هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۰:۱۰ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
لیسا برای چند ثانیه به فکر فرو رفت. انتخاب سختی در پیش داشت. اگر ناخن گیر را برمیداشت، میتوانست تا آخرین شاخه و در نهایت تنه درخت را بچیند. اگر کارد میوه خوری را برمیداشت، میتوانست به یکباره درخت را ببرد.

لیسا عمیق تر فکر کرد. با ناخن گیر، درخت را میشد زجر کش کرد، اما با کارد میوه خوری، کار درخت به یکباره تمام میشد.

- لیسا؟ همچنان میخوای فکر کنی یا میری برش داری؟ یا خودتو هم بذاریم بالای درخته، جفتتونو برداریم از سر راه؟

خشم لرد، حتی در موقع زلزله زدگی هم ترسناک بود، پس نتیجتا لیسا به سرعت چاقو را از دست آرسینوس قاپید و به سوی درخت حرکت کرد.
لیسا از میان تشویق های مرگخواران گذشت و با درخت چشم در چشم شد.
- اول از همه باهات قهرم. چون قهر کشنده ترین سلاحه و حتی نیازی ندارم به چاقو متوسل شم!

لیسا با درخت قهر کرد. به این صورت که دست به سینه شد، پشتش را به درخت کرد و حتی چندین بار هم زبان درازی کرد.
درخت اهمیتی نداد. در واقع سرش آنقدر برای در آوردن برگ های جدید و دوباره سبز شدن شلوغ بود، که قهر لیسا جزو کمترین اولویت هایش هم نبود!

لیسا وقتی این میزان بی اهمیتی درخت را دید، به غیرتِ قهر کردنش برخورد، پس به سرعت همراه چاقوی میوه خوری به درخت حمله کرد.

- آی آی... نکن همچین قلقلکم میاد!

لیسا همچنان به بریدن ادامه داد، تا اینکه ناگهان...

تق!

لیسا به تیغه شکسته چاقو نگاه کرد.

- سینوس... چاقوهاتم مثل خودت بی کیفیتن و به نظر میرسه از آب دهن ساخته شدن. ناخن گیر رو بده به لیسا و امیدوار باش بتونه باهاش درخت ببره، وگرنه خودتو تبدیل به اره میکنیم!



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
با شنیدن دستور لرد، بلاتریکس به حالتی بسیار غیرتی شده به طرف درخت رفت. دستش را گرفت و شروع به کشیدن کرد.
-ببین گل کلم...وقتی ارباب اراده می کنن تو اینجا نباشی، نباید اینجا باشی! سریع برو کنار ببینیم. من نمی فهمم کی تو رو این وسط کاشته آخه!

درخت مقاومت کرد.

بلاتریکس کشید و درخت مقاومت کرد.

در این بین، کلاغ وقت نشناسی تکه ای چوب آورد و روی بلند ترین شاخه درخت جاسازی کرد. بلاتریکس خشمگین تر شد!
-آهای...داری چیکار می کنی؟ الان وقت لونه ساختنه؟ این درخت تا چند دقیقه دیگه اینجا نیست. بیخودی نساز!

-پاپا...شام!
-تو چی می گی این وسط فرزندم؟

نجینی به رادیو اشاره کرد.
-پیچ اینو چرخوندم...گفت شامگاه شما بخیر! شام!

-فرزندم...هوا که روشنه...کدوم شامگاه؟ تو به چشمات اعتماد داری یا به مشنگی که اون توئه؟
-به مشنگی که اون توئه فیسسسس!

لرد سیاه موقتا نجینی را ندیده گرفت!
-برین بکشینش کنار. لیسا...تو که در گاز گرفتن مهارت داری...برو به مقدار زیاد گازش بگیر تا قطع بشه!

لیسا دندان هایش را روی هم فشار داد.
-ارباب...اره بهتر نیست؟...کسی اره نداره؟...دارین؟ اره! بچه ها؟

دل آرسینوس کمی سوخت.
-من یه کارد میوه خوری و یه ناخنگیر دارم. کدوم به دردت می خوره؟




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
هکتور که ظاهرا از دست سوزی نجات پیدا کرده بود، سریعا خودش رو به محل حادثه رسوند. ممکن نیست جایی مشکلی باشه و هکتور در اونجا حضور به هم نرسونه تا بتونه از هوش سرشار و محصولا بی نظیرش اونجا بساطی پهن کنه. بنابراین هکتور ویبره زنان خودش رو به محدوده ی حضور لرد و درخت میرسونه.
- من حلش کنم؟
- کن هک! ولی وای به حالت اگه نتونی. اگه باز هم نتونی جوری ویبره زده ات میکنیم که از وضعیت ما که زلزله زده ایم هم بدتر باشه.

هکتور تحت هر شرایطی آرامش خودش رو حفظ میکنه و خم به پاتیلش نمیاره. حتی در این شرایط که توسط لرد تهدید شده. بنابراین سعی میکنه ابتدا از راه مذاکره با درخت وارد عمل بشه.
- بیا کنار!
- نمیام!

هکتور به این نتیجه میرسه که کلا برای مذاکره ساخته نشده و باید به روش خودش وارد عمل بشه و روش خودش هم چیزی نیست جز...
- پاتیل سحر آمیز بیا به کمک این هکولی اسرار آمیز!

هکتور بعد از گفتن این جمله پاتیل تاشویی به اندازه یک قاشق مرباخوری رو از جیبش بیرون میکشه و بعد از باز کردن اون و انجام عملیات چکش خواری روی اون، مشغول بالا رفتن از درخت میشه. بلاخره بعد از اینکه درخت یک خزان کامل رو در اثر ویبره ها تجربه میکنه، هکتور به بالای درخت میرسه و با استایل فتح قله و نصب ستاره ی درخت کریسمس، پاتیلش رو نوک تاج درخت میکوبه!

- این خلاف حقوق سبزیجاته! من به سازمان حمایت از سبز برگان شکایت میکنم! اونا ازتون سبزی آش درست میکنن.
- تو که سبز نیستی!

درخت نگاهی به خودش میندازه و این حقیقت همچون پاتیلی بر فرق سرش فرود میاد که تمام برگ هاش توسط ویبره های هکتور ریخته. بنابراین موقتا سکوت میکنه تا با این واقعیت دردناک کنار بیاد. اما لرد که با قرار گرفتن روی دوش آرسینوس با هکتور روی درخت هم قد شده بود، چشم در چشم اون میدوزه و میگه:
- هک الان واقعا در این شرایط زلزله زدگی ما و بی خانمانیمون و زلزله زدگیمون و محل ناراحتمون و زلزله زدگیمون میخوای معجون درست کنی؟
- ارباب سه بار گفتید زلزله زده اید!
- چون خیلی خیلی زلزله زده ایم! چندین بار هم دچار مانور زدگی شدیم. جواب ما رو بده!
- نه ارباب میخوام برم تو حس معجون سازی، ولی هدف سوزوندن این درخته ست!

هکتور بعد از گفتن این جمله از بالای درخت پایین پرید، چندین بار ویب در جا زد و با سرعت زیاد مشغول دویدن دور درخت شد.
- هاااااا!
و هکتور دوید و ها کرد...
- هک!
و هکتور همچنان دوید و ها کرد...
- دگ!
و هکتور باز هم دوید و ها کرد...
- دگورث!
و هک همچنان میخواست بدود و ها کند که...

دنــــــگ!

بیل بلاتریکس بر فرق سر هکتور فرود آمد و اون رو همچون پاتیل تاشوی جیبیش کف آسفالت پخش کرد. بعد از اینکه بلاتریکس، هکتور رو بیل زد و به درون ماشین انداخت لرد دستور بعدی رو صادر کرد.
- هر چه سریع تر این درخت رو از سر راه ما بردارید. داریم حس میکنیم کم کم داریم دچار درخت زدگی میشیم.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
- یکی بررسی کنه چه چیزی مانع حرکت ما شد؟ حالا درسته زلزله‌زده‌تر شده بودیم ولی نه تا این حد که بخوایم در راه رسیدن به رختخواب‌مون وقفه ایجاد بشه!

هکتور که بر اثر توقف ناگهانی ماشین به بیرون پرتاب شده بود برای گزارش دادن به لرد سریع جلو میاد. تعظیمی میکنه و میگه:

- به همون درخت برخورد کردیم ارباب!

در همان لحظه صداهایی از عقب ماشین شنیده شد:

تــق! تــــوق!! شتـــــرق!!!

- بازم زلزله؟! بازم؟!
- نگران نباشید ارباب! فقط دارم با بیل کمی ادب‌ش میکنم!
- درخت بسیار بی‌ادبی بوده که از جلوی راه ما کنار نرفته! اونم دو بار!! باید خودمون شخصن ادب‌ش کنیم! سینوس!
- بله ارباب؟!
- کمربند ما رو باز کن و مارو کول کن و ببر عقب ماشین!

لیسا که دیگر طاقتش طاق شده بود گفت:

- باهاتون قهرم ارباب! قهر! تکلیفتون با مار و ما و شماتون مشخص نیست!
-


دقیقه‌ای بعد!

آرسینوس درحالیکه لردسیاه را به کول گرفته بود و نجینی هم روی شانه‌ی لردسیاه لم داده بود، به عقب ماشین رفته و نزدیک درخت ایستاد. مرگخواران همه در صف قدمی عقب‌تر از لرد ایستاده بودند. لرد خطاب به درخت شروع به صحبت کرد:

- ما اربابیم!
- تصویر کوچک شده

- دستور میدیم از جلوی راه ما کنار بری!
- تصویر کوچک شده

- ما قدرتمندیم. هر کسی رو که بخوایم به سه سوت از سر راه برمیداریم!
- تصویر کوچک شده

- بزن به چاک ای دراز بی‌قواره!
- تصویر کوچک شده

- فکر نکن هر سبزی با نجینیِ ما ست میشه. هر موجود سبزی به زیباییِ پرنسسِ ما نمیشه!
- تصویر کوچک شده

- حالا درسته مدل موهای مرگخوار وفادار ما رو هم داری، ولی بازم تاثیری در این مساله که قصد داشتی با سرنگون کردنِ ماشینِ ما، مارو زلزله‌زده‌تر کنی نداره!
- تصویر کوچک شده

- باید به مای زلزله‌‌زده اهمیت میدادی!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
ماشین آتش نشانی با سرعت زیادی در حال حرکت به عقب بود. سرعت زیاد ماشین باعث شده بود استرس پس از سانحه لرد مجدداً عود کند!
_ آروم... آروم تر! ما اصن حالمون خوب نیست. احساس میکنیم داریم زلزله زده تر میشیم امر میکنیم وایسید... وایسیــــد!

لیسا خواست امر لرد را اطاعت کند ولی دیگر دیر شده بود...

گـــــرومــــپ!

ماشین به شدت به چیزی برخورد کرد و در جای خود متوقف شد. همگی مرگخواران در پشت ماشین، بر اثر شدت ضربه وارده بر روی همدیگر افتاده بودند.
_
_ مردیم؟ مردیم؟
_ آخ ترکیدم!
_ پاشو از روی من... هوی... با توام!
_ این پای کیه؟ ورش دار تا نشکستمش !

همان زمان در جلوی ماشین:

آرسینوس که از پنجره ماشین به بیرون پرتاب شده بود با دو دستش لبه پنجره را گرفته بود و از ماشین آویزان بود. لیسا در کف ماشین پخش زمین بود و تنها لرد و نجینی بودند که به دلیل بستن کمربند ایمنی مقتدرانه سر جای خود بدون کوچکترین تکانی نشسته بودند.
_ یاران ما! زنده اید؟

صدای آه و ناله از پشت ماشین بلند شد و مرگخواران زنده بودنشان را به لرد اعلام کردند.

_ منم زنده ام ارباب! سلام ارباب! خوبین ارباب؟


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۰ ۲۱:۲۹:۱۷

?Why so serious


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
- تصویر کوچک شده

- سلام سینوس. خوبی سینوس؟!
- همش استخوون بود. دندونام درد گرفت. قهرم! با همه‌ی استخوونیا قهرم!
- پس چرا ماشین حرکت نمیکنه؟
- گاز هم گرفتم!
- تصویر کوچک شده


شترق!!!

لردسیاه دُم نجینی را نوازش کرد :

- اون دفترچه‌ی مسخره رو بخونید شاید راه دیگه‌ای باشه. انگار نهایتش خودمون هر مرحله خودمون رو از زلزله‌زدگی بیرون میاریم!

مرگخواران سوت‌زنان به به اطراف خود نگاه کردند. رودولف حتا یک قِل به سمت بلا خورد ولی با نگاه پر خشم او به جای خود برگشت. آرسینوس که با ضربه‌ی نجینی به خود آمده بود ابتدا دماغش را بالا کشید سپس بقیه دفترچه راهنما را خواند:

- اینجا نوشته که پدال سمت راست پدال گاز هست. منظورش از گاز گرفتن فشار دادن اونه!
- لیسا. گاز بگیر!
-
- مواظب باش مارو گاز نگیری!
- شمارو یا مارو؟
- یعنی چی مارو یا شمارو؟
- یعنی شمارو یا پرنسس رو؟
- فرقی هم میکنه؟! اگه مارو گاز بگیری دخترمون رو گاز گرفتی. اگه دخترمون رو گاز بگیری مارو!
-
- ارباب لازمه با بیل بیام بهش آموزش‌های لازم رو بدم!؟

لیسا که از چوب اعمال خشونت بلا به تن‌ش خورده بود، با دو دست تا آخر پدال گاز را فشار داد، ماشین از جا کنده شد و با نهایت سرعت به عقب حرکت کرد!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
دستش را روى آن گذاشت تا ضربه را وارد كند و...
-سوخت!

-دنده عقب سوخت؟
-ماشين سوخت؟

هكتور بى توجه به سوالات مرگخواران، از ماشين پايين پريده و دور ماشين مى دويد و جيغ ميزد و هر از گاهى هم به هوا مى پريد.
درنهايت، بلاتريكس لبه ماشين ايستاد و در دور بعدى چرخش هكتور، با بيل فرق سرش كوبيد. سپس با همان بيل، باقى مانده اش از روى آسفالت جمع كرد و داخل ماشين ريخت.

-متوقف شد؟
-بله ارباب! البته هى گفتم وايسا، توجه نكرد. ديگه مجبورم كرد!

در اين ميان، آرسينوس به دنبال راهنماى دقيق تر از دنده عقب مى گشت.
-يافتم! ارباب... اين بيل بيلك اين وسط، دنده است. نوشته كلاچ را گرفته و دنده را در حالت عقب قرار داده و به آرامى كلاچ را رها كنيد و گاز دهيد.
-ليسا كلاچ رو بگير. آرسينوس بزن عقب. ليسا كلاچ رو ول كن و گاز بگير!

و ليسا كلاچ را گرفت. آرسينوس زد دنده عقب و ليسا كلاچ را رها كرده و گاز گرفت...

آرسينوس:

ليسا اولين چيزى كه دم دستش بود، يعنى پاي آرسينوس را گاز گرفته بود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
هکتور بلاخره از اتاق ماشین خارج شد و در حالی که با یک دست، میله پشت ماشین را گرفته بود تا از ماشین پرت نشود، نگاهی به پشت ماشین کرد و گفت:
_دنده عقب کدومه؟

مرگخواران واقعا جواب را نمیدانستند...آنها حتی اطلاعی از دنده جلو هم نداشتند..تنها امید آنها "کتاب اموزش رانندگی" بود...
_اینجا نوشته نشده چه شکلیه...ولی نوشته باید زَد تو دنده عقب...ببین اون پشت چی هست که بشه زدش!

هکتور نگاهی به پشت ماشین کرد...
_یه چیزیه که نور از خودش ساطع میکنه...نور قرمز...اکسپریاموس نباشه!
_زدنیه؟

هکتور کمی فکر کرد...تنها راه برای اینکه بفهمد که آن شی نورانی قرمز دنده عقب بود یا نه، تنها یک راه داشت..امتحان!

تاااااق!

_چی شده؟
_هیچی...شکست دنده فکر کنم...داریم برمیگردیم عقب؟
_نه..هنوز داریم میریم جلو!
_صبر کن ببینم...هکتور؟ اون چیزی که زدیش همیشه قرمزه یا فقط وقتی ترمز میگیریم؟
_وقتی سرعت کم میکنیم!
_وای! چراغ عقب رو شکوندی...اینجا تو کتاب نوشته پلیس ببینه ماشین رو میخوابونه!

هکتور باز هم به پشت ماشین نگاه کرد...یک چیز مشکوک هم در قسمت پایینی بود!
_هی...یه چیز گردی هس، ازش دود در میاد...دنده اس؟
_چه میدونیم؟ بزن روش ببینیم چی میشه!

هکتور به سمت آن "لوله ی دود خارج کن" رفت تا ضربه ای به آن بزند...




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۸:۳۳ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- دستور میدیم یکی از اون پشت دنده عقبو پیدا کنه تا بتونیم برگردیم عقب.

همه‌ی مرگخوارا در سکوت به همدیگه نگاه کردن. به جز رودولف که یک صدای آژیر مانندی از خودش ایجاد کرد و بعد گوششو به پنجره‌ی بغلش چسبوند.

- ارباب متاسفم. ازش پرسیدم که وضعیت جنسیتش چه جوریاس و گفت مرده. ما نمیتونیم بریم پشتشو بررسیش کنی...

حرف رودولف با مشت بلا ناتموم موند. و در روایات اومده که سر رودولف هنوزم به شیشه چسبیده.

- هک تو برو. ما رو یاد خاطرات بدمون میندازی.

هکتور یه بغل برگه ی خط کشی شده "نتایج دوئل" انداخت تو بغل وینسنت و به سمت در ماشین رفت.
و چند ثانیه بعد تمام ماشین به علت ویبره ی هکتور داشت میلرزید و همه ی مرگخوارا و همین طور لرد، به شکل متناوب به دیوار های دو طرف ماشین برخورد میکردن.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.