیت بیرون کشید و خوابوندش روی زمین.
- پشمک بهتون یاد داده که تا همدیگه رو ببینین، فوراً همدیگه رو بغل کنین. این واکنش بسیار غلط و مزخرفیه. اون ذهنِ تک‌تک‌تون رو به‌طرز فجیعی شست و شو داده! واکنش مناسبی که بعد از ملاقات همدیگه باید نشون بدین، اینه. این! ... کروشیو! کروشیوووو! کروشیوووووووو!

ممد ویزلی‌ها:
فاطی ویزلی‌ها:
ممدی که کروشیو خورد:

لرد ادامه داد:
- این موقعیه که طرف بهتون سلام می‌کنه. حالا اگه حال‌تون رو پرسید، اون‌وقت اینجوری جوابش رو میدین! ... آواداکداورا! آواداکداوراااا! آواداکداوراااااااا!

ممد ویزلی‌ها:
فاطی ویزلی‌ها:
ممدی که آواداکداورا خورد:

بله! حالِ ممدِ مذکور غیرقابل توصیف بود. چون ترکیده و مفقودالأثر شده بود!

لرد خونی رو که روی رداش پاشیده شده بود، پاک کرد و دوباره روی منبر نشست.
- به این میگن شکنجه! چیزی که نیاز روزمره‌ی بشره! ... تو! ... و تو! ... جلوی جمعیت بایستین و همدیگه رو شدیداً شکنجه کنین! همین حالا!

ممد و فاطیِ منتخبِ لرد، از بین جمعیت بلند شدن، جلوی همدیگه قرار گرفتن، به چوبدستی‌هاشون مسلح شدن و یه دقیقه همینجوری به همدیگه زل زدن.

- واسه چی بر و بر همدیگه رو نگاه می‌کنین؟ بزنین لت و پار کنین همدیگه رو!

ممد و فاطی هم سری تکون دادن و بعد، همدیگه رو در آغوش گرفتن.
لرد:


ویرایش شده توسط آرنولد پفک پیگمی در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۸ ۲۱:۳۸:۴۴

Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خونه ریدل:

دامبلدور جلوی در خونه ریدل وایستاده بود و حرکت نمیکرد. این همه راه اومده بود که خونه ریدل رو اصلاح کنه ولی به شک افتاده بود. آیا محفل به اندازه کافی اصلاح شده که حالا به فکر خونه ریدل هست؟ میخواست بدون اینکه کسی بفهمه به محفل برگرده که آرسینوس جلو صورتش ظاهر شد.
-اینجا چیکار میکنی ریش طلا؟

دامبلدور کمی عقب رفت تا فاصله ای بین شاه مرگخوار و خودش درست کنه. آرسینوس نیشخندی زد و گفت:
-میترسی سیاهی بگیری و مریض شی ؟ نگران نباش پیرمرد بیا بغلم.

دامبلدور بازم عقب تر رفت و با وحشت گفت:
-سیاهی چیه ... بوی حیوون مرده میدی مرتیکه. خودت رو شاه هم میدونی؟ تا حالا تو عمرت چیزی به نام حموم شنیدی ؟

آرسینوس به فکر فرو رفت که حموم چی میتونه باشه . اسمش آشنا به نظر میرسید.
-حموم جایی برای شکنجه ماگل هاست؟

دامبلدور دستی به سرش کوبید. وقتی برنامه بهبود خونه ریدل رو ریخته بود بیشتر به این فکر میکرد که مرگخوارها رو به خوبی و عشق دعوت کنه و از سیاهی دور کنه ولی گویا از خیلی چیزهای مبتدیانه تری باید شروع میکرد. یه تیکه چوب از رو زمین برداشت و دور گردن آرسینوس گذاشت و در حالی که همچنان فاصله شون رو حفظ کرده بود ، وارد خونه ریدل شدن.

لحظاتی بعد:
دامبلدور دست تو جیبش کرد و یه بسته گالیون به جن های خونگی هاگوارتز داد. اونها هم سوار وانتی شدن و در حالی که شعر میخوندن از خونه ریدل خارج شدن.
دامبلدور به طرف مرگخوار ها برگشت و گفت:
-به این میگن حموم. میرین توش، آب رو باز میکنید و شامپو و صابون میزنید تا تمیز بشید. بعد ردا هاتون رو تو این دستگاه که بهش ماشین لباسشویی میگن میندازید تا تمیز شن.

مرگخوارها با تعجب به هم نگاه کردن و منتظر بودن که ببینن کجای این حموم برای شکنجه ماگل ها درست شده.




پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶

آرنولد پفک پیگمیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۹:۴۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
سوژه‌ی جدید:


خانه‌ی ریدل

- یکی این تلویزیون رو روشن کنه ببینیم این محفلیا چی توی شبکه‌شون نشون میدن!

بلاتریکس اطاعت کرد و تلویزیون رو روشن کرد. رودولف هم آنتن رو به سمتِ محفل‌سات چرخوند.
ولدمورت کنترل رو گرفت و مشغول تعویض کانال شد.

- به برنامه‌ی "با ققنوس، آشپز شو!" خوش اومدین. امروز قصد آموزش پختِ نون و پنیر و سبزی رو داریم و...

بعدی!

- می‌خواستم بگم مـــن که عاشق‌ترینـــم... تو فرصت ندادی! تو فرصت ندادی! تو فرصت نداااااااااادی!

بعدی!

- و حالا حرکت بعدی رو تمرین می‌کنیم. اسم این حرکت ورزشی "آغوش دو به یک" ـه. در این حرکت، شما باید به همراه یارتون، طرف مقابل رو با تموم زورتون در آغوش بگیرین. طوری که هیچ‌جوره نتونه فرار کنه. این حرکت در حالت‌های مختلف قابل انجامه. از "دو به یک" گرفته تا "صد به یک".

ولدمورت تلویزیون رو با دکمه‌ی قرمز کنترل خاموش کرد، از جاش بلند شد و به سمت در رفت.

- اِ ارباب، کجا دارین میرین؟
- میریم محفلِ زپرتیِ ققنوس رو نابود و به سبک خودمون بازسازیش کنیم!

محفل قفنوس

- باباجان؟ بی‌زحمت آب دستتونه، بذارین زمین و این تلویزیون رو برای این پیر خرفت روشن کنین. تام شبکه‌شو بهم پیشنهاد داده. ببینیم چی داره؟

کالین تلویزیون رو روشن کرد و آرنولد هم آنتن رو به سمتِ ریدل‌بِرد چرخوند.
دامبلدور کنترل رو گرفت و مشغول تعویض کانال شد.

- Love is Deeeeeeead! LOVE IS DEEEEEEEEEEEEEEAD!

بعدی!

- یوهوهاهاهاهاها! امروز قراره بهتون یاد بدیم که چجوری با کم‌ترین هزینه و امکانات، به بهترین شکل ممکن آدما رو سلاخی کنین! خب خب خب، اول از همه... قیچی عظیم‌الجثه رو برمیداریم!

دامبلدور تلویزیون رو با دکمه‌ی قرمز کنترل خاموش کرد، از جاش بلند شد و به سمت در رفت.

- اِ پروفسور؟ کجا دارین میرین؟
- نگران نباشین فرزندان. چیز خاصی نیستش. فقط قصد اینو دارم که شعبه‌ی دوم محفل رو توی خونه‌ی تام اینا احداث کنم.

***

توضیح: دامبلدور و ولدمورت از تیریپِ جبهه‌های همدیگه خوششون نمیاد. هردو بطور همزمان تصمیم می‌گیرن که رهبر جبهه‌ی دیگری بشن تا اون رو به سبک خودشون بازسازی کنن.


ویرایش شده توسط آرنولد پفک پیگمی در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۵ ۱:۰۱:۵۲

Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پایان سوژه

-هری بیا اینجا بشین ببینم.

هری به اطرافش نگاهی کردو هری دیگه ای ندید. رون رو جلو انداخت تا رو صندلی بشینه ولی رون زرنگ تر از این حرفا بود و خودش رو کنار کشید تا هری با صورت به طرف صندلی بره.

-خب پسرم ؟

هری بازم به عقبش نگاه کرد تا شاید یه پسر دیگه پیدا کنه که دامبلدور بهش حس پدری داشته باشه ولی بازم کسی رو پیدا نکرد. میخواست به آملیا اشاره کنه که جلو بیاد ولی آملیا با چشمکی بهش فهموند که دامبلدور اون رو دختر خودش میدونه. هری که دیگه راه فراری نداشت به آرومی گفت:
-پروف ، من که الف دال رو تاسیس کردم. به نظرم خیلی منطقی میرسه که به هاگوارتز برم و خودم رئیسش باشم.

دامبلدور دستی به ریشش کشید. یاد درگیری های هری با اسنیپ و آمبریج افتاد. جز بدبختی و فلاکت چیزی برای الف دالی هایی که با خیال راحت تو هاگوارتز زندگی میکردن نداشته. نمیتونست این بدبختی رو به دانش آموزای هاگوارتز برگردونه.
-نه پسرم. الف دال رئیس داره. آملیاست که قبل تو قرار شد برگرده هاگوارتز.
-باشه خب پس اشکال نداره همین محفل میمونم.

دامبلدور بازم دستی به ریشش کشید. اینقد دست به ریش شده بود که کم کم موهاش داشت از ریشه کنده میشد. از سیریوس یادی کرد که به خاطر کارهای هری کشته شده بود.
-نه پسرم، محفل هم جای خوبی واسه تو نیست و اینکه تازه غذا هم نداریم و میخوایم غذاخورهای محفل کم شن.

هری نگران شد. با نگاهش دنبال هرمیون بود که با هوش و ذکاوت کمکش کنه. اما هرمیون بعد از اینکه دامبلدور رو گول زده بود با اولین قطار به هاگوارتز رفته و 100 تا کلاس هم برداشته بود. دامبلدور ادامه داد:
-به نظر من پیش خاله ات برگردی بهتره. اصلا اشتباه کردیم از اول آوردیمت بیرون. هم اونجا ولدمورت نمیتونه کاریت کنه و هم اینکه چهار تا نون خشک حداقل میدادن بهت بخوری.

دامبلدور از جاش بلند شد و هری رو روانه پرایوت درایو کرد. بعد از اینکه خیالش راحت شد هری از خونه گریمولد خارج شده به محفلی ها گفت:
-خب حالا که هری هم رفت دیگه بودجه به اندازه کافی برای بقیه اعضای محفل داریم. الف دالی ها که رفتن، بقیه تون میتونید بمونید.

اون شب هم تو محفل جشن و پایکوبی انجام شد هم تو هاگوارتز. هری به اتاقی کوچیک تو پرایوت درایو برگشت و تنها چیزی که براش باقی مونده بود خاطره های شکست دادن ولدمورت بود.

پایان










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.