خلاصه:
گیاه مورد علاقه لرد سیاه داره خشک می شه و چاره اش، چند قطره از اشک قدرتمند ترین جادوگر حاضر در اون مکانه. مرگخوارا راه های مختلفی رو برای درآوردن اشک لرد سياه امتحان می کنن اما موفق نمی شن و در نهايت تصمیم می گیرن لرد رو از خونه دور كنن تا قوى ترين جادوگر جمع، شخص ديگرى بشه.
فرد جایگزین لرد،کرابه(که با دوئل انتخاب می شه).
مرگخوارا تصمیم می گیرن لینی رو سوخاری کنن و به خورد آراگوگ بدن که چند قطره اشک کراب رو تحویلشون بده.
.................
-خب...همگی آماده؟ سه...دو...
-دست نگه دارین!
لینی با صدای بلندی فریاد کشید و پاتریشیا دست نگه داشت.
لینی به سختی دو دست چسبنده اش را از بدنش جدا کرد و دماغش را گرفت و با صدای گرفته ای گفت:
-خب...حاضرم...ادامه بدین.
پاتریشیا بدون اخطار قبلی لینی را به داخل ماهیتابه پر از روغن جوشان پرتاب کرد.
صدای جلز و ولز به هوا بلند شد و بعد از چند دقیقه، مخلوط روی لینی کاملا طلایی رنگ شد.
-آخی...سرخ شد. حشره خوبی بود.
-واقعا؟ بودم؟
با شنیدن صدای لینی، پاتریشیا کفگیرش را داخل ماهیتابه کرد و لینی را هم زد.
-تو باید تا الان سوخاری می شدی. داری چیکار می کنی؟
-مقاومت!🤚
-ما بازگشتیم!
در حالت عادی این جمله کوتاه، اهمیت خاصی نداشت و صرفا به بازگشت فردی از اعضای خانه اشاره می کرد...
ولی در آن موقعیت، بازگشت لرد، تمام حساب و کتاب های مرگخواران را به هم می ریخت. ولی جمله بعدی بسیار امیدوار کننده تر بود.
-یکی برای ما دستمال بیاره. چشمامون داره می سوزه. هوای بیرون آلوده و پر از گرد و خاک بود.
با دیدن قطره اشکی که داشت از چشم لرد سرازیر می شد، مرگخواران، لینی و آراگوگ و کراب را به کلی فراموش کردند.
-اشک...اون اشکه...بدو بگیرش!