هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱:۲۶ یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
و آرسينوس، طبق پيش بينى با بغلى پر از كروات برگشت.
-من اومدم!
-برايمان از بازار چه آورده اى اى مارك...

صداى هيجان زده كراب، با چشم غره گياه چشم لرد، ساكت و پس از ثانيه اى، جمله اش را اينگونه تغيير داد:
-اهم... براى نجات سرورمون چى آوردى؟

كلمات نجات و ارباب، مغز آرسينوس را تكانى داد.
-نجات؟... ارباب؟... هى واى من!... فراموش كردم.

اينبار بلاتريكس، با نهايت احترام به اربابش، منتظر گياه چشم ارباب نماند و خودش دست به كار شد.
اول، سر رودولف را برداشت و با پرتابش به سمت آرسينوس، او را به درخت معروف، شاخه كوب كرد و سپس، سراغ بسته كروات ها رفت.
-ليسا! برو فروشگاه و هرچى لازمه بخر... ولى واى به حالت اگه برى و با كفش برگردى... اصلا نجينى رو هم ببر.

سپس رو به نجينى كرد.
-با ليسا برو و اگه خواست چيزى به جز وسايل نجات ارباب رو بخره، نيشش بزن.
نجينى:

به هر حال نجينى هم در فراغ آغوش لرد، كمى به حوصله شده بود.

-شما ها هم تا اينا برگردن، بياين كمك كنيد اين كروات هارو گره بزنيم به هم و ببنديم دور اون سنگ گندهه و بكشيمش كنار. شب نشده ارباب بايد بيرون اومده باشن.
-چى؟... نه! اون كروات نه... نه اون يكى كه اصلا نه!... بابت اون سى گاليون پول دادم! لعنتيا! كرواتام!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۰:۳۶ یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
لرد سکوت کرد...و این گیاه "چشم لرد" بود که به لایتینا خیره شده بود!
لایتینا فهمید که دانشش از ابزارهای مشنگی زیاد هم کامل نیست...ولی نباید این را به روی خود می اورد...
_ارباب...خب سنگ رو سوراخ میکنم!
_بعدش؟
_بعد سنگ سوراخ شده به دلیلی که قسمتی از سطحش سوراخ شده و این سوراخ تا یه عمقی ادامه داره، سطح مفید سنگ کم شده و اینجوری سنگ قسمتی از وزن خودش رو از دست میده...اونجوری میشه راحت تر سنگ رو برداشت!

لایتینا بدون شک یک ریونکلاوی سفسطه گر بود...اما لرد با این بازی با کلمات گول نمیخورد!
_قبل از اینکه دستور بدیم با اون دریل سطح مقطع صورتت رو کم کنن تا سبکتر بشه، بگو دیگه چی تهیه کردی!
_آب؟
_
_کرم پودر مخملی؟

مرگخواران ابتدا با تاسف به حال لایتینا و کراب که به خرید رفته بودند، سپس به حال خودشان که آنها را به خرید فرستاده بودند، و در انتها به حال لرد که آنها را مرگخوار خویش کرده بود، سری تکان دادند.
اما بلاتریکس که نگاه سنگینِ "چشم لرد" را بر خود احساس میکرد دوباره پا پیش گذاشت و گفت:
_اینجوری نمیشه...یکی بره وسایل تهیه کنه...بقیه هم تا وسایل داره تهیه میشه سر ارباب رو گرم کنن!
_من میرم بلاتریکس!

آرسینوس این را گفت و با سرعت از آنجا دور شد!

یک دقیقه بعد،مغازه وسایل اوار برداری فروشی!

آرسینوس از پشت ویترین مغازه وسایل آواربردار فروشی نگاهی به ابزار آلات آن کرد...کلنگ، بیل، بُلدوزر، چنگک، کانکس، پتو، لباس گرم، کلاه ایمنی و هر چیزی که نیاز بود در ویترین مغازه بود..اما همین که قصد وارد شدن به مغازه را کرد، چشمش به آن سوی خیابان و مغازه کروات و پاپیوت فروشی افتاد...
_شاید بهتره قبل از اینکه برم وسایل رو بخرم و ببرم، یه سر به کروات فروشی بزنم ببینم جنس جدید چی اورده...چیزی نمیخرم، فقط نگاه میکنم!

همان لحظه، خانه ریدل اوار شده!

_ارباب...یه جک بگم بخندین؟
_بگو!
_یه روز یکی رفت محفل تونست، یکی رفت نتونست!
_چی محفل داره عضو گیری میکنه؟
_نه اراباب...فقط...
_چرا یکی نتونست؟ آیا دارن برای عضو گیری سختگیری میکنن؟ فهمیدن ما جاسوس داریم؟
_ارباب فقط یه جک بود!
_سریع یه گزارش از وضیعت محفل تهیه کنید...ببینید هری پاتر کی میخواد از خونه خاله اش بزنه بیرون!

به نظر میرسید اوضاع سرگرم کردن لرد خوب پیش نمیرفت...لرد هیچ ایده ای در مورد جُک نداشت...مرگخواران زیاد راضی به نظر نمیرسیدند و مطمئنا از اینکه چند دقیقه بعد ارسینوس را با یک خروار کروات برای خود و نقابش ببینیند، به میزان نارضایتیشان افزوده میشد!




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-تو مگه همون اول قیچیات نشکست؟ چرا واقعیت رو قبول نمیکنی؟

ادوارد به چسب زخم هایی که برای تعمیر قیچی هاش به آن ها زده بود نگاه کرد.
صدای از دور دست ها به گوش رسید. صدایی که هر چه پیش میرفت دیگر از دور دست ها نبود و هی داشت نزدیک تر میشد.
-ما اومدیم! ما با وسایل لازم اومدیم! ما ارباب رو نجات خواهیم داد.

-وسایل لازم یعنی چی؟

کراب فورا به محل نصب لرد پرید.
-ارباب ببینین. البته نمیتونین ببینین که. آهان. میتونین. دقت کنین. این کرم پودر مخملی ضد آبه. این واقعا لازمه. چرا؟ چون در لیتل هنگلتون هر لحظه و هر آن ممکنه بارون بگیره. گیریم نگرفت! گریه که ممکنه بکنیم. آدمیم. احساس داریم. اونم آبه. بعد رد اشکامون روی کرم پودرمون بمونه؟

-بمونه کراب! بمونه!

کراب فهمید که لرد عصبانی شده! لایتینا وارد بحث شد.
-ارباب شما به این اهمیتی ندین. من یه وسیله آوردم که به سادگی میتونم شما رو از اون تو نجات بدم. اسمش دریله!

- برای نجات اربابان محبوس در زیر آوار طراحی شده؟
-نه ارباب!
-برای آوار برداری ملایم؟
-نه ارباب!
-برای مکش خاک و سبک کردن آوار؟
-نه ارباب!
-خب دقیقا چیکار میکنه پس این؟
-امممم...سوراخ میکنه ارباب!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
رودولف با تعجب همینحوری به سنگ صورتی نگاه می کرد، سنگ صورتی هم به رودولف نگاه می کرد. رودولف متعجب از این همه کمالات سنگ بود. سنگ هم متعجب از سیبیل داشتن یه سنگ مذکر. سنگ صورتی محو سیبیل رودولف و رودولف هم محو کمالات سنگ. این چرخه همینجوری ادامه داشت تا اینکه دست یک نفر رودولف رو برداشت و پرت کرد اون طرف و بعدش صدای خنده‌ی بلاتریکس اومد.

در طرف دیگر کسی به سختی مشغول برداشتن آوار بود، ولی هرچی بیشتر کار می کرد نتیجه ای نمی گرفت.
_ لعنتی. چرا نمیشه؟
_ داری چی کار می کنی؟
_ می‌خوام این سنگ رو ببرم ولی نمیشه.
_ معلومه نمیشه. آخه کِی شده که قیچی سنگ رو ببره؟
_ مگه تو اون بازیِ مشنگی قیچی سنگ رو نمی بره؟
_ نه. برعکسه.
_



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۲۷:۲۴
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
- برای آواربرداری چه چیزایی میخوایم؟ آواربرداری ها، آواربرداری!

لینی چند بار روی آواربرداری رو تکرار کرد تا اربابِ ذهن لایتینا و کراب بشه و بعد سعی کرد درحالی که امیدوارِ به پیشنهاد های خوبی که قرار بود بدن، بهشون نگاه کنه.

- فهمیدم... فهمیدم!

کراب و لینی با ذوق به لایتینا ذوق زدن و منتظر موندن تا پیشنهادشو بده.

- مشنگا یه چیزی دارن باهاش چیزای مختلفو رو بر میدارن...

کراب و لینی درحالی که نزدیک بود اشتیاق از چشم و دهنشون بزنه بیرون باز هم به لایتینا زل زدن. لایتینا از این حجم از توجه خوف کرده بود اطلاعات ذهنیش در هم قاطی شد و وسایل مشنگی رو با هم قاطی کرد. البته این که لایتینا از هم کاربرد رو وسایل رو بلد نبود هم در این قضیه بی تاثیر نبود.
- دریل!
- خوبه.

لینی بدون این که بدونه دریل چیه با اشتیاق اون رو به لیست توی دستش اضافه کرد.

- فرچه آرایشی رو هم اضافه کن.

لینی ابتدا به شک افتاد تا به حرف کراب گوش کنه یا نه اما هوش ریونیش بهش یادآوری کرد که با "فرچه" میشه خاک ها رو کنار زد. حالا نوع فرچه که اهمیت چندانی نداشت.

در آن سو، رودولف که تنها سری بود که سیبیل در آورده سعی میکرد جذابیتشو تو حلق سنگ فرو کنه.
- تو که سنگ صورتی با کمالاتی هستی. از این جذابیت جا نخوردی؟

سنگ نه جوابی داد نه تکونی خورد.

- سنگ صورتی با کمالات؟ با کمالات ترین سنگ؟

باز هم سنگ جواب نداد و تکون نخورد.

- خب آخه سنگ من... دلت میاد همینجا بمونی و تکون نخوری تا ارباب منو تیکه تیکه تر از این کنن؟!
- آخه من نمیخوام ازت دور شم.

و اینجا بود که سنگ دهن باز کرد و با چشم های درشت شده به رودولف متعجب زل زد.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
مرگخواران که این معجزه و این میزان از خوفناکیِ اربابشان را دیدند، اینبار با حالتی کاملا جدی عملیات نجات را به رهبری بلاتریکس شروع کردند.
بلاتریکس پس از اینکه مطمئن شد رز به جمع بازگشته، گفت:
- خیلی خب... حالا باید دو دسته بشیم همونطور که گفتم. لیست وسایل مورد نیازو لینی تهیه میکنه، لایتینا و کراب هم کمکش میکنن و بعدشم میرن دنبال خرید وسایل. بقیه هم کار آوار برداری رو انجام میدن به صورت عملی.

مرگخواران با شنیدن لحن قاطع بلاتریکس، به سرعت پخش شدند.
حتی کله رودولف هم خود را از بالای درخت پایین کشیده بود و داشت با زبان و دندان خودش را به آوارها میرساند.
کله رودولف، خودش را به جایی که گلِ چشم دارِ لرد از آن بیرون آمده بود رسید و با چشمانِ گل، چشم در چشم شد.
- ارباب... میخوام آوار برداری کنم. میشه ببخشید ولی؟
- برو همون بالای درخت به سیخ کشیده شو رودولف. نمیبخشیمت ولی!
- ارباب، میخوام با نیروی غر و جذابیتم به صورت همزمان... اوه... این سنگه رنگش صورتیه ارباب... به نظر میرسه مونث باشه. من برم ابراز علاقه کنم بهش و همزمان غر بزنم، بلکه خودش بره کنار.

لرد برای لحظه ای به فکر فرو رفت.
- فقط وای به حالت اگر تکون نخوره رودولف. و هکتور، معجون نریز روی آوار، یکهو تکثیر میشن آوارها!

رودولف آب دهانی قورت داد و به سرعت مشغول شد.
دیگر مرگخواران هم چه با گفتگو و چه با زور، تلاش میکردند آوار برداری کنند.

و اما در سوی دیگر، لیست خرید در حال تهیه شدن بود...

- ببین، چندتا هدفون جدید مدل بی سیم دیدم، حتما بذار توی لیست.
- لوازم آرایشی یادت نره!
-



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
بلاتریکس این بار مسئولیت عملیات امداد و نجاتو به عهده میگیره و مشغول تقسیم وظایف میشه.
- باید دو دسته بشین دسته اول باید وسایلی که لازم داریم رو تهیه کنن و دسته دوم هم عملیات عملی رو آغاز میکنن. حالا کسی ایده ای داره که چه وسایلی لازم داریم؟
- گل!
- رز میشه بگی گل به چه دردمون میخوره؟

رز یکی از گلبرگ های تازه جوونه زدشو به سمت خرابه های خانه ریدل میگیره و باز هم جمله قبلیشو تکرار میکنه.
- گل!
- اینو فهمیدم! میگم گل به چه دردمون میخوره؟

رز بی توجه به سوال بلاتریکس تق تق کنون با گلدونش به سمت خرابه ها میره. درست از وسط خرابه ها یه دسته گل با گلبرگ های سیاه براق که به مرکزی قرمز رنگ با مردمک هایی ماری چسبیده بودن روییده بود.

رز جلو و جلو تر میره و با ذوق و اشتیاق به این گل واکنش نشون میده.
- چه گل خاصی! حتما گل جادوییه! ارباب دقیقا بالای سر شما در اومد!
- معلومه که بالای سر ما در اومده! چون دقیقا رو سر ما سبز شده!
- اربابی با گل های جادویی شدین؟ چشماشم شبیه شماست.

رز در حین گفتن این جمله یکی از برگ هاشو نزدیک میبره تا مردمک های قرمز گل رو لمس کنه که یکی از گلبرگ های سیاه با برخورد برگ رز ضربه محکمی به رز میزنه و گلدون رز رو همراه محتویاتش دو سه متری دورتر شوت میکنه.

- چشممون درد گرفت. برگشو میکنه تو چشم ما!

مرگخوار ها تازه فهمیدن این بوته گل روییده روی سر لرد واقعا جادوییه و مردمک های قرمز هم چشم هایی بودن که تمام اطلاعات اون بیرون رو به لرد میدادن و در واقع لرد همه جا رو می دید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
بلاتریکس از محل فاصله می‌گیره و اولین صحنه‌ای که با اون مواجه می‌شه، آویزون شدن ملت از اینجا و اونجای درخته!
- اینطوری دارین اربابو نجات می‌دین؟
- اینطوری دارین ما رو نجات می‌دین؟

بلاتریکس از دست مرگخوارا خشمگین بود، ولی نه در حدی که بخواد خشم اربابشو هم برانگیزه! پس تصمیم می‌گیره بعد از چشم غره رفتن به لایتینا که آهنگو به حد کافی بلند نکرده تا صدای اطراف شنیده نشه، ادامه‌ی صحبتاشو با ولوم پایین‌تری بزنه.
- تا نزدم تک‌تکتونو دچار بَلای رودولف کنم...
- بِلای رودولف؟ می‌خوای بلای ما شی؟
- می‌تونی حرفتو تکرار کنی تا ببینی منظورم چیه.
- این چهره‌ی مخصوص رودولف نبود؟
- به موجب لحظه متعلق به هرکسی می‌تونه باشه.

مرگخوار مذکور آب می‌شه و تو زمین فرو می‌ره. البته چون طبقات پایینی وجود نداره و فقط آواره که زیر پاشه، همچون اربابش مرگخواری گرفتار در زیر آوار می‌شه. حداقل از خشم بلاتریکس گریخته بود!

- کس دیگه‌ای نبود؟

مرگخوارا بی سر و صدا دست از جنگولک‌بازی با درخت برمی‌دارن و جلوی بلاتریکس به صف می‌شن!
اون طرف لایتینا که از چشم‌غره‌های بلاتریکس در امان نمونده بود، شروع به بلند کردن صدای آهنگ می‌کنه.

- این گوشه، گوش! کر شدیم! اینقد بلندش نکن!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
_ آخ! ملاجمون! تصویر کوچک شده


بلاتریکس سریع بیل را کنار گذاشت و خم شد تا سلامت لرد را ارزیابی کند.
_ ارباب... خوبین ارباب؟ ارباب؟! عه... کوشین پس ارباب؟

ضربه وارد شده توسط بلاتریکس به سر لرد آنقدر شدید بود که لرد مجدداً به داخل آوارها فرستاده شده بود!
_ عه! ارباب! رفتین تو چرا دوباره؟
_ ما رفتیم تو؟ خودمون خواستیم بریم تو؟ تو زدی تو ملاجمون! این چه کاری بود با ما کردی آخه؟

بلاتریکس سعی کرد سرش را به درون سوراخ ایجاد شده در آوارها که صدای لرد از آنجا می آمد ببرد.
_ ارباب برای خودتون بود... سرتون قر بود خب... فراموشی گرفته بودین... الان سرتون درست شد؟ یادتون میاد چی شده؟

_ سره ما بخوره تو سرت! الان ما اینجا کامل گیر کردیم خوبه؟! قر بودیم لااقل بودیم. حالا از دو طرف قریم و نیستیم!
_ این چه حرفیه ارباب. شما همیشه هستین ارباب.

لرد با عصبانیت بر سر بلاتریکس فریاد کشید.
_ برو بلاتریکس! نمیخواد از ما تعریف کنی. برو... فعلا صداتو نشنویم. بگو یکی دیگه بیاد مارو سرگرم کنه!

بلاتریکس با ناراحتی از محل فاصله گرفت. لایتینا به جای بلاتریکس جهت سرگرم نمودن لرد، نزدیکتر آمد.
_ ارباب آهنگ بذارم براتون ؟

لرد با بی حوصلگی غرید.
_ چمیدونیم. بذار... یه خوب و خشنشو بذار...

کمی آنطرف تر گروهی از مرگخواران که وظیفه آواربرداری به آنها محول شده بود، حالا که چشم لرد را مجدداً دور دیده بودند به اصطلاح در حال آواربرداری بودند و در اصل در حال بازی و تفریح بودند. هکتور از شاخه درختی که جهت تزریق آب از طریق آوندهایش به لرد، در وسط اتاق بود آویزان شده بود.
_ تصویر کوچک شده

آرسینوس نیز بر روی شاخه دیگری از درخت تابی درست کرده بود و مرگخواران به نوبت روی آن تاب بازی میکردند.
_ نوبت منه لیسا! بسته دیگه! بیا پایین...
_ تصویر کوچک شده


?Why so serious







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.