هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
- نجینی، حتی از زیر آوار هم شالتو بپوش. سرما نخوری!

مرگخواران همچنان در میان سکوتی مرگ آور، به یکدیگر نگاه کردند.

- میشه یکی این اعضای بدن من رو، هرچیشو که باقی مونده، برگردونه؟

مرگخواران اهمیتی به رودولف ندادند. در واقع هیچکس علاقه ای به لمس کردن دل و جگرِ رودولف نداشت.
البته به غیر از هکتور که همه اجزای باقی مانده را در فرغونی جمع کرده بود و داشت به سوی پاتیلش میبرد.

- هکتور نرو... اگه بری نمیگن معجون سازِ خوبیه، میگن گشنه ی اجزای بدن رودولفه! نرو هکتور!

البته هکتور اهمیتی نداد. در حالی که ویبره میزد، فقط چند تکه استخوان و مقداری نخ و سوزن را جلوی رودولف انداخت و گفت:
- تو اونموقعی که اینارو داشتی هم استفاده نمیکردی ازشون. عوضش الان حسابی ازشون استفاده های خوب میشه و معجون جذابیت میسازم باهاشون.
- جذاب از نظر ساحره ها دیگه؟
- آره دیگه. هرکس این معجون رو بخوره در نظر ساحره ها مثل تو جذاب میشه. طوری که ساحره ها با تمام سرعت از دستش فرار میکنن.
- بعد من به این شکل جذابم؟
- آره دیگه.
- یادم بنداز بعدا از جذابیتای قمه ـم هم واست بگم.

رودولف پس از آن، تنها برای اینکه برود جذابیت های قمه را به هکتور نشان دهد، شروع کرد به دوختن شکمش.

- ما هنوزم حوصلمون سر رفته! بیاید یه نمایش عروسکی ترسناک و سیاه اجرا کنید برامون و تلاش کنید نجاتمون بدید حتی!


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۷ ۱۶:۲۷:۰۴


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
- سه!تصویر کوچک شده

- کبد برای معجونم.

این بارکبد رودولف به بیرون پرتاب شد. و درست همون لحظه هکتور شیرجه زد و اون رو تو هوا قاپید.

- چهار!تصویر کوچک شده


رودولف یه بار دیگه روده شو دور سرش چرخوند.
- پنج... باور کن گره‌هاش باز شده دیه.تصویر کوچک شده

- نه رودو حرف تو رو نمیتونم باور کنم.

بلاتریکس به رودولفی که به پوچی رسیده بود نزدیک شد. قسمتی از روده رو تو دستش گرفت.
- فکر کنم گره‌هاش باز شده.

رودولف با شنیدن این جمله روی زمین افتاد و درواقع چون چیزی تو بدنش نمونده بود، پوستش روی زمین پخش شد. بلاتریکس هم شونه‌ای بالا انداخت و با روده به سمت آوار ها رفت.
- ارباب یه طرفشو بگیرین ما از این طرف میکشیمش.
- باشه بلا بهت اعتماد میکنیم و به حرفت گوش میکنیم. امیدواریم روده‌‌ی رودو به اندازه خودش رودویی نباشه.

بلاتریکس روده رو از بین آجر های آوار شده به داخل فرستاد و لرد هم اون طرفشو گرفت.
- ما مثل همیشه آماده‌ایم بلا.
- مرگخوارا، بکشین روده‌رو.

مرگخواران پشت سر بلا ردیف شدن و ادامه‌ی روده رو گرفتن.

- سه... دو... یـ...

در همین لحظه و در عرض چند ثانیه روده مثل رشته‌ی ماکارونی توسط نجینی بلعیده شد.

- چیه؟ فسسس... خودتون بهم شام ندادید. جا این جوری نگاه کردن پاپامو نجات بدید.

مرگخواران:


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-ببين! ببين شيكمم بازه! چجورى طناب بزنم؟ ها... بيين همه چيم بيرونه. قلبم رو ببين. معده امم ايناها. چجورى طناب بزنم؟

بلاتريكس قمه را دور سرش چرخواند.
-الان سر من داد زدى؟ ها؟... سر من داد زدى؟

رودولف دو ناتيش تازه افتاده بود.
-نه. من؟... داد؟ كو؟!
-پاشو!
-نمى پاشم.

بلاتريكس بار ديگر قمه را چرخواند و زير گلوى رودولف گذاشت.
-پاشو عزيزم.

و رودولف پاشد!
روده را از دست بلاتريكس گرفت و شروع كرد.
-يك!

با پرش اول، معده رودولف از شكمش بيرون پريد و روى صورت نارسيسا فرود آمد.

-اه... چندش!
-دو!

اينبار نوبت لوزالمعده اش بود. بدن رودولف در حال تخليه و روده در حال باز شدن بود.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
- جانم رو بگیر، اما قمه ام را نه.
- بده رودولف... قمه رو بده به خاطر ارباب. ناز نکن انقدر.

رودولف ملتمسانه به دست بلاتریکس که به سویش دراز شده بود، نگاه کرد.
- بلا، من غرهامو از اعماق روده هام میزنم، اگه روده نداشته باشم دیگه نمیتونی غرهامو گوش کنی ها!
- یعنی واقعا فکر کردی من در طی این مدت به غرهات گوش میکردم؟
- آره خب. نمیکردی؟ غرهام انقدر جذابن!
- من همیشه وقتی غر میزدی خواب بودم رودولف.

سپس بلاتریکس از شکست احساسی رودولف استفاده کرد و قمه وی را قاپید.
رودولف با وحشت به قمه اش نگاه کرد.
- به جان خودم قسم اگر ببری، دیگه قمه من نیستی!

قمه با خوشحالی تمام، شکم رودولف را برید و بلاتریکس هم شروع کرد به بیرون کشیدن روده های وی.

رودولف در حالی که روی زمین افتاده بود و روده و سایر اجزای بدنش توسط بلاتریکس چلانده میشد و بیرون کشیده میشد، رو به قمه اش گفت:
- نامرد... میرم یدونه قمه دیگه میگیرم اصلا!

قمه اهمیتی نداد.

بلاتریکس بالاخره کار بیرون کشیدن روده را به اتمام رساند و رو به رودولف گفت:
- اه... روده هاتم مثل خودت بی مصرف و پر از گره هستش. بلند شو باید طناب بزنی باهاشون، هم شکمت آب شه، هم گره روده هات باز شه.



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
- رودو، روده.
- روده؟ من روده ندارم اصلا.

رودولف خواست سوت زنان با روده‌های نداشته‌اش از محل متواری بشه که بلاتریکس جیغ زد.
- رودولف لسترنج! روده هاتو برای نجات ارباب میخوایم!
- ببین من اصلا روده ندارم، همه‌ش ماهیچه‌اس. برای یه جادوگر جذاب مثل من افت داره که روده داشته باشه.

رودولف حین گفتن این جملات به شکمش که "فکر میکرد" خیلی خوشحالته اشاره کرد.

- نداشته باشی هم، کاری میکنم روده پیدا کنی.

بلاتریکس این رو گفت و با افکت شیطانی یه قدم به رودولف نزدیک شد و رودولف همزمان یه قدم عقب رفت.
- اگرم داشته باشم برای جذب کردن صد برابر ساحره‌ها به خودم بهشون نیاز دارم.
- حساب اون ساحره‌هارم میرسم من.
- من درخواست طلاق دارم.
- به اون هم رسیدگی میکنیم رودولف.

بلاتریکس باز هم به قدم به رودولف نزدیک شد اما این دفعه رودولف نتونست عقب بره چون پشتش دیوار بود.
- میخوای بریم مشاور خانواده مشکلمونو حل کنه؟
- نه رودولف، الان روده هات مشکل رو حل میکنن.

بلاتریکس میخواست آخرین قدم شیطانی رو هم به سمت رودولف برداره که ناگهان متوقف شد.
- راستی!
- چی چی؟

رودولف که کمی امیدوار شده بود به بلاتریکس زل زد و منتظر موند که عذرخواهی های اونو برای این که جذاب ترین جادوگر رو تهدید کرده رو بشنوه.

- قمه‌تم بده. نمیخوام چاقوم رودویی شه.
-


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-زود باشيد! سر اربابمون رو گرم كنيد!

سر گرم كردن لرد، كار بسيار سختى بود.

-ارباب؟ ويبره بزنم براتون؟
-ارباب روده هاى رودولف رو بپيچم دور گردنش؟
-ارباب هكتورو نيش بزنم بميره؟

-روده... روده! بايد روده هاى رودولف رو بفرستيم اون زير كه ارباب بگيرن و ما بكشيمشون بيرون!

بلاتريكس با نگاه تسترال اندر اصطبلى به نارسيسا نگاه كرد.
-بيين سيسى حالا درسته اين شوهر من مانتيكوره... اما دليل نميشه كه روده هاش رو بكشى بيرون كه. اما خب... چون جون ارباب در خطره، خودم يه فكرى مى كنم.

بلاتريكس كمى فكر كرد.
-آها! فهميدم! من ميگم كه روده هاى رودولف رو بكشيم بيرون و سرش رو بديم به ارباب و تهش رو بكشيم كه ارباب بيان بيرون. اوناها... من دارم سر روده رودولف رو ميبينم... رودولف؟... روده!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
همانطور که لرد در حال دریافت آب بود، برگهای رز کمی مچاله شدند. از دست دادن اینهمه آب داشت باعث خشک شدن رز میشد! مرگخواران در فکر این بودند که چگونه تلویزیون به لرد برسانند. در این میان لینی که حواسش به رز بود ویزویزکنان رو به بقیه کرد و توجه آنها را به رز جلب کرد :

- رز داره چروک میشه. رز داره آب آوندهاش رو از دست میده. رز داره میمیره.

نارسیسا که مرگ رز را نزدیک میدید کنار گلدان رز نشست و سرش را به گلبرگهایش نزدیک کرد و آرام پرسید:

- دراکو زنده است؟ وقتی خونه‌ی ریدل آوار میشد ندیدیش؟!

-

بلاتریکس که زمزمه‌ی نارسیسا را شنیده بود و چون نگران سلامتی لرد بود، از اینکه نارسیسا به جای اینکه به لرد اهمیت بدهد، به فکر پسرش بود عصبانی شد و جیغ‌زنان به خواهرش حمله کرد. در این لحظه نبودن چوبدستی‌اش اهمیتی نداشت. موهایش را گرفت و او را کشان کشان از رز دور کرد.

- یکی یک لیوان آب توی گلدونش بریزه! اگر خشک بشه ما طاقت تشنگی نداریم!
- تشه‌ی آبرسانی به گیاه دارم!
- نه هکتور. نه! به رز جادوییِ ما نزدیک نشو!
- ادوارد برو یک درخت قطع کن و برای ما بیار تا وقتی که رزِ ما از دست رفت اون درخت رو جایگزین کنید!

ادوارد دوان دوان و درحالی که دستهایش از هیجان مدام در هوا قیچی میزدند از آنجا دور شد.

نجینی که هکتور گره‌های او را باز کرده و او را گوشه‌ای انداخته بود، سرش را در نقطه‌ای از آوار که از آنجا نجات پیدا کرده بود فرو کرد و به سختی در تقلا بود تا نزد لرد برگردد.

- بعد از اینکه بحران آب رو حل کردین، ما رو زودتر از اینجا بیرون بیارید.
- سلام ارباب! خوبید ارباب؟! پس تلویزیون چی ارباب؟! مسخره می‌کنید ارباب؟! تصویر کوچک شده

- سلام سینوس. خوبیم سینوس! ما شما رو به سخره نگرفتیم! اول به فکر نجات ما باشید. و البته تا اون لحظه سر ما رو گرم کنید.


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
لرد توانست از میان پس لرزه های ایجاد شده بر اثر ویبره هکتور، کلمات "پرنسس"، "نیش" و "دست" را تشخیص دهد. پس در حالی که به شک افتاده بود، اما میکوشید شکش در لحنش چندان تاثیر نداشته باشد، گفت:
- دقیقا چیکار میخواید بکنید؟ چرا ما حس میکنیم چیزی پنبه مانند رو به انگشتمون میکشید؟

ریتا که قلم پرش را به الکل آغشته کرده بود و داشت به وسیله آن، نوک انگشت لرد را ضد عفونی میکرد، به دیگر مرگخواران نگاه کرد؛ اما وقتی دید که همه مرگخواران سوت زنان به آسمان نگاه میکنند، خودش آب دهانی قورت داد و جواب لرد را داد.
- چیزی نیست ارباب... میخوایم آب رو به رگ های مبارکتون برسونیم، از طریق انگشتتون.
- میخواید انگشت مبارک مارو سوراخ کنید یعنی؟! کدوم چاقویی همچین جرئتی داره اصلا؟
- نیشِ بانو نجینی ارباب.
- فقط بیایم بیرون از این زیر...

ریتا با حالتی ملتمسانه به دیگر مرگخواران نگاه کرد.

- ارباب تازه سیم هدفون من رو هم گرفتن ارباب. بچه ـمو کشتن.
- در این لحظه کمترین چیزی که مهمه سیم هدفونته لایتینا!

لایتینا دوباره تشنج کرد.

- ارباب قول میدم درد نداشته باشه و سریع تموم شه...

و هکتور، در حالی که نجینی را کاملا گره زده بود تا زیاد تقلا نکند، نیشِ تیز را روی انگشت لرد سیاه فشار داد.
مرگخواران همگی صدای نفس سنگین لرد را شنیدند.

- اصلا هم درد نداشت. اصلا. و رگمون در حال خنک شدنه. این زیر به شدت گرممون بود تا الان. سعی کنید همینطور آب برسونید. و البته حوصلمون سر رفته این زیر. جادو ویزیونی چیزی برسونید این پایین بهمون.

حالت چهره مرگخواران بسیار عاجز به نظر میرسید!



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۵:۱۵ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
نجینی که بعد از دفعاتِ متعدد گره زده شدنِ دُم‌ش توسطِ هکتور، تقریبن به حالت عادی برگشته بود، درحالی که هنوز ملاقه‌ی هکتور به دُم‌ش متصل بود کنار انگشت لرد خزید و سرش را کنار انگشت لرد روی سنگ‌ها گذاشت. هکتور پشت سر نجینی ویبره‌زنان جلو آمد. لایتینا بخاطر دوری از هدفون‌ش تشنج کرده بود:

-

ولی کسی تا لرد حضور داشت به او اهمیتی نمیداد!

دقایقی بعد

ادوارد خراش کوچکی روی رز ایجاد کرد، بلاتریکس یک سرِ سیم هدفون را از ریتا گرفت و از محل خراش به رز وصل کرد. از سر دیگر هدفون آب بیرون آمد.

- این آب بود؟! ما همین حالا یک قطره آب حس کردیم که روی انگشتمون افتاد! و حالا! و حالا! و حالا! و حالا!
- ارباب داریم آب رو به رگاتون میرسونیم! قان قان قان!
- مگه خون رو به رگ نمیرسونن؟!
- بیا تا رگامو توو خون‌ت بریزم!
- مزه نریزید!
-

حالا باید انگشت لرد را سوراخ میکردند! مرگخوارها زیرچشمی به یکدیگر نگاه میکردند. کسی جرأت این کار را نداشت. هکتور جلو آمد، دستش را در حلق نجینی فرو کرد و نیش نجینی را بیرون کشید و به بقیه نشان داد:

- با نیشِ پرنسس انگشت ارباب رو سوراخ می‌کنیم!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.