هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
آرسينوس نه يك تار مو، بلكه دسته اى مو را گرفت و كند!

جيييييييييييييييييييييغ!

با جيغ و تكان ناگهانى بلاتريكس، كه حاصل از كنده شدن موهايش بود، آرسينوس به بيرون پرتاب شد. البته نه به تنهايى!... همراه با اشپاش سنگر گرفته در موهايش!

-نجات پيدا كردم! واى... سرورم! اگه بدونيد اون تو چه خبر بود... ارباب يه دنيايى بود. حتى اگه يه روز بهمون حمله شد، ميتونيم بريم اون تو و...
-سينوس...مو!
-واو...مو...ولى ارباب مو چيه؟ تنه درخت چنار بود. تازه اونجا...
-سينوس! مو!
-آها... مو!

گويا با چشم غره لرد، دو ناتى آرسينوس هم افتاده بود.
پس ابتدا خم شد و دو ناتى را برداشت. هرچه باشد اموال مردم امانت بودند دست او! سپس دسته موهاى درون دستش را تحويل لرد داد.
-بفرماييد سرورم. اينم مو. موى تازه و با ريشه!
‏-
‏-
-كمه! هنوز كمه...يكى بره و بازم مو بكنه برامون!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
- جسد من به چه دردتون می خوره؟
- آگومبا ماگومبا ، می خوریمت، گاموبولا.
-

آرسینوس فکری کرد. نوار را به درون جیبش برگردوند و طعم خودش فکر کرد.
- من بدمزه ام.
- گامبولا!

اشپاش هرلحظه نزدیک تر می شدند .
-
-

درست در همین لحظه صدای فریاد لرد از دور دست ها طنین انداز شد.
- سینوس ما منتظریم!

شاید هم فریاد نزده بود . ولی حداقل فریادش باعث گیجی موقت شپش ها شده بود . در هر صورت آرسینوس اربابش را ناامید نمی کرد پس سعی کرد از گیجی موقت اشپاش استفاده کرده و تار مویی را از ریشه در بیاورد .
- هان؟


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶

آرنولد پفک پیگمیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۹:۴۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
- یه لحظه وایسین! یه لحظه وایسین! آقا برو عقب! خانم برو عقب! یه چیزی رو باید چک کنم! برین عقب!

اشپاش نیزه به دست و با حالت تدافعی، چند قدم برگشتن عقب.
آرسینوس هم فاصله‌ش رو با اشپاش حفظ کرد و بعد، نوار فیلمی رو از جیبش در آورد که در واقع، شامل کلیپ‌هایی از حوادثی بود که اخیراً براش اتفاق افتاده بود. همونطور که داشت فیلم رو عقب عقب می‌بُرد، بالاخره رسید به اون کلیپی که می‌خواست.
کلیپی که به قبل از ورودش به موهای بلاتریکس مربوط می‌شد.

نقل قول:
ﺁﺭﺳﻴﻨﻮﺱ ﺗﺎﺟﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻻﻳﺘﻴﻨﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎﻻﻯ ﺳﺮ ﺑﻼﺗﺮﻳﻜﺲ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ.


آرسینوس با اعتماد به نفسی مثال‌زدنی، برگشت سمت اشپاش و کلیپ رو بهشون نشون داد.
- بله اشپاش عزیز! همونطور که می‌بینین، بنده قبل از اینکه پامو توی این جنگل بذارم، تاجم رو به یکی از اعضای کابینه‌م، یعنی لایتینا دادم و در نتیجه، در حال حاضر بنده هیچ تاجی روی سرم وجود نداره. اشتباه دیدین، اشپاش!

اشپاش:

اشپاش قبلاً چشماشون رو نمالیده بودن. امّا الآن که مالیدن، فهمیدن که حق با آرسینوس بود. تاج، تخیلی بیش نبود!
امّا اشپاش بیخیال نشدن. دور همدیگه جمع شدن و مشورت کردن و بعد، برگشتن سمت آرسینوس.
- آگومبااااا! تاجت رو بیخیال! ماگومبااااااا! خودتو می‌خوایم بُکُشیم!

آرسینوس:


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶

لاتیشا رندل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۴ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۹ پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۹
از مرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
اشپاش گرد هم اومدن تا با هم مشورت کنن.
-آ... او... ای... آ (حالا چی کار کنیم؟)
-ای... آن... اینی (من یه فکری دارم!)
-آرا... تو... نا (چه فکری؟)
- ای... نا... اونو (چطوره ببریمش به گره بازنشدنی؟)
اشپاش:
-ایلا... اورو (من یه فکر بهتر دارم!)
-آرا... تو... نا... ری (دیگه چه فکری؟)
- ناری... تو... نو (خواهید دید.)

اشپاش از گرد هم جدا شدن و به سمت آرسینوس جهیدن. شپشی که پیشنهاد داده بود به سمت آرسینوس پرید.
-دیگه چی ازم می خواین؟
شپش پیشنهاد داده به سمت سر آرسینوس اشاره کرد.
-می خواین سرم رو قطع کنید؟
شپش در سکوت فرو رفت و فکر کرد این دیگه چه خنگیه بابا. دوباره به سر آرسینوس اشاره کرد. البته این دفعه به بالاش و ادای گذاشتن یه چیزی رو درآورد.
-می خواین یه چیزی رو بذارین رو سرم؟
شپش هم که دید تا دو روز دیگه هم ادامه بده موفق نمی شه شروع کرد به حرف زدن:
-بابا تاجت رو می خوایم.
-تو مگه حرف می زنی؟
شپش با قیافه ای پوکر نگاش کرد و گفت:
-چاره‌ی دیگه ای هم دارم؟ حالا ردش کن بیاد.
-چیو؟
-تاج رو دیگه.
-به هیچ وجه. سرم رو بزنید ولی تاج رو نمی دم.
-خودت خواستی ها.



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
آرسینوس به کپه ی مو نگاهی انداخت. گشودن گره های آن غیرممکن می نمود!
_ حالا نمیشه همون موز بخورین؟

هر دو شپش نیزه هایشان را به سمت آرسینوس گرفتند.
_ آ... او...گو... ای!

سینوس که تیزی نیزه را زیر گلویش احساس میکرد با ترس آب دهانش را قورت داد.
_ موز خوبه ها مفیده... بخوری مشتری میشی... نه؟ گره باز کنم؟ باشه بابا... کوفت بخورین اصن!

ودرحالیکه زیر لب غرولند میکرد، سلانه سلانه به سمت گره مو رفت.
_ شپش هاشم مثه خودش بی اعصابن... بلاخره خون بلاتریکسو خوردن دیگه... خوی اونو دارن...

آرسینوس همانطور که با کلافه مو ور میرفت سعی میکرد با خواندن شعرهای روحیه بخش خود را به ادامه کار تشویق کند.

بس گره بکشوده ای ، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا ای جلیل!


ولی هرچه بیشتر تلاش میکرد بیشتر به ناتوانی خود پی میبرد!

کلاف سردرگم موهاشو میشکافم...


بی فایده بود.
بلاخره آرسینوس خسته شد و لب به اعتراض گشود.
_ هوی! اشپاش! نمیشه. باز نمیشه! این موها تو عمرشون شونه ندیدن! به اندازه عمر بلاتریکس وقت میبره اینو باز کنم! بیخیال شین


?Why so serious


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
-مرگ! چتونه؟ بکشین کنار رد شم!

اشپاش(جمع شپش) کنار نکشیدند...به جای آن، هر کدام یک بازوی آرسینوس را گرفته و کشان کشان به اعماق جنگل بردند.
آرسینوس می دانست چه چیزی در انتظارش است. نا سلامتی هزاران فیلم به صورت رایگان دانجادو کرده و دیده بود.
-الانه که منو ببرن پیش رئیس شپشا...که یه شپش شبیه خودشونه. ولی کمی کله گنده تر و گردن کلفت تر. اونم که بعد از سالها یه اسیر دیده، جوگیر می شه و کمی جیغ و داد راه می ندازه و بعدم دستور می ده منو شکنجه یا زندانی کنن. شاید بتونم با دادن چند قطره خون، راضیشون کنم. اینا حتما از طعم تکراری خون بلاتریکس خسته شدن...آره...همین خوبه. خون من باارزش و اصیل...نه...اصیل که نیست. ولی به هر حال باارزشه.

در حالی که آرسینوس نقشه های خفنانه می کشید، دو شپش ناگهان متوقف شدند. چشمان آرسینوس به دنبال شپش کله گنده گشت...ولی چیزی ندید. به جای کپه ای موی در هم پیچیده و گره خورده مشاهده کرد.
-چیه؟ رئیستون کو؟...اون توئه؟...اون قصرشه؟ گفته تنهایی برم؟

اشپاش سری به نشانه "نه" تکان دادند. آرسینوس به سوالاتش ادامه داد.
-خب پس چی می خوایین؟ برم اون تو غرق شم؟ خفه شم؟ خون می خوایین؟ شپش کش بزنم؟ گره ها رو باز کنم؟ موز می خورین؟

اشپاش با هیجان سر تکان دادند.

-هوم؟ موز می خورین؟

اشپاش:

آرسینوس: چه مرگتونه پس؟...هیجان مال سوال قبلی بود؟ گره ها رو باز کنم؟

اشپاش:




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۰:۱۹ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶

آرنولد پفک پیگمیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۹:۴۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
- عـــــــــــــاااااااااااو!

تارزانی که قیافه‌ش شبیه بلاتریکس بود، آویزون از رشته موهایی ضخیم، از فاصله‌ی نیم‌متریِ آرسینوس گذشت و در دوردست‌ها محو شد.
آرسینوس که مو به تنش سیخ شده بود، آهی از سر آسودگی کشید و از دروازه‌ی ورودیِ جنگلِ موییِ بلاتریکس گذشت.

کمی جلوتر، متوجه برکه‌ای شد که کنارش تابلوی «با آب و شامپو پُر شود!» به چشم می‌خورد. امّا اون برکه خالیِ خالی بود و گلّه‌ای مگس هم دور و برش می‌چرخیدن.
آرسینوس کراواتش رو جلوی حفره‌های نقابش گرفت و تا می‌تونست، از محدوده‌ی گندیده‌ی برگه دور شد و به بخش سرسبز جنگل بلاتریکس رسید. جایی اون وسط‌ها، رشته موهایی طلایی‌رنگ و برّاق به چشم می‌خوردن.
آرسینوس هم چشماش برّاق شدن و قیچی‌ای رو از جیبش در آورد و به طرف موهای طلایی حمله‌ور شد که ناگهان دوتا شپشِ نیزه‌به‌دست جلوشو گرفتن.

آرسینوس:
شپش‌ها:


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
در ميان اين جنجال ها، لينى بالاخره موفق شد خودش را به لرد سياه برساند.
-ارباب! مو آوردم... از ريشه! ايناهاش!

و تار مو را از دور بازوى نحيفش باز كرد.

-اين چيه پيكس؟
-مو ديگه... اينم ريشه اش... ببينين!

لرد سرى از روى افسوس تكان داد.
-رفته يه تار مو براى ما آورده!... باشه لينى. برو!

و لينى رفت.
اما ماجرا ادامه داشت. آرسينوس تاجش را از سر درآورد و تحويل لايتينا داد و بالاى سر بلاتريكس ايستاد.
-دستكش!

سريعا دو دستكش نارنجى پلاستيكى كه يادگار وينكى بود، در دست آرسينوس جاى گرفت.
-اين نه! با اين دستشويى رو تميز مى كرد. بنفش هارو بده.

لايتينا به سرعت دستكش بنفش را جايگزين كرد.
آرسينوس دستكش به دست، دو دستش را در موهاى بلاتريكس فرو برد...
بيشتر فرو برد...
بيشتر هم حتى...

اما موهاى بلاتريكس، جنگلى بود براى خودش و دسترسى به ريشه ى اين جنگل، كارى سخت و دشوار.

پس با وقار و متانت پادشاهيش، روى ميز رفت و با شيرجه اى شاهانه، درون موهاى بلاتريكس پريد و وارد جنگلى پر از ناشناخته ها شد!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
ولی کراب در حال رژلب زدن بود.
- تسترالا! رژم پخش شد ببینین !ببینین ! ببینین!...

ولی..کسی به کراب محل نداد. حتی نگاش هم نکرد.
- بی معرفتا !

قلب کراب شکست ؛بلاتریکس صدای شکستن قلب کراب را شنید و از شدت خنده و بی محلی قهقه زد . پس کراب نیز به جزایر قناری آپارات کرد.
- عه ، رفت که!
- زودباشید یارانمون! ما هنوز منتظر مو می باشیم .

مرگخواران آب دهانشان را قورت دادند چه کسی حاضر به کندن موهای بلاتریکس می شد ؟
پس از مقادیری پوکری آرسینوس را به جلو صنحه اسکورت کردند.
- ارباب آرسی داوطلبه !
- داوطلبه ؟
- بلی ارباب ، می خواد موهای بلا رو بکنه !

همان لحظه ( آرسینوس و بلاتریکس در پشت لحظه )



همان لحظه ( آرسینوس و بلاتریکس ، روی صحنه)

آرسینوس:
بلاتریکس:


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
بلاتریکس که همزمان جیغ میزد و درد میکشید، به فکر فرو رفت.
او تا به حال پس گردنی های زیادی به رودولف زده بود. حتی چندین بار جلوی لرد، چوبدستی در آستین و دماغ رودولف کرده بود.
که البته بعد از آن، لرد هم رودولف را به دلیل رعایت نکردن بهداشت بینی اش تنبیه کرده بود.

بلاتریکس با یادآوری شدن تمامی بلاهایی که بر سر رودولف آورده بود، در میان جیغ هایش زد زیر خنده.
رودولف ناگهان با شنیدن خنده بلاتریکس، دستانش را از میان موهای وی خارج کرد.
- به چی میخندی؟

بلاتریکس ابتدا میخواست دلیل اصلی خنده اش را بگوید، اما بعد ترجیح داد جواب دندان شکن تری بدهد.
- رودولف... بی توجهی بزرگترین سلاح دنیاس.

رودولف به فکر فرو رفت.
- الان داری بهم بی توجهی میکنی؟
- دقیقا رودولف. دقیقا.

لحن محکم بلاتریکس، اعتماد به نفس رودولف را له کرد. رودولف که میکوشید اشک در چشمانش جمع نشود گفت:
- اصلا من میرم واسه ارباب غر بزنم. ولی این نشد زندگی!

مرگخواران به سختی تلاش کردند زیر خنده نزنند، و در میان همین تلاش ها، ناگهان کراب را غافلگیر کردند و به سمت بلاتریکس پرتاب کردند.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.