هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
یارانِ روی زمین خشک و خالی نشسته لرد سیاه به یکدیگر نگاه کردند. نگاه هایشان همزمان پر از ترس و شوق بود. بهرحال بار اولی بود که اینهمه آزادی داشتند که از لرد سوال بپرسند.
لرد سیاه با بی حوصلگی به مرگخوارانش نگاه کرد.
- نمیپرسید؟ فقط آوردینمون اینجا وقتمون رو تلف کنید؟

رودولف دستش را با حالت اجازه گرفتن، بالا برد.
- ارباب میخوایم بپرسیم، منتها نشیمنگاهمون خشک شده بر اثر سرمای زمین.

لرد سیاه نگاه مرگباری به لوسیوس و نارسیسا انداخت.
- بهرحال... این میز ما هم پشتی نداره. کمر و پشت مبارکمون داره خسته میشه. اما غر نمیزنیم. چون خیالمون راحته که لوسیوس الان میاد و دستان نحسش رو میذاره پشتمون و پشتی میزمون میشه. شما هم سعی کنید گرما در نشیمنگاهتان باشد، نه در صندلی ای که روی آن نشسته اید.

مرگخواران که حتی یک کلمه از سخنان سنگین لرد سیاه را نفهمیده بودند، ترجیح دادند با یک دست و سوت و جیغ و هورا، قضیه را ختم به خیر کنند.

انعکاس صدای جیغ و دست و سوت و هورای مرگخواران، در کل عمارت خالی میپیچید و گوش های لرد را بسیار اذیت میکرد.
لرد هم چون اصلا دوست نداشت گوش هایش اذیت شوند و سمعک لازم شود، به سرعت دستش را برای دعوت کردن مرگخواران به سکوت، بالا آورد. سپس گفت:
- مرگخواران ما... سوال هاتون رو بپرسید. یا مجبور میشیم همه تون رو روی همین زمین خشک، خالی و البته سرد دفن کنیم.

مرگخواران آب دهانشان را با شوق قورت دادند، و سپس اولین مرگخوار دستش را برای پرسیدن سوال مورد نظرش از لرد سیاه، بالا آورد.



پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۰:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه جلسه گپ و گفتگویی تو قصر مالفوی ها ترتیب داده. همه مرگخوارا دعوت شدن.
مرگخوارا آزادن که هر سوالی دوست دارن بکنن و لرد باید جواب بده.
مرگخوار ها بعد از چک شدن توسط دو درخت کاج که جلوی در کاشته شدن وارد قصر می شن.


.................

داخل قصر مالفوی ها


-آهای! ما وارد شدیم! یکی بیاد استقبال کنه...لوسیوس بی نزاکت! نارسیسای بی آداب معاشرت! کجایین؟

لوسیوس و نارسیسا، سراسیمه خود را به لرد سیاه رساندند.
-ارباب ببخشید. سرگرم تعیین جای مرگخوارا بودیم.
-لطفا اجازه بدین شنلتونو بگیرم.

-نمی خواییم!

-نه ارباب...خواهش می کنم. از دست ما ناراحت نشین. ما تمام تلاشمونو کردیم که همه چی خوب برگزار بشه. شنلتونو بدین براتون آویزون کنم.

لوسیوس آستین شنل لرد را گرفته بود و می کشید...و لرد سیاه سعی در ممانعت داشت!
-ولش کن...دِ می گیم ولش کن...ولش کن بابا این شنل نیست ردای ماست! مدلش اینه! اینو در بیاریم باید یه ملافه بدی بپیچیم دور خودمون.

لوسیوس بالاخره بی خیال شد و شرمسار و سرافکنده، لرد سیاه را به سالن مخصوص سوال و جواب هدایت کرد.
با دیدن مرگخوارانی که به صورت ردیفی روی زمین نشسته بودند، لرد سیاه متوقف شد.
-اینجا چه خبره؟ اینا چرا رو زمین نشستن؟ اینجا چرا خالیه؟ اصلا مناسب ابهت ما نیست.

لوسیوس به نارسیسا نگاه کرد و نارسیسا به لوسیوس..و سرانجام نارسیسا جواب داد:
-فنگ شویی ارباب! همه وسایل اضافی رو خارج کردیم که انرژی منفی در اتاق جریان پیدا کنه و مرگخوارا شما رو درست احساس و درک کنن. اتاق فقط باید با ابهت شما پر بشه. ابهت خالص!

لرد سیاه به طرف میزی که برایش گذاشته بودند رفت.
-میکروفونم که ندارین!

صدای لوسیوس از دور دست ها به گوش رسید.
-میکروفون مشنگیه ارباب! انرژی منفی رو کم می کنه...

و رو به نارسیسا کرد.
-نباید بذاریم بفهمن ورشکست شدیم و تمام اموالمون هم توقیف شده. آبرومون می ره.

نارسیسا با نگرانی به لرد سیاه که به دنبال لیوان آبی می گشت نگاه کرد.
-چطوری؟ حتی یه چوب کبریت هم نداریم! اینا انتظار پذیرایی دارن...

با فرمان لرد سیاه جلسه آغاز شد.
-یاران رو زمین خشک و خالی نشسته ما! چه کسی مایله اولین سوال رو از ما بپرسه؟




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
‌‌‌لینی لب خندی پیروزمندانه زد و از سوراخ کلید در وارد شد . دو کاج هم شروع کردن به خوشمزگی کردن.
کاج اول که به نظر می رسید اسمش رابرت است ، از کاج دوم که اسمش پفک بود، پرسید:
- می تونی حدس بزنی چرا به من می گن بابی؟

کاج دوم با شاخه هایش بسته ی پفکی از پفک های کارخانه ی پیگمی را باز کرد و گفت:
- چه می دونم شاید مخفف چیزی باشه ، مثلا بلاتریکس؟
- مثلا چی؟

کاج دوم تیکه کلامش را تکرار کرد:
- چه می دونم شاید بلاتریکس؟
- بلاتریکس؟ آخه چطور ممکنه بابی مخفف بلاتریکس باشه؟

کاج دوم با شاخه هایش سرش را خاراند.
- چه می دونم!
- مخفف رابرته ! رابرت!

کاج دوم سری به نشانه ی تایید تکان داد و گفت :
- حالا اگه گفتی چرا به من می گن پفک؟

کاج اول-رابرت- پیشانی اش را مالید .
- نگو نگو. خودم می تونم بفهمم!
- احمق کودن! واسه اینکه پفک زیاد می خوره! پفک ، چون پفک می خوره ! شما دوتا خنگ ترین کاج هایی هستین که به عمرم دیدم! چرا نمی زارین من برم تو و راحتم نمی کنید؟این دست کم مجبور نیستم به اراجیف شما دوتا گوش کنم!

کاج ها شوکه شدند، آنقدر حواس شان به خودشان بود که نزدیک شدن کسی را احساس نکرده بودند. نگاهی به فرد نزدیک شده انداختند، که به نظر می رسید ساحره باشه ! کاج اول- رابرت- دولا شد و روبه ساحره پرسید:
- اسمت چیه؟
- پاتریشیا.
- ببینم منظورت از اراجیف چیه؟
- یعنی همین چیزا که شما می گید.

کاج سرش را تکان داد.
- نه. منظورم اینه که معنیش چیه؟

پاتریشیا خیلی هم خوشحال شد که توضیح بده.
- یعنی مهمل ، مزخرف ، چرت و پرت ، حرف مفت. حالا خوب فهمیدی؟

پفک - کاج دوم- معنی آخری را فهمید .
- حرف مفت؟ هی اینکه توهینه! تو داری به ما توهین می کنی ؟

ساحره دست هایش را به هم زد و ادای دعا کردن درآورد.
- وای روونا! بالاخره دو گالیون شون افتاد.

دوکاج ، مانده بودند که در مقابل این ناسزا گویی چه واکنشی نشان دهند . در دنیا فقط یک نفر بود که مرتب به آن ها ناسزا می گفت ، که آن هم لرد سیاه بود. و این بخشی از شغلشان بود.
- حالا چی کار کنیم؟
- نمی دونم به نظرم از ارباب بپرسیم !
-نه به نظرم ارباب ناراحت می شن !
-نمی شن!
-می شن!
- نمی شن!
-
-
ساحره چشم هایش را گرداند. جر و بحث تا آخر شب ادامه داشت. پس تصمیم گرفت ، به آرامی وارد قصر شود...


ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ ۱۹:۲۹:۰۲
دلیل ویرایش: I dont no
ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ ۱۹:۳۰:۲۳
ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ ۱۹:۳۴:۰۷

I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۰ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
خلاصه:
نجینی آراگوگو قورت داده و لرد دستور می‌ده اونو صحیح و سالم از داخل شکم نجینی نجات بدن. مرگخوارا لایتینا رو به همراه معجون پونه (مار از پونه بدش میاد) به خورد نجینی می دن بلکه با ریختن معجون تو معده‌ش، آراگوگو بالا بیاره.
حالا لایتینا به مِریِ نجینی(عضو بدن) رسیده و مری فقط در صورتی اجازه‌ی عبور می‌ده که لایتینا از تو کیفش چیز جالبی بهش بده.
نکته: تا حالا کفگیر و جاروبرقی و اسمارتیز به مری پیشنهاد شده.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

- این چیه دیگه؟
- صابون!
- خب؟

لایتینا که این وسیله رو فقط چون سایر وسایل به نظرش مناسب نمیومدن انتخاب کرده بود، ناگهان با درک استفاده‌ی مفیدی که می‌تونه ازش بکنه، به هوش ناخودآگاهش (برگرفته از ضمیر ناخودآگاه) ایمان میاره.
- این صابونه! صابون! باورت می‌شه؟ صابون!
- اینو یه بار دیگه هم گفته بودی.

مری که جوابی نمی‌گیره سقلمبه‌ای به لایتینا می‌زنه.
- فایده‌ش چیه؟

لایتینا در حالی که از شدت ذوق و شوق بالا و پایین می‌پره جواب می‌ده:
- این وسیله‌ی نجات من از دست تـ... امم قطعا تو که نه... تِرَش یعنی، منظورم تِرَشه!

تغییر زبان ناگهانی لایتینا عجیب به نظر میومد و مری به نظر اصلا قانع نشده بود.

- صابون! وسیله‌ای برای تمیزی!
- به نظرت من کثیف میام؟

لایتینا به امید سُرتر شدن مری به خاطر استفاده از صابون و عدم تواناییش برای نگه‌داشتن لایتینا در حین سر خوردن، گلوشو صاف می‌کنه تا مری رو برای استفاده از صابون تشویق کنه...




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- چرا توهین می‌کنی درخت حسابی؟ با چه جراتی اصن؟

کاج با بهت و حیرت به پیکسی‌ای که جلوش بال‌بال می‌زد نگاه می‌کنه. این کاج بود که مورد حمله قرار گرفته بود، پس قاعدتا فرد عصبانی ماجرا باید خودش می‌بود نه اون حشره!
- این مرگخوارا همه‌شون رد دادن... ببخشید که داشتم شته‌هاتو می‌خوردم!
- نمی‌خوردم درخت نمی‌خوردم. من خودم حشره‌م بعد حشره بخورم؟ منو به هم‌نوع‌خواری متهم می‌کنی؟ من حشره بخورم آخه؟ من؟ حشره؟

لینی سعی می‌کنه با کشیدن نفسی عمیق آرامش از دست‌رفته‌شو بازیابه. پیکسی متمایل به قرمز، حالا دوباره به رنگ آبی در میاد.
- گل من بهشون بگو که توهین به حشرات طبق کدوم قانون وزارتخونه جرم محسوب می‌شه.
- قانون نانوشته حشرکم!
- بله دقیقا! همین! همین قانون! قانون نانوشته که به من حق اینو می‌ده کـ... گفتی نانوشته گل من؟

رز که بالاخره تونسته بود نشان علامت شومشو به اون یکی کاج نشون بده، بدون توجه به لینی تلق‌تولوق‌کنان گلدونشو به حرکت در میاره و به داخل خونه قدم می‌ذاره.
لینی که شکست دوستی، همکاری و تصوراتی رو با هم خورده بود آه‌کشان برای آخرین‌بار و با امیدواری شاخکشو برای نشون دادن علامت شومش جلو میاره.

قطرات تفی که از شدت عصبانیت لینی از قضای روزگار بر سر و روی کاج پاشیده بود، بعنوان ذره‌بین عمل می‌کنه و بالاخره نشان شوم لینی رو قابل دیدن می‌کنه.
- می‌تونی بری تو!




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۱ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-پیدا کردی؟
-چی رو؟
-دنبال چی میگشتی خب کاکتوس؟ علامت شومشو میگم. پیدا کردی؟

کاج اول عینک ذره بینی شو به یکی از برگاش میزنه.
-من خود اینو پیدا کردم که علامتشو پیدا کنم؟ خودش کو؟

کاج دوم به یکی از شاخه های اولی اشاره میکنه.
-اون زیره. رفت زیر برگت. فک کنم رفته شته هاتو بخوره! بهش اجازه نده!

کاج اول محکم خودشو میتکونه و لینی از لای برگاش میفته رو زمین.

درست تو همین لحظه یه چیزی شاخه ی کاج رو تکون میده.
-هی...من اینجام. الان بار ششمه از اینجا رد میشم و کسی ازم علامت شوم نمیخواد. من شش بار قانون شکنی کردم و کسی اهمیتی نداد...میفهمین؟

کاج اهمیتی به فریادها و فغان های بانز نمیده. برای کاج کسی که دیده نمیشه، وجود نداره. برای همین به طرف لینی برمیگرده.
-چند تا شته خوردی؟ زود اعتراف کن.



چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۰:۱۷ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
دو درخت چشمی بالا انداختن و نگاهشون را به حشره آبی و گلدون دوختن.
_ علامت شوم تو کجاته؟ :oh1"
_ نگاه، پشت این برگه، همین که کوچوله.
_ چرا اونجا؟
_ چون اون ته تقاریه.
_ که اینطور، بیار بالا ببینم... اینجا که چیزی نیست.
_ با دقت نگاه کن، اینجاس.

رز با نوک برگ دیگرش سعی داشت که جایی که علامت شوم خورده بود را نشان دهد که نا گهان با تکان دادن دست های کوچیکش فریاد اعتراصش بلند شد.
_ هی... من اول اومدم، من پیکسی اربابم. اول مال منو نگاه کن.
_ موافقم اول مال حشرکم رو نگاه کن، بیین چه نازه.
_ باشه، بیا جلو.

درخت دوباره روی سر لینی خم شد و سعی کرد که علامت شومش را پیدا کند.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
بلاتریکس بدون توجه به داد و فریادهای دو درخت، سرشو پایین که چه عرض کنم، بلکه با غرور بالا می‌گیره و همراه پیچ راهرو می‌پیچه و از دید دو درخت خارج می‌شه.
دو درخت با بهت و حیرت وا می‌رن.
- رفت! همینطور گذاشت رفت!
- دقت کردی خودشم یه پا درخت بود؟ با اون موهاش!

- هی! می‌خوام برم تو.

دو درخت دست از حرص خوردن از موجود مو پرپشت برمی‌دارن و برمی‌گردن سر کارشون.
- کی بود؟ کی می‌خواد بره تو؟
- من که کسیو نمی‌بینم. تو می‌بینی؟

- من اینجام!

دو درخت با دقت بیشتری به صدا گوش فرا می‌دن و سعی می‌کنن با دنبال کردنش به منبع صدا برسن.
و می‌رسن! به نقطه‌ای آبی رنگ که تو آسمون بال‌بال می‌زد.
- اوه اینجاس.
- سلام کوچولو. فکر کنم اشتباه اومدی.
- چی چیو اشتباه اومدم؟ کوچولوام ولی پر از توانایی. من مرگخوار وفادار اربابم می‌فهمی؟ اینم علامت شومم.

دو درخت سراشونو برای دیدن علامت شوم جلو میارن، اما چیزی نمی‌بینن. پس با تردید نگاهی به هم می‌ندازن.
- کو؟
- مگه کوری؟ نمی‌بینی؟ ایناهاش دیگه! اینجاس! رو شاخکم!

- حشرکم از بس ریزی دیده نمی‌شه خب.

حشره کم بود، حالا یک گلدون هم اضافه شده بود!




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.