هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۴:۴۵ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
لینی با ناراحتی از آن اتاق دور شد، از اتاقِ هکتورها ( ) گذشت و به سمت اتاق دیگری رفت و همانطور که بال میزد محکم به جسم صاف و صیقلی و سفتی برخورد کرد. برای اینکه سقوط نکند نیش‌ش را در سطح آن جسم فرو کرد و پس از اینکه از نیفتادنش مطمئن شد، متوجه شد با آرسینوس برخورد کرده است و درحقیقت نقاب‌ش را نیش زده است :

- تصویر کوچک شده


نقابِ آرسینوس دستانش را دورِ گردن آرسینوس گذاشت و محکم فشار داد. آنقدر فشار داد تا جان از دماغِ آرسینوس بیرون زد.

لینی نیش‌ش را از نقاب بیرون کشید و به مسیرش ادامه داد. جسد آرسینوس به زمین افتاد. نقاب خودش را از صورت آرسینوس جدا کرد، جیب‌های آرسینوس را خالی کرد، تاج آرسینوس را روی سر خودش گذاشت، چوبدستی‌اش را برداشت و بلافاصله از آنجا غیب شد.

لینی به طبقه‌ی دومِ خانه‌ی ریدل رفت، جایی که کراب جلوی آیینه‌ی تمام قدی ایستاده بود و با وسواس به موهای کوتاهش بیگودی وصل میکرد!

- کراب! یه دونه از اینا رو میدی من بعنوان تختخواب جدیدم ازش استفاده کنم؟!
- نخیر، نمیشه، از اینجا برو. وقت ندارم، کارِ موهام که تمام بشه مانیکور و میکاپم هم مونده!

لینی که کم‌طاقت‌تر از همیشه شده بود به سمت کراب حمله کرد :

- الان نیشت میزنم!
- تصویر کوچک شده


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۳:۲۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
بلاتريكس دوان دوان به سمت دستشويي خانه ريدل رفت. جلوى آينه ايستاد و با بهت و حيرت به موهايش كه حتى به زور كروشيو هم هيچگاه صاف نميشدند نگاه كرد.
-نه! فر بشيد... دارم ميگم فر بشيد!

به نظر نميرسيد موها كه بعد عمري خودشان را صاف و لخت ميديدند، تصميم به فر شدن داشته باشند.
بلاتريكس تحمل اين حجم از بى تفاوتى را نداشت. بايد كارى مى كرد تا به موهايش بفهماند آنجا رئيس كيست.
براى شروع، سرش را زير آب فرو برد و پس از خيس شدن موهايش، طلسم ژلآتوسا را زمزمه كرد.

اتفاقى نيوفتاد.

اينبار طلسم موسنيوآ را امتحان كرد و باز هم موهايش صاف و بدون كوچكترين پيچ و خمى روى شانه هايش ريخته بودند.
اما او بلاتريكس بود. پس چوبدستى را كنار گذاشت و با دست به جان موهايش افتاد.
-فر شيد... سر جدتون فر شيد... فر شيد!

در همان حالى كه بلاتريكس با موهايش درگير بود، لينى ويز ويز كنان به پروازش در سطح خانه ريدل ها ادامه مى داد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۳:۱۰ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- کرم اونایین که تو گلدون رزن!

لردسیاه نمیخواست باور کنه که دختر یکی یک دونه ش و چراغ خونه ی تاریکی و سیاهی تبدیل به یه کرم شده. ولی چاره ای نداشت. اصلا نمیدونست که چرا دخترش مینیاتوری شده، ولی حتما تقصیر هکتور بود. شایدم سینوس. کشته می شدن قطعا. همیشه تقصیر این دو تا بود چون به هر حال.

- فسسس؟:(

لرد به نجینی قول شام داده بود. دیگه کرم و مار نداره، شام خوردن سنتیه که باید به جا آورده شده. لرد به سمت سینی میوه ی گوشه ی راهرو رفت و یه سیب قرمز برداشت. چند لحظه بهش نگاه کرد. گذاشت سر جاش و یه سیب سبز برداشت. اسلیترینی گفتن گریفندوری گفتن بلخره. سیب رو با چوبدستی معاینه کرد و جلوی شونه ش برد.

- نجینی، شام!

نجینی که حتی کرم شده شم با ابهت بود، روی شونه ی لرد خزید و وارد سیب شد که شامشو استعمال بکنه.

حین تمام این جریانات فراهم کردن غذا، لینی که هنوز هم درگیر بود که چرا توسط نجینی خورده نشده، پشت سر لرد در حال پرواز بود. و حدس بزنین کی همیشه مثل سایه لرد رو دنبال میکرد؟

- آخ! حشره! وایسادی چرا یه دفعه! بالت رفت تو صورتم!
- مطمئنی بالم بود؟
- کجات بود پس؟
- یه لحظه فک کردم نیشم بود! راستی. موی صاف بهت نمیاد بلا!

لینی، بعد از گفتن این حرف، خرامان خرامان پرواز کرد و مسیرش توی راهرو رو ادامه داد. و بلاتریکس، در شوک و بهت، فریادزنان به سمت دستشویی رفت تا شاید بتونه موهاش رو به حالت با ابهت قبلی برگردونه.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲:۴۱ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#99

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
-

لیسا به سرعت به سمت در خروجیِ خانه‌ی ریدل می‌رفت و حین رفتن بی توجه به فردی که شنل بلند و سیاهی پوشیده بود و با ابهت و طمأنینه وارد خانه میشد تنه زد.

-

لردسیاه با انگشت‌ش درحال نوازش نجینی بود. نجینی بعد از تکان خوردن لرد، سرش را از روی کله‌ی لرد برداشت، نگاهی به دور شدن لیسا انداخت و سرش را برگرداند و لینی را دید که در فضای رو به روی آنها بال بال زنان ایستاده بود. لینی با دیدن نجینی خوشحال شد و به آن سو رفت و روی سر نجینی نشست :

تصویر کوچک شده


لردسیاه که تمام تمرکزش روی سلاح مخفی‌اش بود و برایش بسیار اهمیت داشت که این‌روزها لینی نیروی‌ش را هدر ندهد، و از طرفی نمیخواست دخترش را با دور کردن از تفریحاتش ناراحت کند، ابتدا چوبدستی‌اش را تکان داد و شالگردن نجینی را محکم کرد، سپس به زبان ماری به او یادآور شد که قصد دارد به او شام بدهد!

- هسسس فسس!

نجینی با خوشحالی تکانی به سرش داد و لینی بدون آگاهی قبلی روی دُم نجینی پرتاب شد. لینی که انتظار این حرکت را نداشت و برایش خورده شدن توسط نجینی قابل پیش‌بینی‌تر بود، از غصه همانجا که بود محکم نشست و بدون آنکه بخواهد دُم نجینی را نیش زد!

لردسیاه که به سمت اتاق شکنجه میرفت تا شام نجینی را از افرادی که شکنجه کرده بودند تهیه کند، در یک لحظه حس کرد دیگر وزن نجینی برایش مثل همیشه نیست. روی شانه‌ی راست‌ش را نگاه کرد، نجینی نبود، روی شانه‌ی چپ‌ش را نگاه کرد، نجینی نبــ.. نجینی بود.. ولی اندازه‌ی یک کِرم کوچک شده بود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱:۴۰ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#98

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
امروز ۳:۰۶:۴۷
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
لینی در دیگر قسمت های خانه ریدل پرواز کرد. به هر سویی رفت. در چند اتاق آن طرف تر، لیسا را دید که در حال ور رفتن به کفشش بود.

- چیکار میکنی؟
- هیچی. این بازم شکسته. تسترال بهم جنس خراب انداخته. نمیچسبه هم که!

لینی کمی جلوتر رفت و با دقت کفش را بررسی کرد.
- شاید بخاطر اینکه چسب بهش نزدی؛ بذار کمکت کنم.

چسب را بلند کرد و به زیر کفش زد. همین باعث شد نیشش در کفش فرو برود.

- هی مگه کوری؟ زدی کفشمو سوراخ کردی!
- چرا داد میزنی؟ حواسم نبود خب.
- حواست بود یا نبود برای من فرقی نداره. باید حواستو میدادی! ایییش!

لینی عصبانی شد. خیلی عصبانی شد. خیلی خیلی عصبانی شد و صورتش قرمز شد. اگر خیلی بیشتر ادامه میداد قطعا دود از کله اش بیرون می آمد.
- جای دستت درد نکنته؟
-آره!

اینی جلو رفت. نزدیک به صورت لینی شد و نیشش را در صورت او فرو کرد.
ناگهان لیسا ایستاد و لینی نگاه کرد. لینی هم به او نگاه کرد. دوباره لیسا به لینی و لینی به لیسا نگاه کرد. این روند آنقدر ادامه داشت که لیسا دست هایش را جلو آورد و لینی را بغل کرد.
- خیلی دوست دارم لینی! من همه رو دوست دارم.
- ها؟
- من میرم همه رو به روشنایی دعوت کنم!


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۷ ۱:۵۳:۲۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۰:۲۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#97

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
لینی نیش زهر آلود را از درون گیاه مصنوعی خارج کرد.
- بیا... من رو مجبور میکنی اعمال خشونت بار انجام بدم. گل بد!

گیاه همچنان هم نمیخواست لینی را ول کند. و حتی به نظر لینی، داشت تنگ تر هم میشد!
- چرا داری بیشتر گیر میندازی منو؟ چرا حتی داری گرم میشی؟

گیاه داشت گرم میشد. عرق میکرد حتی!

- جدی جدی گرمم شد دیگه. ولم کن.

گیاه که لرزشش هم به گرم شدنش اضافه شده بود، همچنان قصد رها کردن لینی را نداشت.
و البته لینی هم قصد تسلیم شدن را نداشت و همچنان برای آزادی تقلا میکرد.
- عه... سلام.

لینی به دو چشم ریز و سیاه زل زده بود و سلام کرده بود.
چشمانی پر از خشم و نفرت، درست بالای دهانی پر از دندان های سوزنی و تیز.
و البته نمیشد از این واقعیت چشم پوشی کرد که گیاه با شنیدن صدای لینی و چشم در چشم شدن با او نیز آب دهانش راه افتاده بود!

لینی بال هایش را بست. چشمانش را هم بست.
لینی آماده خورده شدن بود.
اما ناگهان...

پوپ!

صدا آنقدر چندش آور بود که لینی چشمانش را گشود. و آنجا بود که دید آدامسی به رنگ صورتی روی صورت گیاه را پوشانده و راه نفسش را هم بسته.
پس لینی فرصت را غنیمت شمرد و به سرعت فرار کرد، و بعد به ناجی اش، که دستی معلق در هوا بود نگاه کرد. هرچند که بانز او را ندیده بود!



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۰:۰۱ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#96

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-گل من؟... رزم؟... بيا! بيا خبر دست اول دارم برات. گلـ...

پق!

لينى كه همه جا به دنبال رز ميگشت تا خبر مرئى شدن بانز را به او بدهد، با سر درون گلدان مصنوعى گوشه خانه افتاد.
-اين چيه؟... نه اين چيه آخه!... مگه ما رز نداريم؟ گلدون مصنوعى ميخوايم چيكار آخه؟

لينى بال هايش را باز كرد كه از گلدان خارج شود.

باز كرد...

بيشتر حتى...

لينى گير كرده بود!
-هى... هى... يكى بياد كمك... كسى صدام رو نميشنوه؟

كسى نميشنيد!
-گل بد! رز گل خوبيه... البته كه من معتقدم همه خوبن. اما تو بدى. من رو گير انداختى. ولم كن!

گل، گل ول نكنى بود.

-الان نيشت ميزنم.

لينى به گل فرصت تغيير نظر داد. اما گل تغيير نظر نداد و ول كن او نبود.

-باشه! خودت خواستى.

لينى گل مصنوعى را نيش زده بود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶
#95

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
لینی نگاهی به هکتور ها انداخت...هر چند ثانیه هکتورها نصف میشدند و یک هکتور نصفه از آن تولید میشد و آن هکتور نصفه هم پس از چند ثانیه به دو هکتور دیگر...به نظر میرسید هکتور تا دقایقی دیگر به چندین هکتور کوچک تبدیل میشد!
اما این چیز عجیبی نبود...هکتور بارها به خاطر ازمایش معجون هایش بر روی خودش، اتفاقات عجیب و غریبی برایش رخ داده بود...به همین خاطر لینی از این تقسیم سلول مانند هکتور تعجب نکرد و گفت:
_هکولی...باز معجون مرگ خوردی، بجا اینکه بمیری تکثیر شدی؟

هکتور ها که در حال بیشتر شدن و البته ریز تر شدن بودند، همگی جواب دادند:
_نه...نیش تو بود...نیش تو بود!

لینی اهمیتی به هکتور نداد...او تصور میکرد که هکتور باز معجون دیگری را خورده بود.
او که از هکتور خسته شده بود از اتاق خارج شد، ولی همین که وارد راهرو شد صدایی جیغی شنید!
_آخخخخخخ!
_چیه؟ کی اون جاس؟
_منم...جلوت رو ببین لینی...نیشت رو زدی تو دستم!
_تو کی هستی؟
_منم دیگه...بانزم!
_باز لختی؟
_دو دقیقه آدم نمیتونه تو خونه لخت شه؟ بعدا هر کی لخت باشه تو باید دستش رو نیش بزنی؟
_اولا که من اصلا تو رو ندیدم...بعدشم، مگه تو دستت رو میبنی که میگی دستت رو نیش زدم؟
_کور که نیستم...ایناها...دستمه!

لینی دقت کرد...واقعا دستی در هوا معلق بود!
_هی بانز..این دست توئه؟
_اره دیگه...دست من رو مگه ندیده بودی؟
_نه!
_هوم....حالا که فکر میکنم منم تا حالا دستم رو ندیده بودم!

سکوتی سهمگین راهروی خانه ریدل را فرا گرفت...بانز پس از چند ثانیه فکر کردن گفت:
_صبر کن بینم! دستم مرئی شده...چون تو نیشش زدی؟
_چه ربطی به نیش من داره!
_شاید دارم کاملا مرئی میشم...ایول...وای..نه...لباسام!

لینی دست بانز را دید که سریعا از آنجا دور شد...به نظر میرسید نیش لینی بر هر کسی یک تاثیر داشت!




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶
#94

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۸:۲۳:۵۴ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
- تو با تنفر از من داری وقتتو تلف میکنی، از خودت متنفر باش.
- نه هکولی، نه. از تو متنفرم. با تمام اندام های پیکسی‌وارانه‌ام ازت متنفرم.
- من هم از اندام هات و خودت متنفرم.

معجون ساز ویبره‌ی شدید تری رفت. لینی که در حال چرخیدن دور سر هکتور بود، با ویبره‌ای که ایجاد شده بود حس کرد حتی هوای اطرافشم ویبره میره. بال‌های پیکسی تحمل این همه لرزش رو نداشتن و لینی تعادلش رو از دست داد.
- هکولی چند برابر قبل ازت متنفرم...

لینی سعی کرد تعادلشو حفظ کنه، بال هاشو به هم زد و بالاخره تونست خودشو بین مولکول های لرزون و ویبره‌بروی اطرافش ثابت نگه داره.

- حتی نمیتونی تعادلتو حفظ کنی.
- همه‌ش به خاطر توعه.
- این که صعنت معجون سازی این همه پیشرفت کرده؟
- نه این که همه‌جا انقدر درحال ویبره رفتنه.

هکتور با شنیدن کلمه "ویبره" بیشتر لرزید. انقدر لرزید گسل های زیر زمین هم لرزیدن. گسل‌های زیردریا ها هم لرزیدن. زلزله اومد و کل جهان خراب شد. سونامی اومد و همه‌ی خرابی ها رو شست و برد ولی هکتور و لینی هنوز هم درحال جر و بحث بودن.

- یعنی میگی ویبره رفتن من بده؟
- معلومه که بده. مثل معجون هاتم بدن.
- معجون های من بدن؟ خیلیم خوبن، اگه بال‌های پیکسی رو هم بریزم توشون خیلیم هم بهتر میشن.

هکتور دستشو به سمت لینی دراز کرد اما پیکسی خودشو عقب کشید.

- به بال های من دست زدی، نزدیا هکولی!
- ولی من برای معجونم بهشون نیاز دارم.
- نه!

لینی در یک عملیات انتحاری نیش شو تو دست هکتور فرو کرد. معجون ساز به انگشتش که نیش خورده بود، نگاه کرد. معمولا جای نیش لینی درد داشت اما این دفعه دردی درکار نبود. تنها حس سلولی رو داشت که درحال تجزیه شدنه. حس میکرد قسمتی ازش درحال جدا شدنه.

- من بهترین معجون‌ساز قرنم.
- من بهترین معجون‌ساز قرنم.
- من بهترین معجون‌ساز قرنم.

هکتور ها نگاهی به همدیگه انداختن. انگار نیش لینی برای هکتور مثل کپی پیست عمل کرده بود.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶
#93

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
سوژه جدید:


نیمه شب...مغازه اسنیپ...


سوروس اسنیپ برای چندمین بار در طی ده دقیقه گذشته، با نگرانی از پنجره وسیع مغازه، فضای بیرونی را چک کرد.

-دست بردار سوروس...این موقع شب کسی جز ما و تو این جا نیست. حالا بگو ببینم. آماده اس؟

اسنیپ با شنیدن صدای زمزمه وار لرد سیاه جا خورد. انگار حضورش را فراموش کرده بود. خودش هم درست نمی دانست در آن لحظه بیشتر نگران خارج از مغازه اش است یا داخلش. این که کسی او را همراه لرد سیاه ببیند، هم دست کمی از خشم لرد نداشت. برای همین تصمیم گرفت سریع تر قضه را تمام کند.
-نسخه آزمایشی آماده اس سرورم.

-و لینی؟

-هنوز بی هوشه. هیچی نفهمید. روی یکی دو زندانی امتحانش کردیم. کمی باید منتظر بمونیم و بعد طبق تغییراتی که میبینیم تصمیم بگیریم که چه چیزایی بهش اضافه کنیم. مطمئن باشین هر کاری از دستم بر بیاد...
-بیشتر سوروس...بیشتر از کاری که از دستت بر میاد رو باید انجام بدی. ما از این کشمکش خسته شدیم. مایلیم تمومش کنیم. و این سلاح مخفی، برگ برنده ماست.

لرد سیاه جمله آخر را گفت و از مغازه خارج شد.

سوروس نفس راحتی کشید. لینی به زودی به هوش می آمد. قبل از بیدار شدنش باید او را به خانه ریدل ها بر می گرداند.
مدتها بود که لرد سیاه دستور فوق سری تهیه معجونی زهرآگین را به او داده بود. نقشه این بود که نیش لینی به این زهر آغشته شده و یکایک هدف های مشخص شده را بی سرو صدا و به آرامی از بین ببرد.
معجونی کشنده...و بدون رد پا! هیچ کس نمی فهمید نسل جاوگران سفید چگونه از روی زمین برچیده شد.
اسنیپ فکر می کرد...ذهنش درگیر بود...و شاید همین درگیری باعث شد که فراموش کند که نیش لینی را از باقیمانده های نسخه آزمایشی معجون پاک کند...
معجونی که هنوز مشخص نبود چه تاثیری رو چه کسی داشت...


خانه ریدل ها

-ازت متنفرم!
-به من چه...خواب موندی به ماموریت نرسیدی...از من چرا متنفری؟
-همینجوری بطور کلی...
-از خود خواب آلوت متنفر باش!
-نه، خودم گناه دارم. از تو متنفر بودن آسون تره.

لینی و هکتور سرگرم بحث بودند...و همه می دانستند که این جرو بحث به نیش درد آوری ختم خواهد شد. با این تفاوت که این بار کسی تاثیر نیش را نمی دانست!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.